متن درس
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 466
تفسیر آیه 147 سوره بقره: تأملاتی در مفهوم حق، عصمت و رسالت نبوی
مقدمه
آیه 147 سوره بقره، به مثابه دریچهای به سوی فهم نظام معرفتی و هدایتی قرآن کریم، مفاهیمی عمیق از حقیقت، عصمت و دغدغههای نبوی را پیش روی ما میگشاید. این آیه، با تأکید بر حقیقت الهی و نهی از تردید استمراری، چارچوبی استوار برای تأمل در رابطه میان حق، وجود و رسالت پیامبر اکرم (ص) ارائه میدهد. در این نوشتار، با نگاهی علمی و نظاممند، محتوای این آیه شریف در قالبی فاخر و آکادمیک بازنویسی شده و تمامی جنبههای آن، از تعریف حق تا تبیین عصمت و نقد نظامهای معرفتی، مورد تحلیل قرار گرفته است. هدف، ارائه متنی است که برای پژوهشگران علوم قرآنی، الهیات شیعی و فلسفه دین، منبعی ارزشمند و قابل استناد باشد.
بخش اول: تبیین مفهوم حق در قرآن کریم
محورهای اصلی آیه
درنگ: آیه 147 سوره بقره سه محور بنیادین را در بر میگیرد: مفهوم حق، منشأ الهی آن و نهی از تردید استمراری. این محورها، چارچوبی برای فهم حقیقت و مسئولیت نبوی فراهم میکنند.
﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ ۖ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾ (بقره: 147)
حقیقت از پروردگار توست، پس هرگز از تردیدکنندگان مباش.
این آیه، با بیانی موجز و عمیق، سه رکن اساسی را مطرح میکند: حق (﴿الْحَقُّ﴾)، منشأ الهی آن (﴿مِنْ رَبِّكَ﴾) و نهی از دغدغه و تردید استمراری (﴿فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾). این سه محور، رابطه میان حقیقت الهی، رسالت نبوی و چالشهای روانی و اجتماعی در پذیرش حق را تبیین میکنند. تأکید بر منشأ الهی حق، هرگونه تردید در آن را نفی کرده و پیامبر (ص) را به استواری در برابر وسوسههای ذهنی و اجتماعی فرا میخواند.
معنای اشتقاقی حق
درنگ: حق، به معنای «ما یثبت» (آنچه ثابت و واقعی است)، مبنای فهم مصادیق مختلف حقیقت در نظام معرفتی قرآن کریم است.
از منظر لغتشناسی قرآنی، حق به «ما یثبت» تعریف میشود، یعنی آنچه دارای ثبات و واقعیت است. این معنای اشتقاقی، حق را به مثابه معیاری برای سنجش واقعیت معرفی میکند. حق، به سان نوری است که تاریکیهای تردید را میزداید و پایداری حقیقت را در برابر ناپایداری باطل آشکار میسازد.
مصادیق سهگانه حق
درنگ: حق در قرآن کریم در سه صورت مصدری (سزاواری)، وصفی (ویژگی در مقابل باطل) و ذاتی (مختص ذات الهی) ظاهر میشود.
حق در قرآن کریم به سه صورت متجلی میشود:
- حق مصدری: به معنای سزاواری و ثبات، مانند ثابت بودن یک امر.
- حق وصفی: به معنای ویژگیای که در مقابل باطل قرار میگیرد، مانند حق بودن مالکیت یک زمین.
- حق ذاتی: مختص ذات الهی (﴿الْحَقُّ تَعَالَى﴾)، که مبنای وجودی سایر مصادیق است.
از منظر فلسفه اسلامی، این تمایز، لایههای مختلف حقیقت را در نظام معرفتی قرآن روشن میکند. حق ذاتی، به سان ریشهای است که شاخههای مصدری و وصفی از آن تغذیه میکنند.
تفاوت حق و باطل
درنگ: باطل، نه به معنای عدم، بلکه «ما یقطع» (آنچه مانع رسیدن به هدف میشود) است، در حالی که حق، «ما یثبت» است.
