در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

شهود و معرفت 51

متن درس

شهود و معرفت: مراتب سلوک عرفانی و ترک طمع

شهود و معرفت: مراتب سلوک عرفانی و ترک طمع

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۱)

دیباچه

سلوک عرفانی، سفری است ژرف و پرمخاطره به سوی حقیقت، که سالک را از ظلمت تعلقات به نور معرفت رهنمون می‌سازد. این مسیر، چونان زایمانی معنوی، با درد و رنج همراه است و تنها با صدق، صفا، و تسلیم مطلق به بار می‌نشیند. در این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه، به تبیین مراتب سلوک، مراحل ترک، و چالش‌های این راه پرداخته‌ایم. هدف آن است که با زبانی روشن و متین، مفاهیم عمیق عرفانی را به گونه‌ای بازنمایی کنیم که چونان آیینه‌ای، حقیقت را به سالکان و جویندگان معرفت بنمایاند.

بخش یکم: مراتب سلوک عرفانی

تنوع منازل سلوک

سلوک معرفتی و عرفانی، چونان دریایی ژرف، دارای مراتب و منازلی است که از دو منزل تا صدها منزل، حتی هفتصد منزل، امتداد می‌یابد. این تنوع، ریشه در زمینه‌های اجمال (خلاصه و کلی) و تفصیل (جزئی و گسترده) دارد. هر یک از این منازل، بسته به ظرفیت سالک، نوع هدایت، و شرایط معنوی او، چونان پله‌هایی به سوی قله حقیقت تعریف می‌شود. برخی این مسیر را با ریاضت طی می‌کنند، برخی بی‌ریاضت، و برخی در سایه هدایت مرشدی الهی یا به واسطه محبوبیت نزد حق به مقصد می‌رسند. این تنوع، نه تنها نشان از انعطاف‌پذیری سلوک دارد، بلکه عمق و گستردگی آن را نیز آشکار می‌سازد.

درنگ: تنوع منازل سلوک، از دو منزل تا هفتصد منزل، بیانگر انعطاف‌پذیری و عمق این مسیر است که بسته به ظرفیت سالک و هدایت الهی متفاوت می‌گردد.

مرتبه اعلای سلوک: تخلیه و تجلیه

عالی‌ترین مرتبه سلوک عرفانی در دو منزل خلاصه می‌شود: تخلیه، که پاک‌سازی نفس از تعلقات مادی و نفسانی است، و تجلیه، که آراستگی به صفات الهی و وحدت با حقیقت را در پی دارد. این دو مرحله، چونان دو بال، سالک را به قرب دفعی (ناگهانی) و حقیقی رهنمون می‌سازند. این سلوک، سنگین‌ترین و دشوارترین مسیر است و تنها برای اهل‌الله، یعنی برگزیدگان الهی، میسر می‌گردد. تخلیه، مانند کندن پوستین کهنه نفس است که سالک را از بند تعلقات رها می‌سازد، و تجلیه، چونان پوشیدن جامه نورانی حقیقت، او را به مقام قرب می‌رساند.

درنگ: تخلیه و تجلیه، دو بال سلوک عرفانی‌اند که سالک را از تعلقات نفسانی رها کرده و به صفات الهی می‌آرایند.

جمع‌بندی بخش یکم

سلوک عرفانی، با تنوع منازل خود، چونان باغی است که هر شاخه‌اش میوه‌ای خاص به بار می‌آورد. از دو منزل تخلیه و تجلیه تا صدها منزل اجمال و تفصیل، این مسیر برای هر سالک به فراخور ظرفیتش ترسیم می‌شود. عالی‌ترین مرتبه، قرب حقیقی است که تنها با پاک‌سازی نفس و آراستگی به صفات الهی ممکن می‌گردد. این بخش، بنیاد سلوک را به تصویر می‌کشد و سالک را به تأمل در عمق این مسیر دعوت می‌کند.

بخش دوم: مراحل ترک در سلوک عرفانی

سه پایه سلوک: ترک غیر، ترک خویش، و ترک حق

سلوک عرفانی بر سه پایه استوار است: ترک غیر، ترک خویش، و ترک طمع از حق. ترک غیر، رهایی از وابستگی به هر آنچه غیر خداست، از مادیات گرفته تا روابط انسانی است. ترک خویش، دشوارتر، به معنای رها شدن از نفس و میل به حیات است، چنان‌که سالک حتی از نفس کشیدن خود دست می‌کشد. ترک طمع از حق، اوج این مسیر است، جایی که سالک از هر عطای الهی، اعم از آب، نان، یا سلامتی، چشم می‌پوشد و می‌گوید: «همه مال خودت». این مراحل، چونان پله‌های نردبانی به سوی وحدت با حقیقت، سالک را به خدا شدن رهنمون می‌سازند.

درنگ: ترک غیر، ترک خویش، و ترک طمع از حق، سه مرحله سلوک‌اند که سالک را از تعلقات مادی، نفسانی، و حتی انتظارات الهی رها می‌سازند.

سختی و شدت ترک

ترک، به‌ویژه ترک خویش و ترک طمع از حق، چونان گذر از آتش است که سالک را پاره‌پاره و تکه‌تکه می‌کند. این فرآیند، چنان دشوار است که بسیاری از سالکان، به دلیل ناتوانی در تحمل این رنج، در مسیر نابود می‌شوند یا «کشته» می‌گردند. در این «بادیه» سلوک، از هزاران نفر، تنها یک نفر به مقصد می‌رسد. این سختی، مانند تیغی است که پوستین نفس را می‌درد و سالک را به تسلیم مطلق وا می‌دارد.

درنگ: ترک خویش و ترک طمع از حق، چونان تیغی است که نفس را می‌درد و تنها سالکان استثنایی از این آزمون سربلند بیرون می‌آیند.

موت اختیاری و چالش ترک خویش

ترک خویش، گاه به موت اختیاری می‌انجامد، جایی که سالک از نفس کشیدن دست می‌کشد و به مرگ تسلیم می‌شود. این عمل، مانند ایستادن آرام در برابر دژخیم است، چنان‌که از هزاران محکوم به اعدام، تنها یک نفر می‌تواند چون «مرده در دست غسال» آرام باشد. این تسلیم، نیازمند معرفت عمیق و قرب الهی است. انسان به‌سختی می‌تواند از میل به حیات دست بکشد، زیرا نفس کشیدن خود نشانه‌ای از این میل است.

درنگ: موت اختیاری، اوج ترک خویش است که سالک را به تسلیم مطلق و رهایی از میل به حیات می‌رساند.

جمع‌بندی بخش دوم

مراحل ترک، چونان سه دروازه به سوی حقیقت، سالک را از بند غیر، خویش، و طمع از حق رها می‌سازند. این مسیر، مانند گذر از تنگنای صخره‌های سخت، پرمخاطره و دشوار است. ترک غیر، مقدمه‌ای است برای رهایی از مادیات، ترک خویش، سالک را از نفس خود آزاد می‌کند، و ترک طمع از حق، او را به وحدت با هستی می‌رساند. این بخش، بر اهمیت صدق و استقامت در این مسیر تأکید دارد.

بخش سوم: انبیا و اولیا در مسیر سلوک

سختی‌های انبیا و اولیا

انبیا و اولیا، چون ابراهیم، موسی، عیسی، داود، و امیرالمؤمنین، به‌سادگی به مقام خود نرسیده‌اند. تصور اینکه مقامی به‌صورت ناگهانی به آنها عطا شده، باطل است. آنها بدبختی‌ها، تنگناها، و بلاهای فراوان کشیده‌اند. این رنج‌ها، مانند تیشه‌ای است که آجر وجودشان را تراشیده تا دیوار نبوت و ولایت بنا شود. موسی، در قرآن کریم، به‌عنوان فردی بیمار و عصبی توصیف شده، زیرا در کودکی تحت آزار فرعون قرار گرفت و مصیبت‌های بی‌شمار دید.

وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَىٰ ۚ إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَبِیًّا
و در این کتاب از موسی یاد کن، که او خالص‌شده‌ای بود و فرستاده‌ای پیامبر.

درنگ: انبیا و اولیا با رنج‌ها و بلاهای عظیم ساخته شده‌اند، نه با عطای ناگهانی مقام.

تربیت محبوبین الهی

حتی محبوبین الهی با ناز و نوازش تربیت نمی‌شوند. خداوند، مانند مربی‌ای سخت‌گیر، آنها را با ضربات و آزمون‌های دشوار می‌سازد. این فرآیند، چونان ساخت دیواری است که هر آجرش با تیشه اصلاح می‌شود. موسی، با زندگی ممنوعه و رنج‌های کودکی، نمونه‌ای است از این تربیت سخت‌گیرانه.

درنگ: محبوبین الهی با بلا و سختی تربیت می‌شوند، نه با ناز و نوازش.

جمع‌بندی بخش سوم

انبیا و اولیا، چون ستارگان در آسمان حقیقت، با رنج و بلا درخشیده‌اند. آنها نه با عطای ناگهانی، بلکه با گذر از کوره‌های آزمون الهی به مقام خود رسیده‌اند. این بخش، بر نقش سختی‌ها و بلاها در ساختن اولیا تأکید دارد و تصورات ساده‌انگارانه را باطل می‌داند.

بخش چهارم: نقد عرفان غیراصیل

دو گروه مخل عرفان

عرفان حقیقی، توسط دو گروه به انحراف کشیده شده است: نخست، عرفای اهل کتاب که با نوشتن کتاب‌های پرطمطراق، اما بدون عمل، عرفان را به نظریه‌پردازی تقلیل داده‌اند. دوم، عرفای اهل خانقاه که با ظاهرسازی و سوءاستفاده از سادگی مردم، عرفان را نجس کرده‌اند. این دو گروه، مانند ابرهایی هستند که نور حقیقت را پوشانده و سلوک را به بیراهه برده‌اند.

درنگ: عرفای اهل کتاب و خانقاه، با نظریه‌پردازی بدون عمل و ظاهرسازی، عرفان را از اصالت خود تهی کرده‌اند.

آیه قرآن کریم و نقد عدم عمل

قرآن کریم در مذمت کسانی که گفتارشان با کردارشان همخوانی ندارد، می‌فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چرا چیزی را می‌گویید که انجام نمی‌دهید؟

این آیه، مانند آیینه‌ای، نفاق عرفای غیراصیل را آشکار می‌سازد. گفتار زیبا بدون عمل، عرفان را به پوچی می‌کشاند.

مثال خانقاه گناباد

در خانقاه گناباد، مردم شورآباد (که به طنز کورآباد خوانده شده‌اند) زعفران خود را به شیخ می‌دادند و در عوض، گاه تنها آبگوشتی دریافت می‌کردند. این بی‌انصافی، مانند چیدن میوه‌های باغ دیگران بدون پاداش عادلانه است. شیخ، در پاسخ، خود را کاره‌ای ندانست و امور را به پیر واگذار کرد، که نشان‌دهنده سلب مسئولیت در این ساختار است.

درنگ: سوءاستفاده برخی خانقاه‌ها از سادگی مردم، عرفان را به ابزار استثمار تبدیل کرده است.

تجربه درویشان و مباحثه با پیر

در شهری نزدیک مشهد، درویشان شهر را فرا گرفته بودند. در مباحثه با پیر تابنده، او مدعی شد که عرفان حقیقی نزد آنهاست و علم دینی تنها ادای حقیقت را درمی‌آورد. پاسخ داده شد: «اراوراپف»، یعنی بیایید عمل کنیم و ببینیم کی به حقیقت رسیده است. این پاسخ، مانند دعوتی است به میدان عمل، جایی که حقیقت از شعار جدا می‌شود.

خانقاه‌های استعماری

برخی خانقاه‌ها، با حمایت نیروهای خارجی، به ابزار سیاسی تبدیل شده‌اند و عرفان را نجس کرده‌اند. این خانقاه‌ها، مانند بناهایی هستند که بر پایه‌های سست استعمار بنا شده و از حقیقت تهی‌اند.

جمع‌بندی بخش چهارم

عرفان غیراصیل، مانند گلی است که عطر خود را از دست داده و تنها ظاهری فریبنده دارد. عرفای اهل کتاب و خانقاه، با نظریه‌پردازی بدون عمل و ظاهرسازی، عرفان را از اصالت خود تهی کرده‌اند. این بخش، بر اهمیت صدق و عمل در سلوک تأکید دارد و هرگونه انحراف از این مسیر را مذموم می‌داند.

بخش پنجم: عرفان به مثابه زایمان

زایمان معنوی

عرفان، مانند زایمانی است که با درد و رنج همراه است. گاه مادر و بچه می‌میرند، گاه یکی زنده می‌ماند. این زایمان معنوی، سالک را از نطفه وجود به تولدی نوین می‌رساند. مانند زایمان جسمانی، این فرآیند نیز خطرناک و تحول‌آفرین است.

درنگ: عرفان، چونان زایمانی معنوی، با رنج و خطر همراه است و سالک را به تولدی نوین رهنمون می‌سازد.

تجربه شخصی و مرگ

در تجربه‌ای، هنگامی که اسلحه‌ای بر پیشانی سالک نهاده شد، او تلاش کرد در لحظه مرگ در ذکر «یا علی» باشد، نه در نفس. این تلاش، مانند قاری قرآنی است که با «نفس دزدی» ذکر را حفظ می‌کند. این تجربه، سختی ترک تعلقات، حتی ذکر، را نشان می‌دهد.

درنگ: ترک تعلقات، حتی ذکر، سالک را به تسلیم مطلق در برابر مرگ رهنمون می‌سازد.

تعلقات و مرگ

تعلقات، از پول و خانه تا پدر و مادر، و حتی ذکر، مانند زنجیرهایی‌اند که سالک را اسیر می‌کنند. ترک این تعلقات، مرگ را آسان می‌سازد. مانند دوچرخه‌ای که در تصادف موچوله شد، تعلقات نیز باید دور ریخته شوند تا سالک رها گردد.

جمع‌بندی بخش پنجم

عرفان، مانند زایمانی است که سالک را از نطفه وجود به حیات حقیقی می‌رساند. این فرآیند، با رنج و خطر همراه است و تنها با ترک تعلقات ممکن می‌گردد. تجربه‌های شخصی، مانند مواجهه با مرگ، نشان‌دهنده عمق این مسیر است که سالک را به تسلیم مطلق دعوت می‌کند.

بخش ششم: وحدت با حقیقت

ترک طمع از خدا

ترک طمع از خدا، اوج سلوک است، جایی که سالک از هر عطای الهی، از آب و نان تا سلامتی و زندگی، چشم می‌پوشد. او می‌گوید: «همه مال خودت». این ترک، مانند رهایی از آخرین بند است که سالک را به وحدت با حقیقت می‌رساند.

درنگ: ترک طمع از خدا، سالک را از هر انتظار مادی و معنوی رها کرده و به وحدت با حقیقت می‌رساند.

وحدت با خدا

در اوج سلوک، سالک به وحدت با خدا می‌رسد: «من کی‌ام، لیلی و لیلی کیست من، هر دو یک روحیم اندر بی‌بدن». مظهر و مُظهر یکی می‌شوند و سالک ادعا می‌کند: «تو چی هستی، من هم همانم». این وحدت، مانند رهایی از جامه تن و پوشیدن جامه حقیقت است.

درنگ: وحدت با خدا، اوج سلوک است که سالک را به یگانگی با حقیقت الهی می‌رساند.

حدیث امام حسن (ع)

امام حسن (ع) می‌فرماید: «برای دنیا چنان باش که گویی همیشه زنده‌ای، و برای آخرت چنان باش که گویی فردا می‌میری». این حدیث، مانند مشعلی است که تعادل بین دنیا و آخرت را روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش ششم

وحدت با حقیقت، مقصد نهایی سلوک است که با ترک طمع از خدا ممکن می‌گردد. سالک، مانند پرنده‌ای که از قفس رها شده، به یگانگی با هستی می‌رسد. این بخش، بر اهمیت رهایی از هر انتظار و تسلیم مطلق تأکید دارد.

نتیجه‌گیری کلی

سلوک عرفانی، چونان سفری است از ظلمت نفس به نور حقیقت. این مسیر، با مراتب تخلیه و تجلیه، مراحل ترک غیر، خویش، و طمع از حق، و رنج‌های بی‌شمار، سالک را به وحدت با خدا می‌رساند. انبیا و اولیا، با تحمل بلاها و سختی‌ها، این راه را پیموده‌اند و تصورات ساده‌انگارانه درباره آنها باطل است. عرفان غیراصیل، توسط عرفای اهل کتاب و خانقاه، به انحراف کشیده شده، اما عرفان حقیقی، با صدق، صفا، و تسلیم مطلق، چونان زایمانی معنوی، سالک را به حیات نوین رهنمون می‌سازد. این نوشتار، با تبیین این مفاهیم، دعوتی است به تأمل در عمق سلوک و رهایی از تعلقات.

با نظارت صادق خادمی