متن درس
تمهید القواعد: تبیین موضوع و عوارض ذاتی در عرفان نظری
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه دهم)
دیباچه: درآمدی بر موضوع و عوارض ذاتی عرفان
کتاب «تمهید القواعد»، اثر صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سدههای هشتم و نهم هجری، شرحی عمیق و نظاممند بر «قواعد التوحید» ابوحامد محمد اصفهانی است. این اثر، با رویکردی وحدتمحور، به تبیین حقیقت وجود و رابطه آن با اسماء و صفات الهی پرداخته و جایگاه ویژهای در عرفان نظری اسلامی دارد. بخش حاضر، که برگرفته از جلسه دهم درسگفتارهای این اثر است، به ادامه بحث درباره موضوع علم عرفان (مطلق الوجود) و عوارض ذاتی آن اختصاص دارد. پس از طرح اشکالات مربوط به فقدان عوارض ذاتی متعارف در عرفان در بخشهای پیشین، این بخش با تبیین دو حیثیتی بودن اسماء و صفات (عام به لحاظ ذات و خاص به لحاظ ظهور) و پاسخ به اشکالات، به تحلیل رابطه وجود و مظاهر آن پرداخته و جایگاه عرفان نظری را در برابر فلسفه تثبیت میکند. این نوشتار، با بیانی وزین و ساختاری نظاممند، به تبیین این مباحث پرداخته و با بهرهگیری از تمثیلات و پیوندهای معنایی، مفاهیم را برای پژوهشگران این حوزه روشن میسازد.
بخش یکم: تبیین اشکالات عوارض ذاتی در عرفان
بحث عوارض ذاتی در علم عرفان، به دلیل ماهیت وحدتمحور این علم، با چالشهایی مواجه است. اشکال اصلی این است که اگر مطلق الوجود بهعنوان موضوع عرفان در نظر گرفته شود، یا عارض ندارد (زیرا همه چیز عین وجود است)، یا عوارض آن ذاتی نیستند (چرا که یا مساوی وجودند و اعمیت موضوع را نقض میکنند، یا غیرمساویاند و عرض قریب میشوند). این اشکالات، قاعده متعارف علوم، که موضوع هر علم باید دارای عوارض ذاتی قابل بحث باشد، را در عرفان به چالش میکشد. پاسخ به این اشکالات، با تبیین دو حیثیتی بودن افراد و تطبیق آن بر وجود و اسماء و صفات، ارائه میشود.
نکات کلیدی:
- اشکالات سهگانه: اشکالات به فقدان عارض یا ذاتی نبودن عوارض در عرفان مطرح شدهاند. این اشکالات، قاعده متعارف علوم را در عرفان به چالش میکشند.
- مقدمه پاسخ: پاسخ با تبیین رابطه عام و خاص و دو حیثیتی بودن افراد آغاز میشود. این مقدمه، مبنای حل اشکالات در عرفان است.
بخش دوم: دو حیثیتی بودن افراد و تطبیق بر عرفان
برای پاسخ به اشکالات، ابتدا رابطه عام و خاص تبیین میشود. در علوم متعارف، موضوع یک علم (مانند انسان) کلی است و افراد (مانند زید، عمر و بکر) تحت آن مندرجاند. این افراد، از حیث عموم، مساوی با کلی (انسان) و از حیث خصوصیات، متمایز از آناند. این دو حیثیتی بودن، امکان تعریف عوارض ذاتی را در علوم متعارف فراهم میکند. بهسان گوهری که در ذات خود یکپارچه است، اما در ظهور، به رنگهای گوناگون تجلی مییابد، در عرفان نیز وجود (مطلق الوجود) بهعنوان کلی، اسماء و صفات (مانند علم و قدرت) را بهعنوان افراد در بر میگیرد. این اسماء و صفات، از حیث عموم، عین وجودند و از حیث ظهور، خاص و متمایز از ذاتاند. این دو حیثیتی بودن، امکان بحث از عوارض ذاتی را در عرفان فراهم میسازد.
نکات کلیدی:
- رابطه عام و خاص: موضوع کلی، افراد را در بر میگیرد و افراد از حیث عموم، مساوی کلیاند. این رابطه، مبنای تعریف عوارض ذاتی در علوم متعارف است.
- تطبیق بر عرفان: وجود (کلی) و اسماء و صفات (افراد) دو حیثیتیاند: عام به لحاظ ذات و خاص به لحاظ ظهور. این دو حیثیتی، امکان تعریف عوارض ذاتی را در عرفان فراهم میکند.
بخش سوم: تبیین عوارض ذاتی در عرفان
با تثبیت مقدمه دو حیثیتی بودن، روشن میشود که اسماء و صفات (حقایق) در عرفان، به لحاظ خصوصیت ظهوری، لواحق ذاتیاند و قابلیت بحث در این علم را دارند. متن اصلی چنین بیان میدارد:
فَإِذَا تُقُرِّرَ هَذَا ظَهَرَ أَنَّ تِلْکَ الْأَسْمَاءَ وَالْحَقَائِقَ بِهَذَا الِاعْتِبَارِ مِنَ اللَّوَاحِقِ الَّتِي تَصْلَحُ لِأَنْ تَکُونَ مَبْحُوثَةً عَنْهَا فِي الْفَنِّ
ترجمه: «پس چون این مطلب تثبیت شد، آشکار گردید که آن اسماء و حقایق، به این اعتبار، از لواحقی هستند که شایستگی بحث در این فن را دارند.»
وجود، بهعنوان موضوع عرفان، اعم از همه مظاهر (اسماء، صفات، اعیان ثابت و وجودات خارجی) است. این لواحق، از حیث عموم، عین وجودند و از حیث خصوصیت، عارض ذاتیاند. بدینسان، عرفان هم موضوع دارد (وجود) و هم عوارض ذاتی (اسماء و صفات)، که این امر اشکالات مطرحشده را مرتفع میسازد. وجود، همچون دریایی بیکران است که همه موجهای اسماء و صفات را در خود جای داده، اما هر موج، به فراخور ظهورش، هویتی خاص مییابد.
نکات کلیدی:
- لواحق ذاتی: اسماء و صفات، به لحاظ خصوصیت، لواحق ذاتیاند و قابلیت بحث در عرفان دارند. این لواحق، به دلیل دو حیثیتی بودن، هم عین ذاتاند و هم عارض.
- صلاحیت موضوع: وجود، به دلیل اعمیت و شمول، صلاحیت موضوع بودن را دارد. اعمیت وجود، مانع از مساوات کامل آن با لواحق میشود.
بخش چهارم: اعمیت وجود و تمایز آن از لواحق
وجود، بهعنوان ملحوق لواحق (اسماء و صفات)، به دلیل اعمیت و شمول، صلاحیت موضوع بودن در عرفان را دارد. متن اصلی میفرماید:
کَمَا أَنَّ مَلْحُوقَهَا بِذَلِکَ الِاعْتِبَارِ صَالِحٌ لِلْمَوْضُوعِیَّةِ
ترجمه: «همانگونه که ملحوق آن، به این اعتبار، شایسته موضوعیت است.»
گرچه اسماء و صفات از حیث عموم، عین وجودند، اما از حیث خصوصیت، متمایز از آناند. این تمایز، مانع از مساوات کامل لواحق با وجود شده و اعمیت وجود را حفظ میکند. وجود، مانند خورشیدی است که نورش همه جا را فرا میگیرد، اما هر شیء، به فراخور ظرفیتش، بخشی از این نور را بازمیتاباند. بدینسان، وجود، بهعنوان موضوع عرفان، اعم از همه لواحق است، حتی اگر لواحق نیز عموم داشته باشند، زیرا عموم وجود، مطلق و بدون خصوصیت است، در حالی که عموم لواحق، همراه با خصوصیت ظهوری است.
نکات کلیدی:
- اعمیت وجود: وجود، به دلیل عموم مطلق، اعم از همه لواحق است. این اعمیت، صلاحیت وجود را برای موضوعیت عرفان تثبیت میکند.
- تمایز عموم وجود و لواحق: عموم وجود، مطلق است، در حالی که عموم لواحق، همراه با خصوصیت است. این تمایز، مانع از ترجیح بلامرجح میشود.
بخش پنجم: نقد مساوات لواحق با موضوع
حتی اگر فرض شود که لواحق (اسماء و صفات) با موضوع (وجود) مساویاند، این مساوات، موضوعیت وجود را نقض نمیکند. متن اصلی چنین میفرماید:
وَمُسَاوَاتُهَا لِلْمَوْضُوعِ لَوْ سُلِّمَتْ لَا یُنَافِی مَوْضُوعِیَّتَهَا لِتِلْکَ الْأَسْمَاءِ وَالْحَقَائِقِ، کَمَا فِی الْخَوَاصِّ وَاللَّوَازِمِ الْمُسَاوِیَةِ بِالنِّسْبَةِ إِلَی الْحَقَائِقِ النَّوْعِیَّةِ
ترجمه: «و مساوات آنها با موضوع، اگر پذیرفته شود، با موضوعیت آن برای آن اسماء و حقایق منافاتی ندارد، همانگونه که در خواص و لوازم مساوی نسبت به حقایق نوعی است.»
عموم وجود، مطلق و بدون خصوصیت است، در حالی که عموم لواحق، نسبی و همراه با خصوصیت ظهوری است. این تمایز، وجود را بهعنوان موضوع اعم حفظ کرده و امکان بحث از لواحق ذاتی را فراهم میکند. مانند درختی که شاخههایش، هرچند از جنس آناند، اما هر یک به شکلی خاص روییده و هویتی متمایز دارند. بدینسان، نه مساوات لواحق با وجود، اعمیت موضوع را نقض میکند و نه عدم مساوات، ذاتی بودن عوارض را سلب مینماید.
نکات کلیدی:
- مساوات و موضوعیت: مساوات لواحق با وجود، موضوعیت وجود را نقض نمیکند. اعمیت وجود، به دلیل عموم مطلق، حفظ میشود.
- عموم نسبی لواحق: عموم لواحق، به دلیل همراهی با خصوصیت، نسبی است. این نسبیت، لواحق را بهعنوان عوارض ذاتی تثبیت میکند.
بخش ششم: مقتضای ذات بودن اسماء و صفات
اسماء و صفات، مقتضای ذات وجودند و از آن جدا نیستند. متن اصلی میفرماید:
ثُمَّ إِنَّ اقْتِضَاءَ الذَّاتِ جَمِيعَ الْأَسْمَاءِ بِنَفْسِهَا وَاشْتِمَالَ کُلٍّ مِنْهَا عَلَی الذَّاتِ بِجَمِيعِ اعْتِبَارَاتِهَا
ترجمه: «سپس اینکه ذات، تمامی اسماء را به خودی خود اقتضا دارد و هر یک از اسماء با تمامی اعتباراتش، مشتمل بر ذات است.»
ذات وجود، همه اسماء و صفات را بهصورت بیواسطه اقتضا میکند و همه آنها را در بر دارد. گرچه اسماء و صفات از حیث ذات، عین وجودند، اما از حیث ظهور و احکامشان در قوابل (مظاهر)، متمایزند. این تمایز در ظهور، امکان عروض ذاتی را فراهم میکند، زیرا اسماء و صفات در ظرف ظهور، لواحق ذاتی وجود میشوند. مانند جویباری که از سرچشمهای واحد جاری است، اما در هر پیچ و خم، جلوهای نو مییابد.
نکات کلیدی:
- اقتضای ذات: ذات وجود، همه اسماء و صفات را بیواسطه اقتضا میکند. این اقتضا، وحدت ذاتی اسماء و صفات با وجود را نشان میدهد.
- تمایز در ظهور: اسماء و صفات، از حیث ظهور در قوابل، متمایز از ذاتاند. این تمایز، امکان تعریف لواحق ذاتی را فراهم میکند.
بخش هفتم: تفاوت ظهور احکام در مظاهر
اسماء و صفات، گرچه از حیث ذات، عین وجودند، اما از حیث ظهور احکامشان در قوابل (مظاهر)، متمایزند. متن اصلی میفرماید:
لَکِنَّهَا إِنَّمَا تُخْتَلِفُ بِحَسَبِ ظُهُورِ أَحْکَامِهَا فِی الْقَوَابِلِ
ترجمه: «اما آنها تنها به حسب ظهور احکامشان در قوابل متفاوت میشوند.»
این تمایز، ناشی از تفاوت ظهورات در مظاهر است. برای مثال، مظهر علم با مظهر قدرت متفاوت است، گرچه هر دو عین وجودند. مانند گلی که لطافتش غالب است و خاری که قهرش نمایان، هر یک جلوهای خاص از وجود بیکراناند. این تفاوت در ظهور، امکان تعریف عوارض ذاتی را فراهم میکند، زیرا اسماء و صفات، از حیث ظهور، لواحق ذاتی وجود میشوند.
نکات کلیدی:
- تفاوت ظهورات: اسماء و صفات، در ظرف ظهور، احکام متفاوتی دارند. این تفاوت، امکان عروض ذاتی را در عرفان فراهم میکند.
- مثال انسان و افراد: همانگونه که زید و عمر از حیث ذات، انساناند و از حیث ظهور، متمایزند، اسماء و صفات نیز از حیث ظهور، متمایز از وجودند.
بخش هشتم: غلبه اسماء در مظاهر
در مظاهر، گاهی یک اسم کلی (مانند رحمان) غالب است و گاهی یک اسم جزئی (مانند شافی). متن اصلی میفرماید:
فَإِنَّهُ قَدْ یَکُونُ الْغَالِبُ مِنْهَا بِحَسَبِ ظُهُورِ أَحْکَامِهَا فِی بَعْضِ الْمَظَاهِرِ إِسْمًا کَلِّیًّا، وَقَدْ یَکُونُ إِسْمًا جُزْئِیًّا
ترجمه: «چرا که گاهی اسم غالب، به اعتبار ظهور احکامش در برخی مظاهر، اسمی کلی و گاهی اسمی جزئی است.»
این غلبه، به ظهور خاص یک اسم در قابل بستگی دارد. برای مثال، شافی تحت دولت رزاق و رزاق تحت دولت رحمان است. مانند رنگی که در آمیزهای از رنگها غالب میشود و هویت بصری اثر را تعیین میکند، اسم غالب نیز هویت مظهر را رقم میزند. این تفاوت در غلبه، امکان عروض ذاتی را فراهم میکند، زیرا اسماء، از حیث ظهور، لواحق ذاتی وجود میشوند.
نکات کلیدی:
- غلبه اسماء: در مظاهر، یک اسم (کلی یا جزئی) میتواند غالب باشد. این غلبه، تفاوت ظهورات را نشان میدهد.
- مراتب اسماء: اسماء، در مراتب ظهور (مانند حاکم و محکوم)، متمایزند. این مراتب، امکان تعریف لواحق ذاتی را فراهم میکند.
بخش نهم: مثال رنگها و غلبه در مظاهر
برای تبیین غلبه اسماء در مظاهر، مثالی از رنگها ارائه میشود. در ترکیب رنگها، یک رنگ غالب ظاهر میشود، گرچه سایر رنگها نیز حضور دارند. مانند خال سیاهی که بر چهرهای سفید، جلوهای خاص میبخشد، اما اگر جایگاهش تغییر کند، زیبایی یا حتی نقص میآفریند. در مظاهر، یک اسم (مانند لطيف در گل یا قهار در خار) غالب است، اما سایر اسماء نیز بهصورت مقهور حضور دارند. متن اصلی چنین بیان میدارد:
وَیَکُونُ ذَلِکَ الْغَالِبُ هُوَ الظَّاهِرُ النَّاعِتُ لَهُ دُونَ غَیْرِهِ مِنَ الْأَسْمَاءِ، فَإِنَّ أَحْکَامَهَا مُسْتَهْلَکَةٌ تَحْتَ حُکْمِ إِسْمِهِ الْمُهَیْمِنِ، کَمَا فِی الطَّبَائِعِ الْمُرَکَّبَةِ
ترجمه: «و آن اسم غالب، ظاهر و ناعت آن مظهر است، نه دیگر اسماء، چرا که احکام آنها زیر حکم اسم مهیمن فانی است، همانگونه که در طبایع مرکبه است.»
این غلبه، امکان تعریف عوارض ذاتی را فراهم میکند، زیرا اسماء، از حیث ظهور، لواحق ذاتی وجود میشوند.
نکات کلیدی:
- مثال رنگها: در ترکیب رنگها، یک رنگ غالب ظاهر میشود، گرچه سایر رنگها حضور دارند. این مثال، غلبه اسماء در مظاهر را روشن میکند.
- غلبه و مقهوریت: اسم غالب، ناعت مظهر است و سایر اسماء، مقهورند. این ویژگی، امکان عروض ذاتی را در عرفان تثبیت میکند.
بخش دهم: نتیجهگیری از تبیین عوارض ذاتی
با تثبیت دو حیثیتی بودن اسماء و صفات، روشن میشود که اقتضای ذات وجود برای همه اسماء و عدم انفکاک آنها از وجود، لزوماً به معنای ظهور یکسان احکام آنها در همه صور تعینات نیست. متن اصلی میفرماید:
وَإِذَا تُقُرِّرَ هَذَا ظَهَرَ أَنَّهُ لَا یَلْزَمُ مِنَ اقْتِضَاءِ حَقِيقَةٍ فِی نَفْسِهَا إِسْمًا وَعَدَمِ انْفِکَاکِهِ عَنْهَا فِی الْوُجُودِ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ الإِسْمُ ظَاهِرًا حُکْمَهُ فِی جَمِيعِ صُوَرِ تَعَیُّنَاتِهَا، نَاعِتًا إِیَّاهَا فِی الْکُلِّ
ترجمه: «و چون این مطلب تثبیت شد، آشکار گردید که از اقتضای حقیقتی در نفس خود اسمی و عدم انفکاک آن از آن حقیقت در وجود، لازم نمیآید که آن اسم، حکم خود را در همه صور تعیناتش ظاهر کرده و همه را وصف نماید.»
وجود، بهعنوان موضوع عرفان، همه اسماء را اقتضا میکند، اما ظهور این اسماء در مظاهر، متفاوت است. مانند آینهای که هرچند نور خورشید را بازمیتاباند، اما هر آینه به فراخور زاویهاش، جلوهای خاص مینمایاند. این تفاوت، امکان تعریف لواحق ذاتی را فراهم میکند، زیرا اسماء، از حیث ظهور، عارض وجود میشوند، در حالی که از حیث ذات، عین وجودند.
نکات کلیدی:
- عدم لزوم ظهور یکسان: اقتضای ذات برای اسماء، به معنای ظهور یکسان آنها در همه مظاهر نیست. این ویژگی، امکان عروض ذاتی را در عرفان فراهم میکند.
- عموم و خصوص در عرفان: وجود، عموم مطلق دارد و اسماء، عموم نسبی همراه با خصوصیت. این تمایز، اعمیت وجود و ذاتی بودن لواحق را تثبیت میکند.
بخش یازدهم: نقد علم دینی و تمایز عرفان
علم دینی، با تمرکز بر وجود لیسیده (وجود من حیث هو وجود)، از واقعیات عینی فاصله گرفته و به ذهنیت محض میرسد. وجود لیسیده، به دلیل مقید بودن به ذهن، خود مخلوط با عوارض ذهنی است و نمیتواند موضوع واقعی برای بحث باشد. عرفان، اما، از وجود بهعنوان جمع اضداد (شامل ترش و شیرین) بحث میکند و همه مظاهر (اسماء، صفات، تعینات) را در بر میگیرد. مانند باغی که هر گل و خاری، جلوهای از حقیقت وجود است، عرفان همه مظاهر را در وحدتی بیکران مینگرد. این تمایز، عرفان را بهعنوان علمی سلوکی و متصل به حقیقت الهی معرفی میکند.
نکات کلیدی:
- نقد وجود لیسیده: وجود لیسیده، به دلیل مقید بودن به ذهن، موضوع واقعی برای بحث نیست. این محدودیت، علم دینی را به ذهنیت محض سوق میدهد.
- برتری عرفان: عرفان، با در نظر گرفتن وجود و مظاهر آن، علمی وحدتی و سلوکی است. این جامعیت، عرفان را از علم دینی متمایز میکند.
بخش دوازدهم: حکمت عرفانی در برابر علم دینی
حکمت، که همزاد عرفان و لسان قرآن کریم است، با علم دینی متمایز است. علم دینی، به دلیل تمرکز بر ذهنیت و وجود لیسیده، به غرور و لفاظی منجر میشود، در حالی که حکمت، با ارجاع به آفاق و انفس، به سلوک و حقیقت متصل است. قرآن کریم میفرماید:
سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ
ترجمه: «در زمین سیر کنید و بنگرید که فرجام تکذیبکنندگان چگونه بوده است» (سوره آلعمران، آیه 137).
حکمت، مانند جویباری زلال از سرچشمه قرآن کریم، به سیر در مراتب وجود میرسد و عارف را به حقیقت رهنمون میسازد. این ارجاع به آفاق و انفس، عرفان را بهعنوان علمی سلوکی و حقیقتمحور تثبیت میکند.
نکات کلیدی:
- تمایز حکمت و علم دینی: حکمت، لسان عرفان و قرآن کریم است، در حالی که علم دینی، به ذهنیت محض محدود است. حکمت، با اتصال به حقیقت، از علم دینی متمایز میشود.
- ارجاع به آفاق و انفس: عرفان، با ارجاع به آفاق و انفس، سلوکی و حقیقتمحور است. این ارجاع، عرفان را بهعنوان علمی سلوکی تثبیت میکند.
بخش سیزدهم: مقدمه مبادی عرفان
پس از تبیین موضوع و عوارض ذاتی عرفان، بحث به مبادی عرفان (تصوری و تصدیقی) معطوف میشود. مبادی تصوری، مفاهیم بنیادین عرفان (مانند وجود و اسماء) و مبادی تصدیقی، قضایای مسلم آن (مانند وحدت ذات و اسماء) را شامل میشوند. این بخش، به بررسی چگونگی تبیین مبادی و تمایز آنها (تقلیدی یا تحقیقی) میپردازد. مانند نقشهای که راه سلوک را ترسیم میکند، مبادی عرفان، بنیاد علمی این رشته را تشکیل میدهند و جایگاه آن را بهعنوان علمی نظاممند تثبیت میکنند.
نکات کلیدی:
- مبادی عرفان: مبادی عرفان شامل مبادی تصوری (مفاهیم) و تصدیقی (قضایا) است. این مبادی، بنیاد علمی عرفان را تشکیل میدهند.
- تقلیدی یا تحقیقی بودن: مبادی عرفان باید بهصورت تحقیقی تبیین شوند تا مشکلگشا باشند. این تبیین، عرفان را بهعنوان علمی مستقل تثبیت میکند.
جمعبندی: جایگاه عرفان نظری در تمهید القواعد
بخش دهم «تمهید القواعد»، با تبیین دو حیثیتی بودن اسماء و صفات (عام به لحاظ ذات و خاص به لحاظ ظهور)، به اشکالات مربوط به فقدان عوارض ذاتی در عرفان پاسخ میدهد. وجود، بهعنوان موضوع عرفان، اعم از همه لواحق (اسماء و صفات) است و این لواحق، به دلیل دو حیثیتی بودن، هم عین ذاتاند و هم عارض ذاتی. این تبیین، قاعده متعارف علوم را در قالبی وحدتی بازتعریف کرده و عرفان را بهعنوان علمی سلوکی و متصل به حقیقت الهی تثبیت میکند. نقد علم دینی، با تأکید بر محدودیت وجود لیسیده، نشان میدهد که عرفان، برخلاف علم دینی، همه مظاهر وجود را در بر میگیرد. استناد به آیات قرآن کریم، مانند «سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» (آلعمران: 137)، حکمت عرفانی را بهعنوان لسان قرآن کریم و راه سلوک معرفی میکند. بحث مقدماتی درباره مبادی عرفان، راه را برای تبیین نظاممند این علم هموار ساخته و بر اهمیت تحقیق در مبادی تصوری و تصدیقی تأکید میورزد. این نوشتار، با بیانی وزین و ساختاری نظاممند، جایگاه عرفان نظری را برای پژوهشگران این حوزه روشن میسازد.
با نظارت صادق خادمی