در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 8

متن درس





تمهید القواعد: تبیین موضوع عرفان و چالش عوارض ذاتی

تمهید القواعد: تبیین موضوع عرفان و چالش عوارض ذاتی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه هشتم)

دیباچه: جایگاه وجود در عرفان نظری

کتاب «تمهید القواعد»، تألیف صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، عارف و حکیم برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، شرحی عمیق و نظام‌مند بر «قواعد التوحید» ابوحامد محمد اصفهانی است. این اثر، با رویکردی عرفانی و برهانی، به تبیین حقیقت وجود و توحید پرداخته و در عرفان نظری اسلامی جایگاهی ممتاز دارد. بخش هشتم این کتاب به ادامه بحث درباره موضوع علم عرفان، یعنی مطلق الوجود، و ویژگی‌های آن، شامل اعمیت، ابینیت و اقدمیت، اختصاص دارد. این بخش، با تأکید بر برتری لفظ «وجود» به‌عنوان عنوانی شایسته برای موضوع عرفان، به نقد قاعده متعارف علوم، که هر علم باید از عوارض ذاتی موضوع خود بحث کند، می‌پردازد و چالش‌های عرفان در تعریف عوارض ذاتی را بررسی می‌کند. این نوشتار، با زبانی فاخر و متناسب با فضای علمی، به بازنویسی و تبیین این مباحث پرداخته و با ساختاری منسجم، راه را برای فهم عمیق‌تر معارف توحیدی هموار می‌سازد.

بخش نخست: برتری لفظ «وجود» به‌عنوان موضوع عرفان

در میان واژگان متداول در عرفان، هیچ لفظی شایسته‌تر از «وجود» برای بیان موضوع این علم نیست، زیرا معنای آن از حیث شمول و احاطه، اعم‌ترین مفاهیم، از حیث تصور ذهنی، روشن‌ترین، و از حیث تحقق عقلی و حصولی، پیشین‌ترین است. این برتری، به دو وجه است: نخست، اعمیت مفهومی و مصداقی وجود، که همه مراتب را در بر می‌گیرد، و دوم، ابینیت و اقدمیت آن، که از ملازمت با اعمیت ناشی می‌شود.

درنگ: برتری لفظ «وجود»
لفظ «وجود» به دلیل اعمیت، ابینیت و اقدمیت، شایسته‌ترین عنوان برای موضوع عرفان است، زیرا ذاتاً عام، واضح و نزدیک به مبدأ است.

استدلال‌های سه‌گانه برای اعمیت، ابینیت و اقدمیت

برای اثبات شایستگی لفظ «وجود»، سه استدلال ارائه شده است:

استدلال عام و خاص

مفهوم وجود، به دلیل فقدان مقابل، اعم‌ترین مفهوم است. سایر مفاهیم، مانند «ارض»، «سماء» یا «انسان»، با مقابل خود (مانند «لاارض»، «لاسماء» یا «لانسان») عام می‌شوند، اما وجود بدون نیاز به مقابل، ذاتاً عام است. هر مفهومی که به یکی از دو مرتبه وجود (خارجی یا ذهنی) متصف شود، مصداق وجود نیز هست، اما عکس آن صادق نیست. برای نمونه، هر چیزی که معنای «سماء» یا «ارض» بر آن صدق کند، معنای وجود نیز بر آن صدق می‌کند، ولی مفهوم «سماء» یا «ارض» بر همه مصادیق وجود صدق نمی‌کند.

ثُمَّ أَنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْأَلْفَاظِ الْمُتَدَاوَلَةِ هَيْهُنَا شَيْءٌ أَحَقُّ مِنْ لَفْظِ الْوُجُودِ بِذَلِكَ؛ إِذْ مَعْنَاهُ أَعَمُّ الْمَفْهُومَاتِ حَيْطَةً وَشُمُولًا، وَأَبْيَنُهَا تَصَوُّرًا، وَأَقْدَمُهَا تَعَقُّلًا وَحُصُولًا، بِالْوَجْهَيْنِ: أَمَّا الْأَوَّلُ: فَلِأَنَّ تَحَقُّقَ مَعْنَى نِسْبَةِ الْعُمُومِ وَالْخُصُوصِ رَاجِعٌ إِلَى أَنَّ الْمُتَّصِفَ بِأَحَدِ الْحُصُولَيْنِ مِنْ أَفْرَادِ الْخَاصِّ مَنْدَرِجٌ فِي الْمُتَّصِفِ بِذَلِكَ الْحُصُولِ مِنْ أَفْرَادِ الْعَامِّ دُونَ الْعَكْسِ.

ترجمه: سپس، در میان واژگان متداول در اینجا، هیچ لفظی شایسته‌تر از لفظ «وجود» برای آن نیست، زیرا معنای آن از حیث احاطه و شمول، عام‌ترین مفاهیم، از حیث تصور، روشن‌ترین آن‌ها، و از حیث تعقل و حصول، پیشین‌ترین است، به دو دلیل: نخست، اینکه تحقق معنای نسبت عموم و خصوص به این بازمی‌گردد که هر فرد متصف به یکی از دو حصول (خارجی یا ذهنی) از افراد خاص، در فرد متصف به همان حصول از افراد عام مندرج است، نه برعکس.

درنگ: اعمیت وجود
وجود، به دلیل فقدان مقابل، ذاتاً عام است و همه مراتب را در بر می‌گیرد، برخلاف سایر مفاهیم که با مقابل خود عام می‌شوند.

استدلال واسطه و لا واسطه

ابینیت وجود، از عدم نیاز آن به واسطه در اتصاف به حصول ناشی می‌شود. هر مفهومی که در اتصاف به وجود به واسطه نیازمند باشد، از حصول دور و غیریبن است، و هرچه واسطه‌ها بیشتر باشد، خفای آن افزون می‌گردد. اما وجود، که ذاتاً به حصول متصف است، بین‌ترین مفهوم است، زیرا مبنای ظهور همه موجودات است.

وَأَمَّا الثَّانِي: فَلِأَنَّ مَعْنَى كَوْنِ الشَّيْءِ بَيِّنًا أَوْ غَيْرَ بَيِّنٍ أَيْضًا رَاجِعٌ إِلَى عَدَمِ احْتِيَاجِهِ فِي الِاتِّصَافِ بِأَحَدِ الْحُصُولَيْنِ وَالْوُجُودَيْنِ إِلَى وَاسِطَةٍ وَإِلَى احْتِيَاجِهِ إِلَيْهَا، فَإِنَّ مَا يَكُونُ فِي الِاتِّصَافِ الْمَذْكُورِ مَسْبُوقًا بِغَيْرِهِ وَمُحْتَاجًا فِي تِلْكَ النِّسْبَةِ الِاتِّصَافِيَّةِ الَّتِي بَيْنَهُمَا إِلَى وَاسِطَةٍ، يَكُونُ بَعِيدًا عَنِ الْحُصُولِ الْمَذْكُورِ وَيُقَالُ: «إِنَّهُ غَيْرُ بَيِّنٍ».

ترجمه: اما دلیل دوم: اینکه معنای بین یا غیربین بودن یک چیز نیز به بی‌نیازی آن در اتصاف به یکی از دو وجود و حصول (خارجی یا ذهنی) به واسطه و به نیاز آن به واسطه بازمی‌گردد. بنابراین، مفهومی که در اتصاف به وجود به واسطه نیازمند باشد، از حصول یادشده دور می‌شود و گفته می‌شود: «آن غیربین است».

درنگ: ابینیت وجود
وجود، به دلیل عدم نیاز به واسطه در اتصاف به حصول، روشن‌ترین مفهوم است، زیرا مبنای ظهور همه موجودات است.

استدلال اقدمیت به حق

وجود، به دلیل قرب ذاتی به مبدأ (حق تعالی)، اقدم‌ترین مفهوم است. هیچ موجودی، چه مستقل (مانند جوهر) و چه غیرمستقل (مانند عرض)، بدون وابستگی به مبدأ وجود تحقق نمی‌یابد. از این‌رو، وجود نزدیک‌ترین معنا به مبدأ است.

عَلَى أَنَّهُ أَقْرَبُ الْمَعَانِي بِالنِّسْبَةِ إِلَى الْمَبْدَأ؛ فَإِنَّهُ مَا مِنْ شَيْءٍ يَتَحَقَّقُ بِنَفْسِهِ أَوْ بِشَيْءٍ آخَرَ إِلَّا وَيَكُونُ مُقَارَنَتُهُ إِيَّاهُ أَوَّلًا، وَكَذَلِكَ لَا يَكُونُ حُصُولُهُ فِي نَفْسِهِ أَوْ لِشَيْءٍ إِلَّا بَعْدَ حُصُولِ ذَلِكَ الْمَعْنَى لَهُ وَتَحَقُّقِهِ بِهِ.

ترجمه: افزون بر این، نزدیک‌ترین معنا نسبت به مبدأ، وجود است؛ زیرا هیچ چیزی که به‌صورت مستقل یا با چیز دیگری محقق می‌شود، نیست جز با مقارنت و همراهی آن با وجود، و نیز هیچ چیزی که به‌صورت مستقل یا برای چیز دیگری تحقق یابد، نیست جز پس از حصول معنای وجود و تحقق آن مفهوم به آن وجود.

درنگ: اقدمیت وجود
وجود، به دلیل قرب به مبدأ (حق تعالی)، پیشین‌ترین مفهوم است، زیرا همه موجودات به آن وابسته‌اند.

نقد لفظ «شیء» در برابر «وجود»

لفظ «شیء» به دلیل ابهام و فقدان مابه‌ازای خارجی، نمی‌تواند عنوان شایسته‌ای برای موضوع عرفان باشد. «شیء» مفهومی مجمل است و مصداق مشخصی ندارد، در حالی که «وجود» هم مفهوماً واضح است و هم مصداقاً همه حقایق را در بر می‌گیرد. برخلاف «شیء» که فاقد مابه‌ازاست، «وجود» به دلیل اعمیت و وضوح ذاتی، شایسته‌ترین لفظ برای موضوع عرفان است.

درنگ: ابهام لفظ «شیء»
«شیء» به دلیل ابهام و فقدان مابه‌ازای خارجی، نمی‌تواند موضوع عرفان باشد، برخلاف «وجود» که ذاتاً واضح و جامع است.

جمع‌بندی بخش نخست

لفظ «وجود»، به دلیل اعمیت، ابینیت و اقدمیت، شایسته‌ترین عنوان برای موضوع عرفان است. این برتری، از طریق سه استدلال عام و خاص، واسطه و لا واسطه، و قرب به مبدأ اثبات می‌شود. نقد لفظ «شیء» نیز جایگاه «وجود» را به‌عنوان لفظی واضح و جامع تقویت می‌کند. این تبیین، عرفان را به‌عنوان علمی وحدتی معرفی می‌کند که موضوع آن، مطلق الوجود، همه مراتب را در بر می‌گیرد.

بخش دوم: چالش عوارض ذاتی در عرفان

در علوم متعارف، هر علم از عوارض ذاتی موضوع خود بحث می‌کند. عوارض ذاتی، محمولاتی‌اند که خارج از ذات موضوع‌اند، به آن ملحق شده و لازم ذات‌اند، مانند زوجیت برای عدد چهار. اما در عرفان، که موضوع آن مطلق الوجود است، به دلیل وحدت شخصی و شمول همه مراتب، عارض ذاتی متعارف وجود ندارد، زیرا همه چیز، از جمله اسماء و صفات الهی، عین ذات وجود است.

فَلَئِنْ قِيلَ: الْمَوْضُوعُ فِي كُلِّ عِلْمٍ عَلَى مَا تَعَارَفَ بَيْنَهُمْ، هُوَ مَا يُبْحَثُ فِي ذَلِكَ الْعِلْمِ عَنْ أَعْرَاضِهِ الذَّاتِيَّةِ الْخَاصَّةِ بِهِ؛ أَيِ الْمَحْمُولَاتِ الْخَارِجَةِ عَنْ ذَاتِ الْمَوْضُوعِ اللَّاحِقَةِ إِيَّاهَا، إِمَّا لِذَاتِهَا أَوْ لِمَا يُسَاوِيهَا؛ جُزْءًا كَانَ أَوْ خَارِجًا. وَلَا شَكَّ أَنَّ صِدْقَ مَا يُحْمَلُ هَيْهُنَا عَلَى الْمَوْضُوعِ مِنَ الْأَسْمَاءِ وَالْحَقَائِقِ لَا يَمْكِنُ أَنْ يَكُونَ عَلَى سَبِيلِ اللُّحُوقِ؛ فَإِنَّ ذَلِكَ الْمَوْضُوعَ نَفْسُ الْأَسْمَاءِ وَالْحَقَائِقِ عَلَى مَا قُلْتُمْ وَلَا شَيْءَ بِخَارِجٍ عَنْهُ أَصْلًا.

ترجمه: اگر گفته شود: موضوع در هر علمی، چنان‌که میان عالمان متعارف است، چیزی است که در آن علم از عوارض ذاتی ویژه و خاص آن موضوع بحث می‌شود؛ یعنی محمولاتی که بیرون از ذات موضوع‌اند و به آن عارض شده‌اند، اعم از آنکه به‌واسطه خود ذات یا چیزی مساوی با ذات عارض شده باشند، خواه جزء داخلی باشد یا بیرون از ذات. و شکی نیست که صدق چیزهایی مانند اسماء و حقایق که بر موضوع این علم حمل می‌شوند، نمی‌تواند به شکل لحوق و عروض باشد؛ زیرا این موضوع عین اسماء و حقایق است و چیزی خارج از آن نیست.

درنگ: فقدان عوارض ذاتی
در عرفان، به دلیل وحدت شخصی وجود، عارض ذاتی متعارف وجود ندارد، زیرا همه چیز عین ذات وجود است.

نمونه‌های عوارض ذاتی در علوم متعارف

برای روشن شدن مفهوم عوارض ذاتی، به نمونه‌هایی در علوم متعارف اشاره می‌شود:

  • زوجیت برای عدد چهار: زوجیت، عارضی است خارج از ذات عدد چهار، اما لازم آن است، زیرا عدد چهار بدون زوجیت متصور نیست، ولی زوجیت منحصر به چهار نیست (مانند شش).
  • تکلم برای انسان: تکلم، عارضی است که به‌واسطه نطق (جزء ذاتی انسان) بر انسان عارض می‌شود. در اینجا، نطق مساوی با ذات انسان است.
  • ضحک برای انسان: ضحک، عارضی است که به‌واسطه تعجب (خارج از ذات انسان) بر انسان عارض می‌شود.

در عرفان، برخلاف این علوم، اسماء و صفات الهی عین ذات وجودند و لحوق و عروضی در کار نیست.

درنگ: تمایز عرفان از علوم متعارف
عرفان، به دلیل وحدت موضوع (مطلق الوجود)، از قاعده متعارف علوم که بحث از عوارض ذاتی است، فراتر می‌رود.

رویکردهای رفع چالش عوارض ذاتی

برای رفع این چالش، دو رویکرد پیشنهاد شده است:

رد قاعده متعارف

عرفان، برخلاف علوم متعارف، از ذات موضوع (مطلق الوجود) بحث می‌کند، نه از عوارض ذاتی. این رویکرد، قاعده متعارف علوم را در عرفان نفی کرده و عرفان را به‌عنوان علمی وحدتی معرفی می‌کند که از قید قواعد منطقی و فلسفی آزاد است.

تمایز علوم جزئی و کلی

قاعده بحث از عوارض ذاتی، مختص علوم جزئی (مانند ریاضیات و طبیعیات) است. عرفان، به‌عنوان علم کلی، از ذات وجود یا ظهورات آن بحث می‌کند، نه از عوارض متعارف.

درنگ: آزادی عرفان
عرفان، به دلیل وحدت موضوع، از قید قواعد متعارف علوم جزئی آزاد است و می‌تواند از ذات یا ظهورات وجود بحث کند.

جمع‌بندی بخش دوم

چالش فقدان عوارض ذاتی در عرفان، ناشی از وحدت شخصی مطلق الوجود است که همه مراتب، از جمله اسماء و صفات، را عین ذات می‌داند. این ویژگی، قاعده متعارف علوم را به چالش کشیده و عرفان را به بحث از ذات یا ظهورات وجود سوق می‌دهد. این تمایز، عرفان را به‌عنوان علمی وحدتی و متمایز از علوم جزئی معرفی می‌کند.

بخش سوم: آزادی عارف در تبیین ذات و ظهورات

عارف، به دلیل جایگاه عرفان به‌عنوان علم اعلا، از قید قواعد متعارف علوم جزئی آزاد است. او می‌تواند از ذات مطلق الوجود بحث کند یا، در صورت لزوم، عوارض را به‌صورت غیرمتعارف، مانند ظهورات وجود، تعریف نماید. این آزادی، ناشی از وحدت شخصی وجود و شمول همه مراتب در موضوع عرفان است.

درنگ: انعطاف‌پذیری عرفان
عارف می‌تواند، در صورت لزوم، عوارض را به‌صورت غیرمتعارف (مانند ظهورات وجود) تعریف کند، یا از ذات بحث نماید.

جمع‌بندی بخش سوم

آزادی عارف در تبیین ذات یا ظهورات، عرفان را به علمی وحدتی و متمایز تبدیل می‌کند. این انعطاف‌پذیری، امکان بحث از ذات یا تعریف عوارض به‌صورت غیرمتعارف را فراهم می‌آورد و جایگاه عرفان را به‌عنوان علمی اعلا تثبیت می‌کند.

نتیجه‌گیری کلی

بخش هشتم «تمهید القواعد»، با تثبیت لفظ «وجود» به‌عنوان موضوع عرفان، اعمیت، ابینیت و اقدمیت آن را از طریق سه استدلال (عام و خاص، واسطه و لا واسطه، قرب به مبدأ) اثبات می‌کند. نقد لفظ «شیء» به دلیل ابهام، جایگاه «وجود» را تقویت می‌کند. چالش فقدان عوارض ذاتی، به دلیل وحدت شخصی وجود، عرفان را از قواعد متعارف علوم آزاد کرده و به بحث از ذات یا ظهورات سوق می‌دهد. این ویژگی، عرفان را به‌عنوان علمی وحدتی معرفی می‌کند که از قید قواعد منطقی و فلسفی رها است. این تبیین، با بیانی فاخر و ساختاری نظام‌مند، راه را برای پژوهشگران عرفان نظری هموار ساخته و بر اهمیت تبیین دقیق معارف توحیدی تأکید می‌ورزد.

با نظارت صادق خادمی