در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

شهود و معرفت 59

متن درس

شهود و معرفت: درآمدی بر عرفان و جایگاه آن در مرکز علم قم

شهود و معرفت: درآمدی بر عرفان و جایگاه آن در مرکز علم قم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۹)

دیباچه

این نوشتار، کاوشی است عمیق در ماهیت عرفان به‌عنوان قله معرفت الهی و جایگاه آن در مرکز علم قم، شهری که در تاریخ معاصر، کانون علوم دینی بوده است. با نگاهی نقادانه و تأمل‌برانگیز، این متن به بررسی ریشه‌های عرفان، چالش‌های آن در فضای حوزه، و تجربه‌های زیسته‌ای می‌پردازد که پرده از محدودیت‌ها و ظرفیت‌های این شهر در پرورش معارف عقلی و شهودی برمی‌دارد. همانند دریایی ژرف که گاه امواجش آشوبناک و گاه آرامش‌بخش است، این نوشتار در پی آن است که حقیقت عرفان را از میان خاطرات، مشاهدات و تحلیل‌های استاد فرزانه، چون گوهری ناب به خواننده عرضه کند.

بخش یکم: ماهیت عرفان و سرچشمه‌های الهی آن

عرفان، قله معرفت

عرفان، به‌سان گوهری درخشان در تاج معرفت انسانی، از دیگر علوم و آگاهی‌ها متمایز است. این معرفت، نه صرفاً دانشی نظری، بلکه شهودی وجودی است که انسان را به سوی درک حقایق ربوبی و غیبی رهنمون می‌شود. عرفان، چون جویباری زلال از چشمه‌سار انبیا و اولیای الهی سرچشمه می‌گیرد و در مسیر خود، جان‌های تشنه حقیقت را سیراب می‌سازد. این معرفت، فراتر از علوم نقلی و عقلی رایج، به اتصال با ذات اقدس الهی می‌انجامد و از این‌رو، اخص معارف و برترین آگاهی‌هاست.

درنگ: عرفان، معرفتی الهی است که از انبیا و اولیا سرچشمه گرفته و قله آگاهی‌های انسانی را تشکیل می‌دهد، متمایز از علوم رسمی حوزه‌ها.

تشتت عرفان در گذر زمان

عرفان، در گذر ایام، چون رودی که از سرچشمه خود دور می‌شود، دچار تشتت و پراکندگی شده است. این معرفت ناب، که زمانی در سینه‌های پاک انبیا و اولیا جریان داشت، با گذر زمان به شاخه‌ها و مکاتب گوناگون تقسیم شد. این تکثر، گاه به آشفتگی و سوءتفاهم در فهم حقیقت عرفان انجامید و از اصالت اولیه آن کاست. همانند درختی که شاخه‌هایش در بادهای تند پراکنده می‌شوند، عرفان نیز در مسیر تاریخ، از وحدت به کثرت گرایید و گاه از منبع اصلی خود فاصله گرفت.

پیوند عرفان با انبیا

عرفان، چون نوری که از مشکات انبیا ساطع می‌شود، از طریق سلسله‌ای معنوی و باطنی به اولیای الهی متصل است. این معرفت، نه از کتاب‌ها و درس‌گفتارهای رسمی، بلکه از سینه‌های پاک و دل‌های روشن پیامبران و اولیا به دیگران منتقل شده است. انبیا، با عبادت، ریاضت و طاعت، به این معرفت دست یافتند و خداوند، چون باغبانی که نهال‌های برگزیده را پروراند، آنها را برای دریافت این فیض الهی برگزید.

لدنی بودن عرفان

عرفان، معرفتی لدنی است که معلمش جز ذات اقدس الهی نیست. همانند موسی، عیسی، ابراهیم و داود، که بدون تحصیلات رسمی، از چشمه هدایت الهی سیراب شدند، عرفان نیز از حوزه‌ها و مکتب‌ها مستقل است. این معرفت، چون گنجی پنهان در دل، تنها به کسانی عطا می‌شود که خداوند ایشان را شایسته این فیض بیابد. عرفان، راه انبیاست؛ راهی که با سلوک، عبادت و تقوا هموار می‌شود و به انتخاب الهی می‌انجامد.

جمع‌بندی بخش یکم

عرفان، به‌عنوان معرفتی الهی و شهودی، از چشمه‌سار انبیا و اولیا سرچشمه گرفته و قله معارف انسانی را تشکیل می‌دهد. این معرفت، در گذر زمان دچار تشتت شده و از وحدت اولیه خود فاصله گرفته است. با این حال، اصالت آن در پیوند با انبیا و لدنی بودن آن، عرفان را از علوم رسمی حوزه‌ها متمایز می‌سازد. این بخش، عرفان را چون نوری معرفی کرد که در دل‌های برگزیده می‌درخشد و راهی دشوار اما متعالی را پیش روی سالکان قرار می‌دهد.

بخش دوم: جایگاه عرفان در مرکز علم قم

غلبه کمیت بر کیفیت در قم

مرکز علم قم، چون شهری که در ظاهر پررونق است اما در باطن از ژرفای معرفت محروم، بیشتر به کمیت‌ها شناخته شده تا کیفیت‌های علمی. این شهر، در دوره مورد بحث، کانون فقها و روضه‌خوانان بود، اما از حضور عارفان، فیلسوفان و مجتهدان برجسته خالی بود. همانند باغی که گل‌های ظاهری‌اش فراوان اما ریشه‌های عمیقش اندک است، قم در علوم نقلی غرق بود و از علوم عقلی و عرفانی محروم.

فقدان عارفان بومی

قم، در تاریخ خود، عارفی بومی و اصیل پرورانده بود. عالمان برجسته‌ای که به عرفان و فلسفه می‌پرداختند، چون مرحوم شاه‌آبادی، الهی و شعرانی، همگی از شهرهایی مانند تهران یا نجف به قم آمده بودند. این شهر، مانند زمینی خشک، بستری برای پرورش عارفان بومی نداشت و معرفت عرفانی، چون گلی بیگانه، تنها از بیرون به آن وارد شد.

درنگ: مرکز علم قم، فاقد عارفان و فیلسوفان بومی بود و عالمان برجسته این علوم، از شهرهای دیگر مانند تهران و نجف به آن مهاجرت کرده بودند.

طرد عالمان عرفانی

عالمانی که به علوم عرفانی و فلسفی می‌پرداختند، چون پرندگانی که در قفس تنگ اسیر شوند، در قم مورد آزار و طرد قرار گرفتند. افرادی مانند مرحوم الهی و شعرانی، به دلیل فشارها و مخالفت‌های موجود، ناچار به ترک این شهر شدند. این طرد، چون خاری در پای معرفت، مانع از رشد علوم عقلی و عرفانی در قم گردید و نشان‌دهنده تعارض میان جریان‌های سنتی و رویکردهای عرفانی بود.

عرفان مسموم و سوءتفاهم در قم

آنچه در قم به نام عرفان شناخته می‌شد، چون آبی گل‌آلود، از اصالت و زلالی دور بود. افرادی که خود را عارف می‌نامیدند، اغلب از معنای حقیقی عرفان فرسنگ‌ها فاصله داشتند. این عرفان مسموم، نتیجه فقدان آموزش صحیح و سوءتفاهم‌هایی بود که عرفان را با رفتارهای صوری یا انحرافی درویشان اشتباه می‌گرفت. همانند آینه‌ای غبارگرفته، این عرفان، تصویری مخدوش از حقیقت ارائه می‌داد.

ناتوانی در فهم متون عرفانی

متون عرفانی، مانند فصوص‌الحکم ابن‌عربی و اسفار اربعه ملاصدرا، چون قله‌هایی رفیع، نیازمند آمادگی فکری و معنوی برای فتح هستند. در قم، مطالعه این متون، اغلب به‌صورت پنهانی انجام می‌شد، اما طلاب و مدرسان، به دلیل نبود زمینه معرفتی، از درک عمیق آنها عاجز بودند. این ناتوانی، چون تلاش برای خواندن کتابی در تاریکی، به سوءتفاهم و تحریف معانی منجر شد.

جمع‌بندی بخش دوم

مرکز علم قم، با وجود جایگاهش به‌عنوان کانون علوم دینی، از نظر پرورش عرفان و علوم عقلی، دچار کاستی‌های فراوان بود. غلبه کمیت بر کیفیت، فقدان عارفان بومی، طرد عالمان عرفانی، و سوءتفاهم در فهم عرفان، این شهر را از ژرفای معرفتی محروم ساخت. عرفان در قم، چون گلی در خاک نامناسب، نتوانست ریشه دواند و به جای اصالت، به صورتی مسموم و مخدوش ظاهر شد.

بخش سوم: تجربه‌های زیسته و مشاهدات در جستجوی عرفان

جستجوی معرفت در کوچه‌های قم

استاد فرزانه، در سنین جوانی و با شور و شوق کشف حقیقت، به قم قدم نهاد و همراه با طلابی از تهران، به جستجوی محافل عرفانی پرداخت. این کاوش، چون سفری در دل شب، به بررسی کوچه‌ها، خانه‌ها و محافل مخفی قم انجامید تا نشانه‌ای از عرفان اصیل یافت شود. این تلاش، گواهی است بر عطش معرفتی و کنجکاوی بی‌حد یک جوان در پی حقیقت.

محافل مخفی عرفان

محافل عرفانی در قم، چون شمع‌هایی در تاریکی، به‌صورت پنهانی و در خفا برگزار می‌شدند. استاد، همراه با طلاب تهرانی، به این “سوراخ‌ها” – لفظی که به طنز برای این جلسات به کار می‌رفت – سر می‌زد تا از نزدیک با افراد و فعالیت‌های عرفانی آشنا شود. این پنهان‌کاری، چون پرده‌ای بر حقیقت، نشان‌دهنده فضای بسته و محدودیت‌های قم در پذیرش عرفان بود.

دیدار با پیرمرد عارف

در یکی از این محافل، استاد با پیرمردی متواضع، بی‌آزار و سالم آشنا شد که همراه چند طلبه، فصوص‌الحکم را مطالعه می‌کرد. استاد، با طرح اشکالاتی عمیق بر متن، تسلط خود را بر این اثر نشان داد و مورد توجه پیرمرد قرار گرفت. این دیدار، چون جرقه‌ای در تاریکی، نشانه‌ای از تلاش‌های محدود اما ارزشمند برای حفظ عرفان در قم بود.

درنگ: محافل عرفانی در قم، به‌صورت مخفیانه برگزار می‌شد و استاد با تسلط بر متون عرفانی، از دیگران متمایز می‌گردید.

زندگی ساده و چالش‌های پیرمرد

پیرمرد عارف، با وجود تواضع و سلامت اخلاقی، زندگی ساده‌ای داشت و گاه با همسرش مشاجره می‌کرد. او بخشی از گوشت خود را به سگ‌ها می‌داد و آن را حق خود می‌دانست. در یکی از مشاجرات، قصد داشت گلدانی به سوی همسرش پرتاب کند، اما استاد با میانجی‌گری و استدلال که همسرش از سگ‌ها کمتر نیست، مانع این کار شد. این ماجرا، چون آینه‌ای، جنبه‌های انسانی و چالش‌های زندگی شخصی این عارف را نشان می‌دهد.

قلیان‌کشیدن و صمیمیت

استاد، در جریان دیدارهای صمیمی با این پیرمرد، با فرهنگ قلیان‌کشیدن آشنا شد و این عادت را از او آموخت. این تجربه، چون نسیمی خنک در گرمای تابستان، نشانه‌ای از پیوندهای انسانی و صمیمیت میان استاد و پیرمرد بود که فراتر از مباحث علمی شکل گرفت.

جمع‌بندی بخش سوم

تجربه‌های زیسته استاد در قم، تصویری زنده از جستجوی معرفت عرفانی در فضایی پرچالش ارائه می‌دهد. محافل مخفی، دیدار با عارفی متواضع، و چالش‌های زندگی او، همگی گواه محدودیت‌های قم در پرورش عرفان و اشتیاق بی‌حد استاد برای یافتن حقیقت هستند. این بخش، عرفان را چون گوهری پنهان در دل سنگ معرفی می‌کند که تنها با تلاش و کاوش به دست می‌آید.

بخش چهارم: نقد علوم دینی و محدودیت‌های حوزه

غلبه علوم نقلی بر عقلی

مرکز علم قم، چون کتابی که تنها چند صفحه آن خوانده شده، در علوم نقلی مانند صرف، نحو و فقه غرق بود، اما از علوم عقلی و عرفانی بی‌بهره ماند. طلاب، به دلیل فقر و نیازهای معیشتی، به روضه‌خوانی و فعالیت‌های صوری روی آوردند و از آموزش علوم عمیق محروم شدند. این غلبه، چون سایه‌ای سنگین، مانع از رشد معرفتی حوزه شد.

فقدان تفسیر قرآنی

در حالی که حوزه‌ها مملو از کتب صرف و نحو بودند، تفاسیر ارزشمند و کاربردی از قرآن کریم اندک بود. طلاب، با وجود ادعای پایبندی به دین، از فهم عمیق قرآن کریم بی‌بهره بودند. این غفلت، چون خالی ماندن سفره‌ای از غذای اصلی، حوزه را از منبع اصلی معرفت دینی محروم ساخت.

بدبینی به علوم عقلی

فضای فکری قم، چون دیواری بلند، در برابر علوم عقلی مانند منطق، فلسفه و عرفان مقاومت می‌کرد. منطق را زندیق (کفر) می‌دانستند، فلسفه را بدتر و عرفان را بدترین می‌شمردند. این بدبینی، ریشه در سوءتفاهم و ترس از انحراف دینی داشت و مانع از رشد این علوم در حوزه شد.

نقش مرحوم حائری در حوزه قم

مرحوم حائری یزدی، چون باغبانی که نهالی نو در زمینی خشک نشاند، حوزه را از اراک به قم منتقل کرد و با تربیت شاگردانی مانند گلپایگانی و اراکی، به رشد آن کمک نمود. با این حال، این رشد، بیشتر در کمیت بود تا کیفیت، و قم همچنان از عمق معرفتی بی‌بهره ماند.

فقر طلاب و روضه‌خوانی

طلاب حوزه، چون مسافرانی در بیابانی بی‌آب و علف، در فقر شدید به سر می‌بردند و برای تأمین معاش، به روضه‌خوانی و دریافت نذورات روی آوردند. برخی برای درآمدی ناچیز، مانند یک تومان برای نود روضه، به روستاها اعزام می‌شدند. این وضعیت، چون زنجیری، آنها را از آموزش عمیق بازداشت.

خاطره مدرسه برهان

در مدرسه برهان شاه عبدالعظیم، نذوراتی مانند نان و چلوکباب به طلاب داده می‌شد، اما استاد، با عزت نفس، از پذیرش آن امتناع کرد و آن را نوعی گدایی دانست. این موضع، چون ستاره‌ای در شب، نشان‌دهنده استقلال فکری و اخلاقی او در برابر نیازهای مادی بود.

جمع‌بندی بخش چهارم

مرکز علم قم، با غلبه علوم نقلی، فقدان تفسیر قرآنی، و بدبینی به علوم عقلی، از ژرفای معرفتی محروم بود. فقر طلاب و تمرکز بر روضه‌خوانی، این محدودیت‌ها را تشدید کرد. تلاش‌های مرحوم حائری، هرچند به رشد کمی حوزه کمک کرد، اما کیفیت علمی همچنان در سایه ماند. این بخش، قم را چون شهری پررونق در ظاهر اما خالی از گوهر معرفت در باطن توصیف می‌کند.

بخش پنجم: عارفان گمنام و چالش‌های اجتماعی

سید نباتی، عارفی در پوشش دیوانگی

در شاه عبدالعظیم، شخصی به نام سید نباتی، با رفتارهای غیرعادی و طنزآمیز، خود را دیوانه جلوه می‌داد. او در روضه‌ها سخنان عجیب می‌گفت و نبات به دیگران می‌داد، اما استاد از عالم دیگری آموخت که او عارفی بزرگ و فیلسوفی ژرف‌اندیش است. این کشف، چون یافتن گوهری در میان خاک، نشان‌دهنده عمق پنهان عارفان در برابر سوءتفاهم عمومی بود.

ملاصدرا و دفاع از فلسفه

ملاصدرا، چون جنگجویی در میدان حقیقت، در اثر کسر اصنام الجاهلیه، به دفاع از فلسفه و حکمت برخاست. او در برابر مخالفان ایستادگی کرد، اما به دلیل صراحت در بیان، مورد آزار و طرد قرار گرفت. در گفت‌وگویی با میرداماد، استادش، پرسید چرا مردم او را کافر می‌دانند، اما پشت سر میرداماد نماز می‌خوانند. میرداماد پاسخ داد که او به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که مردم نمی‌فهمند، اما صراحت ملاصدرا او را در معرض اتهام قرار داده است.

مرحوم الهی و محرومیت از شهریه

مرحوم الهی قمشه‌ای، چون ستاره‌ای در آسمان معرفت، به دلیل مطالعه و تدریس عرفان و فلسفه، از دریافت شهریه محروم شد. این تبعیض، چون خاری در دل، نشان‌دهنده فشار بر عالمان عرفانی در حوزه بود. آخوند همدانی، با طنزی دلنشین، به مسئول شهریه پیشنهاد کرد که معیار را “گردن کلفتی” قرار دهد، و سرانجام مرحوم الهی سی شاهی دریافت کرد.

طرد شاگردان عرفان

شاگردان مرحوم الهی، چون پرندگان بی‌آشیان، از قم طرد شدند و برای تأمین معاش، به روستاها برای روضه‌خوانی اعزام شدند. این فشار، چون بادی تند، مانع از ادامه آموزش عرفان شد و شاگردان را از درس محروم ساخت.

جمع‌بندی بخش پنجم

عارفان گمنام، چون سید نباتی و ملاصدرا، در برابر سوءتفاهم و فشارهای اجتماعی، با پنهان‌کاری یا صراحت به حفظ معرفت پرداختند. مرحوم الهی و شاگردانش نیز در قم با تبعیض و طرد مواجه شدند. این بخش، عرفان را چون گلی شکننده در میان طوفان‌های اجتماعی توصیف می‌کند که تنها با استقامت عارفان پابرجا ماند.

بخش ششم: نقد متون عرفانی و سختی‌های مسیر

اشکالات متون عرفانی

متون عرفانی، مانند فصوص‌الحکم و اسفار اربعه، چون دریایی ژرف اما پر از لجن و آشوب توصیف شده‌اند. این متون، به دلیل پیچیدگی و سوءتفاهم، دارای اشکالات و تحریف‌هایی هستند که نیاز به تصحیح دارند. استاد، با تلاشی بی‌وقفه، به پالایش این متون پرداخت، اما این کار، چون صیقل دادن گوهری در میان سنگ‌ها، دشوار و طاقت‌فرسا بود.

هشدار درباره مطالعه عرفان

مطالعه متون عرفانی بدون آمادگی معنوی، چون ورود به جنگلی تاریک بدون چراغ است. این متون، اگر بدون پیش‌زمینه معرفتی خوانده شوند، به گمراهی می‌انجامند و فرد را از مسیر حقیقت دور می‌کنند. عرفان، نیازمند دلی پاک و ذهنی آماده است تا گوهر حقیقت را آشکار سازد.

تشبیه عرفان به زایمان

عرفان، از زایمان دشوارتر است؛ مانند زنی که در درد زایمان، یا جان می‌سپارد یا فرزندی به دنیا می‌آورد. در روایات آمده است که اگر زائو در زایمان بمیرد، شهید محسوب می‌شود. عرفان نیز، با رنج‌ها و آزارهای مداوم، سالک را لقمه‌لقمه می‌کند و او را در برابر فشارهای اجتماعی و معنوی قرار می‌دهد.

درنگ: عرفان، چون زایمانی دشوار، نیازمند استقامت در برابر رنج‌ها و آزارهاست و متون آن، بدون آمادگی معنوی، به گمراهی می‌انجامد.

جمع‌بندی بخش ششم

متون عرفانی، با وجود ژرفای خود، پر از اشکالات و سوءتفاهم هستند و نیاز به پالایش دارند. عرفان، راهی دشوارتر از زایمان است که سالک را با چالش‌های فراوان روبه‌رو می‌کند. مطالعه این متون، بدون آمادگی، به گمراهی می‌انجامد و عرفان، چون گوهری در دل سنگ، تنها با تلاش و استقامت به دست می‌آید.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، چون سفری در ژرفای معرفت، به کاوش در ماهیت عرفان و جایگاه آن در مرکز علم قم پرداخت. عرفان، معرفتی الهی و لدنی است که از انبیا و اولیا سرچشمه گرفته و قله آگاهی‌های انسانی را تشکیل می‌دهد. با این حال، حوزه قم، با غلبه کمیت بر کیفیت، فقدان عارفان بومی، و بدبینی به علوم عقلی، از پرورش این معرفت محروم ماند. تجربه‌های زیسته استاد، از جستجوی محافل مخفی تا دیدار با عارفان گمنام، تصویری زنده از چالش‌های عرفان در این شهر ارائه داد. متون عرفانی، با وجود ارزششان، پر از اشکالات هستند و عرفان، چون زایمانی دشوار، نیازمند استقامت در برابر رنج‌هاست. این اثر، چون آینه‌ای، حقیقت عرفان و محدودیت‌های حوزه را بازتاب می‌دهد و خواننده را به تأمل در ژرفای معرفت الهی دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی