متن درس
شیطانشناسی: کاوش در نقش ملائکه و مفهوم عزازیل در پرتو قرآن کریم و فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه چهل و هفتم)
دیباچه
در گسترهی معارف اسلامی، شناخت ملائکه و جایگاه آنها در نظام هستی، چون ستارهای درخشان در آسمان معرفت میدرخشد. این موجودات نورانی، که واسطههای فعل الهی در عالماند، در قرآن کریم و سخنان حکیمانهی عالمان دینی با بیانی ژرف توصیف شدهاند. این نوشتار، با تکیه بر آیات نورانی قرآن کریم، روایات معتبر و آرای فیلسوفان بزرگ اسلامی، بهویژه صدرالمتألهین و شیخ اشراق، به کاوش در ماهیت ملائکه، نقش آنها در تحقق ارادهی الهی و مفهوم عزازیل بهعنوان موجودی که از مقام ملائکه سقوط کرده، میپردازد. گویی این بررسی، سفری است به سوی قلههای معرفت، که با نور وحی و حکمت روشن شده و انسان را به تأمل در عظمت خلقت و نظم ربوبی دعوت میکند.
بخش یکم: جایگاه ملائکه در نظام تسببی الهی
نظام تسببی و نقش واسطهای ملائکه
در نظام هستیشناختی اسلام، خداوند عالم را بر پایهی نظام تسببی آفریده است، بهگونهای که هر موجودی نقشی خاص در تحقق ارادهی الهی ایفا میکند. ملائکه، بهعنوان واسطههای فعل الهی، حلقهی اتصال میان عالم غیب و شهودند. صدرالمتألهین در جلد هشتم اسفار، نقش رؤسای ملائکه (جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل) را در تحقق صور و تخاطیف اشیاء در عالم ناسوت بررسی کرده و بر این باور است که خداوند امور جزئی را مستقیماً انجام نمیدهد، بلکه از طریق این موجودات نورانی عمل میکند. این نظام تسببی، گویی تار و پودی است که خداوند با حکمت بیکران خود بافته و ملائکه را چون نخهایی درخشان در آن جای داده است.
درنگ: ملائکه، بهعنوان واسطههای فعل الهی در نظام تسببی، نقش محوری در تحقق صور اشیاء و اجرای ارادهی ربوبی در عالم ناسوت دارند.
نقد دیدگاه صدرالمتألهین درباره دخالت الهی در امور جزئی
صدرالمتألهین با استناد به براهین قطعی و ادلهی نقلی، دخالت مستقیم خداوند در امور جزئی را محال دانسته و معتقد است که ذات الهی برتر از انجام افعال جزئی متغیر و فاسد است. وی کسانی را که امور جزئی را به خداوند نسبت میدهند، فاقد فهم درست از ربوبیت و الوهیت میداند. این دیدگاه، گویی تلاشی است برای حفظ عظمت الهی در برابر امور پست و متغیر. با این حال، این استدلال مورد نقد قرار گرفته است، زیرا بزرگی خداوند نهتنها با انجام افعال جزئی منافاتی ندارد، بلکه نشاندهندهی قدرت مطلق اوست. خداوند، چون خورشیدی بیغروب، هم بر قلههای بلند هستی میتابد و هم بر ذرات ناچیز خاک، بدون آنکه از عظمتش کاسته شود.
این نقد بر این اصل استوار است که خداوند، در عین متعالی بودن، در امور پست و جزئی نیز دخیل است. آیهی شریفهی وَهُوَ الْعَلِيُّ الْأَعْلَى (شوری: ۴) «و او بلندمرتبه و والاست»، عظمت الهی را فراتر از محدودیتهای مادی و معنوی نشان میدهد. بنابراین، نسبت دادن افعال جزئی به خداوند، نهتنها از قدر او نمیکاهد، بلکه جامعیت قدرت و حکمت او را آشکار میسازد.
درنگ: بزرگی خداوند با انجام افعال جزئی منافاتی ندارد، بلکه نشاندهندهی جامعیت قدرت الهی است که هم افعال بزرگ و هم کوچک را دربرمیگیرد.
علم الهی و جامعیت آن
برخلاف دیدگاه ابنسینا که علم خداوند به جزئیات را بهصورت کلی میداند، صدرالمتألهین معتقد است که علم الهی هم اجمالی و هم تفصیلی است، بهگونهای که اجمال در عین تفصیل را دربرمیگیرد. این دیدگاه، گویی آینهای است که حقیقت علم الهی را در دو ساحت کلی و جزئی به نمایش میگذارد. خداوند، چون اقیانوسی بیکران، هم کل عالم را در خود دارد و هم هر قطره از آن را بهتمامی میشناسد. این جامعیت در فعل الهی نیز صادق است، چنانکه خداوند هم مسببالاسباب است و هم قادر به فعل بیواسطه. این دیدگاه، برتری علم و فعل الهی را بر محدودیتهای بشری نشان میدهد و حکمت او را در نظام خلقت آشکار میسازد.
درنگ: علم الهی، هم اجمالی و هم تفصیلی است و این جامعیت در فعل الهی نیز صدق میکند، بهگونهای که خداوند هم مسببالاسباب است و هم قادر به فعل بیواسطه.
جمعبندی بخش یکم
نظام تسببی الهی، که ملائکه در آن نقش واسطههای فعل الهی را ایفا میکنند، نشاندهندهی حکمت بیکران خداوند در آفرینش است. نقد دیدگاه صدرالمتألهین دربارهی محال بودن دخالت مستقیم خداوند در امور جزئی، بر جامعیت قدرت الهی تأکید دارد. علم و فعل الهی، که هم اجمالی و هم تفصیلی است، گویی نوری است که همهی زوایای هستی را روشن میسازد و از محدودیتهای بشری فراتر میرود. این بخش، زمینه را برای بررسی نقشهای خاص ملائکه در بخش بعدی فراهم میآورد.
بخش دوم: نقشها و وظایف ملائکه در نظام هستی
تقسیم وظایف ملائکه
ملائکه، بهعنوان واسطههای الهی، وظایف متعددی در نظام هستی بر عهده دارند. صدرالمتألهین در تبیین این وظایف، به چهار ملک اصلی اشاره میکند: اسرافیل، که مباشر احیاء و اعطای حیات به موجودات است؛ عزرائیل، که مسئول قبض ارواح از ابدان، ابدان از قضا و قضا از خاک است؛ میکائیل، که مقادیر رزق و اغذیهی موجودات را تأمین میکند؛ و جبرائیل، که مأمور هدایت و ابلاغ وحی به انبیاست. این تقسیم وظایف، گویی نقشهایی است که هر ملک بر تار و پود عالم هستی مینگارد و نظمی الهی را در خلقت برقرار میسازد.
درنگ: ملائکه با وظایف متنوعی چون احیاء، قبض ارواح، تأمین رزق و ابلاغ وحی، نظم الهی را در عالم هستی برقرار میسازند.
جبرائیل و ابلاغ وحی
جبرائیل، بهعنوان مأمور هدایت، وحی الهی را از طریق توجهات و تعینات ربوبی به انبیا منتقل میکند. این فرآیند، گویی پلی است که عالم غیب را به عالم شهود متصل میسازد و پیام الهی را به بندگان میرساند. این نقش، جایگاه والای جبرائیل را در سلسلهمراتب ملائکه نشان میدهد و او را چون مشعلی فروزان در راه هدایت معرفی میکند.
درنگ: جبرائیل، با ابلاغ وحی از طریق توجهات ربوبی، حلقهی اتصال میان عالم غیب و شهود است و نقش محوری در هدایت الهی دارد.
اسرافیل و نفخهی حیات
اسرافیل، با نفخهی روح کلی، حیات را به موجودات اعطا میکند. این نفخه، که به معنای توجهات الهی اوست، گویی جانی است که در کالبد هر موجود زنده دمیده میشود و حیات را در عالم ناسوت جاری میسازد. این نقش، اسرافیل را چون باغبانی میداند که بذر حیات را در خاک هستی میکارد.
درنگ: اسرافیل، با نفخهی روح کلی، حیات را به موجودات اعطا میکند و نقش واسطهی الهی در جاری ساختن حیات را ایفا میکند.
میکائیل و رزق موجودات
میکائیل، با توجهات خود، رزق و مقادیر غذایی موجودات را تأمین میکند، در حالی که در مقام اصلی خود نزد خداوند باقی میماند. این نقش، گویی او را چون خزانهداری میداند که با حکمت الهی، روزی هر موجود را بهدقت تقسیم میکند و تعادل عالم را حفظ میسازد.
درنگ: میکائیل، با تأمین رزق و مقادیر غذایی موجودات، نقش واسطهی الهی در حفظ تعادل و روزیرسانی عالم را بر عهده دارد.
عزرائیل و قبض ارواح
عزرائیل، با توجه به هر نفس، قبض روح را انجام میدهد، بدون آنکه از مقام اصلی خود نزد خداوند خارج شود. این فرآیند، گویی او را چون دروگری میداند که با دقت و حکمت، ارواح را از کالبدهای مادی جدا میسازد و به سوی عالم غیب بازمیگرداند.
درنگ: عزرائیل، با قبض ارواح بهصورت غیرمادی، نقش واسطهی الهی در بازگشت ارواح به عالم غیب را ایفا میکند.
اعوان و جنود ملائکه
هر یک از ملائکه دارای اعوان و جنودی هستند که تحت امر خداوند عمل میکنند. این ساختار سلسلهمراتبی، گویی سپاهی است که در خدمت نظم الهی عمل میکند و هر جزء آن در جایگاهی خاص به اجرای اوامر الهی مشغول است.
درنگ: اعوان و جنود ملائکه، در ساختار سلسلهمراتبی نظام الهی، به تحقق افعال ربوبی در سطوح مختلف کمک میکنند.
جمعبندی بخش دوم
ملائکه، با وظایف متنوعی چون ابلاغ وحی، اعطای حیات، تأمین رزق و قبض ارواح، چون ستارگانی در آسمان هستی میدرخشند و نظم الهی را در عالم برقرار میسازند. این نقشها، که با توجهات و تعینات ربوبی انجام میشود، جایگاه متعالی ملائکه را در نظام خلقت نشان میدهد و زمینه را برای بررسی مفهوم عزازیل و نقد دیدگاههای مرتبط فراهم میآورد.
بخش سوم: مفهوم عزازیل و نقد جایگاه آن در کنار ملائکه
عزازیل و جوهر شیطانی
صدرالمتألهین، عزازیل را بهعنوان جوهر شیطانی معرفی کرده که پایینتر از ملائکه قرار دارد و در گمراهی نقش ایفا میکند. این دیدگاه، گویی عزازیل را در کنار رؤسای ملائکه (جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل) قرار میدهد و آن را بهعنوان پنجمین موجود در این سلسله میشمارد. با این حال، این دیدگاه مورد نقد است، زیرا عزازیل پیش از طغیان، جوهر شیطانی نبود و پس از نافرمانی، به ابلیس تبدیل شد. بنابراین، قرار دادن عزازیل در کنار ملائکه، گویی تلاشی است برای ترسیم موجودی نورانی در کنار تاریکی، که با ماهیت متعالی ملائکه سازگار نیست.
درنگ: عزازیل، پیش از طغیان در زمرهی ملائکه بود، اما پس از نافرمانی به ابلیس تبدیل شد و نمیتوان آن را بهعنوان جوهر شیطانی در کنار ملائکه قرار داد.
تمایز شیطان و ملائکه
شیطان، وصفی است که بر عزازیل پس از طغیان اطلاق شد، نه ذاتی مستقل که بتوان آن را در کنار ملائکه قرار داد. این تمایز، گویی خطی است که نور را از ظلمت جدا میکند و ماهیت متعالی ملائکه را از وصف شیطانی متمایز میسازد. ملائکه، موجوداتی نورانی و مجردند که در خدمت ارادهی الهیاند، در حالی که عزازیل، پس از نافرمانی، از این مقام سقوط کرد و به ابلیس بدل شد.
درنگ: شیطان، وصفی است که بر عزازیل پس از طغیان اطلاق شد و به دلیل تفاوت ماهوی، نمیتوان آن را در کنار ملائکه قرار داد.
جمعبندی بخش سوم
مفهوم عزازیل، بهعنوان موجودی که از مقام ملائکه سقوط کرده، نمیتواند در کنار رؤسای ملائکه قرار گیرد. این تمایز، گویی تفکیکی است میان نور و ظلمت، که ماهیت متعالی ملائکه را از وصف شیطانی جدا میسازد. نقد دیدگاه صدرالمتألهین در این زمینه، بر ضرورت دقت در تبیین مفاهیم الهیاتی تأکید دارد و راه را برای بررسی نزول ملائکه و تفسیرهای مرتبط هموار میکند.
بخش چهارم: نزول ملائکه و تفسیر توجهات ربوبی
مفهوم نزول ملائکه
نزول ملائکه، به معنای تخلیهی مقام اصلی آنها در عالم بالا نیست، بلکه بهصورت توجهات و تعینات الهی رخ میدهد. این نزول، گویی شعاعی است که از نور الهی بر عالم ناسوت میتابد، بدون آنکه ملائکه از جایگاه ربوبی خود جدا شوند. آیهی شریفهی تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ (قدر: ۴) «فرشتگان و روح در آن [شب قدر] به اذن پروردگارشان نازل میشوند»، این مفهوم را تأیید میکند و نزول را بهعنوان ظهوری معنوی و نه مادی تبیین میکند.
درنگ: نزول ملائکه، بهصورت توجهات و تعینات الهی است که بدون تخلیهی مقام اصلی آنها رخ میدهد و ظهوری معنوی دارد.
عدم اشتغال ملائکه
ملائکه، در عین انجام وظایف متعدد، از مقام اصلی خود نزد خداوند خارج نمیشوند و اشتغال به یک امر، آنها را از امور دیگر بازنمیدارد. این ویژگی، گویی نشاندهندهی اقتدار بیکران آنهاست که فراتر از محدودیتهای مادی عمل میکنند. این جامعیت، ملائکه را چون ستارگانی میداند که در هر لحظه، نور خود را بر همهی عالم میتابانند.
درنگ: ملائکه، در عین انجام وظایف متعدد، از مقام اصلی خود نزد خداوند خارج نمیشوند و اشتغال به یک امر، آنها را از امور دیگر بازنمیدارد.
قرب به ملائکه از طریق تشابه و تقارب
استمداد از ملائکه و قرب به آنها، از طریق تشابه و تقارب معنوی ممکن است، نه از طریق حرکت مادی به بالا یا پایین. این قرب، گویی سفری است درونی که انسان را از طریق عبادت و معرفت به سوی نور ملائکه رهنمون میسازد و او را به مقامات متعالی نزدیک میکند.
درنگ: قرب به ملائکه، از طریق تشابه و تقارب معنوی و نه حرکت مادی ممکن است و راههای عبادی و معرفتی را برای این هدف پیشنهاد میکند.
جمعبندی بخش چهارم
نزول ملائکه، بهعنوان توجهات و تعینات الهی، ظهوری معنوی است که بدون تخلیهی مقام اصلی آنها رخ میدهد. این ویژگی، همراه با عدم اشتغال ملائکه به یک امر خاص و امکان قرب معنوی به آنها، جایگاه متعالی این موجودات را در نظام هستی نشان میدهد. این بخش، راه را برای نقد تفسیرهای ذوقی و غیرمستند در بخش بعدی هموار میسازد.
بخش پنجم: نقد تفسیرهای ذوقی و ضرورت استناد به منابع معتبر
نقد دیدگاه شیخ اشراق دربارهی پر جبرائیل
شیخ اشراق در جلد سوم مصنفات خود، جبرائیل را دارای دو پر (راست و چپ) معرفی کرده که پر راست نور محض و پر چپ دارای ظلمت است. وی این ظلمت را به عالم غرور نسبت داده و به حدیثی استناد کرده که میفرماید: «خداوند خلق را در تاریکی آفرید، سپس از نور خود بر آنها پاشید.» این تفسیر، گویی تلاشی است برای ترسیم جبرائیل با تصاویری ملموس، اما فاقد مستندات قرآنی و روایی معتبر است و بیشتر به تأویلات ذوقی شبیه است. این دیدگاه، چون نقشی خیالی بر آب، از استحکام علمی برخوردار نیست و نمیتواند حقیقت متعالی جبرائیل را بهدرستی نشان دهد.
درنگ: تفسیر شیخ اشراق دربارهی پر جبرائیل، به دلیل فقدان مستندات قرآنی و روایی معتبر، ذوقی و غیرعلمی است و نمیتواند حقیقت متعالی جبرائیل را نشان دهد.
نقد استناد به حدیث در دیدگاه شیخ اشراق
استناد شیخ اشراق به حدیث «خداوند خلق را در تاریکی آفرید، سپس از نور خود بر آنها پاشید»، برای توجیه پر راست و چپ جبرائیل، فاقد مبنای محکم است. این حدیث، گویی نوری است که حقیقت خلقت را روشن میسازد، اما ارتباط آن با پر جبرائیل، تنها تأویلی ذوقی است که از استدلال علمی فاصله دارد. اینگونه تفسیرها، چون نقشهایی بر شن، با وزش باد حقیقت پراکنده میشوند.
درنگ: استناد شیخ اشراق به حدیث برای توجیه پر جبرائیل، فاقد مبنای محکم است و به تأویلات ذوقی وابسته است.
تفسیر آیهی اجنحهی ملائکه
آیهی شریفهی جَاعِلَ الْمَلَائِكَةَ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ (فاطر: ۱) «[خدا] فرشتگان را رسولانی قرار داد که دارای بالهایی دوگانه و سهگانه و چهارگانهاند»، اجنحه را بهعنوان نمادی از توجهات و عنایات ربوبی تفسیر میکند. این بالها، نه مادی، بلکه نشانهای از قدرت و عنایات الهیاند که برای فهم عامه ملموس شدهاند. این تفسیر، گویی دریچهای است که حقیقت متعالی ملائکه را در قالبی قابل فهم به نمایش میگذارد.
درنگ: اجنحهی ملائکه در آیهی قرآن کریم، نمادی از توجهات و عنایات ربوبی است که برای فهم عامه ملموس شده، نه بالهای مادی.
تفاوت بیانات معصوم و غیرمعصوم
بیانات معصومان، چون چشمهای زلال، از خطا مصون است، اما آرای فیلسوفان، حتی با عظمت علمی، ممکن است در برخی موارد به خطا روند. این تفاوت، گویی خطی است که حقیقت ناب را از گمانهزنیهای بشری جدا میسازد. عالمان دینی، با وجود مقام والای علمی، گاه در تفسیرهای خود به دام تأویلات ذوقی میافتند، در حالی که معصومان، سخنانشان چون گوهرهایی ناب، استوار و بیخطاست.
درنگ: بیانات معصومان از خطا مصون است، اما آرای فیلسوفان ممکن است در برخی موارد به خطا روند، که این تفاوت در تفسیرهای ذوقی مشهود است.
جمعبندی بخش پنجم
نقد تفسیرهای ذوقی، مانند دیدگاه شیخ اشراق دربارهی پر جبرائیل، بر ضرورت استناد به منابع معتبر قرآنی و روایی تأکید دارد. آیهی اجنحهی ملائکه، توجهات ربوبی را بهگونهای ملموس تبیین میکند و تفاوت بیانات معصوم و غیرمعصوم، اهمیت رجوع به منابع اصیل را نشان میدهد. این بخش، گویی دعوتی است به سوی معرفتی استوار که از تأویلات ذوقی فاصله گرفته و به حقیقت وحی متکی است.
نتیجهگیری نهایی
این نوشتار، با کاوش در نقش ملائکه و مفهوم عزازیل در پرتو قرآن کریم و فلسفهی اسلامی، تصویری جامع از جایگاه این موجودات در نظام هستی ارائه داد. ملائکه، بهعنوان واسطههای فعل الهی، با وظایفی چون ابلاغ وحی، اعطای حیات، تأمین رزق و قبض ارواح، نظم ربوبی را در عالم برقرار میسازند. نقد دیدگاه صدرالمتألهین دربارهی دخالت الهی در امور جزئی، بر جامعیت قدرت الهی تأکید دارد، در حالی که نقد تفسیرهای ذوقی شیخ اشراق، ضرورت استناد به منابع معتبر را گوشزد میکند. عزازیل، بهعنوان موجودی که از مقام ملائکه سقوط کرده، نمیتواند در کنار این موجودات نورانی قرار گیرد. نزول ملائکه، بهصورت توجهات ربوبی، و قرب به آنها از طریق تقارب معنوی، راههای معرفتی را برای فهم این حقایق هموار میسازد. این بررسی، گویی سفری بود در آسمان بیکران معرفت الهی، که انسان را به تأمل در عظمت خلقت و فروتنی در برابر آن دعوت میکند. این نوشتار میتواند بستری برای پژوهشهای آتی در حوزهی الهیات و فلسفهی اسلامی فراهم آورد، تا حقیقتجویان را به سوی افقهای نوین معرفت رهنمون شود.
با نظارت صادق خادمی