متن درس
نهایات: تبیین ملاکات در احکام شرعی و واقعیتهای هستی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه بیستم)
دیباچه
مفهوم ملاکات، به مثابه رشتهای نامرئی که پدیدههای هستی را به یکدیگر پیوند میدهد، از جایگاهی بنیادین در فهم نظام خلقت و احکام شرعی برخوردار است. این مفهوم، که در همآمیزی حکمت الهی و نظم وجودی ریشه دارد، نهتنها در قلمرو فقه و شریعت، بلکه در تمامی شئون زندگی، از روابط انسانی تا تعاملات طبیعی، نقشی محوری ایفا میکند. همانگونه که ساعتی دقیق با نظمی بیمانند حرکت میکند، ملاکات نیز چون چرخدندههایی پنهان، پیوستگی و هماهنگی میان اجزای هستی را تضمین میکنند. ساختار این اثر، با دستهبندی موضوعات در بخشهای منسجم، به گونهای طراحی شده که خواننده را به سفری عمیق در شناخت حکمتهای نهفته در خلقت و شریعت رهنمون سازد.
بخش نخست: مفهوم ملاک و جایگاه آن در هستی
تعریف ملاک و نقش آن در تحقق امور
ملاک، به مثابه جوهرهای که وجود و ظهور هر پدیده را ممکن میسازد، عاملی است که یک موضوع را به محمول یا یک امر را به امر دیگر پیوند میدهد. برای نمونه، در جمله «زید قائم است»، ضمیر «هو» به عنوان ملاک، ارتباط میان زید (مبتدا) و قائم بودن (خبر) را برقرار میسازد. این پیوند، که در تمامی شئون هستی حضور دارد، بنیاد تحقق هر امری است، چه در حوزه شریعت و چه در طبیعت. ملاک، مانند پلی است که دو سوی یک واقعیت را به هم متصل میکند و بدون آن، هیچ پدیدهای نمیتواند به ظهور یا تحقق برسد.
درنگ: ملاک، جوهرهای است که تحقق هر پدیده و ارتباط میان امور را ممکن میسازد و در تمامی شئون هستی، از شریعت تا طبیعت، حضوری بنیادین دارد.
در فلسفه و منطق، ملاک به عنوان علّت یا مبنای ارتباط میان موضوع و محمول شناخته میشود. در فقه اسلامی نیز، ملاکات به عنوان پایههای احکام شرعی عمل میکنند. هر حکمی، از امر به انجام کاری یا نهی از عملی، بر اساس مصلحت یا مفسدهای استوار است که ملاک آن را تشکیل میدهد. این اصل، نشاندهنده عمق حکمت الهی در وضع احکام است، چنانکه هیچ حکمی بدون مبنا و حکمت نیست.
ملاک در احکام شرعی: مصالح و مفاسد
احکام شرعی، به مثابه چراغهایی که مسیر سعادت انسان را روشن میکنند، تابع مصالح و مفاسد هستند. هر امر یا نهی شرعی، بر ملاکی استوار است که مصلحتی را برای انسان یا جامعه به ارمغان میآورد یا از مفسدهای جلوگیری میکند. این ملاکات، واقعی و نفسالامری هستند، هرچند ممکن است برای ذهن بشری به طور کامل شناختهشده نباشند. خداوند حکیم، که آفریننده نظام هستی است، هیچ حکمی را بدون مبنا و حکمت وضع نمیکند. این اصل، ریشه در قاعده فقهی «تعلق الأحکام بالمصالح والمفاسد» دارد، که بیانگر پیوند عمیق میان احکام و حکمتهای الهی است.
درنگ: احکام شرعی، تابع مصالح و مفاسد واقعی هستند و هیچ حکمی بدون ملاک و حکمت وضع نمیشود، هرچند شناخت این ملاکات برای انسان ممکن است ناقص باشد.
برای نمونه، نهی از مصرف برخی مواد غذایی یا انجام برخی اعمال، بر اساس مفسدهای است که برای جسم یا روح انسان به همراه دارد. به همین ترتیب، امر به عباداتی مانند نماز، با هدف ایجاد مصلحتهای معنوی و اجتماعی وضع شده است. این پیوند میان حکم و ملاک، نشاندهنده نظم حکیمانهای است که در شریعت الهی جریان دارد.
بخش دوم: ملاک در نظام خلقت و روابط انسانی
حضور ملاک در تمامی شئون هستی
ملاک، مانند خونی که در رگهای هستی جاری است، در تمامی ابعاد وجودی، از روابط انسانی تا تعاملات طبیعی، حضور دارد. هیچ پدیدهای در عالم، از سرگرمی کودکانه تا پیچیدهترین روابط اجتماعی، بدون ملاک شکل نمیگیرد. حتی در تعاملات به ظاهر ساده، مانند بازی یک کودک با اسباببازی، ملاکی وجود دارد که هدف آن سرگرمی یا پرورش ذهن کودک است. این دیدگاه، با مفهوم حکمت الهی در خلقت همخوانی دارد، چنانکه قرآن کریم میفرماید:
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ
«و ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست جز به حق نیافریدیم» (سوره حجر، آیه ۸۵).
این آیه، گواهی است بر اینکه هیچ پدیدهای در هستی بدون حکمت و ملاک آفریده نشده است. مانند ساعتی که با نظمی دقیق حرکت میکند، نظام خلقت نیز بر اساس ملاکات حکیمانهای طراحی شده که هر جزء آن، در هماهنگی با کل، به سوی هدفی والا پیش میرود.
ملاک در روابط انسانی و اجتماعی
هر ارتباط انسانی، از دوستی و ازدواج تا تعاملات منفی مانند همکاری در جرم، بر اساس ملاکی شکل میگیرد. برای نمونه، دوستی میان دو نفر ممکن است بر اساس ارزشهای مشترک، منافع متقابل یا نیازهای عاطفی استوار باشد. حتی در روابط غیراخلاقی، مانند همکاری دو فرد در عملی ناپسند، ملاکی وجود دارد که این پیوند را توجیه میکند، هرچند این ملاک ممکن است ناسالم یا ناقص باشد. به تعبیر شاعرانه، ملاکات مانند حلقههای زنجیری هستند که انسانها و پدیدهها را به یکدیگر پیوند میدهند، خواه این پیوند در مسیر خیر باشد یا شر.
درنگ: روابط انسانی، از دوستی و ازدواج تا تعاملات منفی، همگی بر ملاکاتی استوارند که پیوند میان افراد را شکل میدهند، هرچند این ملاکات ممکن است ناقص یا ناسالم باشند.
در فقه اسلامی، این ملاکات میتوانند مبنای احکام حلال و حرام باشند. برای مثال، در ازدواج، ملاکاتی مانند کفویت، اخلاق، یا شرایط اجتماعی، پایههای شرعی و عقلایی پیوند زناشویی را تشکیل میدهند. در طلاق نیز، ملاکاتی مانند ناسازگاری یا مفسدههای اجتماعی، مبنای جدایی قرار میگیرند.
ملاک در نظام خلقت و قانون علّیت
نظام خلقت، مانند ساعتی دقیق که با حکمت الهی کوک شده، بر اساس ملاکات و قوانین علّی و معلولی عمل میکند. این اصل در روایت «هرچه بکاری، همان درو میکنی» نمود یافته است، که بیانگر رابطه مستقیم میان عمل و نتیجه آن است. قرآن کریم نیز این حقیقت را چنین بیان میکند:
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
«پس هر کس به قدر ذرهای نیکی کند، آن را میبیند و هر کس به قدر ذرهای بدی کند، آن را میبیند» (سوره زلزال، آیات ۷-۸).
این آیه، قانون علّیت را در نظام اخلاقی و رفتاری انسان تأیید میکند. هر عمل، چه نیک و چه بد، نتیجهای متناسب با خود به دنبال دارد، و این نتیجه، در زندگی دنیوی یا اخروی انسان متجلی میشود.
بخش سوم: ملاکات در اجتهاد و فقه اسلامی
لزوم شناخت ملاکات در اجتهاد
اجتهاد، به مثابه سفری عمیق در اقیانوس معرفت دینی، نیازمند شناخت دقیق سه عنصر بنیادین است: موضوع، حکم، و ملاک. فقدان شناخت هر یک از این عناصر، اجتهاد را از اعتبار ساقط میکند. ملاک، به عنوان حلقه اتصال میان موضوع و حکم، نقشی محوری در استنباط احکام شرعی ایفا میکند. مجتهد، مانند معماری که بنایی استوار میسازد، باید با دقت و وسواس، ملاکات احکام را شناسایی کند تا فتوایی معتبر و مطابق با حکمت الهی ارائه دهد.
درنگ: شناخت ملاکات، به همراه موضوع و حکم، از ارکان اساسی اجتهاد است و فقدان آن، اعتبار استنباط شرعی را مخدوش میکند.
برای نمونه، اگر مجتهد در موضوعی مانند نجاست خون، ملاک آن را نشناسد، نمیتواند حکمی معتبر صادر کند. این شناخت، نیازمند تحقیق و فحص عمیق است تا یأس از دلیل حاصل شود، به گونهای که مجتهد با اطمینان به درستی فتوای خود برسد.
تفاوت در درک ملاکات میان عالمان و مردم عادی
مردم عادی، مانند مسافرانی که از راهنمایی راهبلدان بهره میبرند، نیازی به شناخت دقیق ملاکات ندارند، زیرا احکام را از عالمان دینی دریافت میکنند. اما مجتهدان، به مثابه راهبلدانی که مسیر حقیقت را نشان میدهند، موظفاند ملاکات را به قدر توان خود شناسایی کنند. این تمایز، به تقسیم کار در نظام فقهی اشاره دارد، که در آن عالمان دینی، به عنوان متخصصان، وظیفه استخراج و تبیین ملاکات را بر عهده دارند.
نقش علوم انسانی در اجتهاد
اجتهاد کامل، مانند درختی تنومند که ریشههایی عمیق در خاک دارد، نیازمند بهرهگیری از علوم گوناگون است. علاوه بر علوم سنتی مانند صرف و نحو، دانشهایی مانند روانشناسی و جامعهشناسی نیز برای فهم دقیق موضوعات و ملاکات ضروریاند. نادیده گرفتن این علوم، اعتبار مجتهد را زیر سؤال میبرد، زیرا فهم ناقص موضوعات یا ملاکات، به انحراف در فتوا منجر میشود.
درنگ: بهرهگیری از علوم انسانی، مانند روانشناسی و جامعهشناسی، برای اجتهاد دقیق و متناسب با نیازهای معاصر ضروری است.
برای مثال، فهم تأثیرات روانی یا اجتماعی یک حکم شرعی، نیازمند دانشی فراتر از علوم سنتی است. در دنیای معاصر، که پیچیدگیهای اجتماعی و روانی روزافزون شده، این علوم به مثابه ابزاری برای شناخت دقیقتر موضوعات و ملاکات عمل میکنند.
نقد علم دینی در شناخت موضوعات
علم دینی در گذشته، به دلیل محدودیتهای زمانی و امکانات، کمتر به موضوعشناسی پرداخته است. اما در عصر حاضر، که مسائل اجتماعی و انسانی پیچیدگیهای فراوانی یافتهاند، شناخت دقیق موضوعات برای تطبیق احکام شرعی ضروری است. این نقد، به لزوم تحول در روشهای فقهی اشاره دارد، تا علم دینی بتواند پاسخگوی نیازهای روزافزون جامعه باشد.
بخش چهارم: اخلاق و معنویت در فقه و زندگی
نقد تکرار بیمعنای عبادات
عباداتی مانند نماز و قرائت قرآن کریم، اگر بدون دقت و فهم انجام شوند، به عادت یا بازی تبدیل میشوند و ارزش معنوی خود را از دست میدهند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ
«پس آنچه از قرآن برایتان میسر است بخوانید» (سوره مزمل، آیه ۲۰).
این آیه، بر اهمیت کیفیت در عبادات تأکید دارد. قرائت قرآن یا انجام نماز، اگر با حضور قلب و تدبر همراه نباشد، به تکراری مکانیکی بدل میشود که اثری جز خستگی روحی ندارد. مانند کشاورزی که بذر را بدون دقت در خاک میپاشد، عبادت بدون فهم، ثمرهای جز هدر رفتن فرصتها به بار نمیآورد.
درنگ: عبادات بدون فهم و حضور قلب، ارزش معنوی خود را از دست میدهند و به تکراری بیثمر تبدیل میشوند.
نقد دیدگاههای نادرست درباره نفس
نفس انسانی، به مثابه گوهری الهی که در وجود آدمی به ودیعه نهاده شده، مخلوقی ارزشمند است. نسبت دادن صفات منفی، مانند تشبیه نفس به موجودی پست، نادرست و زیانبار است. در روانشناسی، خودپنداره مثبت، نقشی کلیدی در سلامت روانی انسان ایفا میکند. این دیدگاه، با حکمت الهی در خلقت انسان همخوانی دارد، که او را به عنوان اشرف مخلوقات آفریده است.
لزوم اخلاق در فقه
فقه بدون اخلاق، مانند بدنی بیروح است که به جای هدایت، به خشونت و قساوت منجر میشود. اخلاق، به مثابه روح فقه، احکام را از تبدیل شدن به ابزاری برای سختگیری و بیرحمی حفظ میکند. فقهی که با مروت و انصاف همراه باشد، مانند جویباری زلال، انسان را به سوی سعادت و کمال هدایت میکند.
درنگ: فقه بدون اخلاق، به دینی خرافی و بیروح بدل میشود و احکام را به ابزاری برای خشونت و قساوت تبدیل میکند.
برای نمونه، حکمی که بدون در نظر گرفتن شرایط انسانی یا اجتماعی صادر شود، ممکن است به جای خیر، شر به بار آورد. داستان قاضیای که به دلیل سختگیریهای بیجا، خود و خانوادهاش گرفتار مصیبت شدند، نشاندهنده اهمیت پیوند فقه و اخلاق است.
اهمیت حلالدرمانی در زندگی
کسب روزی حلال، مانند سوختی پاک که ماشین زندگی را به حرکت درمیآورد، شرط اساسی حرکت در مسیر کمال است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
«بخورید و بیاشامید گوارا به [پاداش] آنچه انجام میدادید» (سوره طور، آیه ۱۹).
این آیه، بر اهمیت کسب مشروع و تأثیر آن بر سلامت روحی و جسمی تأکید دارد. مانند خودرویی که با سوخت نامناسب از حرکت بازمیماند، زندگیای که با مال حرام تغذیه شود، به سوی تباهی پیش میرود.
درنگ: حلالدرمانی، به عنوان پایهای برای زندگی معنوی، انسان را به سوی کمال و سعادت هدایت میکند.
بخش پنجم: تلاش و نظم در اجتهاد و زندگی
تلاش و کوشش در اجتهاد
اجتهاد، مانند کاوشی در معدنی گرانبها، نیازمند فحص و تحقیق عمیق است تا یأس از دلیل حاصل شود. این تلاش، در شناخت موضوع، حکم، و ملاک یکسان است. مجتهد، مانند کشاورزی که با دقت بذر میکارد، باید با وسواس و پشتکار، ملاکات و احکام را استخراج کند تا به نتیجهای معتبر و مستدل دست یابد.
نقش فهم و علم در رشد انسانی
فهم، مانند نوری الهی که در وجود انسان تابیده، موهبتی است که از سوی خداوند به درجات متفاوت عطا میشود. علم، اما، مانند درختی است که با زحمت و کوشش به بار مینشیند. هر فرد، به قدر فهم و علم خود، در مسیر رشد و کمال پیش میرود. این اصل، به تفاوتهای فردی در ادراک و یادگیری اشاره دارد، که مانند رنگهای گوناگون یک باغ، هر یک زیبایی خاص خود را دارند.
اهمیت مدیریت و نظاممندی در زندگی
مدیریت صحیح، مانند ریلی که قطار زندگی را به سوی مقصد هدایت میکند، انسان را از پراکندگی و بینظمی نجات میدهد. بینظمی، مانند بادی که بذرها را پراکنده میکند، منابع و فرصتهای زندگی را به هدر میدهد. مدیریت، مانند معماری که بنایی استوار میسازد، پایهای برای بهرهوری و موفقیت است.
درنگ: مدیریت صحیح، مانند ریلی استوار، زندگی را به سوی نظم و پیشرفت هدایت میکند.
بخش ششم: تأثیر اعمال بر سرنوشت
اعمال انسان، مانند بذرهایی که در زمین زندگی کاشته میشوند، نتایج متناسبی در دنیا و آخرت به بار میآورند. این اصل، در روایت «هرچه بکاری، همان درو میکنی» و آیات قرآن کریم بازتاب یافته است. هر عمل، چه نیک و چه بد، مانند سایهای که صاحب خود را دنبال میکند، نتیجهای متناسب با خود به همراه دارد. این قانون، که در نظام خلقت و شریعت جاری است، انسان را به سوی مسئولیتپذیری و دقت در اعمالش فرا میخواند.
جمعبندی
مفهوم ملاکات، به مثابه نخ تسبیحی که دانههای هستی را به هم متصل میکند، در تمامی شئون وجودی، از احکام شرعی تا روابط انسانی و نظام خلقت، نقشی محوری دارد. این مفهوم، که در درسگفتارهای استاد فرزانه با عمقی بینظیر تبیین شده، نشاندهنده پیوند عمیق میان فقه، اخلاق، و حکمت الهی است. احکام شرعی، بر پایه مصالح و مفاسد استوارند و هیچ حکمی بدون ملاک و حکمت نیست. در اجتهاد، شناخت موضوعات، احکام، و ملاکات، وظیفهای اساسی است که نیازمند بهرهگیری از علوم انسانی و روشهای علمی نوین است. اخلاق، به عنوان روح فقه، از تبدیل شدن احکام به ابزاری برای سختگیری و قساوت جلوگیری میکند. حلالدرمانی و مدیریت صحیح زندگی، مانند دو بال، انسان را به سوی کمال و سعادت پرواز میدهند. این اثر، با تبیین جامع ملاکات، راه را برای تحقیقات عمیقتر در حوزه نهایات و فقه اسلامی هموار میسازد.
با نظارت صادق خادمی