متن درس
تفسیر: تأملات قرآنی در مفاهیم کبیر، جبار، متکبر، ذوالجلال والاکرام و بطش
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۶۵۰)
دیباچه
قرآن کریم، چونان دریایی ژرف و بیکران، معانی و مفاهیمی را در خود نهفته دارد که هر یک چون گوهری درخشان، راهنمای سالکان و جویندگان حقیقت است. این نوشتار به کاوش در مفاهیم کلیدی «کبیر»، «جبار»، «متکبر»، «ذوالجلال والاکرام» و «بطش» میپردازد که در آیات قرآن کریم با ظرافت و عمق بینظیری تجلی یافتهاند. این مفاهیم، نهتنها بهعنوان صفات الهی، بلکه بهمثابه آیینهای برای تأمل در احوال نفسانی انسان و نسبت او با حق تعالی، در سورههای غافر، الرحمن، شعراء، قصص و بروج مورد بررسی قرار گرفتهاند. هدف این نوشتار، تبیین این معانی با زبانی روشن و متین است تا خواننده را به سوی فهمی عمیقتر از کلام وحی رهنمون سازد.
بخش یکم: کبیر و متکبر، دو چهره متضاد در حق و خلق
تبیین مفهوم کبیر و متکبر
مفهوم «کبیر» در قرآن کریم، به بزرگی ذاتی و کمالی حق تعالی اشاره دارد که در ذات الهی، جلوهای از عظمت و بینیازی است. این بزرگی، برخاسته از ذات اقدس الهی است که هیچ نقص و محدودیتی در آن راه ندارد. اما در مقابل، «متکبر» در مخلوق، به معنای طلب بزرگی و ادعای استقلالی است که از حقیقت وجودی او به دور است. این تمایز، چونان خطی روشن میان حقیقت و مجاز، مرز میان حق و خلق را ترسیم میکند.
در آیات قرآن کریم، متکبر به کسی اطلاق میشود که با ادعای بزرگی، از حق فاصله گرفته و به جباریت و ظلم روی میآورد. این قلب متکبر است که با جدایی از حق، به سوی استکبار گام برمیدارد و جباریت را بهعنوان نتیجهای طبیعی از این انحراف به نمایش میگذارد.
درنگ: متکبر در خلق، به دنبال اثبات وجود خویش از طریق استکبار است، اما کبیر در حق، بزرگی ذاتی است که نیازی به اظهار ندارد و در ذات الهی، کمال مطلق است.
قلب، خاستگاه استکبار
قلب انسان، چونان آیینهای است که میتواند جلوهگاه حق یا جایگاه هواهای نفسانی باشد. هنگامی که قلب از حق تعالی جدا میشود، ادعای الوهیت میکند و به استکبار میرسد. این ادعا، نه از دست و پا، بلکه از قلب نشأت میگیرد، زیرا قلب، مرکز ادراک و تصمیمگیری است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
﴿أَشْرَبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ﴾ (البقرة: ۹۳)
به سبب کفرشان، [عشق به] گوساله در دلهایشان نوشیده شد.
این آیه، به روشنی نشان میدهد که قلب، محل نفوذ کفر و استکبار است. گوسالهپرستی قوم بنیاسرائیل، نه در چشم و گوش، بلکه در قلبشان ریشه دواند، زیرا قلب است که میتواند از ظهور حق به سوی نقص و استکبار منحرف شود. قلب سلیم، در مقابل، چونان آیینهای صاف، تنها ظهور حق را بازمیتاباند و از هرگونه ادعای استقلال مبراست.
بخش دوم: جبار و متکبر، دو صفت در دو ساحت
تفاوت جبار و متکبر در حق و خلق
در ساحت الهی، «جبار» به معنای بزرگی و اقتدار ذاتی است که با حکمت و عدالت همراه است. اما در مخلوق، جباریت، نتیجه استکبار و طلب بزرگی است که به ظلم و تجاوز منجر میشود. این تفاوت، چونان تفاوت میان نور و ظلمت، نشاندهنده کمال الهی و نقص انسانی است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
﴿كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ﴾ (غافر: ۳۵)
اینگونه خداوند بر هر قلب متکبر جبار مهر مینهد.
قلب متکبر جبار، به دلیل ادعای الوهیت و جدایی از حق، مورد طرد الهی قرار میگیرد. این طرد، چونان مهری بر قلب است که راه بازگشت به حق را بر او میبندد. در مقابل، جباریت الهی، چونان اقتداری حکیمانه، بندگان را به سوی کمال هدایت میکند.
استکبار، ریشه جباریت
استکبار، چونان بذری مسموم در قلب انسان کاشته میشود و جباریت، میوه تلخ آن است. متکبر، ابتدا بزرگی را طلب میکند و سپس برای اثبات آن، به ظلم و تجاوز روی میآورد. این فرایند، چونان چرخهای معیوب، انسان را از مسیر حق دور میسازد. به عنوان مثال، در رفتار برخی مدیران و حاکمان، این استکبار به صورت جابجاییهای بیمورد و نمایش قدرت بروز مییابد تا وجودشان را تثبیت کنند.
درنگ: جباریت در خلق، نتیجه استکبار است که به ظلم و تجاوز میانجامد، اما در حق، جباریت، جلوهای از اقتدار حکیمانه است که بندگان را تربیت میکند.
بخش سوم: ذوالجلال والاکرام، تجلی عظمت و کرامت
ترکیب ذوالجلال والاکرام
صفت «ذوالجلال والاکرام» در سوره الرحمن، چونان گوهری درخشان، عظمت و کرامت الهی را توأمان به نمایش میگذارد. «جلال» به اقتدار و عظمت الهی اشاره دارد که در ظاهر جلالی و در باطن جمالی است، در حالی که «اکرام»، کرامت و لطفی است که هم جلال و هم جمال را در خود دارد. این ترکیب، چونان آیینهای است که وجه باقی پروردگار را بازمیتاباند.
﴿وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ﴾ (الرحمن: ۲۷)
و چهره پروردگارت که دارای جلال و اکرام است، باقی میماند.
﴿تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ﴾ (الرحمن: ۷۸)
نام پروردگارت که دارای جلال و اکرام است، مبارک است.
مقدم بودن جلال بر اکرام، نشاندهنده اولویت اقتدار الهی بر کرامت است. این ترکیب، نهتنها در سوره الرحمن، بلکه در ادعیهای چون جوشن کبیر، جلوهای خاص دارد که عظمت و لطف الهی را توأمان نشان میدهد.
جلال و اکرام در ساحت الهی
جلال، چونان قلهای رفیع، عظمت الهی را به نمایش میگذارد، در حالی که اکرام، چونان رودی جاری، لطف و کرامت پروردگار را به بندگان میرساند. این دو صفت، در ذات الهی، چونان دو بال، وجه باقی پروردگار را متجلی میسازند. سوره الرحمن، با تکرار این ترکیب، بر بقای وجه الهی و برکت نام او تأکید دارد.
درنگ: ذوالجلال والاکرام، ترکیبی است که عظمت و لطف الهی را در هم میآمیزد و بر بقای وجه پروردگار و برکت نام او دلالت دارد.
بخش چهارم: بطش، اقتدار الهی و نقص انسانی
مفهوم بطش در قرآن کریم
«بطش» به معنای اخذ شدید و قهری است که در قرآن کریم، هم در ساحت الهی و هم در ساحت انسانی به کار رفته است. در حق تعالی، بطش، صفتی کمالی و تربیتی است که با حکمت و عدالت همراه است، اما در خلق، بطش جباری، ظالمانه و مذموم است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ﴾ (البروج: ۱۲)
همانا بطش پروردگارت سخت شدید است.
﴿وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ﴾ (الشعراء: ۱۳۰)
و چون دست یافتید، به ستم دست یافتید.
بطش الهی، چونان صاعقهای حکیمانه، بندگان را به سوی اصلاح و کمال هدایت میکند، اما بطش انسانی، چونان طوفانی ویرانگر، از استکبار نشأت گرفته و به ظلم میانجامد.
بطشه الکبری و تحقق آن
«بطشه الکبری» به معنای بطش عظیم الهی است که در آخرت به صورت کامل محقق میشود، اما در دنیا نیز برای اقوام متکبر و جبار، چون قوم عاد، تجلی یافته است. این بطش، چونان آیینهای است که اقتدار مطلق الهی را به نمایش میگذارد.
﴿يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَىٰ إِنَّا مُنْتَقِمُونَ﴾ (الدخان: ۱۶)
روزی که بطش عظیم را فرو گیریم، ما انتقامگیرندهایم.
این آیه، بر تحقق بطش عظیم الهی در روز قیامت تأکید دارد، اما شواهد قرآنی نشان میدهد که این بطش، در دنیا نیز برای اقوام سرکش رخ داده است، چونان عذابی که قوم عاد را در بر گرفت.
بطش و خضوع اولیای الهی
بطش حق، چونان موجی نیرومند، اولیای خدا را به خضوع و خشوع میکشاند. این بطش، نهتنها عذاب، بلکه لطفی است که حظوظ نفسانی را از عبادت حذف میکند و بندگان را به رؤیت حق و حیای الهی رهنمون میسازد. اولیای الهی، چونان برگهایی در برابر باد اقتدار الهی، در برابر بطش حق خاضع و خاشع میشوند.
درنگ: بطش حق، اولیای خدا را از حظوظ نفسانی در عبادت مبرا ساخته و به سوی خضوع و خشوع هدایت میکند، در حالی که بطش خلق، از استکبار نشأت گرفته و به ظلم میانجامد.
بخش پنجم: تأملات تربیتی در بطش الهی
بطش، ابزار تربیت الهی
بطش الهی، چونان دست مهربان اما قاطع یک مربی، بندگان را به سوی کمال هدایت میکند. این بطش، با شدت حکیمانهای همراه است که در فرهنگ تربیتی قرآن کریم، نهتنها عذاب، بلکه وسیلهای برای اصلاح و تربیت است. در مقابل، بطش انسانی، چونان ابزاری در دست استکبار، به ظلم و تجاوز منجر میشود.
در فرهنگ تربیتی، افراط و تفریط، چونان دو لبه یک قیچی، میتوانند تربیت را مختل کنند. گاهی شدت بیش از حد، چونان چوب و شلاق، تربیت را به خشونت میکشاند، و گاهی تساهل بیش از حد، چونان فقدان اقتدار، تربیت را بیاثر میسازد. بطش الهی، اما، چونان میزان دقیقی، شدت و لطف را در هم میآمیزد.
نمونههای تاریخی بطش
قرآن کریم، نمونههایی از بطش الهی را در اقوام گذشته، چون قوم عاد، به تصویر میکشد. این اقوام، به دلیل استکبار و جباریت، گرفتار بطش الهی شدند که چونان صاعقهای، اقتدارشان را در هم کوبید.
﴿وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ﴾ (الحاقة: ۶)
و اما عاد، با تندبادی سرد و سوزان و سرکش هلاک شدند.
این آیه، بطش الهی را در قالب عذابی طبیعی به نمایش میگذارد که نتیجه استکبار قوم عاد بود.
جمعبندی
مفاهیم «کبیر»، «جبار»، «متکبر»، «ذوالجلال والاکرام» و «بطش» در قرآن کریم، چونان نوری درخشان، راهنمای تأمل در ذات الهی و احوال انسانیاند. کبیر و جبار در حق، صفات کمالاند که عظمت و اقتدار حکیمانه الهی را نشان میدهند، اما در خلق، متکبر و جبار، نشانه نقص و انحرافاند. ذوالجلال والاکرام، ترکیبی است که عظمت و لطف الهی را توأمان متجلی میسازد. بطش الهی، چونان ابزاری تربیتی، بندگان را به سوی کمال هدایت میکند، در حالی که بطش انسانی، از استکبار نشأت گرفته و به ظلم میانجامد. این مفاهیم، چونان آیینهای، انسان را به تأمل در نسبت خویش با حق تعالی دعوت میکنند.
با نظارت صادق خادمی