در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تفسیر 1733

متن درس





تفسیر: انسان، ایمان و خلافت در آیینه قرآن کریم

تفسیر: انسان، ایمان و خلافت در آیینه قرآن کریم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۷۳۳)

دیباچه

قرآن کریم، کتابی است بی‌مانند که با زبانی ژرف و بصیرت‌بخش، انسان را در مقام خلیفه الهی و موجودی با ظرفیت‌های بی‌کران معرفی می‌کند. این نوشتار، با تأمل در آیات منتخب از سوره‌های انعام، آل عمران و اعراف، به کاوش در مفاهیم انسان‌شناختی، الهیاتی و روان‌شناختی می‌پردازد. هدف، تبیین جایگاه انسان در نظام آفرینش، نقش مشیت الهی در هدایت و ایمان، و چالش‌های پیش روی او در مواجهه با وسوسه‌های ابلیس است. این اثر، با ساختاری منظم و زبانی روشن، تلاش دارد تا معانی عمیق آیات را به گونه‌ای ارائه دهد که هم‌چون چشمه‌ای زلال، ذهن و دل خواننده را سیراب کند.

بخش یکم: انسان در قرآن کریم؛ موجودی با ظرفیت‌های بی‌کران

قرآن کریم، انسان را به مثابه آیینه‌ای تمام‌نما از عظمت الهی معرفی می‌کند که هیچ کتاب آسمانی دیگر به این زیبایی و عمق، ماهیت او را تبیین نکرده است. انسان، موجودی است که در پرتو اراده الهی، توانایی برقراری ارتباط با عالم غیب، از جمله ملائکه و اموات، را داراست. این ظرفیت‌های بی‌نهایت، انسان را از دیگر موجودات متمایز ساخته و او را به جایگاهی رفیع در نظام آفرینش می‌رساند.

درنگ: انسان در قرآن کریم، موجودی است با ظرفیت‌های معنوی و الهی که قادر است با ملائکه گفت‌وگو کند، با اموات دیالوگ برقرار سازد و موجودات را به سوی خود جذب کند. این عظمت وجودی، در پرتو مشیت الهی به فعلیت می‌رسد.

این نگاه قرآن کریم به انسان، نه تنها او را موجودی مادی نمی‌بیند، بلکه بر جنبه‌های معنوی و الهی او تأکید دارد. انسان، هم‌چون چشمه‌ای جوشان، می‌تواند با عالم بالا پیوند برقرار کند و در سایه هدایت الهی، به مراتب والای وجودی دست یابد.

تحلیل آیه ۱۱۱ سوره انعام: محال‌ناپذیری در قرآن کریم

وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَىٰ وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قِبَلًا مَّا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ

و اگر ما فرشتگان را بر آنان نازل می‌کردیم و مردگان با ایشان سخن می‌گفتند و هر چیز را دسته‌دسته در برابرشان فراهم می‌آوردیم، باز ایمان نمی‌آوردند، مگر اینکه خدا بخواهد، ولی بیشترشان نادانی می‌کنند.

این آیه، با بیانی قاطع، بر محال‌ناپذیری در قرآن کریم تأکید دارد. هر آنچه در این کتاب الهی ذکر شده، در حوزه امکان قرار دارد و هیچ امری از دایره اراده الهی خارج نیست. نزول ملائکه، گفت‌وگو با اموات و حشر موجودات، همگی در قلمرو توانایی‌های انسانی قرار دارند، اما ایمان‌آوردن به این امور، وابسته به مشیت الهی است.

عبارت «إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ» چون نوری در تاریکی، محوریت اراده الهی را در فرآیند هدایت روشن می‌سازد. این آیه، پارادوکسی را به تصویر می‌کشد: انسان با ظرفیت‌های عظیم خود، بدون هدایت الهی، در برابر پذیرش حقیقت ناتوان است. این مفهوم، هم‌چون کلیدی، درهای فهم رابطه بین اختیار انسانی و مشیت الهی را می‌گشاید.

از منظر روان‌شناختی، عبارت «مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا» به محدودیت‌های خودساخته انسان اشاره دارد. دلی که به سبب تکبر یا جهل بسته شده، حتی در برابر معجزات نیز مقاومت می‌کند. اما استثنای «إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ»، چون نسیمی امیدبخش، بر رحمت بی‌کران الهی تأکید دارد که می‌تواند دل‌های بسته را بگشاید.

درنگ: قرآن کریم از محالات سخن نمی‌گوید؛ هر آنچه ذکر شده، در حوزه امکان الهی قرار دارد. نزول ملائکه، گفت‌وگو با اموات و حشر موجودات، همگی در دسترس انسان است، اما ایمان به اراده الهی وابسته است.

محال‌ناپذیری و امکان‌پذیری در الهیات قرآنی

قرآن کریم، با زبانی که چون شمشیری دو لبه، هم هشدار می‌دهد و هم امید می‌بخشد، از عدم وقوع چیزی سخن نمی‌گوید. به عنوان مثال، در سوره انبیاء (آیه ۲۲) آمده است:

لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا

اگر در آسمان‌ها و زمین خدایانی جز الله بود، هر دو تباه می‌شدند.

این آیه، به فرض وجود خدایان متعدد اشاره دارد که در عالم واقع، به فساد منجر می‌شود. اما حتی این فرض نیز در حوزه امکان الهی قرار دارد. مثال تمثیلی «الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ» (شتر در سوراخ سوزن)، که در روایات به آن اشاره شده، نشان‌دهنده امکان‌پذیری امور به‌ظاهر محال در پرتو اراده الهی است. این مفهوم، چون آینه‌ای، محدودیت‌های ذهنی بشر را به چالش می‌کشد و او را به تأمل در قدرت بی‌نهایت الهی دعوت می‌کند.

از منظر عرفانی، این عبارت تمثیلی، به دشواری ورود انسان‌های متکبر به بهشت اشاره دارد، اما در عین حال، بر امکان‌پذیری هر امر در حوزه اراده الهی تأکید می‌کند. این دیدگاه، قرآن کریم را کتابی معرفی می‌کند که از محالات سخن نمی‌گوید، بلکه هر آنچه را ذکر می‌کند، در قلمرو امکان الهی جای دارد.

ظرفیت‌های انسانی در تعامل با عالم غیب

آیه ۱۱۱ سوره انعام، چون چراغی در شب، ظرفیت‌های عظیم انسان در تعامل با عالم غیب را روشن می‌سازد. نزول ملائکه، گفت‌وگو با اموات و حشر موجودات، همگی در دسترس انسان است. این توانایی‌ها، انسان را به مثابه آهن‌ربایی معرفی می‌کند که می‌تواند موجودات را به سوی خود جذب کند.

عبارت «وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قِبَلًا» به معنای گردآوردن همه‌چیز در برابر انسان است. این مفهوم، هم‌چون پیازی که میکروب‌ها را به خود جذب می‌کند، قدرت جذب و تأثیرگذاری انسان را نشان می‌دهد. انسان مومن، چون چشمه‌ای زلال، این قدرت را به اوج می‌رساند، در حالی که انسان کافر یا فاسد، این توانایی را به‌صورت ناقص یا مخرب به کار می‌گیرد.

درنگ: انسان، هم‌چون آهن‌ربایی، قادر است موجودات را به سوی خود جذب کند. این قدرت در انسان مومن به اوج می‌رسد، اما در انسان کافر یا فاسد، به‌صورت ناقص یا مخرب بروز می‌یابد.

ایمان و مشیت الهی

آیه ۱۱۱ سوره انعام، با تأکید بر «إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ»، ایمان را نتیجه تعامل بین اراده انسانی و مشیت الهی می‌داند. انسان، با وجود ظرفیت‌های عظیم، بدون هدایت الهی، قادر به پذیرش حقیقت نیست. این مفهوم، چون پلی، بحث جبر و اختیار را به هم پیوند می‌دهد.

از منظر روان‌شناختی، این آیه به آمادگی درونی انسان برای دریافت هدایت اشاره دارد. دلی که بسته است، مانند روغن در ماهی‌تابه، در برابر حقیقت پراکنده و آشوب‌زده می‌شود، اما دلی که باز است، مانند آب، حقیقت را آزاد می‌کند و آن را در خود جای می‌دهد.

بخش دوم: مراتب انسانی و آزمون الهی

آیه ۱۲۳ سوره آل عمران: تفاوت مراتب انسانی

وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا ۖ وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ

و بدین‌گونه در هر شهری از بزرگان گناهکارش کسانی را قرار دادیم تا در آن نیرنگ کنند، و جز به خودشان نیرنگ نمی‌کنند و نمی‌دانند.

این آیه، به تفاوت مراتب انسانی و نقش گزینش الهی در تعیین جایگاه افراد اشاره دارد. خداوند، در هر جامعه‌ای، افرادی را به عنوان «اکابر مجرمین» قرار داده که به دلیل انتخاب‌های نادرست، به نیرنگ و فریب روی می‌آورند. این نیرنگ، چون بومرنگی، به خودشان بازمی‌گردد.

از منظر جامعه‌شناختی، این آیه به اهمیت گزینش افراد شایسته برای رهبری جامعه تأکید دارد. انتخاب نادرست، هم‌چون سمی، به فساد کلان در جامعه منجر می‌شود. این مفهوم، ضرورت تربیت و گزینش افرادی با قلب پاک و باطن نیکو را برای نقش‌های معنوی و اجتماعی نشان می‌دهد.

آیه ۱۲۵ سوره انعام: شرح صدر و ضیق صدر

فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ ۖ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ ۚ كَذَٰلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ

پس هر که را خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را برای اسلام می‌گشاید، و هر که را بخواهد گمراه کند، سینه‌اش را تنگ و سخت می‌گرداند، چنان‌که گویی به‌سوی آسمان بالا می‌رود. این‌گونه خدا پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند قرار می‌دهد.

این آیه، مفهوم «شرح صدر» را چون گوهری درخشان معرفی می‌کند که شرط لازم برای پذیرش هدایت الهی است. شرح صدر، گشایش درونی است که دل انسان را برای دریافت حقیقت آماده می‌سازد. در مقابل، ضیق صدر، چون قفسی تنگ، انسان را در اضطراب و آشفتگی فرو می‌برد.

از منظر روان‌شناختی، انسان‌های دارای شرح صدر، مانند آب، روان و پذیرا هستند، در حالی که انسان‌های بسته‌دل، مانند روغن در ماهی‌تابه، در برابر حقیقت پراکنده و آشوب‌زده می‌شوند. این استعاره، تفاوت‌های بنیادین در شخصیت و آمادگی روانی افراد را به زیبایی به تصویر می‌کشد.

درنگ: انسان بازدل، مانند آب، حقیقت را آزاد می‌کند، در حالی که انسان بسته‌دل، مانند روغن، در برابر حقیقت پراکنده و آشوب‌زده می‌شود.

آیه ۱۶۵ سوره انعام: خلافت انسان در زمین

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِيمَا آتَاكُمْ ۗ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ

و اوست که شما را جانشینان زمین قرار داد و برخی از شما را بر برخی دیگر به درجاتی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. همانا پروردگارت زودکیفر است و او آمرزنده مهربان است.

این آیه، مقام خلافت انسان در زمین را چون تاجی بر سر او می‌نهد. خلافت، مقامی است که تنها به انسان مومن اعطا می‌شود و کافر یا ظالم از آن محروم است. تفاوت درجات، چون پله‌های نردبانی، انسان را در برابر آزمون الهی قرار می‌دهد تا در برابر نعمت‌ها و مسئولیت‌ها سنجیده شود.

از منظر الهیاتی، این آیه بر عدالت و حکمت الهی در توزیع نعمت‌ها و مسئولیت‌ها تأکید دارد. خلافت، نه تنها جانشینی در زمین، بلکه نمایندگی الهی در تحقق اراده خداوند است.

بخش سوم: ابلیس و چالش سجده

آیه ۱۱ سوره اعراف: امتناع ابلیس از سجده

وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ

و به‌راستی شما را آفریدیم، سپس شما را شکل دادیم، آن‌گاه به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. پس سجده کردند، جز ابلیس که از سجده‌کنندگان نبود.

این آیه، ماجرای سجده ملائکه به آدم و امتناع ابلیس را چون پرده‌ای از یک نمایش الهی به تصویر می‌کشد. ابلیس، به دلیل تکبر و خودبرتربینی، از سجده به آدم سر باز زد و این امر او را از مقام والای خود ساقط کرد.

از منظر روان‌شناختی، امتناع ابلیس، نمونه‌ای از خودبزرگ‌بینی است که مانعی در برابر پذیرش حقیقت و هدایت الهی است. ابلیس، خود را به دلیل خلقت از آتش، برتر از آدم می‌دانست، غافل از اینکه فروتنی در برابر امر الهی، کلید عزت است.

قدرت ابلیس و ضرورت شناخت او

ابلیس، در قرآن کریم، چون رقیبی قدرتمند و فریبنده معرفی شده که شناخت نادرست او، یکی از عوامل اصلی شکست انسان است. او با قسم به خدا، ادعای ناصح بودن برای آدم و حوا را مطرح کرد و با فریب، آنان را به سوی گمراهی سوق داد.

عبارت «فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ» (سوره اعراف، آیه ۲۲) به فریب ابلیس اشاره دارد که با تکیه بر نقاط ضعف روانی انسان، مانند غرور و طمع، او را به گمراهی می‌کشاند. شناخت ابلیس، چون سپری، انسان را در برابر وسوسه‌های او مصون می‌دارد.

درنگ: ابلیس، رقیبی قدرتمند است که با فریب و غرور، انسان را به گمراهی می‌کشاند. شناخت دقیق او، کلید مقاومت در برابر وسوسه‌هایش است.

اهمیت سجده در مواجهه با ابلیس

سجده، چون کلیدی طلایی، انسان را از تکبر و وسوسه‌های ابلیس مصون می‌دارد. این عمل معنوی، انسان را در برابر عظمت الهی فروتن ساخته و او را به مقام قرب الهی نزدیک می‌کند.

از منظر عرفانی، سجده، انسان را در پایین‌ترین حالت جسمانی قرار می‌دهد، اما در عین حال، او را به اوج نورانیت می‌رساند. عبارت «نورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَن يَشَاءُ» به نورانیت ناشی از سجده اشاره دارد که در چهره مومن متجلی می‌شود.

سجده، هم‌چون آبی زلال، عقل و نفس انسان را از آلودگی‌های تکبر پاک می‌کند. این عمل، به ویژه در نماز، انسان را از خودمحوری دور کرده و او را به نور الهی متصل می‌سازد.

درنگ: سجده، چون سپری در برابر ابلیس، انسان را از تکبر دور کرده و به نور الهی متصل می‌سازد. این عمل، کلید تعالی عقل و نفس انسان است.

جمع‌بندی

تفسیر آیات منتخب از سوره‌های انعام، آل عمران و اعراف، چون نوری در تاریکی، جایگاه والای انسان در نظام آفرینش را روشن می‌سازد. انسان، موجودی است با ظرفیت‌های بی‌کران که قادر به تعامل با عالم غیب است، اما این ظرفیت‌ها تنها در پرتو مشیت الهی به ایمان و هدایت می‌انجامد. شرح صدر، چون چتری باز شده، دل انسان را برای دریافت حقیقت آماده می‌کند، در حالی که ضیق صدر، چون قفسی تنگ، او را در اضطراب فرو می‌برد. خلافت انسان در زمین، مقامی است که تنها به مومنان اعطا می‌شود و تفاوت مراتب انسانی، نتیجه آزمون الهی در برابر نعمت‌هاست. سجده، چون کلیدی طلایی، انسان را از وسوسه‌های ابلیس مصون می‌دارد و او را به قرب الهی می‌رساند. این تأملات، خواننده را به بازاندیشی در جایگاه خود و مسئولیت‌هایش در برابر خداوند دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی