در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تفسیر 468

متن درس




تفسیر آیه 148 سوره بقره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره جلسه (468)

مقدمه

آیه 148 سوره بقره، چون گوهری درخشان در نظام هدایتی قرآن کریم، مفاهیمی ژرف از وجهه وجودی، مسارعه در خیرات، و اقتدار الهی را به تصویر می‌کشد. این آیه، با ساختاری سه‌فرازی، نه‌تنها به مسئله تغییر قبله پاسخ می‌دهد، بلکه انسان را به سوی حقیقت و محتوا رهنمون می‌سازد و از بند کلیشه‌های سنتی و ظاهرگرایی می‌رهاند. این نوشتار، با نگاهی علمی و نظام‌مند، تمامی محتوای درس‌گفتار و تحلیل‌های تفسیری را در قالبی فاخر و دانشگاهی ارائه می‌دهد. هدف، تبیین دقیق و جامع این آیه برای مخاطبان تحصیل‌کرده و پژوهشگران حوزه علوم قرآنی، الهیات اسلامی، و فلسفه دین است، به‌گونه‌ای که چون چشمه‌ای زلال، معرفت را به ذهن‌های کنجکاو جاری سازد.

بخش اول: پاسخ به تغییر قبله و غیرذاتی بودن آن

متن و ترجمه آیه

﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا ۖ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ۚ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ (بقره: 148)

و برای هر یک جهتی است که به سوی آن روی می‌آورد، پس در نیکی‌ها بر یکدیگر پیشی گیرید. هر کجا باشید، خداوند همه شما را بازمی‌آورد، زیرا خداوند بر هر چیزی تواناست.

تحلیل سیاقی

آیه 148 سوره بقره، در پاسخ به مسئله تغییر قبله که در آیه 142 این سوره (﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا ۚ قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾) مطرح شده، نازل گشته است. این آیه، با تأکید بر مالکیت الهی بر مشرق و مغرب، قبله را امری غیرذاتی و وابسته به اقتضائات زمانی و مکانی معرفی می‌کند. بدین‌سان، قرآن کریم از تعصب بر قبله‌ای خاص فراتر رفته و انسان را به سوی محتوای عبادت و حقیقت آن سوق می‌دهد.

درنگ: قبله، نه امری ذاتی، بلکه عملی و متغیر است که با حکمت الهی و مقتضیات زمان و مکان هماهنگ می‌شود. این دیدگاه، انعطاف‌پذیری شریعت را در پاسخ به نیازهای اجتماعی و تاریخی نشان می‌دهد.

توضیح تکمیلی

از منظر فلسفه شریعت، غیرذاتی بودن قبله، نشانه‌ای از حکمت الهی در تدوین احکام متناسب با شرایط گوناگون است. این امر، تعصبات قومی و جغرافیایی را نفی کرده و انسان را به سوی حقیقت عبودیت هدایت می‌کند، چنان‌که گویی قبله، نه یک مکان ثابت، بلکه آینه‌ای است که قلب مؤمن را به سوی پروردگار بازمی‌تاباند.

نتیجه‌گیری بخش اول

این بخش، با تبیین غیرذاتی بودن قبله، بر انعطاف‌پذیری شریعت و تمرکز بر حقیقت عبادت تأکید کرد. آیه 148، با پاسخ به تغییر قبله، راه را برای فهم عمیق‌تر نظام هدایتی قرآن کریم هموار می‌سازد.

بخش دوم: وجهه وجودی و پویایی هستی

ساختار سه‌فرازی آیه

آیه 148، چون ساختمانی سه‌طبقه، دارای سه فراز است:

  1. وجهه وجودی: ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا﴾، که به جهت‌گیری وجودی هر فرد یا موجود اشاره دارد.
  2. دعوت به خیرات: ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾، که انسان‌ها را به مسارعه در نیکی‌ها فرا می‌خواند.
  3. تجمع الهی: ﴿أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا﴾، که وحدت نهایی انسان‌ها در پیشگاه الهی را نوید می‌دهد.

فراز پایانی (﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾)، چون تاجی بر این بنای معنوی، اقتدار الهی را تأیید می‌کند.

درنگ: ساختار سه‌فرازی آیه، نظام هدایتی قرآن کریم را در سه سطح وجودی، اخلاقی، و آخرتی تبیین می‌کند، که نشان‌دهنده جامعیت این آیه در هدایت بشر است.

وجهه به‌معنای هویت و تعین

عبارت ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ﴾، به هر موجود، از انسان تا غیرانسان، اشاره دارد. «وجهه» به معنای هویت، تعین، یا جهت‌گیری وجودی است که می‌تواند قبله خارجی (مانند کعبه یا بیت‌المقدس) یا تعین ذاتی (مانند اعتقاد، منش، یا روش) باشد. این مفهوم، با اصل قرآنی ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ﴾ (بقره: 115) همخوانی دارد، که هر جهت‌گیری را به سوی خداوند ممکن می‌داند.

