در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

شهود و معرفت 49

متن درس

شهود و معرفت: بازنویسی درس‌گفتارهای عرفانی

شهود و معرفت: بازنویسی درس‌گفتارهای عرفانی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۴۹)

دیباچه: درآمدی بر سلوک عرفانی

سلوک عرفانی، سفری است بس دشوار و ژرف که سالک را از ظواهر عالم به سوی حقیقت بی‌کران الهی رهنمون می‌سازد. این مسیر، چونان دریایی بی‌کران، پر از امواج پرتلاطم و گوهرهای نایاب است که تنها با اراده‌ای استوار و قلبی پاک می‌توان به عمق آن راه یافت. در این نوشتار، با تکیه بر مشاهدات عرفانی استاد فرزانه، دو مفهوم بنیادین «تخلیه» و «تجلیه» به مثابه دو بال پرواز سالک در مسیر قرب الهی مورد کاوش قرار می‌گیرند. این دو مفهوم، چون دو ستاره درخشان در آسمان معرفت، راهنمای سالک در تهذیب نفس و رسیدن به وحدت کامل‌اند.

بخش نخست: تخلیه، تهی شدن از خلق

مفهوم خلوت و انقطاع از مظاهر

تخلیه، به معنای انقطاع کامل از خلق و مظاهر عالم، نخستین گام در مسیر سلوک عرفانی است. سالک در این مرحله، با ابزار عبادت، ریاضت، و سجده‌های طولانی، تمامی تعلقات خود را از زمین و آسمان، انسان و حیوان، دشت و جنگل کنار می‌نهد. این فرآیند، چون کندن پوست از تن و رها کردن هر آنچه غیر خداست، سالک را به خلوت الهی می‌رساند. خلوت، حالتی است که در آن، هیچ مخلوق یا مظهری در ذهن و قلب سالک جای ندارد.

درنگ: تخلیه، فرآیندی ارادی است که سالک را از هرگونه تعلق مادی و معنوی تهی می‌سازد، به گونه‌ای که هیچ چیز جز خدا در ذهن او باقی نمی‌ماند.

دشواری‌های تخلیه و تفاوت آن با نسیان

تخلیه کامل، حالتی است که سالک حتی به یاد پدر، مادر، همسر، فرزندان، یا هر موجود دیگری نمی‌افتد. این فرآیند، نیازمند قوت روحی، اراده‌ای راسخ، و توانی بی‌کران است. برخلاف نسیان بیماری‌گونه که از نقص حافظه ناشی می‌شود، تخلیه عرفانی، انتخابی آگاهانه است. سالک، با سلامت کامل و از روی اختیار، تمامی مظاهر را از ذهن خود محو می‌کند. این حالت، چون پاک کردن لوح دل از هر نقش و نگار غیر الهی است.

برای نمونه، بیماری که حافظه‌اش را از دست داده، به دلیل نقص جسمانی یا روانی، دیگر پدر و مادر خود را نمی‌شناسد. اما سالک، با اراده‌ای استوار، حتی در هنگام نماز، غیر خدا را نمی‌بیند. این تهی شدن، نه از سر ناتوانی، بلکه از سر قدرت و آگاهی است.

شرک در تخلیه و لزوم محو کثرت

شرک در مقام تخلیه، به معنای توجه به غیر خدا، حتی در حد تصور ذهنی یا علمی است. اگر سالک در حین عبادت به یاد مخلوقی بیفتد، تخلیه او ناقص است. تخلیه کامل، زمانی محقق می‌شود که سالک اراده کند هیچ چیز جز خدا را نبیند، نه فرش، نه عرش، نه خلق، و نه مظهر. این فرآیند، چون محو کردن هر نقش و نگار از آیینه دل است، تا تنها تصویر حق در آن بدرخشد.

درنگ: شرک در تخلیه، حتی تصور ذهنی مخلوقات است. سالک باید به جایی برسد که هیچ چیز جز خدا در ذهنش راه نیابد.

جمع‌بندی بخش نخست

تخلیه، به مثابه کندن ریشه‌های تعلق از خاک نفس، سالک را به خلوت الهی می‌رساند. این مرحله، که نیازمند اراده‌ای پولادین و ریاضتی عمیق است، سالک را از هرگونه کثرت و دوگانگی رها می‌سازد. تنها با تحقق تخلیه کامل، سالک آماده ورود به مرحله تجلیه می‌شود، جایی که حقیقت الهی در همه چیز آشکار می‌گردد.

بخش دوم: تجلیه، دیدن حق در همه چیز

مفهوم تجلیه و وحدت کامل

تجلیه، مرحله‌ای است که سالک زمین، آسمان، انسان، و هر چیز را به عنوان جلوه حق می‌بیند. در این مقام، سالک به درک عمیق لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ (هیچ نیرو و توانى جز به [مدد] خداى والاى بزرگ نیست) می‌رسد. اما حتی گفتن «این مظهر خداست» یا «آن جلوه خداست» شرک تلقی می‌شود، زیرا هنوز نوعی دوگانگی در ذهن وجود دارد.

تجلیه کامل، حالتی است که سالک به جز خدا چیزی نمی‌بیند. این مقام، چون ایستادن در برابر آفتاب حقیقت است که هر سایه‌ای را محو می‌کند. سالک در این مرحله، نه تنها خلق را نمی‌بیند، بلکه حتی مفاهیمی چون «ذات»، «لا تعین»، یا «مظهر» را نیز از ذهن خود محو می‌کند.

درنگ: تجلیه کامل، فراتر از دیدن مظاهر به عنوان جلوه خدا، حالتی است که سالک فقط حق را می‌بیند، بدون هیچ تمایزی.

شرک در تجلیه و چالش‌های آن

اگر سالک بگوید «من خدا را می‌خواهم و با خلق کاری ندارم»، این شرک است، زیرا دوگانگی بین خلق و حق را فرض می‌کند. حتی تصور «مظهر خدا» یا «جلوه خدا» نیز شرک محسوب می‌شود، زیرا هنوز کثرتی در ذهن باقی است. سالک باید به جایی برسد که هیچ چیز جز حق را نبیند، نه به عنوان مظهر، بلکه به عنوان خود حق.

برای مثال، اگر سالک زمین را ببیند و بگوید «این مظهر خداست»، هنوز در دام کثرت گرفتار است. تجلیه کامل، چون غرق شدن در اقیانوس وحدت است، جایی که هیچ موج و کرانه‌ای جز حق باقی نمی‌ماند.

وصول به قرب کامل

در تجلیه کامل، سالک به مقام «لاَ خَلْقَ إِلاَّ الْحَقّ» می‌رسد. این مقام، فراتر از هرگونه تمایز و کثرت است. حتی گفتن لاَ إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ (هیچ معبودى جز خدا نیست) اگر با تصور «اله» یا «ربی» همراه باشد، شرک تلقی می‌شود، زیرا هنوز نوعی دوگانگی در ذهن وجود دارد. سالک در این مرحله، نفس، عقل، فکر، و فهم خود را محو می‌کند تا به وحدت کامل دست یابد.

درنگ: قرب کامل، حالتی است که سالک هیچ چیز جز حق را نمی‌بیند، حتی مفاهیمی چون ذات، مظهر، یا لا تعین را نیز محو می‌کند.

جمع‌بندی بخش دوم

تجلیه، چون گشودن پنجره‌ای به سوی حقیقت بی‌کران است که سالک را از هرگونه کثرت و دوگانگی رها می‌سازد. در این مقام، سالک نه تنها خلق را نمی‌بیند، بلکه حتی تمایز بین تخلیه و تجلیه نیز محو می‌شود. این مرحله، اوج سلوک عرفانی است که سالک را به وحدت کامل و قرب الهی می‌رساند.

بخش سوم: هماهنگی تخلیه و تجلیه

پیوند دو مرحله در سلوک

تخلیه و تجلیه، چون دو بال پرنده‌ای هستند که سالک را به سوی آسمان معرفت پرواز می‌دهند. این دو مرحله، هماهنگ و مرتبط‌اند؛ به مقداری که سالک از خلق تهی می‌شود، تجلی حق در او آشکار می‌گردد. تجلیه کامل، زمانی رخ می‌دهد که تخلیه به کمال برسد، جایی که سالک از سر همه چیز برمی‌خیزد و فقط حق را می‌بیند.

برای نمونه، سالک در حال نماز، اگر به یاد مخلوقی بیفتد، تخلیه‌اش ناقص است. اما در تجلیه کامل، او همه چیز را می‌بیند، اما فقط حق را درک می‌کند: قالی، گلیم، پتو، همه جلوه حق‌اند.

چالش‌های مسیر و توجه به ناسوت

سالک در مسیر سلوک، ممکن است به ناسوت، دنیا، و مظاهر توجه کند، که نشان‌دهنده ناقص بودن سلوک اوست. واصل کامل، کسی است که به مقام «لاَ خَلْقَ إِلاَّ الْحَقّ» می‌رسد. این مقام، چون ایستادن در قله‌ای است که از آن، تنها حقیقت الهی دیده می‌شود و هیچ سایه‌ای از کثرت باقی نمی‌ماند.

درنگ: سالک واصل، حتی در کثرت و جمع، فقط حق را می‌بیند و از هرگونه توجه به ناسوت و مظاهر تهی است.

نمونه‌های تاریخی و دشواری سلوک

در گذشته، برخی دراویش زندگی خود را وقف سلوک می‌کردند و از کار و زندگی دنیوی دست می‌کشیدند. اما انحراف به سوی سوءاستفاده و بهره‌کشی، این مسیر را از حقیقت دور کرد. سالک واصل، حتی بین یک قرون و یک میلیارد تفاوتی نمی‌بیند، زیرا مظاهر برای او معنا ندارد. این حالت، چون محو شدن در نور حقیقت است که هیچ تاریکی در آن راه ندارد.

جمع‌بندی بخش سوم

تخلیه و تجلیه، چون دو رود هم‌جهت، سالک را به سوی دریای وحدت می‌برند. این دو مرحله، با هماهنگی کامل، سالک را از کثرت به وحدت و از خلق به حق می‌رسانند. دشواری‌های این مسیر، تنها با اراده‌ای استوار و عشقی بی‌کران به حقیقت الهی قابل عبور است.

بخش چهارم: وصول کامل و فنای عرفانی

مقام جمعی و ویژگی‌های سالک واصل

سالک واصل، در مقام جمعی قرار دارد: او همه چیز است، اما در هیچ چیز نیست. این حالت، چون پهن کردن سفره‌ای است که صد نفر را سیر می‌کند، اما خود سالک از آن چیزی نمی‌خورد. او مانند بیماری نیست که حافظه‌اش را از دست داده، بلکه با اراده و آگاهی، فقط حق را می‌بیند.

برای نمونه، سالک ممکن است قالی، گلیم، یا پتو را ببیند، اما همه را حق می‌داند. او مانند فرش‌بافی نیست که به نقش و نگار قالی توجه کند، بلکه همه را جلوه حق می‌بیند.

درنگ: سالک واصل، در مقام جمعی، همه چیز را حق می‌بیند، بدون تمایز بین اشیا یا مظاهر.

نمونه‌های نادر و فشارهای سلوک

در طول تاریخ، افراد کمی به مقام وصول کامل رسیده‌اند. استاد فرزانه، از شاگردی یاد می‌کند که به این حالت نزدیک شده بود و از فشار و دشواری آن سخن گفته است. این فشار، چون باری است که بر دوش عاشقان حقیقت نهاده می‌شود تا از کثرت به وحدت برسند.

شعری که می‌فرماید: «من هر چه خوانده‌ام همه از یادم رفت / الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم»، بیانگر فنای کامل است. سالک در این مقام، دیگر زندگی دنیوی یا تعلقات را نمی‌تواند تحمل کند و ذکرش «هُوَ اللَّهُ» است.

صحیفه سجادیه و عرفان حقیقی

صحیفه سجادیه، به عنوان گوهری درخشان در معارف الهی، از متون دیگر برتر است. این کتاب، که می‌توانست در حوزه‌های علمی جایگاهی والا یابد، به دلیل موانعی، به جایگاه شایسته خود نرسید. با این حال، ارزش آن در بیان معارف عرفانی بی‌بدیل است.

عالمان دینی، با تکیه بر این متن، می‌توانستند علم دینی را به سوی معرفتی عمیق‌تر سوق دهند، اما چالش‌های موجود، این مسیر را دشوار ساخت.

نماز و ذکر اولیا

اولیا و معصومین، نماز را نه از سر وظیفه، بلکه از سر وصول و عشق می‌خواندند. این نماز، چون پلی است که سالک را به سوی حقیقت الهی می‌برد. ذکر و ورد آنها، فقط حق را در بر می‌گرفت و هیچ چیز جز خدا در ذهنشان راه نداشت.

برای نمونه، یکی از اولیا فرموده است: «من کمتر از کمترها هستم»، که نشان‌دهنده فنای کامل و محو هرگونه کثرت است. این بیان، چون رازی است که تنها عاشقان حقیقت آن را درک می‌کنند.

درنگ: اولیا در نماز و ذکر، فقط حق را می‌دیدند و از هرگونه کثرت و تعلق تهی بودند.

جمع‌بندی بخش چهارم

وصول کامل، اوج سلوک عرفانی است که سالک را به فنای کامل و عشق الهی می‌رساند. در این مقام، سالک از نفس، عقل، و هرگونه تعین جدا می‌شود و فقط حق را می‌بیند. این مسیر، اگرچه سنگین و نادر است، اما مقصد نهایی عاشقان حقیقت است.

نتیجه‌گیری نهایی

سلوک عرفانی، چون سفری است از ظلمت کثرت به نور وحدت. تخلیه و تجلیه، دو بال این پروازند که سالک را از خلق به حق و از نفس به وحدت می‌رسانند. این مسیر، اگرچه پر از دشواری‌ها و بلایاست، اما برای کسانی که با اراده‌ای استوار و عشقی بی‌کران آن را می‌پیمایند، به قرب الهی و فنای کامل می‌انجامد. اولیا و معصومین، چون ستارگان درخشان، این راه را پیموده‌اند و با ذکر، نماز، و ریاضت، به حقیقت بی‌کران دست یافته‌اند. این مشاهدات، دعوتی است به سوی معرفتی عمیق که جز با تهذیب نفس و محو کثرت، دست‌یافتنی نیست.

با نظارت صادق خادمی