برخلاف تصور رایج، باطل به معنای نیستی نیست، بلکه به «ما یقطع» اشاره دارد، یعنی آنچه مانع تحقق غایت و هدف میشود. برای مثال، عدم قبولی در درس، مرگ ناگهانی یک جوان، پژمردگی گیاه یا تصادف منجر به مرگ، همگی مصادیق باطلاند، زیرا از رسیدن به هدف اصلی باز میمانند. از منظر فلسفه قرآنی، باطل، نقصانی است که در برابر پایداری حق قرار میگیرد، مانند سایهای که در برابر نور حق محو میشود.
صدق و کذب
درنگ: صدق و کذب، هر دو وجودیاند؛ صدق به تطابق با واقع و کذب به عدم تطابق اشاره دارد.
صدق و کذب، هر دو دارای وجود ذهنی یا خارجیاند. قضیهای مانند «زید قائم است» اگر مطابق واقع باشد، صدق است و اگر نباشد، کذب. هر دو، چه در ذهن و چه در خارج، وجود دارند. از منظر منطق قرآنی، این دیدگاه، به وجودی بودن قضایا در نظام معرفتی اشاره دارد، مانند دو روی یک سکه که هر دو وجود دارند، اما تنها یکی با حقیقت همخوانی دارد.
جمعبندی بخش اول
مفهوم حق در آیه 147 سوره بقره، به مثابه ستونی استوار، نظام معرفتی قرآن کریم را قوام میبخشد. با تعریف اشتقاقی «ما یثبت»، مصادیق سهگانه حق (مصدری، وصفی، ذاتی) و تمایز آن با باطل و کذب، این آیه چارچوبی جامع برای فهم حقیقت ارائه میدهد. این تبیین، به سان نقشهای است که راهنمای پژوهشگران در مسیر شناخت حقیقت الهی است.
بخش دوم: نقد نظامهای معرفتی و جایگاه حکمت قرآنی
نقد رویکردهای سنتی به علم دینی
درنگ: علم دینی، با ارجاع سادهانگارانه مسائل به «عدم»، از تحلیل دقیق مفاهیمی چون حق و باطل بازمانده است.
برخی رویکردهای سنتی در علم دینی، مسائل پیچیده را با ارجاع به «عدم» سادهسازی کردهاند، که این امر مانع از تحلیل دقیق مفاهیمی چون حق، باطل، صدق و کذب شده است. از منظر فلسفه نقدی، این رویکرد، معرفت را محدود کرده و ضرورت بازنگری روششناختی را آشکار میسازد. علم دینی باید به جای انتزاعگرایی، به تحلیل وجودی روی آورد.
رابطه حق و وجود
درنگ: حق و وجود، هر دو دارای مفهوم و مصداقاند؛ وجود موضوع فلسفه و حق موضوع عرفان است.
حق و وجود، هر دو دارای مفهوم و مصداقاند، اما تفاوت آنها در حوزههای معرفتی است. وجود، موضوع فلسفه است، در حالی که حق، موضوع عرفان. از منظر فلسفه اسلامی، این تمایز، به تفاوت میان هستی کلی و حقیقت متعین اشاره دارد، مانند دو شاخه از یک درخت که هر یک به سویی میروند، اما ریشهای واحد دارند.
نقد تعریف سنتی فلسفه
درنگ: فلسفه باید به «خود وجود» بپردازد، نه «مفهوم وجود»؛ فیلسوف، وجودشناس است، نه مفهومشناس.
برخی رویکردهای سنتی، موضوع فلسفه را «مفهوم وجود» دانستهاند، حال آنکه فلسفه باید به «خود وجود» بپردازد. فیلسوف، وجودشناس است، نه مفهومشناس. این نقد، به سان آینهای است که خطای روششناختی را بازمیتاباند و ضرورت تمرکز بر واقعیت وجود را نشان میدهد.
نقد دیدگاه مرحوم حاجی سبزواری
درنگ: مرحوم حاجی سبزواری با تقلیل وجود به مفهوم، به خطا رفت و وجود را «من أعرف الأشیاء و کنهه فی غایة الخفاء» دانست.
مرحوم حاجی سبزواری در منظومه، وجود را به اشتباه مفهوم دانسته و گفته است: «من أعرف الأشیاء و کنهه فی غایة الخفاء». این دیدگاه، وجود را به مفهوم تقلیل داده و از واقعیت آن دور شده است. از منظر فلسفه نقدی، وجود، نه مفهوم، بلکه واقعیتی است که هم آشکار است و هم در ژرفای خود نهان.
اشتباهات فیلسوفان و اهمیت عصمت
درنگ: خطاهای فیلسوفان، حتی بزرگان، محدودیتهای بشری را نشان داده و اهمیت عصمت الهی و اولیای معصوم را برجسته میکند.
اشتباهات فیلسوفان، حتی بزرگانی چون حاجی سبزواری، نشاندهنده محدودیتهای بشری است. این خطاها، اهمیت عصمت الهی و معصومین را به مثابه چراغهایی در مسیر هدایت آشکار میسازد. از منظر الهیات شیعی، عصمت، کمالی است که از خطای بشری مصون است.
تمایز فلسفه، حکمت و عرفان
درنگ: فلسفه به وجود لیسیده، حکمت به وجود آلوده و عرفان به حق میپردازد؛ هر سه به یک حقیقت اشاره دارند.
فلسفه به وجود لیسیده (انتزاعی)، حکمت به وجود آلوده (متعین در هستی) و عرفان به حق میپردازد. این سه، به سان سه زاویه دید به یک حقیقت واحد، یعنی هستی، هستند. حکمت قرآنی، با تمرکز بر وجود متعین، جامعترین رویکرد را ارائه میدهد.
حکمت قرآنی و وجود آلوده
درنگ: قرآن کریم با تأکید بر وجود آلوده (﴿أَحْكَمَتْ آيَاتُهُ﴾)، حکمت عملی و اجتماعی را دنبال میکند.
﴿أَحْكَمَتْ آيَاتُهُ﴾ (هود: 1)
آیاتش استوار شده است.
قرآن کریم، با تأکید بر وجود آلوده، یعنی هستی متعین، حکمت عملی و اجتماعی را دنبال میکند. آیاتی چون
﴿انْظُرْ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ﴾ (بقره: 259)
به خوراک و نوشیدنیات بنگر
و
﴿سِيرُوا فِي الْأَرْضِ﴾ (آلعمران: 137)
در زمین سیر کنید
به واقعیتهای عینی اشاره دارند. این آیات، قرآن را به مثابه منبعی برای حکمت عملی معرفی میکنند.
ناکامی فلاسفه اسلامی
درنگ: فلاسفه اسلامی، به دلیل تمرکز بر وجود لیسیده، از واقعگرایی و جامعهپردازی بازماندند.
فلاسفه اسلامی، به دلیل تمرکز بر وجود لیسیده و انتزاعی، نتوانستند واقعگرا و جامعهپرداز شوند. برخلاف متکلمان و عالمان دینی که تأثیر اجتماعی داشتند، فلاسفه در حاشیه ماندند، مانند پرندگانی که در قفس انتزاع گرفتار شدند.
وابستگی فلاسفه
درنگ: وابستگی فلاسفه به دربارها، مانع از استقلال علمی و تحقق ظرفیتهای فلسفی شد.
فلاسفهای چون ابنسینا و خواجه نصیر، به دلیل وابستگی به دربارها، نتوانستند استقلال علمی داشته باشند. این وابستگی، به سان زنجیری، مانع از شکوفایی ظرفیتهای فلسفی شد. از منظر جامعهشناسی علم، استقلال، شرط رشد علمی است.
ضرورت وجود آلوده
درنگ: مؤمن، عالم و فیلسوف شیعی باید با وجود آلوده (هستی متعین) حرکت کند، نه وجود لیسیده.
یک مؤمن یا عالم شیعی باید با وجود آلوده، یعنی هستی متعین، حرکت کند. وجود لیسیده، به دلیل انتزاعی بودن، ارزش عملی ندارد، مانند نقشهای که راه را نشان میدهد، اما خود راه نیست.
نقد فلسفه انتزاعی
درنگ: فلسفه لیسیده، به جای حل مسائل واقعی، به خیالپردازی منجر میشود، مانند داستان تخممرغ.
داستان طنزی از فیلسوفی که سه تخممرغ را به جای دو تخممرغ ثابت میکند، کاستی فلسفه لیسیده را نشان میدهد. این فلسفه، به جای حل مسائل واقعی، به خیالپردازی میانجامد، مانند نقاشی که به جای واقعیت، سایه را به تصویر میکشد.
عمومیسازی علوم دینی
درنگ: علوم دینی باید از انزوا خارج شده و برای عموم تبیین شوند.
علوم دینی، مانند فلسفه و عرفان، باید از انزوای حوزههای سنتی خارج شده و برای عموم تبیین شوند. پنهانکاری، به دلیل ناتوانی در تبیین علمی، مانع از رشد معرفتی است، مانند گنجی که در خفا پنهان مانده و بهرهای به کسی نمیرساند.
نقد رویکرد مفهوممحور
درنگ: علم دینی، با تمرکز بر مفهوم به مفهوم، از تولید علم واقعی بازمانده است.
علم دینی، به دلیل تمرکز بر آموزش مفهوم به مفهوم، از تحلیل مصادیق عینی بازمانده است. این رویکرد، مانند چرخیدن در دایرهای بیپایان، علم را از واقعیت دور کرده است.
ضرورت مصداق به مصداق
درنگ: علم دینی باید به رویکرد مصداق به مصداق روی آورد تا به واقعیتهای عینی متصل شود.
علم دینی باید به رویکرد مصداق به مصداق، یعنی تحلیل عینی و عملی، روی آورد. این روش، علوم را به واقعیتهای عینی متصل میکند، مانند پلی که از مفاهیم به مصادیق میرسد.
تبدیل مصداق به مفهوم
درنگ: تبدیل مصادیق عینی به مفاهیم، علوم دینی را نظاممند کرده و از پراکندگی نجات میدهد.
فرآیند تبدیل مصادیق عینی به مفاهیم، مانند تدوین پنج نوع عصمت، علوم دینی را نظاممند میکند. این رویکرد، مانند بافندهای است که تار و پود پراکنده را به پارچهای منسجم تبدیل میکند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقد نظامهای معرفتی سنتی و تأکید بر حکمت قرآنی، ضرورت بازسازی علم دینی را برجسته کرد. حکمت قرآنی، با تمرکز بر وجود آلوده، راهی عملی برای اتصال علوم دینی به واقعیتهای عینی ارائه میدهد. نقد فلسفه لیسیده و دعوت به مصداقگرایی، به سان بادی است که کشتی علم دینی را به سوی ساحل حقیقت میراند.
بخش سوم: عصمت در نظام خلقت
تنوع حق در قرآن کریم
درنگ: حق در قرآن کریم 284 بار ذکر شده و در مصادیق متنوع (وصفی، مصدری، ذاتی، خلقی) ظاهر میشود.
حق در قرآن کریم، 284 بار ذکر شده و در مصادیق گوناگون (وصفی، مصدری، ذاتی، خلقی) متجلی است. این تنوع، مانند رنگینکمانی است که جامعیت حق را در نظام هستی نشان میدهد. هر مصداق، بخشی از نظام هدایتی قرآن را روشن میسازد.
تقسیمبندی عصمت پنجگانه
درنگ: عصمت به پنج نوع تقسیم میشود: حقه (ذاتی)، تنزیلی (معصومین)، نازله (اولیای مقرب)، مبقیه (ارادی)، و طبیعی (همه موجودات).
عصمت در نظام خلقت به پنج نوع تقسیم میشود:
- عصمت حقه: مختص ذات الهی.
- عصمت تنزیلی: مختص معصومین (ائمه و انبیا).
- عصمت نازله: مختص اولیای مقرب.
- عصمت مبقیه: عصمت ارادی مؤمنان.
- عصمت طبیعی: در همه موجودات.
از منظر الهیات شیعی، این تقسیمبندی، نظام عصمت را در خلقت تبیین میکند، مانند نردبانی که مراتب کمال را به هم متصل میکند.
عصمت حقه
درنگ: عصمت حقه، مختص ذات الهی است و با وجود، علم و قدرت ذاتی خدا همخوانی دارد.
﴿لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ﴾ (اخلاص: 3)
نه زاده و نه زاییده شده.
عصمت حقه، مختص ذات الهی است و با وجود، علم و قدرت ذاتی خدا همخوانی دارد. این عصمت، مانند سرچشمهای است که تمام کمالات خلقی از آن جاری میشود.
عصمت تنزیلی
درنگ: عصمت تنزیلی، مختص معصومین است و فاصلهای بینهایت با عصمت حقه دارد.
عصمت تنزیلی، مختص معصومین (ائمه و انبیا) است و از اراده الهی ناشی میشود. این عصمت، مانند نوری است که از ذات الهی بر واسطههای هدایت تابیده است.
عصمت نازله
درنگ: عصمت نازله، مختص اولیای مقرب است و با عصمت تنزیلی متفاوت است.
عصمت نازله، به اولیای مقرب مانند حضرت عباس یا حضرت معصومه تعلق دارد، اما با عصمت تنزیلی متفاوت است. تعداد معصومین، محدود به چهارده است، مانند ستارگانی که در آسمان خلقت میدرخشند.
عصمت مبقیه
درنگ: عصمت مبقیه، عصمت ارادی مؤمنان است که از طریق کسب ملکه عدالت به دست میآید.
عصمت مبقیه، عصمت ارادی مؤمنان است که از طریق تلاش و کسب ملکه عدالت حاصل میشود. این عصمت، مانند درختی است که با کوشش باغبان به بار مینشیند.
عصمت طبیعی
درنگ: عصمت طبیعی، در تمام موجودات وجود دارد و در ویژگیهای منحصربهفرد هر موجود بروز مییابد.
عصمت طبیعی، در همه موجودات، از سنگ تا انسان، وجود دارد. هر موجود، صفتی یکتا دارد که عصمت طبیعی آن را تشکیل میدهد، مانند امضایی که خالق بر هر مخلوق نهاده است.
عصمت در موجودات منفور
درنگ: حتی موجودات منفور دارای عصمت طبیعیاند، مانند شمر یا حرمله.
حتی موجودات منفور، مانند شمر یا حرمله، دارای عصمت طبیعیاند. این عصمت، در ویژگیهای خاص آنها، مانند شجاعت یا مهارت، بروز مییابد. از منظر الهیات قرآنی، هیچ موجودی از رشحه عصمت الهی خالی نیست.
نقد تعصب در تحلیل
درنگ: تعصب در تحلیل عصمت، مانع از شناخت علمی حقیقت است.
تعصب در تحلیل عصمت موجودات، مانع از شناخت علمی حقیقت است. باید با رویکردی عینی و غیرمتعصبانه، عصمت هر موجود را بررسی کرد، مانند کاوشگری که بیطرفانه به جستجوی حقیقت میپردازد.
ضرورت تحقیق علمی
درنگ: کشف عصمت طبیعی موجودات، نیازمند تحقیقات علمی و دقیق است.
برای کشف عصمت طبیعی موجودات، نیاز به تحقیقات علمی و دقیق است. علم دینی باید از گفتمان صرف به پژوهش عملی گذر کند، مانند کشاورزی که به جای سخن، زمین را شخم میزند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تبیین نظام عصمت در خلقت، از عصمت حقه الهی تا عصمت طبیعی موجودات، چارچوبی جامع برای فهم کمالات هستی ارائه داد. تنوع حق در قرآن کریم و تقسیمبندی عصمت پنجگانه، مانند نقشهای است که نظم الهی در آفرینش را نشان میدهد.
بخش چهارم: دغدغه نبوی و خطاب آیه
خطاب مستقیم به پیامبر
درنگ: عبارت ﴿فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾ مستقیماً پیامبر (ص) را مخاطب قرار میدهد.
عبارت
﴿فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾
مستقیماً پیامبر (ص) را مخاطب قرار میدهد، نه امت. تأکید نون ثقیله در ﴿تَكُونَنَّ﴾، اهمیت این نهی و مسئولیت سنگین پیامبر را نشان میدهد. این خطاب، مانند فرمانی است که فرماندهای به سردار وفادارش میدهد.
دغدغه پیامبر
درنگ: دغدغه پیامبر (ص)، نگرانی از انحراف و ارتداد امت بود.
دغدغه پیامبر (ص)، نگرانی از انحراف و ارتداد امت بود، دغدغهای که ریشه در تعهد عمیق او به رسالتش داشت. این نگرانی، مانند چوپانی است که برای گوسفندانش از گرگها بیم دارد.
تنوع توانهای عصمت
درنگ: همه انبیا معصوماند، اما توانهای عصمت آنها متفاوت است.
﴿فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ﴾ (بقره: 253)
برخی را بر برخی برتری دادیم.
همه انبیا معصوماند، اما توانهای عصمت آنها متفاوت است. هر پیامبر، صفتی یکتا دارد که او را ممتاز میکند، مانند ستارگانی که هر یک نوری خاص دارند.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تمرکز بر خطاب مستقیم آیه به پیامبر (ص) و دغدغههای نبوی، نقش محوری رسالت در نظام هدایتی قرآن را روشن کرد. تنوع توانهای عصمت، حکمت الهی در توزیع کمالات را نشان میدهد.
بخش پنجم: اصلاح علم دینی و اقتدار علمی
نقد رویکرد مفهوممحور
درنگ: علم دینی، با تمرکز بر مفهوم به مفهوم، از تولید علم واقعی بازمانده است.
علم دینی، به دلیل تمرکز بر آموزش مفهوم به مفهوم، از تحلیل مصادیق عینی بازمانده است. این رویکرد، مانند دانهای است که در خاک کاشته نشده و به بار ننشسته است.
ضرورت اصلاح ساختار علم دینی
درنگ: علم دینی باید ساختاری منظم و رو به قبله داشته باشد.
علم دینی باید مانند نماز جماعت، ساختاری منظم و رو به قبله داشته باشد تا از پراکندگی و عقبماندگی جلوگیری شود. نظم، مانند ستونی است که بنای علم را استوار میکند.
ضرورت اقتدار علمی
درنگ: علم دینی باید با اقتدار علمی و مانورهای پژوهشی، از عقبماندگی خارج شود.
علم دینی باید با اقتدار علمی و مانورهای پژوهشی، از عقبماندگی خارج شود. امکانات موجود، مانند بودجه و میراث شهدا، باید در خدمت رشد دینی قرار گیرند، مانند آبی که زمین خشک را سیراب میکند.
نقد پروژههای غیرعملی
درنگ: پروژههای غیرعملی، مانند ساخت شهر قرآنی بدون برنامهریزی، به اتلاف منابع منجر میشوند.
پروژههای غیرعملی، مانند ساخت شهر قرآنی بدون برنامهریزی، به جای حل مسائل، به اتلاف منابع میانجامند. برنامههای عملی و آماده اجرا، مانند بنایی است که با نقشهای دقیق ساخته میشود.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با نقد رویکردهای مفهوممحور و دعوت به اصلاح ساختار علم دینی، راهکارهایی برای احیای اقتدار علمی ارائه داد. مصداقگرایی و اقتدار پژوهشی، مانند دو بال، علم دینی را به سوی شکوفایی میبرند.
جمعبندی نهایی
آیه 147 سوره بقره، به مثابه گوهری در صدف قرآن کریم، نظام معرفتی و هدایتی اسلام را در مفاهیمی چون حق، عصمت و دغدغه نبوی متجلی میسازد. این آیه، با تبیین مصادیق سهگانه حق، پنج نوع عصمت و خطاب مستقیم به پیامبر (ص)، چارچوبی جامع برای فهم حقیقت الهی ارائه میدهد. نقد فلسفههای لیسیده، دعوت به حکمت قرآنی و تأکید بر مصداقگرایی، راه را برای احیای علم دینی هموار میکند. این نوشتار، با ادغام تحلیلهای عمیق و تبیینهای نظاممند، تلاش کرد تا این آیه شریف را به مثابه منبعی برای پژوهشهای قرآنی، الهیات شیعی و فلسفه دین ارائه دهد. مانند دریایی که هر موجش حامل گنجی است، این آیه، ظرفیتهای بیپایان قرآن کریم را برای تولید علم و هدایت بشری آشکار میسازد.
با نظارت صادق خادمی