درنگ: وجهه، به‌عنوان تعین وجودی، هر موجود را در مسیر خاص خود به سوی کمال الهی هدایت می‌کند، و این مسیر، با تنوع خلقت، به تعداد نفوس مخلوقات گسترده است.

پویایی وجهه و تحول هستی

وجهه، چون جویباری در جریان، ثابت نیست و لحظه‌به‌لحظه تغییر می‌یابد. هیچ موجودی در دو لحظه دارای هویتی یکسان نیست، زیرا عالم هستی، در سیر تحول و تجدید مداوم است. این پویایی، با نظریه حرکت جوهری در فلسفه اسلامی همخوانی دارد، که عالم را چون رودی جاری در نظر می‌گیرد، که هر دم نو می‌شود.

درنگ: پویایی وجهه، ایستایی در هویت موجودات را نفی می‌کند و عالم را در حال تجدید و تحول دائمی نشان می‌دهد.

تنوع وجهه در موجودات

عبارت «لِكُلٍّ» به تمام موجودات، از افراد و امت‌ها تا انفاس و ذرات، قابل‌اطلاق است. هر موجود، وجهه‌ای خاص دارد که با اقتضای وجودی خود حرکت می‌کند، چون پرندگان گوناگونی که هر یک به سوی آشیانه خویش پرواز می‌کنند.

نقد دیدگاه سنتی درباره «هُوَ مُوَلِّيهَا»

برخی تفاسیر، مانند مجمع‌البیان و المیزان، «هُوَ» را به خداوند ارجاع داده و معتقدند که او موجودات را به سوی وجهه‌شان هدایت می‌کند. اما این آیه، «هُوَ» را به خود موجود (کُلٍّ) ارجاع می‌دهد، به این معنا که هر موجود، به اقتضای ذاتی خود، به سوی وجهه‌اش حرکت می‌کند. این تفسیر، مسئولیت‌پذیری موجودات را برجسته می‌سازد.

درنگ: ارجاع «هُوَ» به موجود، نه خداوند، اقتضایی بودن حرکت موجودات را تأیید می‌کند و مسئولیت آنها در تعیین مسیرشان را نشان می‌دهد.

اقتضایی بودن حرکت موجودات

هر موجود، بر اساس اقتضای ذاتی خود (طبع، اعتقاد، یا منش) حرکت می‌کند. این حرکت، ذاتی نیست و می‌تواند تغییر یابد، مانند رودی که مسیرش با موانع یا هدایت‌ها دگرگون می‌شود.

نقد دیدگاه‌های جبری

دیدگاه‌هایی مانند «الشقي شقي في بطن أمه» یا «السعيد سعيد في بطن أمه»، که سعادت یا شقاوت را ذاتی می‌دانند، به‌عنوان خرافه رد می‌شوند. حتی فرزندان عالمان دینی ممکن است مسیرهای متفاوتی برگزینند، چنان‌که تاریخ نمونه‌هایی از این تنوع را نشان می‌دهد.

درنگ: جبرگرایی، با نفی اختیار انسان، با آیات قرآنی مانند ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾ (انسان: 3) ناسازگار است.

نقد روایات جعلی

بسیاری از روایات منسوب به عالمان دینی، ساخته دولت‌ها و ملت‌ها برای توجیه جبرگرایی و خرافات بوده‌اند. این روایات، فاقد ریشه معتبر بوده و نیازمند بررسی دقیق اسنادی هستند.

امکان تحول موجودات

هیچ‌چیز در عالم ذاتی نیست و موجودات می‌توانند به یکدیگر تبدیل شوند، مانند میوه‌ای که به میوه‌ای دیگر یا حیوانی که به گونه‌ای دیگر دگرگون می‌شود. این تحولات، در آینده عالم، نامحدود خواهند بود.

درنگ: تحول‌پذیری موجودات، ظرفیت خلقت برای نوآوری و پویایی را نشان می‌دهد و ایستایی در ماهیت را نفی می‌کند.

نقد فلسفه‌های سنتی

فلسفه‌های سنتی، که ماهیت را ثابت فرض کرده و وجود را در آن می‌ریزند، به «فلسفه ماست‌بندی» تشبیه می‌شوند. در مقابل، عالم خلقت، پویا و بدون نیاز به ظرف ماهیت است، مانند چشمه‌ای که خود سرریز می‌شود.

نقد کهنگی علم دینی

افکار کهنه در علم دینی، مانع از همگامی با پیشرفت‌های علمی شده و نیاز به بازسازی دارند. این کهنگی، ظرفیت‌های معرفتی دین را محدود ساخته است.

نتیجه‌گیری بخش دوم

این بخش، با تبیین وجهه وجودی و پویایی هستی، بر اقتضایی بودن حرکت موجودات و نفی جبرگرایی تأکید کرد. عالم، چون بوم نقاشی الهی، هر لحظه نو می‌شود و انسان را به سوی تحول و کمال دعوت می‌کند.

بخش سوم: مسارعه در خیرات و اصلاح نظام علمی

دعوت به مسارعه در خیرات

فراز دوم آیه (﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾)، انسان‌ها را به رقابت در نیکی‌ها فرا می‌خواند. خیر، برخلاف سود در نظام سرمایه‌داری، هدف اصلی اسلام است و می‌تواند شامل ضرر یا سود باشد، مانند گلی که در خاک شور نیز می‌روید.

درنگ: مسارعه در خیرات، امت را به رقابت سالم در نیکی‌ها سوق می‌دهد و رشد معنوی و اجتماعی را تضمین می‌کند.

فقدان مسارعه در علم دینی

نبود رقابت علمی در علم دینی، به عقب‌ماندگی و فلاکت منجر شده است. در حالی که در دیگر حوزه‌ها، مانند دانشگاه‌ها و ورزش، مسابقه عامل پیشرفت است، علم دینی از این پویایی محروم مانده است.

نقد نظام ارزیابی کنونی

نظام ارزیابی کنونی در علم دینی، که از طلاب آغاز می‌شود، به ضعیف‌کشی منجر شده و شرعی نیست. ارزیابی باید از رده‌های بالا آغاز شود تا شایستگی عالمان مشخص گردد.

درنگ: ارزیابی از بالا، شایسته‌سالاری را تقویت کرده و از رشد افراد بی‌صلاحیت جلوگیری می‌کند.

ضرورت شناسایی نخبگان

علم دینی نیازمند شناسایی و دسته‌بندی نخبگان (مانند مجتهدان، فیلسوفان، و مفسران) است تا از آشوب و ادعاهای غیرمستند جلوگیری شود. این امر، مانند جداسازی گوهر از سنگ، نظام علمی را شفاف می‌سازد.

نقد ضعیف‌کشی و الگوی شاخ‌شکنی

ضعیف‌کشی، برخلاف روح دین، نفی شده و عالمان دینی باید شاخ‌شکن باشند، نه گوش‌بر. ضعفا باید ارشاد شوند، اما متکبران باید مهار گردند، مانند شیری که در بند رحمت الهی آرام می‌گیرد.

درنگ: عالمان دینی، با شاخ‌شکنی و رحمت به ضعفا، اقتدار و سلامت دین را حفظ می‌کنند.

نقش عوامل محیطی در اقتضا

اقتضائات وجودی، نتیجه تعامل عوامل متعدد (مانند خانواده، جامعه، و محیط) است. هیچ عملی به‌تنهایی توسط فرد انجام نمی‌شود، مانند درختی که با خاک، آب، و نور به بار می‌نشیند.

رد جبرگرایی سیاسی

جبرگرایی، ابزاری برای استثمار توسط حاکمان بوده که برای توجیه سلطه و ساکت کردن مردم به کار رفته است. این دیدگاه، مانع از مسئولیت‌پذیری اجتماعی و فردی شده است.

نقش تربیت در تحول

خرافاتی مانند «گلیم سیاه» یا «گردکان بر گنبد» رد شده و تربیت، حتی بر حیوانات و انسان‌ها، اثرگذار است. انسان می‌تواند با تربیت، از حالت منفی به مثبت تحول یابد.

ضرورت وسواس در پذیرش

مؤمنان باید در پذیرش ادعاهای دینی وسواس و احتیاط داشته باشند. ساده‌لوحی، به مشکلات در تقلید و استاد‌یابی منجر می‌شود، مانند مسافری که بدون نقشه، راه را گم می‌کند.

نتیجه‌گیری بخش سوم

این بخش، با تأکید بر مسارعه در خیرات و اصلاح نظام علمی، راهکارهایی برای رشد علم دینی ارائه داد. رقابت سالم، ارزیابی از بالا، و شاخ‌شکنی، علم دینی را به سوی شکوفایی هدایت می‌کند.

جمع‌بندی نهایی

آیه 148 سوره بقره، چون چراغی فروزان، راه هدایت را در سه ساحت وجودی، اخلاقی، و آخرتی روشن می‌سازد. این آیه، با تبیین غیرذاتی بودن قبله، پویایی وجهه، و دعوت به مسارعه در خیرات، انسان را به سوی حقیقت و کمال رهنمون می‌کند. نقد جبرگرایی، خرافات، و کهنگی علم دینی، ضرورت بازسازی نظام‌های معرفتی را برجسته می‌سازد. ارزیابی از بالا، شناسایی نخبگان، و شاخ‌شکنی، راهکارهایی برای شایسته‌سالاری و اقتدار دین هستند. این نوشتار، با ادغام درس‌گفتار و تحلیل‌های تفسیری، تلاش کرد تا معانی عمیق این آیه را در قالبی علمی و فاخر برای پژوهشگران علوم قرآنی و الهیات تبیین کند، تا چون جویباری زلال، معرفت را به ذهن‌های حقیقت‌جو جاری سازد.

با نظارت صادق خادمی