متن درس
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره جلسه (583)
مقدمه
این نوشتار به بررسی و تفسیر بخش دوم آیه 216 سوره بقره اختصاص دارد که با نگاهی عمیق و چندوجهی، مفاهیم خیر، شر، حب و کراهت را در چارچوبی الهیاتی، فلسفی و روانشناختی تحلیل میکند. این آیه، با طرح پرسشهای بنیادین درباره ماهیت خیر و شر و رابطه آنها با ادراکات نفسانی انسان، دریچهای نو به سوی فهم حکمت الهی در نظام خلقت میگشاید. نوشتار حاضر، با تکیه بر محتوای درسگفتارهای ارائهشده و تحلیلهای علمی، این مفاهیم را در قالبی نظاممند و متناسب با فضای پژوهشی عرضه میدارد. ساختار متن شامل بخشهای اصلی با زیرعناوین تخصصی است که هر یک به جنبهای از این تفسیر میپردازد و در پایان هر بخش، نتیجهگیری جامعی ارائه میشود. هدف، ارائه تفسیری است که نهتنها به عمق معانی قرآنی نفوذ کند، بلکه با زبانی فاخر و تمثیلات ادبی، مخاطب را به تأمل در حکمت الهی دعوت نماید.
بخش اول: چارچوب مفهومی خیر، شر، حب و کراهت
مفاهیم کلیدی آیه
درنگ: آیه 216 سوره بقره چهار مفهوم خیر، شر، اکراه و حب را بهعنوان محورهای بنیادین تحلیل شئون عالم ناسوت و امور معنوی مطرح میکند. این مفاهیم، چارچوبی جامع برای فهم پدیدههای مادی و معنوی ارائه میدهند.
آیه مورد بحث، با طرح چهار مفهوم خیر، شر، اکراه و حب، بهعنوان ستونهای اصلی تحلیل پدیدههای هستیشناختی و نفسانی، دعوتی است به تأمل در نظام خلقت. این مفاهیم، که در همتنیدگی با یکدیگر معنا مییابند، نهتنها به روان انسان و ادراکات او مرتبطاند، بلکه به واقعیتهای عینی در جهان خارج نیز اشاره دارند. خیر و شر، بهعنوان واقعیات وجودی، و حب و کراهت، بهعنوان حالات نفسانی، در این آیه بهگونهای مطرح شدهاند که انسان را به درک محدودیت دانش خود و حکمت بیکران الهی رهنمون میسازند.
متن و ترجمه آیه
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
ترجمه: بر شما جنگیدن واجب شده است، در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را ناخوش دارید و آن برای شما خیر است، و چه بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما شر است. و خداوند میداند و شما نمیدانید.
این آیه، با اشاره به وجوب قتال و ناخوشایندی آن، به رابطه پیچیده میان ادراکات انسانی و حکمت الهی میپردازد. تأکید بر «خداوند میداند و شما نمیدانید» نشاندهنده محدودیت دانش بشری و ضرورت تسلیم در برابر حکمت الهی است.
نفسانی بودن حب و کراهت
درنگ: حب و کراهت، حالاتی نفسانیاند که در روان انسان و دیگر موجودات ریشه دارند و تحت تأثیر ادراکات و تجارب شکل میگیرند.
حب و کراهت، بهعنوان دو حالت نفسانی، در دل موجودات، از انسان گرفته تا حیوانات، جای دارند. این حالات، بازتاب ادراکات و تجارب زیستهاند که در مواجهه با پدیدههای خارجی شکل میگیرند. بهعنوان مثال، محبت به چیزی یا کراهت از آن، نه صرفاً به ماهیت آن چیز، بلکه به نحوه ادراک نفس از آن وابسته است. این دیدگاه، با روانشناسی مدرن همخوانی دارد که احساسات را نتیجه تعامل ذهن با محیط میداند.
کراهت بهمثابه اسم مصدر
درنگ: کراهت (کُرْه)، بهعنوان اسم مصدر، به ثقل و ناهنجاری در نفس اشاره دارد که نتیجه تجربه مشقت و سختی است.
واژه «کُرْه» در قرآن کریم، بهعنوان اسم مصدر، به بار سنگین و ناهنجاری اشاره دارد که نفس انسان در مواجهه با امور ناخوشایند احساس میکند. این تعریف، کراهت را از فعل «کَرَهَ» متمایز میسازد و بر تأثیر عمیق آن بر روان تأکید دارد. بهبیان دیگر، کراهت نهتنها یک احساس زودگذر، بلکه حالتی است که در عمق نفس ریشه میدواند و تجربه زیسته انسان را شکل میدهد.
حکمت ادبی قرآن در استفاده از کُرْه
درنگ: قرآن کریم، با بهرهگیری از مصداق (کُرْه) بهجای عنوان انتزاعی، تجربه زیسته انسان را هدف قرار داده و حکمت بلاغی خود را نشان میدهد.
قرآن کریم، در انتخاب واژه «کُرْه»، بهجای استفاده از مفهوم انتزاعی، به مصداق و واقعیت ملموس آن اشاره دارد. این انتخاب، حکمت بلاغی قرآن را آشکار میسازد، زیرا با تمرکز بر مصداق، تجربه واقعی انسان را در مواجهه با سختیها و ناخوشیها به تصویر میکشد. این رویکرد، نهتنها معنا را عمیقتر میکند، بلکه مخاطب را به تأمل در واقعیتهای زندگی دعوت مینماید.
تفاوت عنوان و معنون
درنگ: عنوان (مانند سنگ یا پنبه) وزن ندارد، اما معنون (محتوای واقعی) سنگین یا سبک است و به واقعیت عینی اشاره دارد.
تفاوت میان عنوان و معنون، یکی از نکات کلیدی در فهم مفاهیم قرآنی است. عنوان، مانند واژه «سنگ» یا «پنبه»، صرفاً یک مفهوم ذهنی است که وزن و تأثیری ندارد، اما معنون، یعنی محتوای واقعی آن، مانند سنگینی سنگ یا سبکی پنبه، تأثیر عینی بر نفس و جسم دارد. این تمایز، بر اهمیت توجه به واقعیتهای عینی در مقابل مفاهیم ذهنی تأکید میورزد و نشان میدهد که قرآن کریم به تجربه زیسته انسان توجه ویژهای دارد.
نتیجهگیری بخش اول
بخش نخست این نوشتار، چارچوب مفهومی آیه 216 سوره بقره را با تمرکز بر مفاهیم خیر، شر، حب و کراهت بررسی کرد. این مفاهیم، که در روان انسان و واقعیت عینی ریشه دارند، چارچوبی جامع برای تحلیل پدیدههای مادی و معنوی ارائه میدهند. حکمت بلاغی قرآن در استفاده از مصداق بهجای عنوان، تجربه زیسته انسان را هدف قرار داده و او را به تأمل در حکمت الهی دعوت میکند. این بخش، زمینه را برای بررسی عمیقتر مسائل فلسفی و الهیاتی در بخشهای بعدی فراهم میسازد.
بخش دوم: تحلیل فلسفی خیر و شر
تفاوت خیر و شر با حب و کراهت
درنگ: خیر و شر، واقعیاتی عینی در جهان خارجاند، در حالی که حب و کراهت، حالاتی نفسانی و وابسته به ادراکات ذهنی انسان هستند.
خیر و شر، برخلاف حب و کراهت که در نفس انسان جای دارند، در واقعیت عینی و خارج از ذهن وجود دارند. خیر، امری است که به کمال و سعادت منجر میشود، در حالی که شر، به نقصان و زیان میانجامد. این تمایز، نشاندهنده دو سطح متمایز از واقعیت است: یکی درونی و نفسانی (حب و کراهت) و دیگری بیرونی و عینی (خیر و شر). بهعنوان مثال، انسان ممکن است به چیزی محبت ورزد که در واقع شر است، یا از چیزی کراهت داشته باشد که خیر است، چنانکه آیه نیز به این حقیقت اشاره دارد.
مشکل فلسفی خیر و شر
درنگ: از زمان ارسطو، فلاسفه در تعریف خیر و شر دچار چالش بودهاند و این ناتوانی، به مشکلات عمیق در جوامع بشری منجر شده است.
یکی از مسائل بنیادین در فلسفه، تعریف خیر و شر و تبیین منشأ آنهاست. از زمان ارسطو و افلاطون، فلاسفه در ارائه تعریفی جامع و مانع از این دو مفهوم ناکام ماندهاند. این ناتوانی، به بدبختیها و سردرگمیهای فکری در جوامع بشری انجامیده است. فقدان فهمی دقیق از خیر و شر، زمینهساز سوءتفاهمات فرهنگی و اجتماعی شده و به بدبینی و انحراف در نگاه به عالم منجر گردیده است.
نقد ضعف فلاسفه متأخر
درنگ: فلاسفه متأخر، در مقایسه با پیشینیان چون ارسطو، افلاطون و فارابی، در تحلیل خیر و شر به سطحینگری گرفتار شدهاند.
در حالی که فلاسفه متقدم، مانند ارسطو و فارابی، با عمق و ژرفنگری به مسائل خیر و شر پرداختهاند، فلاسفه متأخر به سطحینگری و سادهسازی گرفتار شدهاند. این کاهش عمق فکری، به تضعیف بنیانهای فلسفی و ناتوانی در پاسخگویی به پرسشهای بنیادین منجر شده است. این نقد، دعوتی است به بازنگری در رویکردهای فلسفی و بازگشت به منابع اصیل، بهویژه قرآن کریم.
مشکل منشأ شر
درنگ: فلاسفه نتوانستهاند منشأ شر را تبیین کنند، زیرا خیر محض بودن خداوند، نسبت دادن شر به او را چالشبرانگیز میسازد.
یکی از چالشهای اصلی فلسفه الهی، تبیین منشأ شر در جهانی است که خداوند، خیر محض، خالق آن است. اگر خدا خیر محض است، پس شر از کجا میآید؟ نسبت دادن شر به خداوند، به دوگانهانگاری (مانند اهرمن در زرتشتیگری) منجر میشود که با توحید ناسازگار است. این تناقض ظاهری، فلاسفه را به سوی نظریههای ناکارآمد سوق داده است.
نقد نظریه شر عدمي
درنگ: نظریه شر عدمي، که شر را فقدان خیر میداند، نادرست است، زیرا شر واقعیتی وجودی دارد و تجربه زیسته انسان آن را تأیید میکند.
برخی فلاسفه، برای حل مسئله منشأ شر، آن را به فقدان خیر (عدم) نسبت دادهاند. این نظریه، که شر را فاقد وجود مستقل میداند، با واقعیتهای عینی و تجربه زیسته انسان ناسازگار است. بهعنوان مثال، ضربه زدن به یتیم یا نوازش او، هر دو وجودیاند و نمیتوان شر را صرفاً فقدان خیر دانست. این نقد، بر ضرورت بازنگری در نظریههای فلسفی تأکید دارد.
وجودی بودن خیر و شر
درنگ: خیر و شر هر دو وجودیاند و در واقعیت عینی، مانند نوازش یا ضربه به یتیم، تجلی مییابند.
برخلاف نظریه شر عدمي، خیر و شر هر دو واقعیاتی وجودیاند که در جهان خارج تحقق مییابند. نوازش یتیم، خیر است و ضربه به او، شر. هر دو فعل وجودیاند و به اراده و عمل انسان وابستهاند. این دیدگاه، شر را بهعنوان واقعیتی ملموس و مؤثر معرفی میکند که نمیتوان آن را به فقدان خیر تقلیل داد.
نتیجهگیری بخش دوم
بخش دوم، به تحلیل فلسفی خیر و شر پرداخت و نشان داد که این دو، واقعیاتی وجودیاند که در جهان خارج تحقق مییابند. نقد نظریه شر عدمي و ضعف فلاسفه متأخر، بر ضرورت بازنگری در رویکردهای فلسفی و بازگشت به قرآن کریم تأکید دارد. این بخش، زمینه را برای بررسی منشأ خیر و شر و رابطه آنها با حکمت الهی در بخش بعدی فراهم میسازد.
بخش سوم: منشأ خیر و شر در نظام الهی
فاعل خیر و شر
درنگ: خداوند فاعل خیر و شر است، اما شر طفیف و خیر کثیر است. شر به نفس انسانی نسبت داده میشود، در حالی که هر دو از جانب خداست.
در چارچوب توحید افعالی، خیر و شر هر دو از جانب خداوندند. قرآن کریم میفرماید: كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ (ترجمه: همه چیز از جانب خداست). با این حال، شر به نفس اماره انسانی نسبت داده میشود، در حالی که خیر، به فراوانی و کثرت در نظام خلقت جاری است. این اصل، تناقض ظاهری میان خیر محض بودن خداوند و وجود شر را حل میکند.
مثال شر بهمثابه نمک
درنگ: شر، مانند نمک در غذا، به مقدار کم لازم است، اما زیاد آن زیانبار است و خیر را معنادار میکند.
شر در نظام خلقت، بهسان نمک در غذاست. همانگونه که نمک به مقدار اندک، طعم غذا را دلپذیر میسازد، شر نیز به مقدار طفیف، خیر را برجسته و معنادار میکند. اما اگر شر فزونی یابد، مانند نمک زیاد در غذا، به زیان منجر میشود. این تمثیل، نقش محدود اما ضروری شر در تعادل نظام خلقت را نشان میدهد، مانند غذایی که بدون نمک، بیمزه است.
شر بهمثابه مظهر صفات جلالی
درنگ: خیر مظهر صفات جمالی و کمالی خداوند است، در حالی که شر مظهر صفات جلالی، مانند قاطع و قامع، است.
خیر، تجلی صفات جمالی و کمالی خداوند، مانند رحمت و زیبایی، است، در حالی که شر، مظهر صفات جلالی، مانند قاطعیت و قهر، است. این دیدگاه، شر را بهعنوان بخشی از نظام الهی معرفی میکند که در خدمت تعادل و حکمت خلقت است. صفات جلالی، مانند قاطع و باطش، در کنار صفات جمالی، نظام هستی را کامل میسازند.
کل من عندالله
درنگ: خیر و شر هر دو از جانب خداوندند و هیچ فاعلی جز او وجود ندارد.
اصل توحید افعالی، که در قرآن کریم با آیه كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ (ترجمه: همه چیز از جانب خداست) بیان شده، هرگونه دوگانهانگاری را نفی میکند. خیر و شر، هر دو از خداوند سرچشمه میگیرند و هیچ فاعلی جز او در نظام خلقت نیست. این اصل، شر را بهعنوان بخشی از حکمت الهی در نظر میگیرد که در خدمت خیر کثیر است.
نقش نفس اماره در شر
درنگ: نفس اماره بالسوء، شر را ایجاد میکند، اما این شر نیز در چارچوب خیر الهی قرار دارد.
نفس اماره، که انسان را به سوی بدی سوق میدهد، منشأ شر در انتخابهای انسانی است. با این حال، این شر نیز در چارچوب حکمت الهی قرار دارد و به خیر کثیر خدمت میکند. قرآن کریم میفرماید: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ (ترجمه: ما او را به راه هدایت کردیم). این راه، شامل خیر و شر است، اما شر در نهایت به خیر الهی منتهی میشود.
نتیجهگیری بخش سوم
بخش سوم، منشأ خیر و شر را در چارچوب توحید افعالی بررسی کرد و نشان داد که هر دو از جانب خداوندند. شر، بهعنوان مظهر صفات جلالی و نتیجه انتخاب نفس اماره، در مقیاسی طفیف و در خدمت خیر کثیر قرار دارد. این دیدگاه، با تمثیل نمک در غذا، نقش ضروری اما محدود شر را در نظام خلقت تبیین میکند و انسان را به تسلیم در برابر حکمت الهی دعوت مینماید.
بخش چهارم: خیر و شر در قرآن کریم
آمار خیر و شر در قرآن
درنگ: قرآن کریم 183 مورد خیر و 31 مورد شر دارد که نسبت خیر به شر را 6 به 1 نشان میدهد، گواهی بر غلبه خیر در نظام خلقت.
تحلیل آماری آیات قرآن کریم نشان میدهد که واژه خیر در 183 مورد و شر در 31 مورد به کار رفته است. این نسبت، که تقریباً 6 به 1 است، بر غلبه خیر در نظام خلقت دلالت دارد. این آمار، حکمت الهی را در آفرینش جهانی نشان میدهد که خیر در آن غالب است و شر، بهمثابه جزئی محدود، در خدمت خیر کثیر قرار دارد.
شر مقید در قرآن
درنگ: شر در قرآن کریم معمولاً مقید و همراه خیر ذکر میشود، جز در موارد نهایی مانند دوزخ.
بررسی آیات قرآن کریم نشان میدهد که شر، جز در موارد استثنایی مانند دوزخ و حرمان، بهصورت مقید و در کنار خیر ذکر شده است. بهعنوان مثال، در آیه لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ (ترجمه: آن را شر برای خود نپندارید، بلکه خیر است)، شر در کنار خیر آمده و به خیر منتهی میشود. این ویژگی، شر را بهعنوان پدیدهای محدود و در خدمت خیر معرفی میکند.
عدم وجود شر مطلق
درنگ: شر مطلق، جز در موارد نهایی مانند دوزخ، در قرآن کریم وجود ندارد و شر همواره نسبی و مقید است.
قرآن کریم، شر مطلق را تنها در مواردی مانند دوزخ و حرمان به کار برده است، جایی که نتیجه نهایی اعمال انسان به نابودی و زیان ابدی منجر میشود. در سایر موارد، شر نسبی و مقید است و در خدمت خیر الهی قرار دارد. این دیدگاه، بدبینی به عالم را نفی میکند و انسان را به خوشبینی و امید دعوت مینماید.
وجودی بودن شر در قرآن
درنگ: قرآن کریم شر را وجودی میداند، چنانکه در آیه فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (ترجمه: هر کس به اندازه ذرهای شر انجام دهد، آن را خواهد دید) آمده است.
قرآن کریم، با تأکید بر وجودی بودن شر، نظریه شر عدمي را رد میکند. آیه فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ نشان میدهد که شر، واقعیتی ملموس و قابل مشاهده است که نتیجه اعمال انسانی است. این دیدگاه، شر را بهعنوان بخشی از نظام خلقت معرفی میکند که نمیتوان آن را به فقدان خیر تقلیل داد.
اخیار و مصطفین
درنگ: اخیار، محبوبین و مصطفین الهیاند که در مرتبهای والا، بهعنوان برگزیدگان خداوند، قرار دارند.
واژه «اخیار» در قرآن کریم به برگزیدگان الهی اشاره دارد که به دلیل طهارت، عصمت و ولایت، در مرتبهای والا قرار دارند. این افراد، که مصطفین و محبوبین خداوندند، تجلی خیر کثیر در عالماند و از مرتضی و مجتبی انتخاب شدهاند. این تعریف، اخیار را بهعنوان نخبگان الهی معرفی میکند که در نظام خلقت نقش ویژهای دارند.
غلبه خیر در قرآن
درنگ: از 183 مورد خیر در قرآن کریم، 139 مورد خیرٌ، 37 مورد خیراً و چند مورد اخیار و خیارات است، که بر فراوانی خیر دلالت دارد.
تنوع کاربرد واژه خیر در قرآن کریم، از خیرٌ (139 مورد) تا خیراً (37 مورد) و اخیار و خیارات، نشاندهنده غلبۀ خیر در نظام قرآنی است. این فراوانی، حکمت الهی را در آفرینش جهانی نشان میدهد که خیر در آن غالب است و شر، بهعنوان عنصری محدود، در خدمت خیر قرار دارد.
نتیجهگیری بخش چهارم
بخش چهارم، خیر و شر را در چارچوب قرآنی بررسی کرد و با تحلیل آماری، بر غلبه خیر با نسبت 6 به 1 تأکید نمود. شر در قرآن کریم، معمولاً مقید و در خدمت خیر است و شر مطلق جز در موارد نهایی وجود ندارد. این دیدگاه، انسان را به خوشبینی و تأمل در حکمت الهی دعوت میکند و نقش اخیار را بهعنوان برگزیدگان الهی برجسته میسازد.
بخش پنجم: نقد بدبینی و تقلید در علم دینی
نقد بدبینی به عالم
درنگ: بدبینی به عالم و انسانها، ناشی از تفکر خوارجی و نهروانی است که شر را غالب میداند و چهره اسلام را تخریب میکند.
بدبینی به عالم، که ریشه در تفکرات خوارجی و نهروانی دارد، شر را غالب میپندارد و انسانها را به سوءظن و نامهربانی سوق میدهد. این دیدگاه، نهتنها با حکمت قرآنی ناسازگار است، بلکه چهره اسلام را بهعنوان دینی مبتنی بر خشونت و بدبینی معرفی میکند. قرآن کریم، با تأکید بر غلبه خیر، انسان را به محبت و امید دعوت مینماید.
نقد تقلید در فلسفه
درنگ: تقلید کورکورانه از ارسطو، فارابی و ابنسینا، فلسفه را تضعیف کرده و از تحلیل مستقل خیر و شر بازداشته است.
فلسفه، به دلیل تقلید از آرای فلاسفه متقدم مانند ارسطو و ابنسینا، در تحلیل خیر و شر دچار ضعف شده است. این تقلید، مانع از تفکر مستقل و رجوع به قرآن کریم بهعنوان منبع اصیل معرفت شده است. نقد این رویکرد، بر ضرورت بازنگری در روشهای فلسفی و بازگشت به منابع وحیانی تأکید دارد.
نقد عرفان تقلیدی
درنگ: تقلید از عرفایی مانند محیالدین عربی، عرفان را از اصالت دور کرده و به سطحینگری سوق داده است.
عرفان تقلیدی، که برخی از پیروان محیالدین عربی به آن گرفتار شدهاند، عرفان را از عمق و اصالت خود دور کرده است. این تقلید، مانع از تأمل مستقل در مفاهیم عرفانی و رجوع به قرآن کریم شده است. نقد این رویکرد، بر لزوم نقد علمی و بازگشت به منابع اصیل تأکید دارد.
غفلت از قرآن در علم دینی
درنگ: علم دینی، با غفلت از قرآن کریم و اکتفا به متون ثانویه مانند وسائل الشیعه و کفایه، از عمق و اصالت خود دور شده است.
علم دینی، به دلیل غفلت از قرآن کریم و تمرکز بر متون ثانویه، از عمق و اصالت خود بازمانده است. این غفلت، به سطحینگری در فهم مسائل دینی و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای زمان منجر شده است. بازگشت به قرآن کریم، بهعنوان منبع اصلی معرفت دینی، ضرورتی انکارناپذیر است.
اقتصاد قرآنی
درنگ: قرآن کریم بیش از 1500 آیه اقتصادی دارد که به دلیل سطحینگری، مورد غفلت قرار گرفتهاند.
قرآن کریم، با بیش از 1500 آیه مرتبط با مسائل اقتصادی، نظام جامعی برای اداره جامعه ارائه میدهد. با این حال، به دلیل سطحینگری در علم دینی، این آیات مورد توجه کافی قرار نگرفتهاند. این غفلت، مانع از بهرهگیری از ظرفیتهای قرآن در حل مسائل اجتماعی و اقتصادی شده است.
نتیجهگیری بخش پنجم
بخش پنجم، با نقد بدبینی خوارجی، تقلید در فلسفه و عرفان، و غفلت از قرآن کریم، بر ضرورت بازنگری در علم دینی تأکید کرد. بازگشت به قرآن، بهعنوان منبع اصیل معرفت، و پرهیز از تقلید و سطحینگری، راهی است به سوی فهم عمیقتر مسائل دینی و اجتماعی. این بخش، انسان را به خوشبینی و تأمل در حکمت قرآنی دعوت میکند.
بخش ششم: دعوت به محبت و خوشبینی
همه عالم خیر است
درنگ: تمام عالم، حتی موجودات بهظاهر ناچیز مانند کرمها و سوسکها، خیر است و نباید شر تلقی شوند.
قرآن کریم، با تأکید بر خیر کثیر، انسان را به دیدن خیر در تمام عالم دعوت میکند. حتی موجوداتی که بهظاهر ناچیز یا ناخوشایندند، در نظام خلقت خیرند و نقشی در تعادل هستی دارند. این دیدگاه، مانند باغبانی است که هر گیاه، حتی خاری کوچک، را در باغ الهی ارزشمند میبیند.
ترویج محبت قرآنی
درنگ: قرآن کریم، با نسبت 6 به 1 خیر به شر، انسان را به محبت، معانقه و مهربانی دعوت میکند.
قرآن کریم، با غلبه خیر بر شر، انسان را به محبت و مهربانی فرامیخواند. این دعوت، مانند جویباری است که از سرچشمه حکمت الهی جاری شده و دلهای انسانها را سیراب میکند. محبت، مانند اناری است که با فشردن آن، آب حیاتبخش عشق جاری میشود.
تشویق به خیر و محبت
درنگ: باید خیر دیگران را دید، به مردم امید داد و محبت کرد، نه شر آنها را برجسته ساخت.
انسان، مانند باغبانی است که باید گلهای خیر را در باغ وجود دیگران ببیند و با محبت، آنها را پروراند. بدبینی و سوءظن، مانند خاری است که دل را زخمی میکند، اما محبت و امید، مانند نسیمی است که روح را تازه میسازد. قرآن کریم، انسان را به این رویکرد دعوت میکند.
نقد خودمحوری در خیر
درنگ: خیر از خداوند است و انسانها اختیار خیر ندارند، چنانکه قرآن کریم میفرماید: مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ (ترجمه: اختیار خیر از آنها نیست).
خیر، مانند نوری است که از سرچشمه الهی تابیده و انسان تنها مصرفکننده آن است. قرآن کریم، با تأکید بر مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ، خودمحوری در خیر را نفی میکند و انسان را به تسلیم در برابر اراده الهی دعوت مینماید.
نقد بدبینی خوارجی
درنگ: بدبینی خوارجی، که شر را غالب میداند، چهره اسلام را بهعنوان دینی خشن و بدبین معرفی کرده است.
تفکر خوارجی، که ریشه در بدبینی و سوءظن دارد، اسلام را بهغلط دینی خشن و بدبین معرفی کرده است. این دیدگاه، مانند سایهای است که نور حقیقت را میپوشاند. قرآن کریم، با دعوت به محبت و صفا، این بدبینی را نفی میکند و اسلام را بهعنوان دینی سرشار از عشق و کرم الهی معرفی مینماید.
نقش علم دینی در ترویج خیر
درنگ: علم دینی باید خیر و محبت را ترویج کند و از بدبینی و سوءظن پرهیز نماید.
علم دینی، مانند مشعلی است که باید راه محبت و امید را روشن سازد. این علم، با الهام از قرآن کریم، باید فرهنگ صفا و محبت را در جهان گسترش دهد و از بدبینی و تنگنظری دوری گزیند. این مسئولیت، بر دوش عالمان دینی است که با تأمل در قرآن، انسانها را به سوی خیر و محبت رهنمون شوند.
نتیجهگیری بخش ششم
بخش ششم، با تأکید بر غلبه خیر در قرآن کریم، انسان را به محبت، خوشبینی و پرهیز از بدبینی خوارجی دعوت کرد. علم دینی، با بازگشت به قرآن، باید فرهنگ محبت و امید را ترویج دهد و چهره حقیقی اسلام را بهعنوان دینی سرشار از صفا و کرم الهی نشان دهد. این بخش، انسان را به تأمل در حکمت قرآنی و عمل به آن فرامیخواند.
جمعبندی نهایی
تفسیر آیه 216 سوره بقره، با طرح مفاهیم خیر، شر، حب و کراهت، دریچهای نو به سوی فهم حکمت الهی در نظام خلقت گشوده است. خیر و شر، بهعنوان واقعیاتی وجودی، از جانب خداوندند، اما خیر کثیر و شر طفیف است. حب و کراهت، حالاتی نفسانیاند که تحت تأثیر ادراکات انسانی شکل میگیرند. قرآن کریم، با نسبت 6 به 1 خیر به شر، بر غلبه خیر در عالم تأکید دارد و شر را بهعنوان پدیدهای مقید و در خدمت خیر معرفی میکند. نقد بدبینی خوارجی، تقلید در فلسفه و عرفان، و غفلت از قرآن، بر ضرورت بازگشت به این کتاب آسمانی بهعنوان منبع اصیل معرفت تأکید دارد. علم دینی، با الهام از قرآن، باید فرهنگ محبت، امید و صفا را در جهان گسترش دهد و انسانها را به تأمل در حکمت الهی و عمل به آن دعوت نماید. این نوشتار، مانند جویباری است که از سرچشمه حکمت قرآنی جاری شده و دلهای تشنه معرفت را سیراب میسازد.
با نظارت صادق خادمی