در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

پدیده های پنهانی 108

متن درس

پدیده‌های پنهانی: تحلیل فلسفی و قرآنی مراتب نفسانی و جایگاه صداقت در سیر تکاملی انسان

پدیده‌های پنهانی: تحلیل فلسفی و قرآنی مراتب نفسانی و جایگاه صداقت در سیر تکاملی انسان

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۰۸)

دیباچه

انسان، چونان دریایی ژرف و ناپیداکرانه، در خود لایه‌های بی‌شماری از وجود و معرفت نهان دارد. این نوشتار، با نگاهی به مراتب نفسانی انسان—شهوت، غضب، مکر و معرفت—و جایگاه صداقت در سیر تکاملی او، به کاوش در نظام هستی‌شناختی می‌پردازد. با الهام از حکمت متعالیه و آیات قرآن کریم، این اثر در پی آن است که رابطه میان عشق، صداقت و قوای نفسانی را در مسیر وصول به کمال انسانی تبیین نماید. هدف، بازنمایی این حقیقت است که انسان در سایه صداقت و اصالت، می‌تواند از قفس محدودیت‌های مادی رهایی یابد و به افق‌های متعالی معرفت دست یابد.

بخش نخست: مراتب نفسانی و سیر تکاملی انسان

ترتیب ظهور قوای نفسانی

انسان، در سیر رشد خویش، مراحلی را طی می‌کند که هر یک با برآمدن قوه‌ای از قوای نفسانی همراه است: نخست شهوت، که چون بذری در کودکی کاشته می‌شود؛ سپس غضب، که در جوانی چون آتشی فروزان می‌گردد؛ آن‌گاه مکر، که در پختگی چون نقشه‌ای دقیق نمایان می‌شود؛ و سرانجام معرفت، که چون خورشیدی درخشان در وصول به کمال می‌درخشد. این ترتیب، نه تنها سیر تکوینی انسان را نشان می‌دهد، بلکه بیانگر پویایی وجودی اوست که از مراتب ابتدایی به سوی قله‌های متعالی حرکت می‌کند.

درنگ: مراتب نفسانی انسان—شهوت، غضب، مکر و معرفت—در سیر رشد به ترتیب ظهور می‌یابند، اما در انسان کامل به‌صورت جمعی و هماهنگ فعلیت می‌یابند.

این سیر ترتیبی، که در کودکی با شهوت آغاز می‌شود، به‌تدریج با غضب و مکر تکامل می‌یابد و در نهایت به معرفت می‌رسد. اما این مراحل، در انسان عادی، به‌گونه‌ای ترتیبی است که هر قوه در زمان خود غالب می‌شود، در حالی که در انسان کامل، این قوا به‌صورت جمعی و یکپارچه به فعلیت می‌رسند.

تحول قوای نفسانی در انسان کامل

در انسان کامل، قوای نفسانی دستخوش تحولی ژرف می‌شوند: شهوت به غضب، غضب به مکر و مکر به معرفت تحول می‌یابد، بدون آنکه هیچ‌یک از این قوا حذف گردد. این تحول، چونان دگردیسی پروانه‌ای است که از پیله خویش به پرواز درمی‌آید، اما همچنان جوهره خویش را حفظ می‌کند. در این سیر، شهوت، که در ابتدا غریزه‌ای خام است، به نیرویی متعادل بدل می‌شود که در خدمت معرفت قرار می‌گیرد. غضب نیز، که در جوانی چون طوفانی خروشان است، به مکر حکیمانه تبدیل می‌گردد، و مکر، که در پختگی ظهور می‌یابد، در نهایت در معرفت الهی حلول می‌کند.

به عنوان مثال، سادیسم، که اختلاط غضب در شهوت است، نمونه‌ای از انحراف در این تحول است. در این حالت، اشباع شهوت تنها از طریق اعمال غضب ممکن می‌شود، که نشان‌دهنده عدم تعادل قوای نفسانی است. این انحراف، چونان رودی است که از مسیر اصلی خود منحرف شده و به مردابی ساکن بدل می‌گردد.

جمعيت قوای نفسانی در اولیای خدا

اولیای خدا، چونان آیینه‌ای صاف و بی‌غبار، تمامی قوای نفسانی را به‌صورت جمعی و هماهنگ در خود جای داده‌اند. برخلاف انسان عادی، که در هر مرحله یکی از قوای شهوت، غضب یا مکر بر او غالب است، در اولیای خدا این قوا به‌گونه‌ای یکپارچه و متعادل به فعلیت می‌رسند. این جامعیت، نشان‌دهنده کمال وجودی آنهاست که در آن هیچ صفتی به قیمت حذف صفت دیگر رشد نمی‌کند.

