در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تفسیر 694

متن درس




تفسیر آیه 258 سوره بقره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه (694)

مقدمه

آیه 258 سوره بقره، چون گوهری درخشان در منظومه آیات قرآنی، گفت‌وگویی عمیق میان ابراهیم علیه‌السلام و نمرود را به تصویر می‌کشد که در آن، محورهای بنیادین توحید، ربوبیت، و جدال ایمان و کفر به نمایش درمی‌آید. این آیه، نه‌تنها بازتاب‌دهنده فرهنگ گفت‌وگو در تاریخ گذشته است، بلکه با طرح چالش‌های اعتقادی، آیینه‌ای است برای تأمل در مسائل معاصر. این نوشتار، با تجمیع محتوای درس‌گفتار و تحلیل‌های تفسیری، به کاوش در عمق معانی این آیه می‌پردازد. هدف، ارائه تفسیری جامع، علمی و نظام‌مند است که با زبانی فاخر و ساختاری دانشگاهی، پاسخگوی نیازهای پژوهشگران و مخاطبان تحصیل‌کرده باشد. متن پیش‌رو، با حفظ تمامی جزئیات و گسترش پیوندهای معنایی، تلاش دارد تا این آیه را در بستر تاریخی و معاصر آن بازخوانی کرده و راه را برای فهم عمیق‌تر هموار سازد.

بخش اول: زمینه‌های اعتقادی آیه 258 سوره بقره

پیوند با آیات پیشین

آیه 258 سوره بقره، در ادامه آیات پیشین این سوره، به تبیین مفاهیم ایمان، کفر، و طاغوت می‌پردازد و چون رشته‌ای ظریف، این موضوعات را به هم پیوند می‌دهد. این آیه، ظرف اعتقادی سوره را تکمیل کرده و با طرح محاجه ابراهیم علیه‌السلام و نمرود، به موضوع ربوبیت و الوهیت عمق می‌بخشد. این پیوند، نشان‌دهنده جامعیت سوره بقره در ارائه نظام اعتقادی منسجم است که از ایمان تا مواجهه با طاغوت را در بر می‌گیرد.

متن و ترجمه آیه

﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ ۖ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ ۚ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾

آیا ندیدی آن کس را که با ابراهیم درباره پروردگارش به مجادله پرداخت، زیرا خداوند به او پادشاهی داده بود؟ آن‌گاه که ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند. او گفت: من نیز زنده می‌کنم و می‌میرانم. ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق می‌آورد، پس تو آن را از مغرب بیاور. آن‌گاه آن که کفر ورزید، مبهوت ماند و خداوند ستمگران را هدایت نمی‌کند.

رویکرد تفسیری

تفسیر این آیه، با تمرکز بر موضوعات مغفول در تفاسیر سنتی، به دنبال نوآوری در فهم قرآنی است. برخلاف تفاسیر گذشته که عمدتاً به مسائل متداول پرداخته‌اند، این نوشتار، با کاوش در نکات نادیده‌گرفته‌شده طی سده‌ها، به مسائل معاصر و نیازهای فکری امروز توجه دارد. این رویکرد، مانند چراغی در تاریکی، راه را برای فهم نوین و کاربردی آیات روشن می‌سازد.

بخش دوم: محورهای اصلی آیه

غیاب بی‌خدایی در تاریخ گذشته

درنگ: در تاریخ گذشته، بی‌خدایی به معنای امروزی وجود نداشته و هر قومی به نوعی خدا، الهه، یا بتی (سنگی، گلی، خشتی) را پرستش می‌کرده است.

در دوران باستان، باور به وجود یک مبدأ متعالی، هرچند در اشکال گوناگون، در میان همه اقوام رایج بوده است. این باور، چه در قالب خدایان متعدد یا بت‌های مادی، نشان‌دهنده پذیرش الوهیت در میان بشر است. این اصل، تمایز بنیادین تاریخ گذشته را با عصر مدرن نشان می‌دهد، جایی که بی‌خدایی به‌عنوان یک جریان فکری ظهور کرده است.

تنوع در مفهوم ربوبیت

درنگ: هر قوم و گروهی ربی خاص خود داشته، اما الوهیت به‌صورت مشترک پذیرفته شده بود (لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِي).

آیه قرآن کریم ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِي﴾ (الکافرون: 6) به معنای «دین شما برای شما و دین من برای من» اشاره به تنوع در ربوبیت دارد، در حالی که الوهیت به‌عنوان مبدأ مشترک مورد پذیرش بوده است. این تنوع، اختلاف در ربوبیت را نشان می‌دهد، نه در اصل وجود خدا.

درنگ: کفار معتقد بودند بت‌ها آنها را به خدا نزدیک می‌کنند (لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى)، مشابه شفاعت ائمه در اسلام.

کفار در گذشته، بت‌ها را واسطه‌ای برای تقرب به خدا می‌دانستند، همان‌گونه که در اسلام، ائمه علیهم‌السلام به‌عنوان شفیعان نزد خداوند شناخته می‌شوند. آیه ﴿لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى﴾ (الزمر: 3) به معنای «تا ما را به خدا نزدیک کنند» این باور را تأیید می‌کند.

تفاوت شفاعت در اسلام و کفر

درنگ: شفاعت ائمه مبتنی بر بندگی آنهاست، اما کفار بت‌ها را در کردار خود مستقل می‌دانستند.

در اسلام، ائمه علیهم‌السلام به‌عنوان بندگان خدا و واسطه‌های فیض الهی شناخته می‌شوند، در حالی که کفار، بت‌ها را دارای تأثیر مستقل در امور می‌پنداشتند. این تفاوت، مرز میان توحید و شرک را در مفهوم شفاعت روشن می‌سازد.

خطر غلو در مقام معصومین

درنگ: غلو در مقام ائمه، مانند عبارات «لا إله إلا زینب»، شرک است و قالب توحیدی «لا إله إلا الله» را مخدوش می‌کند.

غلو در مقام معصومین علیهم‌السلام، مانند نسبت‌دادن الوهیت یا ربوبیت به آنها، به انحراف از توحید می‌انجامد. قالب «لا إله إلا الله» چون گوهری یکتا، تنها برای خداوند متعال است و هرگونه تغییر در آن، به شرک منجر می‌شود.

سجده و قالب ربوبیت

درنگ: سجده در حرم معصومین، اگر به نیت شکر باشد جایز است، اما سجده ربوبی مختص خداوند است.

سجده در برابر معصومین علیهم‌السلام، اگر به نیت شکر الهی باشد، مجاز است، اما سجده ربوبی، که نشانه پرستش است، تنها برای خداوند جایز است. حفظ این قالب، مانند نگهبانی از حریم توحید، از انحرافات جلوگیری می‌کند.

نقش معصومین در هدایت

درنگ: معصومین علیهم‌السلام برای هدایت به سوی خدا آمده‌اند و نباید مانع یا بت تلقی شوند.

ائمه علیهم‌السلام، چون چراغ‌های هدایت، بشر را به سوی خداوند رهنمون می‌شوند. روایت «نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِيَّة» به معنای «ما را از مقام ربوبیت فرو آورید» نشان‌دهنده تأکید معصومین بر بندگی خود و پرهیز از هرگونه نسبت ربوبیت به آنهاست.

عصمت و وجود تنزیلی

درنگ: عصمت و وجود معصومین تنزیلی است و آنها ظهور وجود الله الصمد هستند.

معصومین علیهم‌السلام، به‌عنوان مظاهر کمالات الهی، دارای عصمتی تنزیلی‌اند که از وجود خداوند سرچشمه می‌گیرد. این دیدگاه، با فلسفه اسلامی و مفهوم ظهورات الهی همخوانی دارد و جایگاه آنها را در نظام توحیدی تبیین می‌کند.

بخش سوم: نقد فلسفه وجود و چالش‌های معاصر

نقد مفاهیم واجب و ممکن

درنگ: مفاهیم واجب و ممکن در فلسفه اسلامی نادرست‌اند؛ تنها خداوند وجود حقیقی دارد و سایر موجودات ظهورات او هستند.

فلسفه‌های اسلامی، مانند آنچه در «اسفار» و «شفا» آمده، با نسبت‌دادن وجود به مخلوقات، از توحید اصیل فاصله گرفته‌اند. تنها خداوند، به‌موجب آیه ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ۝ اللَّهُ الصَّمَدُ﴾ (الإخلاص: 1-2)، وجود ذاتی دارد و دیگر موجودات، از جمله معصومین یا اشیای مادی، ظهورات فعل الهی‌اند.

نظام‌مندی عالم

درنگ: عالم با کد و شناسنامه الهی نظام‌مند است و هیچ‌چیز در آن اتفاقی نیست (جَفَّ الْقَلَمُ بِمَا هُوَ كَائِنٌ).

روایت «جَفَّ الْقَلَمُ بِمَا هُوَ كَائِنٌ» به معنای «قلم خشک شد با آنچه قرار است باشد» بر نظم و برنامه‌ریزی الهی در عالم تأکید دارد. این اصل، دیدگاه پدیده‌ای و خودبنیاد عالم را رد کرده و عالم را آفریده‌ای نظام‌مند معرفی می‌کند.

چالش‌های معاصر در الوهیت و ربوبیت

درنگ: برخلاف گذشته که اختلاف بر ربوبیت بود، امروز هم الوهیت و هم ربوبیت مورد انکار قرار می‌گیرند.

در عصر مدرن، به‌ویژه از قرن نوزدهم، انکار مبدأ متعالی شدت گرفته و عالم به‌عنوان پدیده‌ای خودبنیاد تلقی می‌شود. این چالش، برخلاف گذشته که تنها ربوبیت محل اختلاف بود، الوهیت را نیز هدف قرار داده است.

ضعف علم دینی در مواجهه با الحاد

درنگ: علم دینی توانایی تحلیل مسائل معاصر، مانند پدیده یا آفریده بودن عالم، را ندارد.

نهادهای دینی، در مواجهه با پرسش‌های علمی و الحادی، از ارائه استدلال‌های قوی ناتوان مانده‌اند. این ضعف، مانند سایه‌ای سنگین، بر توانایی پاسخگویی به چالش‌های معاصر اثر گذاشته است.

دیدگاه جامعه‌شناسان به دین

درنگ: جامعه‌شناسان دین را توهمی مفید برای انسجام اجتماعی می‌دانند، نه حقیقتی متعالی.

در علوم جامعه‌شناسی، دین به‌عنوان ابزاری برای ایجاد انسجام اجتماعی تلقی می‌شود، نه واقعیتی متافیزیکی. این دیدگاه، مانند نسیمی سرد، باورهای دینی را به چالش می‌کشد و ضرورت استدلال علمی را برجسته می‌کند.

انکار خدا در جریان‌های صوفیانه

درنگ: برخی جریان‌های صوفیانه معاصر، خدا را انکار کرده و عالم را خودبنیاد می‌دانند.

برخی از صوفیان، با انحراف از توحید، عالم را پدیده‌ای خودمختار تلقی می‌کنند. این انحراف، مانند شاخه‌ای جداافتاده از درخت توحید، به تضعیف باورهای دینی منجر شده است.

بخش چهارم: فرهنگ دیالوگ در گذشته و فقدان آن در امروز

دیالوگ در تاریخ گذشته

درنگ: نمرود، با وجود طاغوتی‌بودن، با ابراهیم دیالوگ و استدلال می‌کرد.

در تاریخ گذشته، حتی شخصیت‌های طاغوتی مانند نمرود، گوش شنوایی برای گفت‌وگو داشتند. این فرهنگ دیالوگ، مانند پلی میان ایمان و کفر، امکان محاجه عقلانی را فراهم می‌کرد.

فقدان دیالوگ در عصر مدرن

درنگ: امروز، حتی با افراد عادی نمی‌توان دیالوگ کرد و ظرفیت گفت‌وگو کاهش یافته است.

در جوامع مدرن، ظرفیت گفت‌وگو کاهش یافته و حتی در سطح روزمره، امکان مباحثه عقلانی وجود ندارد. این فقدان، مانند غباری بر آیینه حقیقت، مانع از فهم متقابل می‌شود.

دانشمندی و استدلال نمرود

درنگ: نمرود، برخلاف فرعون، خود شخصاً با ابراهیم محاجه کرد و دانشمندی خود را نشان داد.

نمرود، با ادعای «أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ»، خود را رب معرفی کرد و شخصاً وارد دیالوگ شد. این استقلال و دانش، او را از فرعون، که به ساحران وابسته بود، متمایز می‌سازد.

حکمت ابراهیم در گفت‌وگو

درنگ: ابراهیم با احتیاط و حکمت با نمرود سخن گفت تا از درگیری جلوگیری کند.

ابراهیم علیه‌السلام، با ملاحظه و حکمت، از درگیری مستقیم با نمرود پرهیز کرد و با استدلال منطقی، او را به چالش کشید. این حکمت، مانند جریانی آرام، گفت‌وگو را به سوی حقیقت هدایت کرد.

تأکید ابراهیم بر الوهیت

درنگ: ابراهیم در استدلال نهایی به «فَإِنَّ اللَّهَ» اشاره کرد، نه رب، تا نمرود را مبهوت کند.

ابراهیم با تأکید بر الوهیت مشترک (الله)، که نمرود آن را پذیرفته بود، استدلال خود را بر پایه آوردن خورشید از مغرب بنا کرد. این استراتژی، مانند کلیدی دقیق، قفل گفت‌وگو را گشود و نمرود را مبهوت ساخت.

بخش پنجم: نقد نظام‌های آموزشی دینی

ضعف آموزش ادبیات و اشتقاق

درنگ: علم دینی فاقد درس‌های تخصصی ادبیات و اشتقاق است و به کتاب‌های قدیمی وابسته مانده است.

نهادهای دینی، فاقد درس‌های تخصصی در زمینه ادبیات و علم اشتقاق‌اند. وابستگی به متون قدیمی مانند «مطول»، مانند درجا زدن در مسیر دانش، مانع از پیشرفت علمی شده است.

ضرورت علم اشتقاق

درنگ: اشتقاق، مانند فلسفه، برای فهم قرآن کریم ضروری است و نیازمند ادیب-فیلسوفی است.

علم اشتقاق، چون ریشه‌ای عمیق، برای فهم معانی قرآنی ضروری است. این علم، نیازمند دانشمندانی است که هم ادیب و هم فیلسوف باشند تا بتوانند عمق آیات را شکوفا سازند.

کتاب اصول الحاد

درنگ: کتاب «اصول الحاد» با استدلال‌های علمی، دلایل الحاد را بررسی کرده و پاسخ می‌دهد.

کتاب «اصول الحاد»، با رویکردی علمی و بدون تکیه بر آیات و احادیث، به بررسی دلایل الحاد پرداخته و پاسخی عقلانی ارائه می‌دهد. این کتاب، مانند مشعلی در تاریکی، راه را برای گفت‌وگوی علمی با الحاد هموار می‌کند.

نقد کتب توحیدی سنتی

درنگ: کتب توحیدی سنتی، با تکیه بر آیات و احادیث، برای کافران بی‌اثر و برای مؤمنان غیرضروری‌اند.

کتب توحیدی سنتی، که عمدتاً بر آیات و روایات تکیه دارند، برای مخاطبان غیرمؤمن بی‌تأثیر و برای مؤمنان غیرضروری‌اند. این نقد، ضرورت بازنگری در روش‌های استدلال دینی را نشان می‌دهد.

محدودیت‌های نهادهای دینی

درنگ: نهادهای دینی، به دلیل محتوای کفرآمیز، کتاب «اصول الحاد» را محدود کردند.

محافظه‌کاری نهادهای دینی در برابر نوآوری‌های علمی، مانند کتاب «اصول الحاد»، مانع از گسترش گفت‌وگوی عقلانی شده است. این محدودیت، مانند قفلی بر درِ دانش، پیشرفت را متوقف کرده است.

چالش ترجمه اصول الحاد

درنگ: ترجمه «اصول الحاد» به دلیل عمق علمی و پیچیدگی، نیازمند فیلسوف است.

ترجمه این کتاب به زبان‌های عربی و انگلیسی، به دلیل پیچیدگی‌های فلسفی و علمی، کاری دشوار است و نیازمند دانشمندی مسلط به فلسفه و ادبیات است.

بخش ششم: تطبیق آیه با مسائل معاصر

منسوخ‌بودن آیه در زمان معاصر

درنگ: آیه 258 سوره بقره در زمان معاصر به دلیل انکار الوهیت و ربوبیت، منسوخ به نظر می‌رسد.

در عصر حاضر، که هم الوهیت و هم ربوبیت مورد انکار قرار می‌گیرند، آیه به نظر منسوخ می‌آید، زیرا زمینه گفت‌وگوی گذشته (پذیرش الوهیت) دیگر وجود ندارد. این چالش، مانند طوفانی بر کشتی ایمان، ضرورت بازخوانی آیات را نشان می‌دهد.

شرک معاصر

درنگ: شرک معاصر در تملق و پذیرش نظرات نادرست، مانند پذیرش «دو دو تا سه تا»، تجلی می‌یابد.

شرک در جامعه امروز، در قالب پذیرش غیرعقلانی نظرات نادرست و تملق از قدرت‌ها نمود می‌یابد. این انحراف، مانند سایه‌ای بر عقلانیت، از توحید فاصله می‌گیرد.

فقدان دیالوگ در جوامع اسلامی

درنگ: در برخی جوامع اسلامی، مانند سعودی، دیالوگ غایب است و محدودیت‌های فرهنگی حاکم‌اند.

در برخی کشورهای اسلامی، محدودیت‌های فرهنگی، مانند ممنوعیت رانندگی زنان، نشان‌دهنده فقدان دیالوگ و عقب‌ماندگی است. این محدودیت‌ها، مانند زنجیرهایی بر پای پیشرفت، مانع از گفت‌وگوی عقلانی‌اند.

تنوع و تحمل در ایران

درنگ: ایران، به دلیل تأثیر سیره امیرالمؤمنین علیه‌السلام، از تنوع و تحمل برخوردار است.

ایران، به برکت سیره علوی، از تنوع فرهنگی و تحمل نقد برخوردار است. این تنوع، مانند رودی جاری، به پویایی جامعه کمک کرده است.

استقبال از نقد

درنگ: برخی رجال سیاسی از نقد استقبال کرده‌اند، که نشانه‌ای از فرهنگ گفت‌وگو است.

استقبال برخی رجال سیاسی از نقد، امیدی به احیای فرهنگ گفت‌وگو ایجاد کرده است. این رویکرد، مانند نسیمی خنک، فضای جامعه را تازه می‌کند.

نرمش کریمانه

درنگ: نرمش کریمانه، ریشه در سیره امام حسن علیه‌السلام دارد و الگویی برای مدیریت بحران‌هاست.

نرمش کریمانه، که در سیره امام حسن علیه‌السلام متجلی است، نشان‌دهنده حکمت در حفظ دین و مدیریت بحران‌هاست. این سیره، مانند چراغی در مسیر، راه را برای سیاست دینی روشن می‌سازد.

بخش هفتم: بررسی ادبی و زبانی آیه

معنای الم‌ترى

درنگ: ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ به معنای «آیا نمی‌بینی» است و رؤیت با چشم، قلب و دل را در بر می‌گیرد.

عبارت ﴿أَلَمْ تَرَ﴾، که به معنای «آیا نمی‌بینی» است، بصیرتی عمیق را فرامی‌خواند که هم شامل دید ظاهری و هم بصیرت قلبی است. این عبارت، مانند دعوتی به تأمل، مخاطب را به فهم حقیقت دعوت می‌کند.

لم استقراری

درنگ: ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ لم استقراری است و به علم عمومی و قطعیت اشاره دارد.

این عبارت، به‌عنوان لم استقراری، بر قطعیت و عمومیت رؤیت تأکید دارد و نشان‌دهنده دانشی فراگیر است که در آیات قرآنی جاری است.

الذى و تمرکز بر محتوا

درنگ: ﴿الَّذِي﴾ به نمرود اشاره دارد، اما قرآن کریم بر محتوا متمرکز است و نام او را ذکر نمی‌کند.

قرآن کریم، با استفاده از ﴿الَّذِي﴾ به‌جای نام خاص، بر محتوای گفت‌وگو و درس‌های اعتقادی آن تأکید دارد. این تمرکز، مانند گوهری در صدف، ارزش معنایی آیه را برجسته می‌کند.

جزئیات تاریخی

درنگ: جزئیات تاریخی، مانند مکان دیدار ابراهیم و نمرود، فاقد سند معتبرند و در آیه نیامده‌اند.

قرآن کریم، با پرهیز از جزئیات تاریخی، بر پیام و محتوای آیه تمرکز دارد. این رویکرد، مانند جریانی زلال، درس‌های جاودانه را از بند زمان رها می‌سازد.

بخش هشتم: نمونه‌های تاریخی و فرهنگی

شاهان دانشمند

درنگ: برخی شاهان، مانند آقامحمدخان قاجار، دانشمند و مجتهد بودند.

در تاریخ ایران، شاهانی مانند آقامحمدخان قاجار، که در علوم دینی تبحر داشتند، نشان‌دهنده امکان تلفیق علم و قدرت‌اند. این نمونه‌ها، مانند ستارگانی در آسمان تاریخ، درخشش دانش را نشان می‌دهند.

رخش‌بودن شاهان

درنگ: برخی شاهان، مانند کریم‌خان زند، به دلیل قوت جسمانی، رخش‌مانند بودند.

قدرت جسمانی برخی شاهان، مانند کریم‌خان زند، به موفقیت‌های سیاسی آنها کمک کرد. این قوت، مانند اسبی تیزپا، آنها را در میدان قدرت پیش برد.

محاجه در محافل

درنگ: علما و دراویش در محافل گذشته، با مباحثه خودنمایی می‌کردند و گاه یکدیگر را خلع می‌کردند.

در محافل گذشته، مباحثه میان علما و دراویش، مانند رقصی فکری، فرصتی برای خودنمایی و اثبات برتری بود. این فرهنگ، ریشه‌های تاریخی دیالوگ آیه را نشان می‌دهد.

بخش نهم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

آیه 258 سوره بقره، با به تصویر کشیدن محاجه ابراهیم علیه‌السلام و نمرود، دو محور بنیادین را مطرح می‌کند: غیاب بی‌خدایی در تاریخ گذشته و وجود فرهنگ دیالوگ میان ایمان و کفر. در گذشته، اختلاف بر سر ربوبیت بود، اما الوهیت مورد پذیرش همگان قرار داشت. امروز، با ظهور بی‌خدایی و انکار هر دو مفهوم، این آیه چالش‌های جدیدی را پیش روی ما قرار می‌دهد. حکمت ابراهیم در استفاده از الوهیت مشترک برای مبهوت‌کردن نمرود، الگویی برای گفت‌وگوی عقلانی است. نقد نظام‌های آموزشی دینی، ضرورت بازنگری در روش‌های استدلال، و تأکید بر علم اشتقاق و کتاب «اصول الحاد»، راهکارهایی برای احیای گفت‌وگوی دینی ارائه می‌دهند. سیره کریمانه امام حسن علیه‌السلام، به‌عنوان الگویی برای مدیریت بحران‌ها، و تأکید بر حفظ قالب‌های توحیدی، مانند «لا إله إلا الله» و سجده ربوبی، از انحرافات جلوگیری می‌کند. این آیه، چون نوری جاودانه، ما را به تأمل در توحید، عقلانیت، و گفت‌وگو دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی