متن درس
جایگاه زن و مرد
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 68)
مقدمه
انسان، موجودی پیچیده و چندبُعدی است که در مسیر تکامل خویش، با تکیه بر فطرت و طبیعت خود، به سوی کمال وجودی گام برمیدارد. این نوشتار، با تأمل در تمایلات طبیعی و روابط میان زن و مرد، به بررسی ابعاد گوناگون این موضوع از منظری فلسفی، دینی و روانشناختی میپردازد. محور این بررسی، تحلیل عمیق تفاوتها و شباهتهای میان زن و مرد، جایگاه طبیعی و حقوقی آنها در نظام آفرینش، و نقد دیدگاههای اجتماعی و تاریخی در این زمینه است. هدف، تبیین جایگاه والای انسانی زن و مرد در چارچوب قوانین خلقت و شرع، با حفظ تناسبهای طبیعی و پرهیز از هرگونه تبعیض یا تحریف است.
بخش اول: تمایلات طبیعی انسان و جایگاه زن و مرد
انسان در بدو خلقت، با تمایلات طبیعی و غریزی خود هدایت میشود، تمایلاتی که چون جویباری خروشان، او را به سوی ارضای نیازهای اولیه سوق میدهد. این تمایلات، که ریشه در فطرت دارند، در مراحل ابتدایی زندگی بشر، بدون قید و بندهای پیچیده اجتماعی یا حقوقی، رفتار او را شکل میدادند.
تمایلات طبیعی و رفتار ابتدایی بشر
در مراحل اولیه حیات بشری، انسان، مانند کودکی که بیمحابا به سوی خواستههایش میشتابد، با تکیه بر خوشآمدهای طبیعی و غریزی عمل میکرد. مرد، در این مرحله، با دعوت غریزی خود، زن را به سوی خویش فرا میخواند، بیآنکه قواعد پیچیده مالکیت یا قانون بر او حاکم باشد. این رفتار، که در قرآن کریم به زیانبار بودن گرایش صرف به تمایلات نفسانی اشاره شده است، انسان را در معرض خسران قرار میداد:
إِنَّ الإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
بهراستی که انسان در زیان است.
(سوره عصر، آیه ۲)
در این دیدگاه، تمایلات اولیه بشر، تفاوتی میان زن و اشیاء در نگاه تصاحبجویانه قائل نبود. بشر میلمحور، فاقد درکی از مالکیت پیچیده یا قوانین مدون بود. این وضعیت، که در برخی نظریههای جامعهشناختی بهعنوان مرحله «طبیعی» توصیف شده، فاقد مستندات تاریخی قطعی است و نمیتوان آن را بهصورت مطلق تأیید یا رد کرد.
درنگ: تمایلات طبیعی بشر، گرچه ریشه در فطرت او دارند، بدون هدایت دینی و قانونی، او را به سوی خسران سوق میدهند. قرآن کریم این حقیقت را با صراحت بیان میکند.
مراحل تکامل اجتماعی و حقوقی
برخی نظریهپردازان، مراحل زندگی زن و مرد را به چهار دوره تقسیم کردهاند: مرحله طبیعی، مرحله تسلط مرد، مرحله اعتراض زن، و مرحله تساوی حقوق زن و مرد. این تقسیمبندی، گرچه از منظر جامعهشناختی قابل تأمل است، اما از منظر تاریخی و فلسفی نیازمند بررسی دقیقتر است. مرحله «تسلط مرد» که در برخی منابع بهعنوان دورهای تاریخی مطرح شده، فاقد مستندات قطعی است. با این حال، از منظر روانشناختی و فلسفی، میتوان پذیرفت که مرد، به دلیل قدرت جسمانی بیشتر، در برخی مقاطع تاریخی بر زن تسلط یافته و حتی ستمهایی بر او روا داشته است. اما این تسلط، نه برخاسته از ذات طبیعی، بلکه نتیجه شرایط اجتماعی و فقدان قوانین عادلانه بوده است.
مرحله «اعتراض زن» را میتوان واکنشی طبیعی به این ستمها دانست. زن، با آگاهی از کرامت ذاتی و توانمندیهای خود، به اعتراض برخاسته و خواستار رفع ظلم و استثمار شده است. این اعتراض، که ریشه در فطرت آزادیخواهانه انسان دارد، در پی بازگرداندن احترام و جایگاه شایسته به زن است. با این حال، مرحله «تساوی حقوق» همچنان آرمانی دستنیافتنی باقی مانده است. حتی در جوامع امروزی، زنان در بسیاری از نقاط جهان همچنان مورد استثمار قرار میگیرند و جایگاه واقعی آنها، که با فطرت، حکمت و حقیقت همخوانی داشته باشد، بهطور کامل محقق نشده است.
درنگ: اعتراض زنان به ستم و استثمار، ریشه در فطرت آزادیخواهانه آنها دارد، اما تحقق کامل تساوی حقوق، نیازمند بازتعریف جایگاه زن و مرد بر اساس تناسبهای طبیعی و شرعی است.
نقد نظریههای اشتراکی و مالکیت جنسی
برخی نظریهها، مانند آنچه در آثار برخی جامعهشناسان مطرح شده، روابط جنسی در مراحل اولیه بشر را بهصورت اشتراکی و بدون قید و شرط توصیف میکنند. این دیدگاه، که ریشه در برخی نظریههای سوسیالیستی دارد، ادعا میکند بشر در ابتدا بدون قواعد مالکیت یا ازدواج، روابطی آزاد و بیقید داشته است. اما این ادعا، نهتنها فاقد مستندات تاریخی معتبر است، بلکه با اصول فطری و دینی نیز سازگار نیست. ازدواجهای درونفامیلی، مانند ازدواج خواهر و برادر، در هیچ دورهای از تاریخ بشر بهعنوان هنجار پذیرفته نبوده و در تمامی ادیان الهی ممنوع اعلام شده است. از منظر علمی نیز، ازدواجهای درونفامیلی به دلیل مشکلات ژنتیکی و نقصهای احتمالی در نسل، مورد انتقاد قرار گرفته است.
در مقابل، شرع و دین، با وضع قوانین محرم و نامحرم، روابط انسانی را سامان داده و مفهوم ناموس را بهعنوان ارزشی تربیتی و اکتسابی معرفی کرده است. این قوانین، نهتنها از روابط بیقید و بند جلوگیری کرده، بلکه بنیان خانواده را بهعنوان رکنی استوار در جامعه تقویت کردهاند. بهعنوان مثال، شرع، مادرزن را برای همیشه محرم میداند و ازدواج با او را ممنوع کرده، در حالی که پس از طلاق، شوهر سابق نسبت به همسرش نامحرم میشود. این تفاوتها، که ریشه در حکمت الهی دارند، از منظر فلسفی و علمی هنوز بهطور کامل تبیین نشدهاند و به ایمان و تعبد وابستهاند.
نتیجهگیری بخش اول
تمایلات طبیعی بشر، گرچه ریشه در فطرت او دارند، بدون هدایت شرع و قانون، او را به سوی خسران و زیان سوق میدهند. روابط زن و مرد در مراحل اولیه، تحت تأثیر این تمایلات، فاقد قواعد مدون بود، اما با ظهور ادیان و قوانین شرعی، مفهوم ناموس و خانواده بهعنوان ارزشهایی والا شکل گرفتند. نقد نظریههای اشتراکی و تأکید بر تفاوتهای طبیعی و حقوقی زن و مرد، راه را برای درک عمیقتر جایگاه آنها در نظام خلقت هموار میکند.
بخش دوم: تفاوتهای طبیعی زن و مرد و تأثیر آن بر حقوق
پیوند بخش اول به این بخش، در تأمل بر تفاوتهای طبیعی زن و مرد نهفته است. اگر در بخش پیشین، از تمایلات غریزی و مراحل تکامل اجتماعی سخن گفتیم، در این بخش، به تحلیل عمیقتر تفاوتهای طبیعی و تأثیر آنها بر حقوق و تکالیف زن و مرد میپردازیم.
تفاوتهای طبیعی و حقوقی
زن و مرد، گرچه در انسانیت مشترکند، از منظر طبیعی و وجودی تفاوتهایی دارند که نمیتوان آنها را به تفاوتهای ظاهری یا جسمانی محدود کرد. این تفاوتها، که چون دو شاخه از یک درخت، هر یک به سویی روییدهاند، نهتنها در ظاهر، بلکه در ابعاد روانی، عاطفی و حتی حقوقی تأثیرگذارند. پرسش بنیادین این است که آیا این تفاوتها به حقوق و تکالیف متفاوتی منجر میشوند یا خیر؟
برخی، مانند الکسیس کارل، زیستشناس برجسته، معتقدند که زنان باید بر اساس سرشت خاص خود، بدون تقلید از مردان، به بسط مواهب طبیعی خویش بپردازند. این دیدگاه، گرچه بر تفاوتهای طبیعی تأکید دارد، اما نتیجهگیری آن مبنی بر مسئولیت بیشتر زنان در تکامل بشری، محل تأمل است. زن و مرد، هر یک، وظایف و مسئولیتهای خاص خود را دارند و مقایسه میان آنها، مانند مقایسه دو گوهر متفاوت است که هر یک در جای خود درخشش دارند.
درنگ: تفاوتهای طبیعی زن و مرد، نه به معنای برتری یکی بر دیگری، بلکه مکمل بودن آنها در نظام خلقت است. این تفاوتها، حقوق و تکالیف را متناسب با سرشت هر یک تنظیم میکند.
مدیریت خانواده و نقشهای طبیعی
قرآن کریم، با صراحت به نقش سرپرستی مردان اشاره کرده و این نقش را به ویژگیهای طبیعی و مسئولیتهای مالی آنها نسبت داده است:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ
مردان سرپرست زنانند، به دلیل آنکه خدا برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده و نیز به دلیل آنکه از اموالشان هزینه میکنند.
(سوره نساء، آیه ۳۴)
این آیه، مدیریت عقلانی و دوراندیشانه مردان را در خانواده تأیید میکند. مرد، با اقتدار عقلانی و توانایی تأمین مالی، مسئولیت حفاظت از خانواده را بر عهده دارد، در حالی که زن، با شور عاطفی و مدیریت داخلی خانه، به تحکیم پیوندهای خانوادگی کمک میکند. این تفاوتها، نه به معنای سلب آزادی، بلکه بهمنزله حفظ تناسبهای طبیعی و جلوگیری از آشوب در نظام خانواده است.
نقد دیدگاههای فلسفی و تاریخی
افلاطون، در رساله جمهوریت، با تأکید بر شباهت استعدادهای زن و مرد، معتقد است که زنان میتوانند همان وظایف مردان را بر عهده گیرند. این دیدگاه، گرچه در زمان خود نوآورانه بود، اما تفاوتهای کیفی و کمی میان زن و مرد را نادیده گرفته است. ارسطو، در مقابل، با تأکید بر تفاوتهای طبیعی، حقوق و وظایف متفاوتی برای زن و مرد قائل شده است. دیدگاه ارسطو، که مبتنی بر تجربه و واقعیتهای زیستی است، با اصول شرعی و طبیعی سازگارتر به نظر میرسد.
افلاطون همچنین به اصلاح نژاد و مدیریت فرزندآوری اشاره کرده است. این ایده، گرچه از منظر علمی و اجتماعی قابل تأمل است، اما نیازمند مدیریت دقیق و عادلانه است. جلوگیری از فرزندآوری در مواردی که به نسل معیوب منجر میشود، نهتنها به نفع جامعه، بلکه به سود خود افراد است. با این حال، این مدیریت نباید به تبعیض یا نقض حقوق طبیعی منجر شود.
نتیجهگیری بخش دوم
تفاوتهای طبیعی زن و مرد، نهتنها مانع از برابری آنها در انسانیت نمیشود، بلکه به تکامل نظام خانواده و جامعه کمک میکند. این تفاوتها، که ریشه در حکمت خلقت دارند، حقوق و تکالیف را متناسب با سرشت هر یک تنظیم میکنند. نقد دیدگاههای فلسفی، مانند نظریه افلاطون، نشان میدهد که تأکید صرف بر شباهتها، بدون توجه به تفاوتهای طبیعی، به نادیده گرفتن واقعیتهای زیستی و اجتماعی منجر میشود.
جمعبندی نهایی
این نوشتار، با بررسی تمایلات طبیعی بشر و تفاوتهای زن و مرد، به تبیین جایگاه آنها در نظام خلقت و شرع پرداخت. انسان، در مسیر تکامل خود، از تمایلات غریزی به سوی قوانین مدون و شرعی هدایت شده است. تفاوتهای طبیعی زن و مرد، نه به معنای برتری یا نقص، بلکه بهمنزله مکمل بودن آنها در تحقق نظام احسن خانواده است. نقد دیدگاههای جامعهشناختی و فلسفی، از جمله نظریههای اشتراکی و شباهتمحور، نشان داد که توجه به تناسبهای طبیعی و شرعی، راهگشای تحقق عدالت و کرامت انسانی است. این بررسی، با تأکید بر حکمت الهی و قوانین شرعی، بر لزوم حفظ جایگاه زن و مرد در چارچوب طبیعی و دینی تأکید دارد.
نقدهای مطرحشده و تبیین آنها
در این نوشتار، چندین نقد کلیدی به دیدگاههای مطرحشده ارائه شده است که در ادامه، بهصورت مفصل تبیین میشوند:
نقد ۱: نظریه چهار مرحلهای روابط زن و مرد، که ریشه در دیدگاههای سوسیالیستی دارد، فاقد مستندات تاریخی معتبر است. این نظریه، با سادهسازی مراحل تکامل اجتماعی، تفاوتهای طبیعی و شرعی زن و مرد را نادیده میگیرد. تبیین: این دیدگاه، با نادیده گرفتن حکمت الهی و قوانین شرعی، روابط انسانی را به سطح تمایلات غریزی تقلیل میدهد و از واقعیتهای تاریخی و دینی فاصله دارد.
نقد ۲: ادعای اشتراک جنسی در مراحل اولیه بشر، نهتنها فاقد سند تاریخی است، بلکه با اصول فطری و دینی ناسازگار است. تبیین: ازدواجهای درونفامیلی، مانند ازدواج خواهر و برادر، در هیچ دورهای هنجار نبوده و از منظر علمی و شرعی مردود است. شرع، با وضع قوانین محرم و نامحرم، روابط را سامان داده و مفهوم ناموس را تقویت کرده است.
نقد ۳: دیدگاههایی که مسئولیت بیشتری برای زنان در تکامل بشری قائلاند، به خطای مقایسه میان زن و مرد دچار شدهاند. تبیین: زن و مرد، هر یک، وظایف خاص خود را دارند و مقایسه میان آنها، بدون توجه به تفاوتهای طبیعی، به نتیجهگیریهای نادرست منجر میشود.
نقد ۴: نظریه افلاطون مبنی بر شباهت کامل استعدادهای زن و مرد، تفاوتهای کیفی و کمی آنها را نادیده گرفته است. تبیین: این دیدگاه، با نادیده گرفتن واقعیتهای زیستی و اجتماعی، به نقض تناسبهای طبیعی منجر میشود. دیدگاه ارسطو، که بر تفاوتها تأکید دارد، با اصول شرعی و طبیعی سازگارتر است.