متن درس
تحلیل و تبیین مبحث وجود و کون در تمهید القواعد
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۴)
دیباچه
کتاب تمهید القواعد، اثر گرانسنگ صائنالدین علی بن محمد تُرکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، گوهری درخشان در سپهر عرفان نظری است که با ژرفنگری در مفاهیم بنیادین وجودشناختی، چون وجود، کون، وحدت و کثرت، راهی به سوی فهم حقیقت هستی میگشاید. این اثر، با نگاهی نظاممند و دقیق، به تبیین رابطه میان حق و خلق پرداخته و چارچوبی معرفتی برای کاوش در اسرار وجود فراهم میآورد. در این نوشتار، مبحث وجود و کون، که در جلسه بیست و چهارم از درسگفتارهای این کتاب بررسی شده، با زبانی روشن و ساختاری منسجم بازنویسی شده است تا دریچهای به سوی تأملات عمیق عرفانی و فلسفی بگشاید. این بازنویسی، با حفظ تمامیت محتوای اصلی، به پیوند مفاهیم با آیات قرآن کریم و تحلیلهای عرفانی پرداخته و تلاش دارد تا نوری بر پیچیدگیهای این مفاهیم بیفکند، گویی آینهای که جمال حقیقت را در خود منعکس میسازد.
بخش یکم: تمایز وجود و کون در حکمت و عرفان
مفهوم وجود و کون در حکمت
در نگاه حکیمان، وجود امری زاید بر ماهیت است، به گونهای که ماهیت، گرچه اصالت خود را از وجود میگیرد، اما از سوی وجود نفی نمیشود. وجود، به مثابه نور حقیقت، بر ماهیت سایه میافکند و تعینات وجودی را در قالب ماهیتها متجلی میسازد. این دیدگاه، که با نظریه اصالت وجود صدرالمتألهین همخوانی دارد، بر آن است که وجود اصیل است و ماهیت، چونان ظرفی است که وجود در آن تجلی مییابد. حکیم، وجود را امری متمایز از ماهیت میداند، اما این تمایز به معنای نفی ماهیت نیست، بلکه ماهیت، چونان سایهای از وجود، در نسبت با آن معنا مییابد.
وجود و کون در عرفان نظری
در عرفان نظری، برخلاف حکمت، ماهیتها مفاهیمی ذهنیاند و وجود و موجود یکی دانسته میشوند. عارف، همه ظهورات و تعینات را جلوههای وجود حق میبیند، گویی همه کائنات چونان آیینههاییاند که نور واحد حق را بازمیتابانند. در این دیدگاه، که با نظریه وحدت وجود ابنعربی همخوانی دارد، ماهیتها فاقد اصالتاند و تنها وجود حق، حقیقت ذاتی دارد. کون، بهعنوان مظاهر وجود، از وجود حق متمایز است، اما به آن منسوب بوده و وابستگی ذاتی دارد.
محییالدین ابنعربی در این باره میفرماید: «کل أمرٍ وجودیٍ کونٌ»، یعنی هر امر وجودی، کون است. این سخن به این معناست که کون، به مظاهر وجود اطلاق میشود، در حالی که وجود، مختص ذات حق است. این تمایز، نه به معنای تباین کامل، بلکه به معنای تغایر در حیثیت است.
تساوق وجود و کون
صائنالدین، با استناد به صدرالمتألهین، میان کون و وجود تساوق قائل است، به این معنا که هر دو به یک حقیقت واحد اشاره دارند، اما با حیثیات متفاوت. تساوق، برخلاف ترادف یا تساوی، بر وحدت مصداقی با حیثیات واحد دلالت دارد. این دیدگاه، که با نظریه وحدت وجود همخوانی دارد، نشان میدهد که وجود و کون، در ظرف اطلاق، یکیاند و هر دو به ذات حق اشاره دارند.
در اصطلاح حکیمان، گاه کون و وجود مترادف یا مساوی پنداشته شدهاند، اما این سخن از منظر عرفانی و منطقی نادرست است. ترادف، به دلیل فقدان غایت در وضع دو لفظ برای یک معنا، محال است. هر لفظ، حیثیتی خاص دارد و کون و وجود، هر یک با معنایی متمایز، به یک حقیقت واحد ارجاع میدهند.
برای نمونه، لفظ «کون» در عرفان، به مظاهر وجود و تعینات آن اشاره دارد، در حالی که «وجود» به ذات حق اطلاق میشود. این تمایز، چونان تفاوت میان نور و سایههای آن است که هر یک، بهرغم تفاوت در ظهور، به یک حقیقت بازمیگردند.
بخش دوم: وحدت و کثرت در چارچوب عرفان نظری
تقسیمبندی وحدت و کثرت
صائنالدین، وحدت و کثرت را به چهار قسم تقسیم میکند: وحدت حقیقی (حق)، کثرت ذاتی (خلق)، وحدت نسبی (اسماء و صفات)، و کثرت نسبی (کون). این تقسیمبندی، چونان نقشهای است که راههای معرفت به حقیقت را نشان میدهد. وحدت حقیقی، مختص ذات حق است که هیچ غیریتی در آن راه ندارد. کثرت ذاتی، به خلق اطلاق میشود که بدون لحاظ وجود، کثرتی ذاتی دارند. وحدت نسبی، به اسماء و صفات الهی اشاره دارد که در نسبت با ذات واحد لحاظ میشوند، و کثرت نسبی، به کون یا مظاهر وجود اطلاق میگردد.
شارح در این باره میفرماید:
وإن اعتبرت الكثرةُ النسبيّةُ بأن أُخذت تلک الكثرة من حيث أنّها منتسبةٌ إلى الأمر الجامع انتسابآ مّا وعُقِلَت متوحّدةً مُجرّدةً عن الصِبغة الوجوديّة، فهي الأمرُ المشارُ إليه المنسوبُ إلى الوجود المسمّى ب «الكون» و حقيقةِ معنى العالم و عينِهِ الثابتةِ، ونحوِ ذلک.
اگر کثرت نسبی را به این اعتبار کنید که به امر واحدی انتساب دارد و آن را متحد و مجرد از صبغه وجودی در نظر بگیرید، این همان امر مورد اشاره شیخ اکبر است که منسوب به «وجود» بوده و به «کون» موسوم است؛ یعنی مراد شیخ در جمله «کون هر امر وجودی را گویند» همین است و این، حقیقت معنای «عالم» و «عین ثابت» و امثال آن است.
وحدت نسبی و کثرت نسبی
وحدت نسبی، به کثرات در نسبت با عین واحد (ذات حق) اشاره دارد، در حالی که کثرت نسبی، به کثرات در نسبت با امر جامع وجود (کون) اطلاق میشود. وحدت نسبی، به اسماء و صفات الهی بازمیگردد که چونان پرتوهایی از نور حق، در نسبت با ذات او معنا مییابند. کثرت نسبی، به مظاهر وجود یا کون اشاره دارد که در ظرف ظهور، کثرتی اعتباری دارند.
شارح در این باره میفرماید:
ثمّ إنّه قد ظهَر لک ممّا سلَف من البيان: أنّ للوحدة اعتبارتين. فاعلم أنّ أحد اعتبارَي الوحدة وهو الحقيقيُ منهما، هو معنى الإطلاق الذي يلحق الوجودَ لذاته، ويقتضيه أوّلا، فإنّه من خواصِّه اللازمة البيِّنة، فحقيقةُ الوجود حيث يظهر لا يظهر إلّا به، ولا يَتحقّقُ أحكامها إلّا باعتباره، وظاهرُ الوجود في كلام المحقّقين عبارةٌ عنه؛ فإنّ الظاهرَ من الشيء هو أوّلُ ما يُدْرَکُ به الشيءُ منه، والوجوبُ إشارةٌ إليه.
از آنچه گذشت، آشکار گردید که وحدت، دو اعتبار دارد. پس بدانید که یکی از دو اعتبار وحدت، وحدت حقیقی است که معنای اطلاقی دارد و بهطور ذاتی بر وجود عارض میشود و وجود ابتدا آن را اقتضا میکند؛ زیرا این وحدت حقیقی، از خواص لازم و بین وجود است. پس حقیقت وجود هر کجا ظهور کند، جز به این وحدت ظهور نمییابد، و احکام آن جز به اعتبار آن تحقق نمییابد.
وحدت نسبی، رقایق ارتباطی را در بر میگیرد که به عین واحد بازمیگردند، گویی چونان رشتههایی از نور، به منبع واحد متصلاند. این وحدت، پس از اعتبار عروض علم به وجود لاحق میشود و احکام آن در ظرف اسباب ظاهر میگردد.
بخش سوم: امکان عشقی و رابطه عاشقانه حق و مظاهر
امکان عشقی در برابر امکان فقری
صائنالدین مفهوم امکان عشقی را مطرح میکند که در آن، مظاهر بهعنوان جلوههای عشق الهی ظاهر میشوند، نه موجوداتی فقیر و نیازمند. این مفهوم، در مقابل امکان فقری صدرالمتألهین قرار میگیرد که بر فقر ذاتی مخلوقات تأکید دارد. امکان عشقی، چونان نسیمی است که از باغ محبت الهی میوزد و مظاهر را به رقص درمیآورد، نه بهعنوان موجوداتی که از خود هیچ ندارند، بلکه بهعنوان جلوههایی که از عشق حق سرچشمه گرفتهاند.
عشق الهی و مشتاقی حق
حق، به مظاهر مشتاقتر است، چنانکه والدین به فرزند خویش عشق میورزند. این تشبیه، نشاندهنده شدت محبت الهی به مظاهر است، گویی حق، چونان باغبانی است که گلهای وجود را با مهر پرورانده است. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
وَهُوَ أَقْرَبُ إِلَيْكُمْ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
و او به شما از رگ گردن نزدیکتر است (سوره ق، آیه ۱۶).
این آیه، حضور دائمی و بیواسطه حق در همه مظاهر را نشان میدهد، گویی نور وجود او در تکتک ذرات کائنات جاری است.
بخش چهارم: عارف و نفی غیریت
عارف و شناخت مظاهر در ظرف وحدت
عارف، در مقام وحدت، هیچ غیریتی نمیبیند و همه موجودات را بهعنوان مظاهر حق میشناسد. او، چونان سالکی است که در آیینه وجود، تنها جمال حق را مینگرد و هیچ بیگانهای در دل او راه ندارد. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ
پس به هر سو رو کنید، آنجا وجه خداست (سوره بقره، آیه ۱۱۵).
عارف، در هر مظهر، وجه حق را میبیند و با همه موجودات، چونان آشنایان دیرین، همدلی میکند. این شناخت، نه از سر تفرقه و کثرت، بلکه از سر وحدت و یگانگی است.
تمایز عارف و فیلسوف
عارف، برخلاف فیلسوف، غیریت را نفی میکند و همه را در مراتب مختلف وحدت میشناسد. فیلسوف، گاه کثرت را لحاظ میکند و موجودات را در قالب تمایزات مفهومی تحلیل مینماید، اما عارف، چونان پرندهای که بر فراز کثرات پرواز میکند، تنها وحدت حق را میبیند. این تمایز، نشاندهنده تفاوت بنیادین میان عرفان و فلسفه است که اولی بر وحدت تأکید دارد و دومی گاه به کثرت میپردازد.
جمعبندی
مبحث وجود و کون در تمهید القواعد، چونان دری گرانبها در اقیانوس عرفان نظری، به تبیین دقیق مفاهیم بنیادین وجودشناختی میپردازد. صائنالدین، با تمایز میان وجود و کون در حکمت و عرفان، چارچوبی نظاممند برای فهم این مفاهیم ارائه میدهد. در حکمت، وجود زاید بر ماهیت است و کون و وجود گاه مترادف پنداشته میشوند، اما در عرفان، وجود مختص حق است و کون به مظاهر وجود اطلاق میگردد. تساوق کون و وجود، وحدت مصداقی آنها را نشان میدهد که در ظرف اطلاق، هر دو به ذات حق بازمیگردند. تقسیمبندی وحدت و کثرت به چهار قسم، چارچوبی جامع برای تحلیل رابطه حق و خلق فراهم میآورد. مفهوم امکان عشقی، رابطه عاشقانه میان حق و مظاهر را برجسته میکند و عارف، با نفی غیریت، همه را در آیینه وحدت مینگرد. پیوند این مباحث با آیات قرآن کریم، چونان نوری است که راه معرفت را روشن میسازد. این تحلیل، گنجینهای ارزشمند برای پژوهشگران عرفان نظری و فلسفه است که راه را به سوی فهم حقیقت هستی هموار میکند.
با نظارت صادق خادمی