متن درس
تفسیر: کاوش در مفاهیم تعجیل، تسبیح و سبحان در قرآن کریم
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۶۴۸)
دیباچه
قرآن کریم، چونان چشمهای زلال و بیکران، معارف الهی را در قالب واژگان و مفاهیم ژرف به بشریت عرضه کرده است. در میان این مفاهیم، «تعجیل»، «تسبیح» و «سبحان» چون گوهرهایی درخشان، جلوهای خاص از حکمت الهی را به نمایش میگذارند. این نوشتار، با تکیه بر آیات نورانی قرآن کریم و تأمل در معانی عمیق آنها، به بررسی این سه مفهوم کلیدی میپردازد. هدف، نه تنها فهم دقیق این مفاهیم، بلکه پیوند دادن آنها به ساحت وجودی انسان، انبیاء و ذات اقدس الهی است تا از این رهگذر، راهی به سوی معرفت و هدایت گشوده شود.
بخش یکم: تعجیل، شتاب وجودی انسان
ماهیت تعجیل و خاستگاه آن
تعجیل، چون رودی خروشان در نهاد آدمی، صفتی است که در خلقت او ریشه دارد. قرآن کریم این ویژگی را با بیانی روشن چنین توصیف میکند:
﴿خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ (الأنبياء: ۳۷)
انسان از شتاب آفریده شده است.
این آیه، چون آینهای، طبیعت شتابزده انسان را بازتاب میدهد. تعجیل، گرایشی است که انسان را به سوی دستیابی به نتایج نزدیک و فوری سوق میدهد، گویی قلب او در پی گرفتن میوهای است که در دسترس است، بیآنکه به تلخی یا شیرینی آن اندیشه کند. این صفت، دو خاستگاه اصلی دارد: نخست، عامل فاعلی و قابیلی، که ریشه در خلقت، وراثت و ویژگیهای نفسانی انسان دارد؛ و دوم، جهل به عواقب امور، که چون پردهای بر چشم عقل، انسان را به سوی تصمیمهای شتابزده میکشاند.
درنگ: تعجیل، صفتی غالب در انسان است که از خلقت و جهل سرچشمه میگیرد و او را به سوی انتخابهای نزدیک و فوری، مانند گرایش به دنیا، سوق میدهد.
در مقابل تعجیل، صبوری و متانت چون گوهری گرانقدر، نیازمند تربیت و تهذیب نفس است. انسانها در این صفت متفاوتاند؛ برخی ذاتاً عجول و برخی آرام و متیناند. اما غالب انسانها، به دلیل خلقتشان، ظرف تعجیل را بر صبوری ترجیح میدهند، مگر آنکه با تربیت و همت والا، این صفت را مهار کنند.
تعجیل و گرایش به دنیا
قرآن کریم، در تبیین این گرایش، به صراحت از عشق انسان به «عاجله» سخن میگوید:
﴿إِنَّ هَٰؤُلَاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ الْآخِرَةَ﴾ (الإنسان: ۲۷)
اینان شتابزده [نعمت] دنیا را دوست دارند و آخرت را وا مینهند.
این آیه، چون چراغی روشن، نشان میدهد که تعجیل، انسان را به سوی دنیایی میکشاند که نقد و نزدیک است، حتی اگر به بهای غفلت از آخرت باشد. گویی انسان، چون کودکی که به دنبال شیرینی در دسترس است، بیتوجه به ارزشهای ابدی، به سوی لذتهای فانی میشتابد. اگر آخرت به فرض محال نقد بود و دنیا نسیه، شاید انسانها به سوی آخرت روی میآوردند، اما تعجیل، چون زنجیری، آنها را به دنیا پیوند میزند.
این گرایش، در تصمیمگیریهای روزمره نیز آشکار است. برای مثال، در انتخاب همسر، برخی با شتاب و بیتوجه به معیارهای ایمانی و اخلاقی، به سوی ازدواج میروند، گویی لنگهکفشی در بیابان برایشان غنیمت است. این شتاب، نه از دوراندیشی، بلکه از ناتوانی در مهار نفس و تعجیل درونی سرچشمه میگیرد.
تعجیل در انبیاء و حق تعالی
تعجیل در انبیاء، به دلیل انسان بودنشان، گاه رخ میدهد، اما در ساحت الهی، این صفت از نقص مبراست. قرآن کریم در این باره میفرماید:
﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ﴾ (الإسراء: ۱۸)
هر که شتابزده [نعمت] دنیا را بخواهد، در آن برایش آنچه بخواهیم شتاب میدهیم.
در انبیاء، تعجیل گاه به دلیل محدودیتهای انسانی پدیدار میشود، اما در خداوند، این صفت به معنای مسارعت حکیمانه در تحقق اراده الهی است. این سرعت، چون رودی که به سوی مقصد خویش روان است، با حکمت و کمال همراه است و از هرگونه نقص مبراست.
درنگ: تعجیل در انبیاء، به دلیل طبیعت انسانی، ممکن است، اما در خداوند، به معنای سرعت حکیمانه و هدفمند در تحقق اراده الهی است که صفتی کامل و بینقص است.
جمعبندی بخش یکم
تعجیل، چون سایهای بر وجود انسان، صفتی غالب است که از خلقت و جهل سرچشمه میگیرد. این صفت، انسان را به سوی دنیا و لذتهای نزدیک سوق میدهد، اما صبوری و متانت، چون نوری که در پرتو تربیت میدرخشد، نیازمند همت و تهذیب است. در انبیاء، تعجیل گاه به دلیل محدودیتهای انسانی رخ میدهد، اما در ساحت الهی، به معنای مسارعت حکیمانه و بینقص است.
بخش دوم: تسبیح، سیر وجودی خلقت
ماهیت تسبیح و جایگاه آن در خلقت
تسبیح، چون جریانی حیاتبخش در کالبد خلقت، سیر وجودی موجودات در مسیر الهی است. قرآن کریم این حقیقت را با بیانی بدیع چنین ترسیم میکند:
﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ﴾ (النور: ۴۱)
آیا ندیدی که هر که در آسمانها و زمین است و پرندگان بالگشاده برای خدا تسبیح میگویند؟ هر یک نماز و تسبیح خود را میداند.
تسبیح، نه صرفاً ذکر زبانی، بلکه حرکتی وجودی است که چون نبضی در قلب خلقت میتپد. این سیر، انرژی حیات و نظم موجودات را تأمین میکند. پرندگان، با بالهای گشوده (صافات)، نمونهای از این تسبیحاند که در پروازشان، نظم و هدفمندی الهی را به نمایش میگذارند. حتی کافران، در تنفس و حیاتشان، به تسبیح مشغولاند، زیرا وجودشان در مسیر خلقت الهی جریان دارد.
درنگ: تسبیح، سیر وجودی موجودات در مسیر خلقت الهی است که انرژی حیات و نظم آنها را تأمین میکند و در هر فعل خاص، مانند پرواز پرندگان یا تنفس انسان، متجلی میشود.
تسبیح و نجات حضرت یونس (ع)
تسبیح، چون کلیدی برای رهایی از کاستیها، در داستان حضرت یونس (ع) جلوهای خاص دارد:
﴿فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ (الصافات: ۱۴۳-۱۴۴)
اگر او از تسبیحگویان نبود، تا روز رستاخیز در شکم [ماهی] میماند.
حضرت یونس (ع)، در دل ماهی، با تسبیح و توبه، به سوی جمال الهی بازگشت. این تسبیح، نه تنها ذکر زبانی، بلکه بازگشت وجودی به مسیر الهی بود که او را از عذاب به نجات رهنمون شد. گویی تسبیح، چون نوری در تاریکی، راه رهایی را به او نشان داد.
داستان یونس (ع) نشان میدهد که تسبیح، در برابر کاستیها و نقصها، چون دارویی شفابخش عمل میکند. او که به دلیل شتاب در برابر قومش به جلال الهی گرفتار شد، با تسبیح، به سوی جمال و رحمت الهی هدایت گردید.
جمعبندی بخش دوم
تسبیح، چون جریانی حیاتبخش، سیر وجودی خلقت را در مسیر الهی هدایت میکند. این سیر، در پرواز پرندگان، تنفس انسانها و حتی حیات کافران متجلی است. در داستان حضرت یونس (ع)، تسبیح چون کلیدی برای رهایی از نقص و بازگشت به مسیر الهی بود، که نشاندهنده قدرت این صفت در رفع کاستیها و هدایت به سوی کمال است.
بخش سوم: سبحان، جلوه کمال الهی
معنای سبحان و وجودی بودن آن
سبحان، چون ستارهای در آسمان معرفت، به کمال و طهارت الهی اشاره دارد. قرآن کریم این حقیقت را چنین بیان میکند:
﴿سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ﴾ (الصافات: ۱۵۹-۱۶۰)
خداوند از آنچه وصف میکنند منزه است، مگر بندگان خالصشده خدا.
سبحان، برخلاف تفاسیر سنتی که آن را به معنای سلب نقص میدانند، صفتی وجودی است. این صفت، به کمال، طهارت و جامعیت الهی دلالت دارد، گویی خداوند چون اقیانوسی بیکران، از هر نقص و محدودیتی مبراست. صفات سلبي، مانند غیرمرئی یا غیرمرکب، انتزاعات ذهنیاند که از کمال وجودی خداوند استخراج میشوند.
درنگ: سبحان، صفتی وجودی است که بر کمال و طهارت الهی دلالت دارد و نه صرفاً سلب نقص. صفات سلبي، انتزاعات ذهنی از کمال وجودی خداوند هستند.
تمایز صفات وجودی و سلبي
قرآن کریم، در تبیین این تمایز، میفرماید:
﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ (الشورى: ۱۱)
هیچ چیز مانند او نیست.
این آیه، چون مشعلی فروزان، بر وجودی بودن صفات الهی تأکید دارد. سلب شباهت با مخلوقات، نتیجه کمال وجودی خداوند است، نه صفتی مستقل. گویی خداوند، چون خورشیدی بیغروب، در ذات خویش کامل است و هر صفت سلبي، تنها سایهای از این کمال است که ذهن بشر آن را انتزاع میکند.
در علم دینی، گاه به اشتباه، صفات سلبي چون غیرمرئی یا غیرمرکب را بهعنوان صفات مستقل الهی تلقی کردهاند. این خطا، از عدم دقت در تمایز میان معانی وجودی و سلبي سرچشمه میگیرد. برای مثال، وقتی گفته میشود «خداوند مرکب نیست»، این سلب، از صفت وجودی «بساطت» استخراج شده است. خداوند بسیط است، پس مرکب نیست؛ کامل است، پس ناقص نیست.
جمعبندی بخش سوم
سبحان، چون گوهری درخشان، به کمال و طهارت الهی اشاره دارد. این صفت، وجودی است و نه سلبي، و هرگونه نقص یا محدودیت را از ذات اقدس الهی نفی میکند. تمایز میان صفات وجودی و سلبي، کلیدی برای فهم دقیق صفات الهی است، که از خطاهای کلامی سنتی جلوگیری میکند و راه را برای معرفتی عمیقتر هموار میسازد.
نتیجهگیری کل
مفاهیم «تعجیل»، «تسبیح» و «سبحان»، چون سه شاخه از درختی تناور، در قرآن کریم ریشه در حکمت الهی دارند. تعجیل، چون رودی خروشان، شتاب انسان را در مسیر دنیا نشان میدهد، اما صبوری و متانت، چون نوری هدایتگر، نیازمند تربیت است. تسبیح، چون جریانی حیاتبخش، سیر وجودی خلقت را در مسیر الهی به نمایش میگذارد و در داستان حضرت یونس (ع)، قدرت رهاییبخشی آن آشکار میشود. سبحان، چون قلهای رفیع، کمال و طهارت الهی را متجلی میسازد و از هر نقص و محدودیتی مبراست. این مفاهیم، نه تنها به فهم خلقت و انسان کمک میکنند، بلکه راهی به سوی معرفت و هدایت الهی میگشایند.
با نظارت صادق خادمی