در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

شهود و معرفت 15

متن درس

شهود و معرفت: بازخوانی انتقادی عرفان سنتی و جایگاه زنان

شهود و معرفت: بازخوانی انتقادی عرفان سنتی و جایگاه زنان

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه پانزدهم)

دیباچه

عرفان اسلامی، چونان گوهری درخشان در سپهر معرفت بشری، همواره راهی به سوی تعالی و شناخت حقیقت گشوده است. با این حال، این مسیر معنوی در گذر تاریخ، گاه در تنگنای پیش‌داوری‌های فرهنگی و اجتماعی گرفتار آمده و از جامعیت و پویایی لازم دور مانده است. یکی از چالش‌های بنیادین عرفان سنتی، غیبت زنان به‌عنوان کنشگران فعال در این حوزه است که ریشه در عوامل تاریخی و تفسیرهای خاص از متون دینی دارد. این نوشتار، با نگاهی نقادانه و ژرف به عرفان سنتی، به بررسی جایگاه زنان در آن می‌پردازد و با تکیه بر اصول قرآنی و انسانی، راهی به سوی عرفانی فراگیر و اجتماعی پیشنهاد می‌کند. هدف آن است که با بازخوانی انتقادی این نظام معرفتی، زمینه‌ای برای گفت‌وگویی عمیق و سازنده در میان جویندگان حقیقت فراهم آید.

بخش نخست: نقد بنیادین عرفان سنتی

فقدان پویایی و جامعیت در عرفان سنتی

عرفان سنتی، به‌رغم غنای ظاهری در متون کلاسیک، گاه به دلیل تمرکز بر تجربیات فردی و انزواطلبانه، از پویایی لازم برای پاسخگویی به نیازهای اجتماعی محروم مانده است. این نظام معرفتی، که اغلب در قالب انزوای عارف از جامعه و جدایی از مسائل روزمره شکل گرفته، نتوانسته است نقشی مؤثر در تحولات اجتماعی ایفا کند. این انزوا، چونان دیواری بلند، عارف را از جامعه جدا کرده و او را در جهانی محصور در خویشتن محبوس ساخته است. چنین رویکردی، عرفان را از تأثیرگذاری بر مسائل اجتماعی و انسانی باز داشته و آن را به نظامی ایستا و محدود تبدیل کرده است.

درنگ: عرفان سنتی، به دلیل تمرکز بر انزواطلبی و فقدان توجه به مسائل اجتماعی، از جامعیت و پویایی لازم محروم است و نیازمند بازنگری برای پاسخگویی به نیازهای معاصر است.

ساختار مردسالارانه عرفان

یکی از برجسته‌ترین انتقادها به عرفان سنتی، مردسالارانه بودن آن است. در این نظام، زنان به حاشیه رانده شده و از مشارکت فعال در فرآیندهای عرفانی محروم گشته‌اند. این انحصار، ریشه در فرهنگ تاریخی و تفسیرهای خاص از متون دینی دارد که زنان را به‌عنوان موجوداتی ضعیف و ناتوان تصویر کرده‌اند. چنین نگرشی، عرفان را از حضور نیمی از جامعه بشری محروم ساخته و آن را به تجربه‌ای یک‌جانبه و ناقص بدل کرده است. زنان، که چونان آیینه‌ای از لطافت و ظرافت الهی‌اند، در متون عرفانی اغلب به‌صورت نمادین حضور دارند، اما به‌ندرت به‌عنوان کنشگران معنوی معرفی شده‌اند.

درنگ: ساختار مردسالارانه عرفان سنتی، با محروم ساختن زنان از مشارکت فعال، جامعیت این نظام معرفتی را کاهش داده و آن را از غنای معنوی محروم کرده است.

انزواطلبی و پیامدهای اجتماعی آن

عرفان سنتی، با ترویج انزواطلبی، عارفی را به تصویر می‌کشد که از جامعه، خانواده و حتی خویشتن اجتماعی خویش جدا شده است. این انزوا، چونان سایه‌ای سنگین، نه‌تنها عارف را از تعاملات اجتماعی محروم کرده، بلکه به ناهنجاری‌های روانی و اجتماعی نیز منجر شده است. عارف منزوی، در جست‌وجوی حقیقت، گاه از حقیقت انسانیت و ارتباط با دیگران دور افتاده و در جهانی خودساخته گرفتار آمده است. این جدایی، عرفان را از نقشی اصلاح‌گرانه و اجتماعی محروم ساخته و آن را به تجربه‌ای فردی و محدود تقلیل داده است.

بخش دوم: جایگاه زنان در عرفان و جامعه

غیبت زنان در عرفان سنتی

غیبت زنان در عرفان سنتی، یکی از بارزترین کاستی‌های این نظام معرفتی است. زنان، به دلیل پیش‌داوری‌های فرهنگی و دینی، به‌عنوان موجوداتی ناتوان و غیرفعال تلقی شده‌اند و از مشارکت در حوزه‌های معنوی محروم گشته‌اند. این محرومیت، چونان خزانی بر شاخسار عرفان، آن را از طراوت و شکوفایی لازم محروم کرده است. تاریخ عرفان اسلامی، با وجود نمونه‌های درخشانی چون رابعة عدویه، نشان می‌دهد که زنان از استعداد و ظرافتی بی‌نظیر در این حوزه برخوردارند، اما فرهنگ مسلط، مانع از شکوفایی این ظرفیت شده است.

درنگ: غیبت زنان در عرفان سنتی، نتیجه پیش‌داوری‌های فرهنگی و دینی است که زنان را از مشارکت معنوی محروم کرده و عرفان را از غنای حضور آن‌ها بی‌بهره ساخته است.

ریشه‌های تاریخی و دینی انزوای زنان

دو عامل تاریخی و دینی، به‌عنوان ریشه‌های اصلی انزوای زنان در عرفان و جامعه، شناسایی شده‌اند. تاریخ، با ایجاد ساختارهای مردسالارانه، زنان را به حاشیه رانده و از دسترسی به آموزش و مشارکت اجتماعی محروم کرده است. از سوی دیگر، برخی تفسیرهای دینی، با تأکید بر جداسازی جنسیتی، این محدودیت‌ها را تقویت کرده‌اند. این عوامل، چونان زنجیرهایی بر پای زنان، آن‌ها را از حضور فعال در حوزه‌های معرفتی و معنوی باز داشته‌اند.

پیامدهای پنهان‌کاری زنان

پنهان‌کاری زنان، که با هدف حفظ عفت و پاکدامنی اعمال شده، گاه به نتایج معکوس منجر شده است. به استناد حدیث «الإنسانُ حَریصٌ عَلیٰ ما مُنِعَ» (انسان به آنچه از او منع شده، حریص است)، محدودیت‌های بیش از حد بر زنان، به‌جای حفظ ارزش‌ها، به ناهنجاری‌های اجتماعی مانند فساد و انحرافات اخلاقی دامن زده است. این اصل، که چونان آینه‌ای روان‌شناختی حقیقت را بازمی‌تاباند، نشان می‌دهد که پنهان‌کاری، به‌جای حفاظت، به انفجار اجتماعی و افزایش رفتارهای ناسالم منجر شده است.

بخش سوم: اصلاحات اجتماعی و نقش آموزش

اصلاحات آموزشی و رهایی زنان

اصلاحات اجتماعی، به‌ویژه در زمینه آموزش زنان، گامی بلند در جهت رهایی آن‌ها از انزوا بوده است. در تاریخ معاصر ایران، تلاش‌هایی برای گشودن درهای آموزش به روی زنان صورت گرفت که به افزایش مشارکت اجتماعی آن‌ها کمک کرد. با این حال، فقدان زیرساخت‌های فرهنگی مناسب، گاه این اصلاحات را از دستیابی به نتایج مطلوب باز داشت. آموزش، چونان کلیدی طلایی، می‌تواند قفل‌های تبعیض جنسیتی را بگشاید و زنان را به‌عنوان کنشگران فعال در حوزه‌های مختلف، از جمله عرفان، وارد میدان سازد.

درنگ: آموزش زنان، به‌عنوان ابزاری برای توانمندسازی، می‌تواند به کاهش تبعیض جنسیتی و افزایش مشارکت آن‌ها در حوزه‌های معرفتی و معنوی کمک کند.

نقش اصلاح‌گران در تحول عرفان

عرفان سنتی، برای رهایی از انزواطلبی و مردسالاری، نیازمند اصلاح‌گرانی است که بتوانند آن را به نظامی انسانی و اجتماعی بدل کنند. این تحول، چونان نسیمی تازه، می‌تواند عرفان را از بندهای تاریخ و سنت رها ساخته و فضایی برای مشارکت برابر زنان و مردان فراهم آورد. اصلاح‌گران، با الهام از اصول انسانی و قرآنی، می‌توانند عرفان را به مسیری پویا و فراگیر هدایت کنند.

بخش چهارم: برابری زن و مرد در قرآن کریم

تأکید قرآن کریم بر برابری و مکمل بودن زن و مرد

قرآن کریم، در آیه‌ای روشن و پرمعنا، بر رابطه مکمل و برابر زن و مرد تأکید دارد: ﴿هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ﴾ (بقره: 187). این آیه، که زنان را چونان لباسی برای مردان و مردان را چونان لباسی برای زنان توصیف می‌کند، بر رابطه‌ای متقابل و هم‌افزا دلالت دارد. این تعبیر، که چونان شعری آسمانی در قلب قرآن کریم جای گرفته، جداسازی جنسیتی را به چالش می‌کشد و بر ضرورت تعامل سالم و برابر میان زنان و مردان تأکید می‌ورزد.

پیامدهای جداسازی جنسیتی

جداسازی زنان و مردان، که ریشه در تعصبات تاریخی و تفسیرهای نادرست دینی دارد، به ناهنجاری‌های اجتماعی چون انحرافات اخلاقی و رفتارهای ناسالم منجر شده است. این جداسازی، چونان شکافی عمیق، روابط انسانی را مختل کرده و به کاهش تعاملات سالم و افزایش رفتارهای ناهنجار انجامیده است. مطالعات جامعه‌شناختی نیز نشان می‌دهند که محدودیت‌های غیرمنطقی، به‌جای حفظ ارزش‌ها، به واکنش‌های معکوس و ناهنجاری‌های اجتماعی منجر می‌شوند.

درنگ: جداسازی جنسیتی، با ایجاد محدودیت‌های غیرمنطقی، به ناهنجاری‌های اجتماعی منجر شده و با اصل قرآنی برابری و مکمل بودن زن و مرد در تضاد است.

بخش پنجم: نقد متون عرفانی و نیاز به عرفان اجتماعی

نقد متون عرفانی کلاسیک

متون عرفانی کلاسیک، مانند آثار ابن‌عربی، به دلیل تمرکز بر موضوعات انتزاعی و فقدان توجه به مسائل اجتماعی، از پویایی و جامعیت لازم محروم‌اند. این متون، که گاه چونان اقیانوسی از مفاهیم پیچیده و درهم‌تنیده‌اند، نتوانسته‌اند به نیازهای اجتماعی و انسانی پاسخ دهند. نقد این متون، دعوتی است به بازنگری و بازسازی عرفان به‌گونه‌ای که پاسخگوی نیازهای زمانه باشد.

نیاز به عرفان اجتماعی و انسانی

عرفان، برای آنکه بتواند نقشی مؤثر در زندگی بشر ایفا کند، باید از تجربه‌ای فردی به نظامی اجتماعی و انسانی بدل شود. این عرفان نوین، که چونان پلی میان قلب‌ها و اندیشه‌ها عمل می‌کند، باید فضایی برای مشارکت برابر زنان و مردان فراهم آورد. چنین عرفانی، با تکیه بر اصول قرآنی و انسانی، می‌تواند به حل مسائل اجتماعی و ایجاد تعادل میان جنسیت‌ها کمک کند.

درنگ: عرفان سنتی نیازمند تحول به سوی عرفانی اجتماعی و انسانی است که زنان و مردان به‌طور برابر در آن مشارکت داشته باشند.

استعداد زنان در عرفان

زنان، با برخورداری از ظرافت و لطافتی بی‌نظیر، از استعدادی والا در حوزه عرفان برخوردارند. تاریخ عرفان اسلامی، با نمونه‌هایی چون رابعة عدویه، گواهی بر این مدعاست. محرومیت زنان از مشارکت در عرفان، چونان از دست دادن گوهری گران‌بها، این نظام معرفتی را از شکوفایی لازم محروم کرده است. حضور زنان، می‌تواند عرفان را به سوی افق‌هایی نوین و روشن هدایت کند.

بخش ششم: نقد فرهنگ پنهان‌کاری و تعصبات سنتی

پیامدهای فرهنگ پنهان‌کاری

فرهنگ پنهان‌کاری، که زنان را به انزوا و محدودیت محکوم کرده، به‌جای حفظ ارزش‌ها، به ناهنجاری‌های اجتماعی منجر شده است. این فرهنگ، که ریشه در تعصبات تاریخی و تفسیرهای نادرست دینی دارد، زنان را از مشارکت فعال در جامعه محروم کرده و به انحرافات اخلاقی دامن زده است. حدیث «الإنسانُ حَریصٌ عَلیٰ ما مُنِعَ» بار دیگر یادآور این حقیقت است که محدودیت‌های غیرمنطقی، به‌جای حفاظت، به واکنش‌های معکوس و ناهنجاری‌های اجتماعی منجر می‌شوند.

نقد تعصبات سنتی

تعصبات سنتی، که گاه در قالب رفتارهای متعصبانه و غیرمنطقی نمود یافته‌اند، به کاهش تعاملات سالم میان زنان و مردان منجر شده‌اند. این تعصبات، چونان غباری بر آینه حقیقت، مانع از درک زیبایی و ارزش انسانیت مشترک میان زنان و مردان شده‌اند. نقد این رفتارها، دعوتی است به بازنگری در فرهنگ سنتی و حرکت به سوی جامعه‌ای برابر و انسانی.

بخش هفتم: ضرورت تحول در علم دینی

نقد سوءاستفاده‌های دینی

برخی تفسیرهای نادرست از متون دینی، که گاه برای توجیه رفتارهای غیراخلاقی به کار رفته‌اند، مورد انتقاد قرار گرفته‌اند. این تفاسیر، که چونان خاری در مسیر حقیقت‌اند، به سوءاستفاده از دین و آسیب به جامعه منجر شده‌اند. بازنگری در این تفاسیر و تأکید بر تفسیرهای صحیح و اخلاقی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر برای اصلاح علم دینی است.

تأکید بر انسانیت مشترک

زن و مرد، هر دو انسان‌اند و در انسانیت مشترک خویش برابرند. این اصل، که چونان ستونی استوار در بنای عرفان و دین جای دارد، بر مشارکت برابر زنان و مردان در همه حوزه‌ها، از جمله عرفان، تأکید می‌ورزد. عرفان، به‌عنوان کمال انسانیت، باید فضایی برای حضور برابر زنان و مردان فراهم آورد تا به حقیقت خویش دست یابد.

درنگ: عرفان، به‌عنوان کمال انسانیت، باید فضایی برای مشارکت برابر زنان و مردان فراهم آورد تا به حقیقت خویش دست یابد.

جمع‌بندی

عرفان سنتی، با وجود غنای معنوی، به دلیل ساختار مردسالارانه، انزواطلبانه و فقدان توجه به مسائل اجتماعی، از جامعیت و پویایی لازم محروم مانده است. غیبت زنان در این نظام معرفتی، که ریشه در عوامل تاریخی و تفسیرهای نادرست دینی دارد، به کاهش غنای عرفان و افزایش ناهنجاری‌های اجتماعی منجر شده است. قرآن کریم، با تأکید بر برابری و مکمل بودن زن و مرد در آیه ﴿هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ﴾، راهی به سوی تعامل سالم و برابر میان جنسیت‌ها می‌گشاید. برای اصلاح عرفان، نیاز به رویکردی انسانی و اجتماعی است که زنان و مردان را به‌طور برابر در فرآیندهای معرفتی و معنوی مشارکت دهد. این تحول، با الهام از اصول قرآنی و اصلاحات تاریخی، می‌تواند عرفان را به گوهری درخشان در خدمت جامعه بشری بدل سازد.

با نظارت صادق خادمی