به عنوان نمونه، در قرآن کریم آمده است: وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (آل‌عمران: ۵۴، خدا بهترین مکرکنندگان است). این آیه بر آن است که مکر الهی، که از معرفت سرچشمه می‌گیرد، نه تنها عاری از ظلم است، بلکه در خدمت حکمت و رحمت الهی قرار دارد. اولیای خدا نیز، در این جامعیت، مکر را در کنار شهوت، غضب و معرفت به‌گونه‌ای متعادل دارا هستند.

نقش معرفت در مولدیت قوای نفسانی

معرفت، چونان چشمه‌ای زلال، در اولیای خدا مولد قوای دیگر است. شهوت، غضب و مکر، در پرتو معرفت، نه تنها حذف نمی‌شوند، بلکه تقویت می‌گردند، اما در مسیری حکیمانه و متعادل. این معرفت است که شهوت را به عشقی متعالی، غضب را به نیرویی عادلانه و مکر را به تدبیری حکیمانه بدل می‌سازد. در مقابل، در انسان عادی، این قوا ممکن است فاقد معرفت باشند و به انحراف کشیده شوند.

برای مثال، شهوت بدون معرفت ممکن است به هوسرانی منجر شود، در حالی که شهوت در پرتو معرفت، به عشقی متعالی و معنوی تبدیل می‌گردد. این دیدگاه، بر هماهنگی میان معرفت و قوای نفسانی در انسان کامل تأکید دارد و نشان می‌دهد که معرفت، چونان خورشیدی است که تمامی قوا را در پرتو خود روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش نخست

مراتب نفسانی انسان، از شهوت تا معرفت، در سیر تکاملی او به ترتیب ظهور می‌یابند، اما در انسان کامل به‌صورت جمعی و هماهنگ به فعلیت می‌رسند. این جامعیت، که در اولیای خدا متجلی است، نشان‌دهنده پویایی وجودی انسان و توانایی او در تحول قوای نفسانی است. معرفت، به‌عنوان محور این سیر، قوای دیگر را متعادل و متعالی می‌سازد، و فقدان آن به انحرافاتی چون سادیسم منجر می‌شود.

بخش دوم: صداقت و نقش آن در سیر تکاملی انسان

خط صداقت و اصالت وجودی

صداقت، چونان کلیدی زرین، دروازه رستگاری انسان را می‌گشاید. خط صداقت به معنای آن است که انسان همان‌گونه که هست، بدون تظاهر و ریا، عمل کند. این اصالت وجودی، که در اولیای خدا به کمال می‌رسد، انسان را از قفس نفاق و سالوس رهایی می‌بخشد. در قرآن کریم، این مفهوم در اشاره به اولیای خدا متجلی است: يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَلَا رِجَالَ (نهج‌البلاغه، اشاره به شباهت به انسان بدون اصالت انسانی). این سخن، بر تفاوت میان اصالت و مشابهت تأکید دارد، که اولی به رستگاری و دومی به انحطاط می‌انجامد.

درنگ: خط صداقت، که در اولیای خدا متجلی است، انسان را به خود بودن و اصالت وجودی دعوت می‌کند، در حالی که مشابهت و تقلید، به انحطاط و نفاق منجر می‌شود.

نقد مشابهت و فقدان اصالت

مشابهت، که در جوامع امروزی به‌صورت تقلید و ریا فراوان شده، اصالت وجودی انسان را مخدوش کرده است. انسان‌هایی که به جای خود بودن، تظاهر به چیزی می‌کنند که نیستند، از خط صداقت فاصله می‌گیرند. این مشابهت، چونان سایه‌ای است که نور اصالت را می‌پوشاند و انسان را به سوی انحطاط سوق می‌دهد. برای مثال، فردی که به جای ابراز هویت واقعی خویش، نقشی غیرواقعی ایفا می‌کند، نه تنها از خود بیگانه می‌شود، بلکه جامعه را نیز به سوی نفاق و سالوس می‌کشاند.

نقد جوامع دینی و تحمیل قیود

در برخی جوامع دینی، تحمیل عقاید و قیود، انسان را از اصالت خویش دور کرده و به ریا و سالوس منجر شده است. این تحمیل، که گاه به نام علم دینی صورت می‌گیرد، انگیزه و شوق را در افراد کاهش داده و آنها را از خود بودن بازمی‌دارد. برای مثال، فردی که به اجبار در قالب‌های معین رفتاری قرار می‌گیرد، از ابراز هویت واقعی خویش محروم می‌شود و این امر به کاهش انگیزه و خلاقیت در جامعه می‌انجامد.

لائیسیته و آزادی اصالت

لائیسیته، به معنای آزادی انسان از قیود تحمیلی، نه به معنای هرج‌ومرج، بلکه به معنای احترام به تفاوت‌های فردی و عدم مزاحمت برای دیگران است. این نظام، چونان بستری است که به انسان اجازه می‌دهد خود باشد، بدون آنکه به حقوق دیگران تجاوز کند. برای مثال، در جامعه‌ای که هر فرد آزاد است هویت خویش را ابراز کند، اما از ایجاد مزاحمت برای دیگران پرهیز نماید، خط صداقت تقویت می‌شود و جامعه به سوی تعادل و هماهنگی پیش می‌رود.

خود بودن به‌عنوان پایه عشق

عشق واقعی، در خود بودن و اصالت ریشه دارد. انسان باید همان‌گونه که هست، بدون تظاهر، عمل کند. این خود بودن، چونان نسیمی است که غبار ریا را از آیینه وجود انسان می‌زداید. برای مثال، فردی که در شهوت صادق است و تظاهر به عبادت نمی‌کند، از کسی که عبادت را با ریا انجام می‌دهد، به رستگاری نزدیک‌تر است. این دیدگاه، بر اهمیت اصالت در تحقق عشق و تکامل انسانی تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش دوم

صداقت، به‌عنوان پایه‌ای برای عشق و رستگاری، انسان را به خود بودن و اصالت وجودی دعوت می‌کند. فقدان صداقت، که در قالب مشابهت و ریا در جوامع امروزی فراوان شده، به انحطاط فردی و اجتماعی منجر می‌شود. لائیسیته، در صورت رعایت حدود، می‌تواند به تقویت خط صداقت کمک کند، در حالی که تحمیل قیود در برخی جوامع دینی، انسان را از اصالت خویش دور کرده و به نفاق سوق می‌دهد.

بخش سوم: انسان و تقارب به مراتب وجودی

تقارب انسان به مراتب وجودی

انسان، به دلیل استعدادهای بی‌کران خویش، به مراتب مختلف وجودی—بهیمیت، سبعیت، شیطنت و معرفت—تقارب دارد. اما این تقارب در بهیمیت و سبعیت، به دلیل غریزه‌های طبیعی، بیش از معرفت است. در قرآن کریم آمده است: إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا (عصر: ۲-۳، همانا انسان در زیان است، مگر کسانی که ایمان آوردند). این آیه بر استثنایی بودن معرفت در انسان و غلبه بهیمیت و سبعیت در اکثریت تأکید دارد.

درنگ: انسان به دلیل استعدادهای الهی، به بهیمیت، سبعیت، شیطنت و معرفت تقارب دارد، اما تقارب او به مراتب پایین‌تر غالب است، مگر در اولیای خدا که معرفت در آنها به کمال می‌رسد.

تفاوت انسان و حیوانات در فعلیت

حیوانات در بهیمیت و سبعیت فعلیت دارند، اما انسان تنها استعداد این صفات را داراست و می‌تواند از آنها فراتر رود. برای مثال، شیر در سبعیت خویش کامل است و از آن خسته نمی‌شود، اما انسان، به دلیل استعدادهای الهی، از بهیمیت و سبعیت اشباع نمی‌شود و به سوی مراتب بالاتر حرکت می‌کند. این ظرفیت، چونان بال‌هایی است که انسان را به سوی افق‌های متعالی معرفت پرواز می‌دهد.

خستگی انسان از مراتب پایین

انسان، به دلیل سعه وجودی و استعدادهای الهی، از بهیمیت، سبعیت و شیطنت خسته می‌شود، اما از معرفت خسته نمی‌شود. این خستگی، ناشی از محدودیت‌های مادی قوای نفسانی است که وابسته به زمان، مکان و جسم هستند. در مقابل، معرفت، چونان چشمه‌ای نامحدود، انسان را سیراب می‌کند بدون آنکه او را خسته سازد.

سعه وجودی انسان

انسان، چونان دایره‌ای وسیع، گسترده‌ترین سیر حرکتی را در میان مخلوقات دارد. او می‌تواند از بهیمیت به معرفت و حتی فراتر از ملائکه صعود کند. در قرآن کریم آمده است: لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى (نجم: ۷، او را در افق اعلی دید). این آیه، بر ظرفیت بی‌نهایت انسان برای صعود به مراتب عالی وجودی تأکید دارد.

نقد اشباع‌ناپذیری انسان

انسان، برخلاف حیوانات، از بهیمیت و سبعیت اشباع نمی‌شود، زیرا استعدادهایش فراتر از این مراتب است. این اشباع‌ناپذیری، چونان تشنگی‌ای است که تنها با چشمه معرفت فرومی‌نشیند. برای مثال، انسانی که در شهوت غرق می‌شود، به دلیل محدودیت‌های مادی، در نهایت خسته و ناکام می‌ماند، اما در معرفت، به دلیل نامحدود بودن، به آرامش و کمال می‌رسد.

اولیای خدا و معرفت نامحدود

اولیای خدا، در معرفت خسته نمی‌شوند، زیرا معرفت وابسته به ابزار مادی نیست. مشکلات آنها، اگر وجود داشته باشد، ناشی از محدودیت‌های ظرف ناسوتی—زمان، مکان و جسم—است، نه خود معرفت. این نامحدودی، چونان آسمانی بی‌کران است که اولیای خدا در آن پرواز می‌کنند و به مقامات متعالی دست می‌یابند.

جمع‌بندی بخش سوم

انسان، به دلیل استعدادهای الهی، به مراتب مختلف وجودی تقارب دارد، اما در اکثریت، بهیمیت و سبعیت بر او غالب است. با این حال، سعه وجودی او اجازه می‌دهد که از این مراتب فراتر رود و به معرفت برسد. اولیای خدا، به دلیل نامحدود بودن معرفت، از آن خسته نمی‌شوند و به رستگاری می‌رسند، در حالی که قوای مادی، به دلیل محدودیت‌هایشان، انسان را خسته و ناکام می‌کنند.

بخش چهارم: نقدهای اجتماعی و راهکارهای تحقق جامعه عشق

نقد اختلاط قوا با تظاهر

اختلاط قوای نفسانی، مانند شهوت و عبادت، با تظاهر و ریا، عشق را آلوده می‌کند. برای مثال، فردی که عبادت را با نیت غیرخالص انجام می‌دهد، از خط صداقت فاصله می‌گیرد و عشق حقیقی را از دست می‌دهد. این اختلاط، چونان آمیختن آب زلال با گل و لای است که شفافیت را از بین می‌برد.

نقد قفس فرهنگی

عادات و قیود فرهنگی، چونان قفسی است که انسان را از آزادی و اصالت دور می‌کند. برای مثال، تحمیل لباس خاص، مانند عبا و عمامه، در همه شرایط، انسان را از ابراز هویت واقعی خویش بازمی‌دارد. این قفس، چونان بندی است که قناری را از پرواز بازمی‌دارد، حتی اگر در آن قفس به ارزن و آب عادت کرده باشد.

لباس به‌عنوان نماد اصالت

لباس، چونان آیینه‌ای از هویت انسان، باید متناسب با طبیعت، فرهنگ و موقعیت او باشد. تحمیل لباس خاص، مانند عبا و عمامه، در همه شرایط، مانع اصالت است. انسان باید آزاد باشد که در هر موقعیت، لباسی متناسب با هویت و شرایط خویش برگزیند، تا چونان پرنده‌ای آزاد، هویت خویش را به پرواز درآورد.

جامعه عشق و آزادی

جامعه دینی، باید جامعه‌ای باشد که در آن عشق و آزادی به‌صورت هماهنگ وجود داشته باشد. هر فرد باید بتواند خود باشد، با رعایت حدود و حرمت‌ها. این جامعه، چونان باغی است که هر گل در آن به رنگ و عطر خویش می‌بالد، بدون آنکه به گل دیگر تجاوز کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

تحقق جامعه عشق، در گرو آزادی اصالت و خود بودن است. تحمیل قیود، چه در قالب لباس و چه در قالب عقاید، انسان را از خط صداقت دور می‌کند و به ریا و نفاق سوق می‌دهد. جامعه دینی باید بستری فراهم کند که هر فرد، با رعایت حدود، بتواند هویت واقعی خویش را ابراز کند و به عشق حقیقی دست یابد.

نتیجه‌گیری کل

این نوشتار، با کاوش در مراتب نفسانی انسان—شهوت، غضب، مکر و معرفت—و جایگاه صداقت در سیر تکاملی او، نشان داد که انسان در سایه اصالت و خود بودن، می‌تواند به عشق حقیقی و رستگاری دست یابد. اولیای خدا، به‌عنوان مصداق کامل خط صداقت، تمامی قوای نفسانی را به‌صورت جمعی و هماهنگ در خود جای داده‌اند و معرفت را به‌عنوان محور این سیر، به کمال رسانده‌اند. در مقابل، فقدان صداقت و تحمیل قیود در جوامع، به‌ویژه جوامع دینی، به ریا، سالوس و انحطاط منجر شده است. لائیسیته، در صورت رعایت حدود، می‌تواند بستری برای تحقق جامعه عشق فراهم کند، جایی که هر فرد آزاد است خود باشد، بدون آنکه به حقوق دیگران تجاوز کند. انسان، با سعه وجودی خویش، می‌تواند از مراتب پایین به سوی معرفت صعود کند و در این مسیر، صداقت چونان مشعلی است که راه را روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی