در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

پدیده های پنهانی 70

متن درس

پدیده‌های پنهانی: تأملاتی در نظام هستی‌شناختی قرآنی و عرفانی

پدیده‌های پنهانی: تأملاتی در نظام هستی‌شناختی قرآنی و عرفانی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۷۰)

دیباچه

جهان هستی، در نگاه قرآنی و عرفانی، آینه‌ای است که در آن تجلیات حق در قالب موجودات گوناگون، از ملائکه تا جنیان و شیاطین، به ظهور می‌رسد. این موجودات، هر یک در جایگاه خود، بخشی از نظام حکیمانه الهی را نمایندگی می‌کنند و انسان را در مسیر سلوک معنوی و امتحان الهی همراهی می‌کنند. این نوشتار، با تأمل در آیات قرآن کریم و روایات، به بررسی جایگاه این موجودات در نظام خلقت پرداخته و با نگاهی عمیق به مفاهیم فتنه، وحی، توحید، و موانع سلوک، راهی به سوی فهم حقیقت وجودی انسان می‌گشاید. هدف، ارائه نگاهی منسجم و عمیق به این پدیده‌ها است که هم‌زمان روح عرفانی و حکمت قرآنی را در خود حفظ کرده و راه را برای تأملات معنوی هموار می‌سازد.

بخش یکم: فتنه الهی و جایگاه شیطان در نظام خلقت

در نظام هستی‌شناختی قرآنی، فتنه الهی به‌مثابه آزمونی است که انسان را در مسیر تقرب به حق یا دوری از او قرار می‌دهد. این فتنه، چنان‌که در کلام موسی (ع) آمده، بخشی از حکمت الهی است که شیطان را به‌عنوان ابزاری برای امتحان انسان در خود جای داده است. قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّهَا لَا فِتْنَتُكَ (اعراف: ۱۵۵)؛ یعنی: «این جز فتنه تو نیست». این سخن، اعتراضی از سر شوق به حق و دوری از گمراهی است که حکایت از عمق اخلاص موسی (ع) دارد. او با اشاره به تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَتَهْدِي مَنْ تَشَاءُ (اعراف: ۱۵۵)؛ یعنی: «به‌وسیله آن هر که را بخواهی گمراه می‌کنی و هر که را بخواهی هدایت می‌کنی»، به اراده مطلق الهی اشاره می‌کند که گمراهی و هدایت در ید قدرت اوست.

درنگ: فتنه الهی، جلوه‌ای از حکمت بی‌کران خداوند است که شیطان را به‌عنوان ابزاری برای آزمودن انسان در نظام خلقت قرار داده است. این فتنه، نه از سر نقص، بلکه از سر عظمت و جوانمردی الهی است که انسان را به سوی انتخاب آگاهانه هدایت می‌کند.

موسی (ع) در این گفت‌وگو با خداوند، به خلقت شیطان اعتراض می‌کند، نه از سر نافرمانی، بلکه از شدت اشتیاق به حقیقت و دوری از گمراهی. این اعتراض، به‌سان فریادی است که از قلب عاشق به سوی معشوق برمی‌خیزد. اما در ادامه، او به مقام تسلیم بازمی‌گردد و می‌فرماید: رَبِّي أَنْتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ (اعراف: ۱۵۵)؛ یعنی: «پروردگارا، تو سرپرست مایی، پس ما را ببخش و بر ما رحم کن و تو بهترین آمرزندگان هستی». این بازگشت، نشان‌دهنده تسلیم در برابر حکمت الهی است که فتنه را بخشی از نظام خلقت می‌داند.

تحلیل و تبیین

فتنه الهی، به‌مثابه صحنه‌ای است که در آن انسان با اختیار خویش به مصاف خیر و شر می‌رود. شیطان، در این صحنه، نه بازیگری خودمختار، بلکه موجودی است که در چارچوب اراده الهی عمل می‌کند. این امر، جلوه‌ای از جوانمردی الهی است که حتی شیطان را در نظام خلقت با عظمت قرار داده است. اعتراض موسی (ع)، به‌سان پرسش عارفی است که در پی فهم رازهای خلقت است و در نهایت، با تسلیم به حکمت الهی، به آرامش می‌رسد.

بخش دوم: اقتدار الهی در برابر شیطان

شیطان، در برابر عظمت الهی، به عجز خویش اقرار می‌کند و می‌فرماید: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (ص: ۸۲)؛ یعنی: «به عزت تو سوگند که همه آن‌ها را گمراه می‌کنم». این اقرار، نشان‌دهنده محدودیت شیطان در برابر اراده الهی است. خداوند، با اقتدار خویش، شیطان را به حال خود وا می‌گذارد تا نقش خود را در نظام خلقت ایفا کند. این اقتدار، در آیاتی مانند فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ (توبه: ۴۰)؛ یعنی: «پس خدا آرامش خود را بر او فروفرستاد»، نمود می‌یابد که حمایت الهی از بندگان در برابر شیطان را نشان می‌دهد.

درنگ: اقتدار الهی، شیطان را در مرتبه‌ای محدود قرار می‌دهد و انسان را با آرامش و هدایت الهی در برابر وسوسه‌های شیطانی محافظت می‌کند. این اقتدار، نشانه‌ای از جلال بی‌کران خداوند است که نظام خلقت را با حکمت اداره می‌کند.

خداوند، به‌مثابه قاسم‌الجبارین و مقیل‌الظالمین، با جلال خویش، نظام خلقت را هدایت می‌کند. شیطان، در این نظام، تنها ابزاری است که در خدمت امتحان الهی قرار دارد. انسان، با تکیه بر این اقتدار الهی، می‌تواند از دام شیطان رهایی یابد و به سوی حق گام بردارد.

تحلیل و تبیین

اقتدار الهی، به‌سان خورشیدی است که تاریکی‌های وسوسه شیطانی را از میان می‌برد. شیطان، در برابر این اقتدار، چون سایه‌ای است که تنها در غیاب نور به چشم می‌آید. انسان، با پناه بردن به نور الهی، می‌تواند از تأثیر شیطان در امان بماند و به سوی مقصد والای خویش حرکت کند.

بخش سوم: نظام دوگانه نور و ناسوت در خلقت انسان

انسان، موجودی است که از دو ساحت نوری (ملکوتی) و ناسوتی (مادی) ترکیب یافته است. نطفه انسانی، چون رودی است که از سرچشمه نور به سوی دریای ناسوت جاری می‌شود. این دوگانگی، انسان را در موقعیتی یگانه قرار می‌دهد که می‌تواند به سوی قله‌های کمال صعود کند یا در ژرفای گمراهی فرو رود. پیامبر (ص) فرمود: «من پیامبر بودم در حالی که آدم میان آب و گل بود»، که اشاره به مقام نبوت از عالم نور دارد.

درنگ: انسان، با ترکیب دوگانه نوری و ناسوتی، موجودی است که ظرفیت صعود به مراتب عالی یا سقوط به حضیض را دارد. این دوگانگی، زمینه‌ساز نقش بی‌همتای او در نظام خلقت است.

این ترکیب دوگانه، انسان را به موجودی تبدیل کرده که می‌تواند با اختیار خویش، مسیر خود را انتخاب کند. پیامبران، به دلیل نطفه‌ای خاص که از عالم نور سرچشمه می‌گیرد، از ابتدا در مقام نبوت قرار دارند و این امر، آن‌ها را از سایر انسان‌ها متمایز می‌کند.

تحلیل و تبیین

انسان، به‌سان پلی است که میان آسمان و زمین کشیده شده است. ساحت نوری او، چون ستاره‌ای است که در آسمان ملکوت می‌درخشد، و ساحت ناسوتی‌اش، چون خاکی است که ریشه در زمین دارد. این دوگانگی، انسان را به موجودی تبدیل کرده که می‌تواند با انتخاب آگاهانه، از خاک به افلاک برسد.

بخش چهارم: موانع سلوک معنوی

سلوک معنوی، مسیری است که سالک در آن با موانع گوناگونی مواجه می‌شود. این موانع به دو دسته خارجی و داخلی تقسیم می‌شوند. موانع خارجی، مانند شیطان و مشکلات دنیوی، در قرآن کریم با عبارت لَا يَلْتَقِي سَبَبًا إِلَّا قَطَعَهُ توصیف شده‌اند، که به قطع عوامل بیرونی اشاره دارد. موانع داخلی، مانند خیالات و هوس‌های نفسانی، با عبارت لَا يَدَعُ حَائِلًا إِلَّا مَنَعَهُ أَوْ رَفَعَهُ بیان شده‌اند، که به رفع موانع درونی دلالت می‌کند.

درنگ: موانع سلوک، به دو دسته خارجی (ناسوتی) و داخلی (نفسانی) تقسیم می‌شوند. سالک با تأیید الهی و نور شریعت، می‌تواند این موانع را رفع کرده و به سوی حق پیش رود.

تمایز میان «منع» (پنهان کردن مانع) و «رفع» (برداشتن کامل مانع)، مراتب مختلف سلوک را نشان می‌دهد. سالک در مراحل اولیه، با منع، از تأثیر موانع جلوگیری می‌کند و در مراحل بالاتر، با رفع، آن‌ها را کاملاً از میان می‌برد. این فرآیند، نیازمند ریاضت و تمسک به شریعت است.

تحلیل و تبیین

سلوک معنوی، به‌سان سفری است که سالک در آن با طوفان‌های بیرونی و امواج درونی مواجه می‌شود. موانع خارجی، چون صخره‌هایی هستند که راه را سد می‌کنند، و موانع داخلی، چون سایه‌هایی هستند که قلب را در تاریکی فرو می‌برند. نور شریعت، چون مشعلی است که این تاریکی‌ها را از میان می‌برد و سالک را به سوی مقصد هدایت می‌کند.

بخش پنجم: دو چهره وحی

وحی، دارای دو چهره است: چهره ظاهری که جبرئیل (ع) نماینده آن است، و چهره باطنی که در قلب پیامبر (ص) تجلی می‌یابد. وجود پیامبر (ص)، به دلیل دریافت مستقیم وحی در قلب، از جبرئیل برتر است. این برتری، به دلیل ظرفیت وجودی پیامبر در دریافت اسرار الهی است که پیش از خلقت جبرئیل، در قلب او نازل شده است.

درنگ: وحی، دارای دو ساحت ظاهری (جبرئیل) و باطنی (قلب نبی) است. قلب پیامبر (ص)، به دلیل ظرفیت بی‌همتا، پیش از جبرئیل، وحی را دریافت می‌کند و این امر، برتری مقام نبوت را نشان می‌دهد.

اسرار الهی به سه دسته تقسیم می‌شوند: اسرار حقی (مربوط به ذات خدا)، اسرار وصفی (مربوط به صفات الهی)، و اسرار خلقی (مربوط به مخلوقات). این اسرار، در قلب پیامبر (ص) به‌صورت باطنی نازل می‌شود و او را به مقامی برتر از ملائکه می‌رساند.

تحلیل و تبیین

وحی، چون جویباری است که از سرچشمه حق به قلب پیامبر (ص) جاری می‌شود. جبرئیل، به‌سان پلی است که این جویبار را به عالم ناسوت متصل می‌کند، اما قلب پیامبر، خود سرچشمه‌ای است که پیش از پل، آب حیات را در خود جای داده است. این برتری، انسان را به مقامی می‌رساند که ملائکه در برابر آن سر تعظیم فرود می‌آورند.

بخش ششم: عبادت در مرتبه رؤیت الهی

حدیث شریف می‌فرماید: «خدا را چنان عبادت کن که گویی او را می‌بینی، و اگر او را نبینی، او تو را می‌بیند». این حدیث، مراتب عبادت را نشان می‌دهد. مرتبه بالاتر، عبادت بدون «گویی» است، یعنی رؤیت مستقیم حق، چنان‌که حضرت علی (ع) فرمود: «چشم کور است که تو را نبیند».

درنگ: عبادت در مرتبه رؤیت مستقیم حق، فراتر از ظرف کثرت و غیبت است. این مرتبه، مقام اولیای کامل است که در آن، هیچ فاصله‌ای میان عابد و معبود وجود ندارد.

عبادت در ظرف «گویی»، به دلیل حضور جبرئیل و ظرف کثرت، مرتبه‌ای نازل‌تر است. مقام ختمی، فراتر از این ظرف است و در آن، عابد در حضور حق، از هرگونه کثرت آزاد می‌شود.

تحلیل و تبیین

عبادت در مرتبه رؤیت، چون پروازی است که عابد را از خاک به افلاک می‌رساند. در این پرواز، هیچ حجابی میان او و معبودش نیست. اما در ظرف «گویی»، عابد هنوز در سایه کثرت گام برمی‌دارد و نیاز به نور هدایت دارد تا به حضور کامل برسد.

بخش هفتم: توبه و یقظه در سلوک

توبه، عملی است که گناهان گذشته را پاک می‌کند، در حالی که یقظه، بیداری وجودی است که سالک را از سلطنت شیطان آگاه می‌سازد. قرآن کریم می‌فرماید: مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ (فتح: ۲)؛ یعنی: «گناهان گذشته و آینده‌ات». این آیه، به توبه از گناهان پیشین و قریب اشاره دارد.

درنگ: توبه، پاک‌کننده گناهان گذشته است، اما یقظه، بیداری است که سالک را از سلطنت شیطان رهایی داده و به سوی حق هدایت می‌کند.

یقظه، چون بیداری صبحگاهی است که سالک را از خواب غفلت بیدار می‌کند و او را به سوی نور حق می‌کشاند. توبه، چون آبی است که قلب را از آلودگی‌های گذشته شست‌وشو می‌دهد.

تحلیل و تبیین

توبه و یقظه، دو بال سلوک‌اند که سالک را به سوی مقصد والا می‌برند. توبه، گذشته را پاک می‌کند و یقظه، حال را روشن می‌سازد. این دو، در کنار یکدیگر، سالک را از دام شیطان رهایی می‌دهند و به سوی حق هدایت می‌کنند.

بخش هشتم: خوف و فرار به سوی حق

سالک در سلوک، به جای ترس از شیطان، به سوی حق فرار می‌کند. این فرار، نیازمند ریاضت و لطافت قلب است تا از مکر شیطان در امان بماند. ریاضت، قلب را چون آینه‌ای صیقل می‌دهد که نور حق در آن منعکس می‌شود.

درنگ: فرار به سوی حق، نشانه غیرت و بیداری سالک است که با ریاضت و لطافت قلب، از وسوسه‌های شیطانی در امان می‌ماند.

سالک در این مرحله، از شنیدن وعده‌های الهی لذت می‌برد و از آیات عذاب متأثر می‌شود. این تأثیرپذیری، نشانه‌ای از لطافت قلب اوست که آماده دریافت نور الهی شده است.

تحلیل و تبیین

فرار به سوی حق، چون مهاجرتی است که سالک را از سرزمین تاریک نفس به سوی دیار نورانی حق می‌برد. این مهاجرت، نیازمند قلبی است که با ریاضت صیقل یافته و آماده دریافت نور الهی شده است.

بخش نهم: نفس و دفع موانع شیطانی

نفس اماره، با وسوسه‌های شیطان، انسان را به سوی شهوات و زینت دنیا سوق می‌دهد. اما نفس لوامه، با ریاضت، به سوی طاعت هدایت می‌شود. نور شریعت، عقل را از وهم آزاد می‌کند و سالک را به سوی حق می‌رساند.

درنگ: نفس لوامه، با ریاضت و نور شریعت، از سلطه نفس اماره رهایی یافته و به سوی طاعت و تقرب به حق هدایت می‌شود.

عقل، به‌تنهایی قادر به هدایت نیست و نیازمند نور شریعت است. قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَحُجَّةً بَاطِنَةً؛ یعنی: «برای خدا بر مردم دو حجت است: حجت ظاهری (انبیا) و حجت باطنی (عقل)». این آیه، ضرورت شریعت در سلوک را نشان می‌دهد.

تحلیل و تبیین

نفس، چون میدان نبردی است که در آن خیر و شر به مصاف یکدیگر می‌روند. نفس اماره، با وسوسه‌های شیطانی، انسان را به سوی تاریکی می‌کشاند، اما نفس لوامه، با نور شریعت، او را به سوی نور هدایت می‌کند. این نبرد، تنها با تکیه بر شریعت به پیروزی می‌رسد.

بخش دهم: نور و نار در انسان و جن

نور و نار انسان، به دلیل گستردگی وجودی او، از جن برتر است. جن، در مرتبه‌ای نازل‌تر قرار دارد و سلوکش با انسان متفاوت است. برخی از اجنه برجسته، در حد نازلین اولیای الهی هستند، اما کثرت و محدودیت کیفی آن‌ها، مانع از رسیدن به مراتب عالی انسان می‌شود.

درنگ: نور و نار انسان، به دلیل ظرفیت وجودی بی‌همتا، از جن برتر است. انسان، به دلیل گستردگی وجودی، می‌تواند به مراتب عالی‌تر از جن دست یابد.

جن، به‌سان سایه‌ای است که در کنار نور انسان قرار دارد. این سایه، هرچند دارای کیفیاتی است، اما در برابر گستردگی وجودی انسان، محدود و نازل است.

تحلیل و تبیین

انسان، چون خورشیدی است که نور و نار او، عالم را روشن می‌کند. جن، در این عالم، چون ستاره‌ای است که درخشش آن در برابر خورشید انسان، ناچیز است. این تفاوت، انسان را به مقامی می‌رساند که می‌تواند با سلوک خویش، به قله‌های کمال دست یابد.

بخش یازدهم: تمکین و خطورات اولیا

اولیای الهی، به دلیل تمکین، حقایق را به‌صورت خطورات فعلی دریافت می‌کنند، نه صرفاً از طریق ملائکه. این خطورات، در ظرف توحید و تفویض امر به خدا قرار دارد. اولیا، از هرگونه استفاده شخصی از این حقایق پرهیز می‌کنند، زیرا این حقایق، امانت الهی است.

درنگ: تمکین، سالک را به مرتبه‌ای می‌رساند که خطوراتش به فعلیت تبدیل می‌شود. این فعلیت، برای توحید است و نباید در جهت مصرف شخصی به کار رود.

تمکین، چون قلعه‌ای است که سالک را از وسوسه‌های نفسانی و شیطانی محافظت می‌کند. اولیا، با تفویض امر به خدا، این قلعه را استوار می‌سازند و از هرگونه سوءاستفاده از حقایق الهی پرهیز می‌کنند.

تحلیل و تبیین

تمکین، چون کلیدی است که درهای توحید را به روی سالک می‌گشاید. اولیا، با این کلید، به حقایقی دست می‌یابند که در ظرف توحید جای دارند و از هرگونه استفاده شخصی از آن‌ها دوری می‌جویند.

بخش دوازدهم: مبارزه با ابلیس در مراتب بالای سلوک

سالک در مراتب بالای سلوک، با ابلیس به مبارزه می‌پردازد و او را به چالش می‌کشد. این مبارزه، نیازمند شجاعت و تمکین است. اولیای کامل، با تکیه بر توحید، ابلیس را مغلوب می‌کنند.

درنگ: مبارزه با ابلیس، نشانه اقتدار سالک در مراتب بالای سلوک است که با تکیه بر توحید، موانع نفسانی و خارجی را از میان می‌برد.

این مبارزه، چون نبردی است که در آن سالک، با شمشیر توحید، به مصاف تاریکی‌های ابلیس می‌رود و با شجاعت و تمکین، او را مغلوب می‌سازد.

تحلیل و تبیین

مبارزه با ابلیس، به‌سان فتح قلعه‌ای است که در آن، سالک با نور توحید، تاریکی‌های نفسانی و شیطانی را از میان می‌برد. این فتح، او را به مقامی می‌رساند که در آن، هیچ مانعی میان او و حق باقی نمی‌ماند.

بخش سیزدهم: خودآزمایی در برابر شیطان

سالک باید با خودآزمایی، تأثیرات شیطان را در خود تشخیص دهد. این خودآزمایی، نیازمند تأمل و ریاضت است تا قلب از وسوسه‌ها پاک شود. انسان باید ببیند چه عاملی (خدا، شیطان، یا نفس) او را به حرکت درمی‌آورد.

درنگ: خودآزمایی، ابزار اصلی سالک برای شناخت تأثیرات شیطان و خدا در قلب اوست. این عمل، مانع از غفلت و نفوذ شیطان می‌شود.

خودآزمایی، چون آینه‌ای است که سالک در آن، حقیقت قلب خویش را می‌بیند. این آینه، او را از تأثیرات شیطان آگاه می‌سازد و راه را برای تقرب به حق هموار می‌کند.

تحلیل و تبیین

خودآزمایی، چون کاوش در معدن وجود است که سالک را به گوهرهای پنهان قلبش رهنمون می‌شود. این کاوش، او را از دام غفلت رهایی می‌دهد و به سوی نور حق هدایت می‌کند.

بخش چهاردهم: متابعت شیطان و نقش رزق حرام

قرآن کریم می‌فرماید: لَا تَتَّبِعُوا الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا (نساء: ۸۳)؛ یعنی: «از شیطان پیروی نکنید مگر اندکی». متابعت شیطان، عمدتاً ناشی از غفلت و مصرف رزق حرام است که انسان را به سوی هاری و فساد سوق می‌دهد. رزق حرام، مانند شراب و مواد مخدر، آثار مخربی بر روح و روان انسان دارد و به صورت عصبیت، خشونت، و توهمات باطل ظاهر می‌شود.

درنگ: رزق حرام، مانع اصلی تقرب به خداست و انسان را مرید شیطان می‌کند. صافی‌هایی مانند نماز جماعت، قرائت قرآن، و سجده، قلب را از تأثیرات رزق حرام پاک می‌کنند.

رزق حرام، چون سمی است که روح انسان را مسموم می‌کند و او را به سوی تاریکی‌های شیطانی می‌کشاند. صافی‌هایی مانند نماز جماعت، قرائت قرآن، و سجده، چون آبی زلال، این سم را از قلب انسان می‌زدایند.

تحلیل و تبیین

رزق حرام، چون آتشی است که در جان انسان زبانه می‌کشد و او را به سوی هاری و فساد می‌کشاند. اما صافی‌های معنوی، چون نسیمی خنک، این آتش را خاموش می‌کنند و قلب را به سوی نور حق هدایت می‌کنند.

جمع‌بندی

این نوشتار، با تأمل در پدیده‌های پنهانی نظام خلقت، از شیطان و جنیان تا ملائکه و انسان، نشان داد که هر یک از این موجودات، در جایگاهی خاص، در خدمت حکمت الهی قرار دارند. شیطان، به‌عنوان بخشی از فتنه الهی، ابزاری برای امتحان انسان است، اما اقتدار الهی، او را در مرتبه‌ای محدود قرار می‌دهد. انسان، با ترکیب دوگانه نوری و ناسوتی، ظرفیت صعود به قله‌های کمال یا سقوط به حضیض را دارد. سلوک معنوی، با خودآزمایی، ریاضت، و تمسک به شریعت، راهی است که سالک را از موانع خارجی و داخلی رهایی می‌دهد و به سوی توحید هدایت می‌کند. رزق حرام، مانع اصلی تقرب به خداست، اما صافی‌های معنوی، قلب را از این آلودگی پاک می‌کنند. این تأملات، راه را برای فهم عمیق‌تر نظام هستی‌شناختی قرآنی و عرفانی هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی