در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تفسیر 1030

متن درس





تفسیر: نفی قتل مسیح و تبیین رفع الهی

تفسیر: نفی قتل مسیح و تبیین رفع الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۰۳۰)

دیباچه

قرآن کریم، کتاب هدایت و نور، در آیات خود حقایق الهی را با بیانی حکیمانه و ژرف به بشریت عرضه می‌دارد. آیه ۱۵۷ سوره آل‌عمران، که به موضوع ادعای قتل حضرت عیسی (ع) و رد آن از سوی خداوند می‌پردازد، یکی از آیات کلیدی است که لایه‌های عمیقی از معرفت دینی، حکمت الهی و نقد انحرافات تاریخی را در خود نهفته دارد. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای ارزشمند، به تحلیل این آیه و مسائل مرتبط با آن می‌پردازد. هدف، تبیین معانی والای قرآنی و ارائه نگاهی جامع به ابعاد الهیاتی، تاریخی و اخلاقی این آیه است، به‌گونه‌ای که چونان چشمه‌ای زلال، حقیقت را بر دل‌های جویای معرفت جاری سازد.

بخش نخست: تبیین ادعای قتل حضرت عیسی (ع)

وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ

و به سبب گفتارشان که: «ما مسیح، عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم.»

قرآن کریم در این فراز، به ادعای قوم بنی‌اسرائیل اشاره دارد که با تکبر و عناد، مدعی شدند حضرت عیسی (ع)، پیامبر برگزیده الهی، را به قتل رسانده‌اند. این ادعا، که ریشه در مخالفت با رسالت انبیا دارد، نه‌تنها یک اتهام تاریخی، بلکه نشانه‌ای از انکار مقام والای پیامبری است. قوم بنی‌اسرائیل، که پیش‌تر نیز به اتهام‌زنی به حضرت مریم (ع) و قتل انبیای الهی شهره بودند، در این ادعا، کینه و نافرمانی خود را نسبت به اولیای خدا آشکار ساختند. این سخن، چونان تیری زهرآگین، نه‌تنها به سوی حضرت عیسی (ع)، بلکه به سوی حقیقت الهی نشانه رفته بود.

درنگ: ادعای قتل حضرت عیسی (ع) نشانه‌ای از عناد قوم بنی‌اسرائیل با رسالت الهی است که قرآن کریم آن را به‌مثابه نمونه‌ای از انحراف معرفتی و اخلاقی محکوم می‌کند.

بخش دوم: رد قتل و صلب حضرت عیسی (ع)

وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ

و حال آنکه او را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه امر بر آنها مشتبه شد.

قرآن کریم با صراحت و قاطعیت، ادعای قتل و صلب حضرت عیسی (ع) را باطل می‌داند و بیان می‌دارد که این واقعه تنها در نظر قوم مشتبه شد. این شبهه، چونان سرابی در بیابان، گمان قتل را در اذهان پدید آورد، حال آنکه حقیقت جز این بود. خداوند، با حکمت بی‌کران خود، پیامبرش را از دسترس دشمنان حفظ کرد و اجازه نداد نقشه‌های شوم آنان به سرانجام رسد. این آیه، چونان مشعلی فروزان، حقیقت را از تاریکی گمان و خیال جدا می‌سازد.

از منظر الهیاتی، این رد قاطع، نشانه‌ای از حفاظت الهی از انبیاست. برخی مفسران، شبهه را به جایگزینی شخص دیگری به جای حضرت عیسی (ع) تفسیر کرده‌اند، اما قرآن کریم، با حکمت خویش، به جزئیات این واقعه نپرداخته و تنها بر نفی قتل تأکید ورزیده است. این ابهام حکیمانه، چونان دریچه‌ای به سوی تأمل، بندگان را به تفکر در قدرت و حکمت الهی دعوت می‌کند.

درنگ: نفی قتل و صلب حضرت عیسی (ع) در قرآن کریم، گواهی بر حفاظت الهی از پیامبران و نشانه‌ای از ناکامی دشمنان در برابر اراده خداوند است.

بخش سوم: فقدان علم و تکیه بر گمان

وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ

و کسانی که درباره او اختلاف کردند، قطعاً در مورد او در شک بودند و به آن هیچ علمی نداشتند، جز آنکه از گمان پیروی کردند.

قرآن کریم در این بخش، به اختلاف و تردید قوم در باب حضرت عیسی (ع) اشاره دارد و تأکید می‌کند که آنان هیچ علم یقینی نداشتند و تنها به گمان و خیال تکیه کردند. این گمان، چونان بادی سرگردان، اذهان را به سوی باطل رهنمون شد و از حقیقت دور ساخت. اختلافات، که ریشه در جهل و تعصب داشت، نشانه‌ای از دوری از معرفت الهی و گرایش به ظن و گمان بود.

از منظر فلسفه دین، تکیه بر گمان به جای علم، نشانه‌ای از ضعف معرفتی است. قرآن کریم در آیات دیگر نیز پیروی از گمان را نکوهش کرده و آن را مانعی در برابر رسیدن به حقیقت دانسته است. این نکته، دعوتی است به سوی معرفت و یقین، که چونان ستاره‌ای در آسمان هدایت، راه را به جویندگان حقیقت نشان می‌دهد.

درنگ: فقدان علم یقینی و تکیه بر گمان، ریشه اختلافات درباره حضرت عیسی (ع) بود که قرآن کریم آن را نشانه‌ای از دوری از حقیقت می‌داند.

بخش چهارم: تأکید بر عدم قتل یقینی

وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا

و به یقین او را نکشتند.

قرآن کریم با تأکید بر کلمه «یقیناً»، هرگونه احتمال قتل حضرت عیسی (ع) را نفی می‌کند. این تأکید، چونان صاعقه‌ای بر ادعاهای باطل، گمان‌های بی‌اساس را درهم می‌شکند. خداوند با این بیان قاطع، نه‌تنها حقیقت را آشکار می‌سازد، بلکه اقتدار الهی را در حفاظت از پیامبرانش به نمایش می‌گذارد.

این نفی یقینی، از منظر الهیاتی، نشانه‌ای از حمایت بی‌چون‌وچرای خداوند از اولیای خویش است. دشمنان، که در خیال خویش گمان پیروزی داشتند، در برابر اراده الهی ناکام ماندند. این آیه، چونان آیینه‌ای شفاف، حقیقت الهی را در برابر چشمان حقیقت‌جویان قرار می‌دهد.

درنگ: تأکید قرآن کریم بر «یقیناً نکشتند» نشانه‌ای از اقتدار الهی در نفی ادعاهای باطل و حفاظت از پیامبران است.

بخش پنجم: رفع حضرت عیسی (ع) به سوی خدا

بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا

بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد، و خدا عزیز و حکیم است.

قرآن کریم در این فراز، از رفع حضرت عیسی (ع) به سوی خداوند سخن می‌گوید. این رفع، چونان نسیمی الهی، پیامبر خدا را از دسترس دشمنان دور ساخت و به مرتبه‌ای والا ارتقا داد. حکمت الهی در این واقعه، چونان دری عمیق، از جزئیات پرده برنمی‌دارد تا بندگان را به تأمل و تسلیم در برابر اراده الهی دعوت کند.

مفسران، رفع را به معانی گوناگونی چون نجات از دشمنان یا ارتقای معنوی و مکانی تفسیر کرده‌اند. این ابهام حکیمانه، چونان معمایی الهی، ایمان بندگان را می‌آزماید و آنان را به سوی تعمق در نشانه‌های الهی رهنمون می‌سازد. خداوند، که عزیز و حکیم است، با این عمل، نه‌تنها پیامبرش را حفظ کرد، بلکه راه را برای سوءاستفاده‌های بعدی بست.

درنگ: رفع حضرت عیسی (ع) به سوی خدا، نشانه‌ای از حکمت الهی در نجات پیامبر و دعوتی به سوی تأمل در نشانه‌های الهی است.

بخش ششم: تحریفات و سوءتفاهمات درباره حضرت عیسی (ع)

پس از نفی قتل حضرت عیسی (ع)، برخی گروه‌ها به تحریف حقیقت روی آوردند و او را «ابن الله» یا بخشی از تثلیث (اب، ابن و روح‌القدس) دانستند. این انحرافات، چونان شاخه‌های درخت باطل، از نادانی و خیال‌پرستی ریشه گرفت و برای منافع مادی و تشکیلاتی گسترش یافت. قرآن کریم این باورها را باطل می‌داند و آن‌ها را نتیجه دوری از حقیقت الهی می‌شمارد.

از منظر الهیات تطبیقی، این تحریفات نشانه‌ای از گرایش به قدرت و ثروت است که در طول تاریخ، دین را به ابزاری برای منافع دنیوی بدل ساخت. این انحرافات، چونان سایه‌ای تاریک، حقیقت ناب رسالت انبیا را پوشاند و راه را برای سوءاستفاده‌های بعدی هموار کرد.

درنگ: تحریفات درباره حضرت عیسی (ع)، مانند اعتقاد به تثلیث، نتیجه نادانی و گرایش به منافع مادی بود که قرآن کریم آن را باطل می‌داند.

بخش هفتم: اتهامات به حضرت مریم (ع) و عیسی (ع)

قرآن کریم، افزون بر رد ادعای قتل حضرت عیسی (ع)، به اتهامات ناروا علیه حضرت مریم (ع) نیز اشاره دارد. این اتهامات، که ریشه در قساوت قلب و نادانی قوم بنی‌اسرائیل داشت، نشانه‌ای از انحراف اخلاقی و روحانی آنان بود. حضرت مریم (ع)، که چونان گوهری تابناک در تاریخ انبیا می‌درخشد، آماج بهتان شد و فرزندش نیز به قتل متهم گردید.

این اتهامات، که در آیات دیگر قرآن کریم نیز بازتاب یافته، نتیجه نپذیرفتن معجزات الهی و دوری از حقیقت بود. قوم بنی‌اسرائیل، که در برابر نشانه‌های الهی سر تعظیم فرود نیاوردند، با این اتهامات، خود را از فیض هدایت محروم ساختند.

درنگ: اتهامات به حضرت مریم (ع) و عیسی (ع) نشانه‌ای از قساوت قلب قوم بنی‌اسرائیل و دوری از معجزات الهی بود.

بخش هشتم: سوءاستفاده از دین برای منافع مادی

در طول تاریخ، دین گاه به ابزاری برای کسب قدرت و ثروت بدل شد. تشکیل کلیساها، ایجاد تشکیلات دینی و عناوینی چون «اب و ابن و روح‌القدس»، بهانه‌ای برای سر کیسه کردن مردم و گسترش نفوذ بود. این سوءاستفاده‌ها، که چونان علف‌های هرز در باغ دین رویید، نتیجه انحراف از تعالیم اصیل انبیا بود.

در برخی دوره‌ها، عالمان دینی بر دولت‌ها چیره شدند و در دوره‌هایی دیگر، دولت‌ها بر نهادهای دینی سلطه یافتند. این کشمکش‌ها، که گاه با نفاق و فساد همراه بود، دین را از خلوص اولیه‌اش دور ساخت. قرآن کریم، با نکوهش این انحرافات، بندگان را به بازگشت به حقیقت ناب الهی دعوت می‌کند.

درنگ: سوءاستفاده از دین برای منافع مادی و سیاسی، نشانه‌ای از انحراف از تعالیم انبیا و دوری از خلوص دینی است.

بخش نهم: حکمت الهی در ابهام واقعه رفع

قرآن کریم در بیان واقعه رفع حضرت عیسی (ع)، جزئیات را واگذار کرده و تنها به اصل رفع اشاره دارد. این ابهام، چونان پرده‌ای حکیمانه، بندگان را به تأمل و تسلیم در برابر اراده الهی دعوت می‌کند. خداوند، با حکمت خویش، نخواست حقیقت این واقعه را به تمامی آشکار سازد تا ایمان بندگان را بیازماید.

این حکمت، که چونان رازی در دل آیات نهفته است، نشان‌دهنده اقتدار و عزت الهی است. خداوند، که عزیز و حکیم است، با این ابهام، راه را برای سوءاستفاده‌های مادی و تشکیلاتی بست و پیامبرش را از تبدیل شدن به نمادی برای منافع دنیوی حفظ کرد.

درنگ: ابهام در واقعه رفع حضرت عیسی (ع)، نشانه‌ای از حکمت الهی در آزمودن ایمان بندگان و حفظ قداست رسالت است.

بخش دهم: نبود بنای مادی برای حضرت عیسی (ع)

خداوند، به مقتضای حکمت خویش، نخواست برای حضرت عیسی (ع) بنای مادی، مانند قبر یا یادبود، باقی بماند. این حکمت، چونان سپری الهی، مانع از تبدیل شدن رسالت عیسی (ع) به ابزاری برای سوءاستفاده شد. نبود چنین بنایی، نشانه‌ای از خلوص رسالت و دوری از مادی‌گرایی است.

این نکته، که در دعای پایانی «اللهم صل على محمد و آل محمد» نیز بازتاب یافته، بر نقش اهل بیت (ع) در حفظ حقیقت دین تأکید دارد. آنان، چونان نگهبانان هدایت، راه را به سوی حقیقت ناب الهی هموار ساختند.

درنگ: نبود بنای مادی برای حضرت عیسی (ع)، نشانه‌ای از حکمت الهی در حفظ خلوص رسالت و دوری از سوءاستفاده‌های مادی است.

جمع‌بندی

آیه ۱۵۷ سوره آل‌عمران، چونان گوهری درخشان در گنجینه قرآن کریم، حقایقی ژرف را در باب رسالت حضرت عیسی (ع)، نفی قتل او و حکمت الهی در رفع وی به سوی خود آشکار می‌سازد. این آیه، با رد ادعاهای باطل قوم بنی‌اسرائیل، بر حفاظت الهی از انبیا و ناکامی دشمنان در برابر اراده خداوند تأکید دارد. ابهام حکیمانه در واقعه رفع، دعوتی است به سوی تأمل و تسلیم در برابر حکمت الهی، و تحریفات بعدی، هشداری است به دوری از انحرافات مادی و تشکیلاتی. این تفسیر، با تکیه بر درس‌گفتارهای ارزشمند، تلاشی است برای بازنمایی حقیقت قرآنی و دعوت به سوی معرفت و اخلاص در برابر خداوند.

با نظارت صادق خادمی