متن درس
عرفان محبوبی: ریشههای اقتدار و نقد فرهنگ ترس در پرتو قرآن کریم
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۱)
دیباچه
عرفان محبوبی، چونان گوهری درخشان در ساحت معرفت الهی، راهی به سوی شناخت حقیقت وجود و پیوند با ذات اقدس الهی میگشاید. این نظام عرفانی، با تکیه بر آیات نورانی قرآن کریم و تعالیم معصومین علیهمالسلام، از دیگر مکاتب متمایز شده و الگویی جامع برای سلوک معنوی ارائه میدهد. در این نوشتار، با تمرکز بر مفهوم ریشههای اقتدار انسانی و نقد فرهنگ ترس، به تبیین جایگاه انبیای الهی در برابر ابلیس پرداخته میشود. ریشهها، چونان بنیانهای استوار یک بنای رفیع، در شکلگیری کمال و اقتدار انسانی نقش بنیادین دارند، در حالی که ترس، چونان سایهای سنگین، مانع شکوفایی این کمال است. این متن، با الهام از آیات سوره نساء و دیگر آیات قرآن کریم، به کاوش در این مفاهیم میپردازد تا چراغی فراروی حقیقتجویان نهد.
بخش نخست: ریشههای اقتدار انسانی در عرفان محبوبی
سهگانه اقتدار: ریشهها، فعلیتها و نتایج
اقتدار انسانی، چونان درختی تناور، در سه ساحت ریشهها، فعلیتها و نتایج تبلور مییابد. ریشهها، به مثابه بنیادهای وجودی، شامل اصل و نسب، زمینههای خلقتی و سلامت وجودیاند که زیربنای کمال انسانی را تشکیل میدهند. فعلیتها، نمودهای عملی این ریشهها در رفتار و کردار انساناند، و نتایج، میوههای این درخت وجودیاند که در زندگی فردی و اجتماعی متجلی میشوند. ریشهها، چونان چشمهای زلال، سرچشمه توانمندی و اقتدار انساناند و بدون آنها، هیچ بنای وجودی به استواری نخواهد رسید.
درنگ: اقتدار انسانی، چونان بنایی استوار، بر سه پایه ریشهها، فعلیتها و نتایج استوار است که ریشهها، به مثابه شالوده، نقش بنیادین در کمال و تعالی انسان دارند.
این سهگانه، در نظام عرفان محبوبی، به مثابه محورهایی برای فهم جایگاه انسان در نظام خلقت معرفی میشود. ریشهها، که شامل نطفه، ژن، محیط و تربیتاند، در کنار انتخاب الهی (اصطفاء)، بستری برای شکوفایی انسان فراهم میکنند. این دیدگاه با آیات قرآن کریم، مانند خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ (نحل: ۴، «انسان را از نطفهای آفرید»)، همخوانی دارد که بر اهمیت زمینههای خلقتی تأکید میکند.
اهمیت ریشهها در نظام خلقت
ریشهها، نه تنها در انسان، بلکه در تمامی مخلوقات، از سنگها و گیاهان گرفته تا حیوانات، نقشی بنیادین دارند. در انسان، به دلیل جایگاه ویژهاش بهعنوان اشرف مخلوقات، این ریشهها اهمیتی دوچندان مییابند. ریشههای انسانی، چونان خاک حاصلخیزی هستند که استعدادهای نهفته را به بار مینشانند و زمینهساز تعالی معنوی و مادی میگردند.
در نظام خلقت، هر موجودی دارای زمینههای وجودی خاص خود است. سنگها با انجماد آب و آتش شکل میگیرند، گیاهان از خاک و آب نیرو میگیرند، و انسان، با ترکیبی از عناصر مادی و نور الهی، به جایگاهی والا دست مییابد. این جایگاه در آیه وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ (اسراء: ۷۰، «و بهراستی فرزندان آدم را گرامی داشتیم») تأیید شده است که بر کرامت انسانی و نقش ریشههای وجودی در این کرامت تأکید دارد.
درنگ: ریشهها، چونان خاکی حاصلخیز، بستر شکوفایی استعدادهای انسانیاند و در نظام خلقت، جایگاه ویژه انسان را بهعنوان موجودی برگزیده برجسته میسازند.
ریشههای مبارک انبیای الهی
انبیای الهی، چونان ستارگان درخشان در آسمان خلقت، دارای ریشههایی مبارک، کامل و سالماند. این ریشهها، که شامل پدران و مادران پاک، موقعیتهای زمانی و مکانی مناسب، و صفات وجودی برتر است، آنها را بهعنوان الگوهای کمال انسانی متمایز میسازد. قرآن کریم، در آیاتی چون إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ (آلعمران: ۳۳، «خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید»)، بر انتخاب الهی و ریشههای پاک انبیا تأکید دارد.
این ریشههای مبارک، چونان چشمههای زلال، سرچشمه اقتدار و کمال انبیا هستند. برای نمونه، حضرت ابراهیم علیهالسلام، با ادبی بینظیر در خطاب به پدرش (قَالَ يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ، مریم: ۴۴، «گفت: ای پدر، شیطان را پرستش مکن»)، نشاندهنده طهارت وجودی و ریشههای پاک خویش است. این ویژگیها، انبیا را بهعنوان الگوهایی برای سلوک معنوی معرفی میکند.
درنگ: ریشههای مبارک انبیا، چونان چشمههایی زلال، سرچشمه اقتدار و کمال آنهاست که در پرتو انتخاب الهی، آنها را بهعنوان الگوهای سلوک معنوی متمایز میسازد.
بیریشگی ابلیس در قرآن کریم
در مقابل انبیا، ابلیس بهعنوان موجودی بیریشه و فاقد اصالت وجودی معرفی میشود. قرآن کریم، در ۸۹ مورد به شیطان اشاره دارد، اما هیچ اطلاعاتی درباره اصل و نسب او ارائه نمیدهد. آیاتی چون فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ (بقره: ۳۴، «پس [همه] سجده کردند، جز ابلیس که تکبر ورزید و از کافران شد») تنها به نافرمانی و استکبار او اشاره دارند، بدون ذکر پیشینه یا ریشهای برای او.
این بیریشگی، چونان سایهای تاریک، ابلیس را به موجودی فاقد اقتدار ذاتی تبدیل کرده است. قرآن کریم، در توصیف خلقت آدم، از تعبیر والای لَمَّا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ (ص: ۷۵، «آنگاه که او را با دستان خود آفریدم») استفاده میکند، اما درباره ابلیس چنین تعبیری به کار نمیبرد و تنها به جن بودن او اشاره دارد (وَكَانَ مِنَ الْجِنِّ، کهف: ۵۰، «و او از جنیان بود»).
درنگ: ابلیس، چونان سایهای بیریشه، فاقد اصالت و اقتدار ذاتی است و در قرآن کریم، تنها به نافرمانی و استکبار او اشاره شده، بدون هیچ پیشینه وجودی.
ضعف وجودی ابلیس و وابستگی به غفلت انسانی
ابلیس، به دلیل فقدان ریشههای وجودی، فاقد قدرت ذاتی است و تنها به مثابه مترسکی عمل میکند که در سایه غفلت انسانها اثر میگذارد. قرآن کریم، در آیه إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا (نساء: ۷۶، «همانا نیرنگ شیطان، ناتوان است»)، بر ضعف ذاتی او تأکید دارد. قدرت ظاهری ابلیس، تنها زمانی بروز مییابد که انسان در غفلت به سر برد، مانند کودکی که از بیتوجهی بزرگسال، او را به زمین میافکند.
این ضعف وجودی، در آیاتی چون إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا (نحل: ۹۹، «او را بر کسانی که ایمان آوردهاند، تسلطی نیست») نیز تأیید شده است. ابلیس، چونان نسیمی ضعیف، تنها در برابر غفلت انسانها میتواند اثرگذار باشد، اما در برابر ایمان و هوشیاری، هیچ قدرتی ندارد.
درنگ: ابلیس، چونان مترسکی بیجان، تنها در سایه غفلت انسانها اثر میگذارد و در برابر ایمان و هوشیاری، فاقد هرگونه اقتدار است.
انتخاب الهی انبیا و رد تصور تصادفی بودن نبوت
نبوت انبیا، برخلاف تصورات عامیانه، نتیجه انتخابی تصادفی نیست. انبیا از زمینههای وجودی سالم، قوی و عالی برخوردار بودهاند که آنها را برای رسالت الهی آماده ساخته است. قرآن کریم، در آیه اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ (انعام: ۱۲۴، «خداوند بهتر میداند رسالتش را کجا قرار دهد»)، بر حکمت الهی در انتخاب انبیا تأکید دارد.
این انتخاب، چونان گزینش گوهری ناب از میان سنگها، مبتنی بر طهارت ذاتی و ریشههای پاک انبیاست. تصور اینکه خداوند فردی را از میان چوپانان یا افراد عادی بهصورت تصادفی به نبوت برگزیند، با حکمت الهی ناسازگار است و از فهم سطحی سرچشمه میگیرد.
درنگ: نبوت انبیا، چونان گزینش گوهری ناب، نتیجه حکمت الهی و ریشههای پاک وجودی آنهاست، نه انتخابی تصادفی.
اقتدار انبیا از منظر ریشههای قوی
ریشههای قوی انبیا، شامل سلامت وجودی، صفات برتر و زمینههای زمانی و مکانی، آنها را بهعنوان الگوهایی برای اقتدار الهی و دینی معرفی میکند. این اقتدار، در آیاتی چون وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَىٰ بَعْضٍ (اسراء: ۵۵، «و بهراستی برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم») متجلی است که بر فضیلت و برتری انبیا به دلیل زمینههای وجودی و الهی تأکید دارد.
این ریشهها، چونان ریشههای درختی تنومند، انبیا را به جایگاه والایی رساندهاند که نه تنها در ساحت معنوی، بلکه در تأثیرگذاری بر عالم ماده نیز نمود یافته است. برای نمونه، کرامات انبیا، مانند داستان ابراهیم علیهالسلام در آتش، گواهی بر این اقتدار است.
درنگ: ریشههای قوی انبیا، چونان بنیانهای درختی تنومند، اقتدار الهی و دینی آنها را تضمین کرده و آنها را به الگوهایی بیبدیل تبدیل ساخته است.
بخش دوم: نقد فرهنگ ترس در ساحت عرفان محبوبی
ترس بهعنوان مانع کمال انسانی
ترس، چونان سایهای سنگین، مانع بزرگترین سد راه کمال انسانی است. این مانع، با ایجاد بزدلی، نفاق و کاهش صفات والایی چون آزادگی، شجاعت و جوانمردی، انسان را از رسیدن به مقامات معنوی بازمیدارد. در نظام عرفان محبوبی، ترس بهعنوان عاملی مخرب معرفی میشود که نه تنها رشد معنوی، بلکه پیشرفت فکری و علمی را نیز مختل میسازد.
قرآن کریم، با تأکید بر رحمت الهی در آیه وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ (اعراف: ۱۵۶، «و رحمتم همهچیز را دربرگرفت»)، محبت را بر ترس مقدم میدارد. ترس مخرب، که از فرهنگهای سنتی و ابزارهای کنترلی سرچشمه میگیرد، با روح دین و عرفان الهی ناسازگار است.
درنگ: ترس، چونان سدی استوار، مانع شکوفایی کمال انسانی است و با ایجاد بزدلی، انسان را از تعالی معنوی و فکری بازمیدارد.
نقد ترساندن بهعنوان ابزار کنترل
ترساندن، چونان ابزاری برای سلطه و کنترل، در طول تاریخ برای محدود ساختن انسانها به کار رفته است. از ترساندن کودکان با قنداق و گهواره گرفته تا ایجاد ترس از خدا، شیطان و حاکمان، این فرهنگ به بزدلی و نفاق در جوامع دامن زده است. در عرفان محبوبی، این رویکرد به شدت نقد شده و دعوت به حذف ترس از جامعه بهعنوان گامی اساسی برای رشد معنوی و اجتماعی مطرح میشود.
قرآن کریم، با تأکید بر محبت و هدایت، مانند آیه فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى (طه: ۱۲۳، «پس هر که از هدایتم پیروی کند، نه گمراه میشود و نه به شقاوت میافتد»)، بر آزادی مسئولانه و پرهیز از ترس مخرب تأکید دارد.
درنگ: ترساندن، چونان ابزاری برای سلطه، با روح دین و عرفان الهی ناسازگار است و حذف آن، گامی اساسی به سوی تعالی جامعه است.
تمایز آزادی و رهایی
آزادی، چونان چرخیدن در مدار ارزشها و مسئولیتها، با رهایی، که به معنای فروپاشی و افتادن است، تفاوت بنیادین دارد. آزادی، چونان نسیمی روحنواز، انسان را به سوی کمال هدایت میکند، در حالی که رهایی، مانند سقوط سنگی از کوه، به تباهی میانجامد. در عرفان محبوبی، آزادی مسئولانه بهعنوان بستری برای سلوک معنوی ستایش شده و رهایی بهعنوان مانعی برای کمال نقد میشود.
این تمایز، با آیاتی چون فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى (طه: ۱۲۳) همخوانی دارد که بر آزادی در مسیر هدایت الهی تأکید میکند. انبیا، بهعنوان انسانهایی آزاد، در عین توانایی گناه، از آن پرهیز کردند و این آزادی مسئولانه، آنها را به کمال رساند.
درنگ: آزادی، چونان بالهایی برای پرواز در مسیر کمال، با رهایی، که به سقوط میانجامد، تفاوت دارد و در عرفان محبوبی، آزادی مسئولانه ستایش میشود.
نقد قنداق کردن کودکان بهعنوان نماد ترس
قنداق کردن کودکان، چونان نمادی از فرهنگ ترس، به بهانه حفاظت انجام میشد، اما در حقیقت به بزدلی و محدودیت رشد آنها منجر شده است. این عمل، که در فرهنگهای سنتی رایج بود، با ایجاد ترس و محدودیت، مانع شکوفایی خلاقیت و استقلال کودکان میگردد. در عرفان محبوبی، تربیت آزادانه و مسئولانه، چونان آبی زلال، بستری برای رشد معنوی و اخلاقی کودکان فراهم میکند.
این دیدگاه، با داستان ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام در آیه فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ (صافات: ۱۰۲، «و هنگامی که او با وی به جایگاه کوشش رسید»)، همخوانی دارد که بر تربیت آزادانه و مسئولانه تأکید دارد.
درنگ: قنداق کردن، چونان نمادی از فرهنگ ترس، مانع رشد خلاقیت و استقلال کودکان است و تربیت آزادانه، بستری برای شکوفایی معنوی آنهاست.
آزادی زنان و نقد محدودیتهای سنتی
آزادی زنان، چونان گلی شکوفا در باغ جامعه، از دستاوردهای ارزشمند در دوران معاصر است. با این حال، محدودیتهای سنتی، که زنان را به نقشهای صرفاً مادری یا خانگی محدود میکرد، مانعی برای شکوفایی ظرفیتهای معنوی و اجتماعی آنها بوده است. قرآن کریم، در آیه وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ (بقره: ۲۲۸، «و برای آنان همانند آنچه بر عهده آنهاست، بهطور شایسته حقوقی است»)، بر حقوق برابر زنان تأکید دارد.
در عرفان محبوبی، زنان بهعنوان موجوداتی نورانی و دارای ظرفیتهای معنوی برابر با مردان معرفی میشوند. این دیدگاه، با نقد محدودیتهای سنتی، دعوت به آزادی مسئولانه زنان در مسیر کمال الهی دارد.
درنگ: آزادی زنان، چونان گلی شکوفا، بستری برای شکوفایی ظرفیتهای معنوی و اجتماعی آنهاست و محدودیتهای سنتی، مانعی برای این تعالیاند.
نقد روایات غیرمعتبر درباره عبادت ابلیس
روایاتی که از عبادت ششهزارساله ابلیس سخن میگویند، فاقد اعتبار قرآنیاند و نمیتوانند مبنای معرفت دینی قرار گیرند. قرآن کریم، هیچ اشارهای به عبادت ابلیس ندارد و تنها به نافرمانی و استکبار او اشاره میکند، مانند آیه كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ (کهف: ۵۰، «او از جنیان بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید»).
این نقد، چونان کلیدی زرین، درهای معرفت اصیل را میگشاید و از پذیرش روایات بیاساس برحذر میدارد. در عرفان محبوبی، تأکید بر قرآن کریم بهعنوان منبع اصلی معرفت، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
درنگ: روایات غیرمعتبر درباره عبادت ابلیس، چونان سایهای گمراهکننده، فاقد اعتبار قرآنیاند و معرفت دینی باید بر پایه قرآن کریم استوار باشد.
ترس شیطان و وابستگی به غفلت انسانی
شیطان، خود موجودی ترسوست که تنها از غفلت انسانها بهره میبرد و فاقد قدرت ذاتی است. قرآن کریم، در آیه إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا (نحل: ۹۹، «او را بر کسانی که ایمان آوردهاند، تسلطی نیست»)، بر این ضعف تأکید دارد. شیطان، چونان سایهای که در نبود نور پدید میآید، تنها در غفلت انسانها اثرگذار است.
این دیدگاه، در عرفان محبوبی، شیطان را بهعنوان موجودی فاقد نور و وابسته به نقصان انسانی معرفی میکند که در برابر ایمان و تقوا بیاثر است.
درنگ: شیطان، چونان سایهای بیجان، تنها در غفلت انسانها اثر میگذارد و در برابر ایمان و تقوا، هیچ اقتداری ندارد.
بخش سوم: ترس بهعنوان ریشه مفاسد اجتماعی
ترساندن بهعنوان گناه کبیره
ترساندن دیگران، چونان زهری مهلک، بزرگترین گناه کبیره است که به بزدلی، نفاق و فساد در جامعه دامن میزند. در عرفان محبوبی، دعوت به حذف ترس از جامعه، بهعنوان گامی اساسی برای رشد معنوی و اجتماعی مطرح میشود. این دیدگاه، با اصول اخلاق اسلامی و روانشناسی مثبت همخوانی دارد که شجاعت و آزادگی را فضایل اخلاقی میدانند.
قرآن کریم، با تأکید بر رحمت و محبت الهی، مانند آیه وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ (بقره: ۱۶۵، «و کسانی که ایمان آوردند، به خدا محبت بیشتری دارند»)، محبت را بر ترس مقدم میدارد.
درنگ: ترساندن، چونان زهری مهلک، بزرگترین گناه کبیره است که به بزدلی و فساد منجر میشود و حذف آن، گامی به سوی تعالی جامعه است.
ترس بهعنوان عامل عقبماندگی
ترس، چونان زنجیری گران، جامعه را از رشد علمی، فکری و معنوی بازمیدارد. این عامل، با ایجاد محدودیتهای ذهنی و عاطفی، مانع از شکوفایی استعدادها و پیشرفت جامعه میشود. در عرفان محبوبی، رشد معنوی در گرو آزادی از ترس و اتصال به محبت الهی است.
این دیدگاه، با نقدهای جامعهشناختی به فرهنگ ترس همخوانی دارد که ترس را مانعی برای پیشرفت معرفی میکنند. قرآن کریم، با دعوت به تقوا و هوشیاری، مانند آیه إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا (فاطر: ۶، «همانا شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن گیرید»)، بر هوشیاری در برابر ترسهای بیاساس تأکید دارد.
درنگ: ترس، چونان زنجیری گران، مانع رشد علمی و معنوی جامعه است و آزادی از آن، بستری برای شکوفایی استعدادها فراهم میکند.
نقد تصویر خرافی جهنم
تصویر جهنم با چوب نیمسوخته، چونان بافتهای خرافی، با متن قرآن کریم ناسازگار است. قرآن کریم، در آیه وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ (تحریم: ۶، «سوخت آن، مردم و سنگهاست»)، جهنم را با تعابیر دقیق توصیف میکند و از تصاویر خرافی پرهیز دارد. این نقد، بر اهمیت بازگشت به متن قرآن کریم بهعنوان منبع اصیل معرفت تأکید دارد.
در عرفان محبوبی، جهنم بهعنوان نتیجه اعمال انسانی معرفی میشود و تصاویر خرافی، مانع فهم حقیقت آن هستند.
درنگ: تصویر خرافی جهنم، چونان بافتهای گمراهکننده، با متن قرآن کریم ناسازگار است و معرفت دینی باید بر پایه آیات نورانی استوار باشد.
بخش چهارم: بازتعریف عرفان محبوبی در پرتو ریشهها و آزادی
عرفان محبوبی بهعنوان نظامی ریشهدار و آزاد
عرفان محبوبی، چونان درختی ریشهدار در خاک وحی و عصمت، با تکیه بر ریشههای پاک انبیا و آزادی مسئولانه، نظامی جامع برای سلوک معنوی ارائه میدهد. این عرفان، با تأکید بر قرآن کریم و تعالیم معصومین علیهمالسلام، از انحرافات نظری و عملی مصون است و انسان را به سوی تعالی هدایت میکند.
این نظام، با نقد فرهنگ ترس و دعوت به آزادی مسئولانه، انسان را از زنجیرهای بزدلی رها ساخته و به سوی محبت الهی رهنمون میسازد. آیاتی چون وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ (اعراف: ۱۵۶، «و رحمتم همهچیز را دربرگرفت»)، بر این محبت الهی تأکید دارند.
درنگ: عرفان محبوبی، چونان درختی ریشهدار، با تکیه بر وحی و آزادی مسئولانه، انسان را به سوی تعالی معنوی و محبت الهی هدایت میکند.
دعوت به حذف ترس و پرورش شجاعت
حذف ترس از جامعه، چونان نسیمی روحنواز، بستری برای پرورش شجاعت، آزادگی و خلاقیت فراهم میکند. در عرفان محبوبی، این دعوت بهعنوان گامی اساسی برای رسیدن به کمال انسانی مطرح میشود. شجاعت، چونان نوری درخشان، تاریکیهای بزدلی را میزداید و انسان را به سوی مقامات والای معنوی رهنمون میسازد.
این دیدگاه، با داستان ابراهیم علیهالسلام در آتش و شجاعت اسماعیل علیهالسلام در برابر قربانی شدن، همخوانی دارد که در آیه فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ (صافات: ۱۰۳، «و چون هر دو تسلیم شدند و او را به پیشانی بر زمین نهاد») متجلی است.
درنگ: حذف ترس، چونان نسیمی روحنواز، بستری برای پرورش شجاعت و آزادگی است که انسان را به سوی کمال رهنمون میسازد.
جمعبندی
عرفان محبوبی، چونان چشمهای زلال، با تکیه بر ریشههای پاک انبیا و نقد فرهنگ ترس، راهی به سوی تعالی انسانی میگشاید. ریشهها، بهعنوان بنیادهای وجودی، نقش کلیدی در اقتدار و کمال انبیا دارند، در حالی که ابلیس، به دلیل بیریشگی، فاقد اصالت و اقتدار است. ترس، چونان سدی استوار، مانع شکوفایی استعدادها و پیشرفت جامعه است و حذف آن، گامی اساسی برای رسیدن به کمال انسانی است. این نظام عرفانی، با تأکید بر آزادی مسئولانه و محبت الهی، انسان را به سوی پیوند با حقیقت الهی هدایت میکند. تأمل در این مفاهیم، دعوتی است به سوی کشف گنجهای نهفته در وجود و رهایی از زنجیرهای ترس.
با نظارت صادق خادمی