متن درس
تمهید القواعد: تبیین حقیقت واجب الوجود
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۷)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد» اثر صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سدههای هشتم و نهم هجری، یکی از آثار برجسته عرفان نظری است که به تبیین مسائل بنیادین هستیشناسی و الهیات میپردازد. این اثر با نگاهی عمیق و فلسفی به حقیقت وجود و واجبالوجود، مفاهیم اطلاق، عموم، وحدت شخصی، و قیود وجودی و عدمی را کاوش میکند. در این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای جلسه سی و هفتم، تلاش شده است تا این مباحث با زبانی روشن و وزین، در قالبی علمی و منسجم ارائه گردد. هدف آن است که حقیقت واجبالوجود، که چون خورشیدی بیغروب بر آسمان معرفت میدرخشد، با دقتی فلسفی و عرفانی تبیین شود، تا طالبان حکمت را به سوی فهم ژرفتر این حقیقت رهنمون سازد.
بخش یکم: حقیقت واجبالوجود و اطلاق بیقید
مفهوم حقیقت واجبالوجود
حقیقت واجبالوجود، که در عرفان نظری بهعنوان جوهره هستی و مبدأ همه موجودات شناخته میشود، حقیقتی است که ذاتاً واجب است و وجودش از هرگونه قید و شرطی آزاد است. این حقیقت، که چون دریایی بیکران همه کثرات را در خود جمع کرده، نه به قید عموم اخذ شده و نه به قید تخصیص محدود میگردد. به تعبیر صائنالدین ترکه:
وتلک الحقيقةُ الواجبةُ لذاتها، غيرُ المأخوذة بقيد العموم؛ إذ لا تحقّقَ للأمر العامِّ – من حيث هو عامٌ – في الخارج
این حقیقت واجب ذاتی، به قید عموم اخذ نشده است؛ زیرا امر عام، از آن حیث که عام است، در خارج تحقق ندارد. مقصود این است که عموم، بهعنوان یک مفهوم ذهنی، نمیتواند حقیقت واجب را در بر گیرد، چرا که این حقیقت، فراتر از هرگونه قید و محدودیت ذهنی است.
درنگ: حقیقت واجبالوجود، چون نوری بیحجاب، از هر قید و شرطی، اعم از عموم یا تخصیص، مبراست. این حقیقت، که وجودش عین ذاتش است، در ظرف واقع جای دارد و از هرگونه ترکیب و اعتبار ذهنی آزاد است.
نفی قیود از حقیقت واجب
حقیقت واجبالوجود، به هیچ قیدی، چه وجودی و چه عدمی، چه اطلاقی و چه تقیدی، محدود نمیشود. قید، چون سایهای است که بر نور حقیقت میافتد و آن را از اطلاق محضش بازمیدارد. اگر حقیقت واجب را به قید عموم مقید کنیم، این قید خود نوعی تقید است که حقیقت را از ساحت اطلاق به ذهن میکشاند. به بیان ترکه:
وغيرُ المأخوذة بقيدٍ مخصِّصٍ من القيود الاعتباريّة العدميّة لما مرَّ، ولا بقيدٍ مخصِّصٍ من القيود الوجوديّة
این حقیقت، نه به قید مخصص از قیود اعتباری عدمی محدود است، به دلیل آنچه گذشت، و نه به قید مخصص از قیود وجودی. زیرا هر قیدی، چه وجودی و چه عدمی، حقیقت را از بساطت ذاتیاش دور میسازد. قیود عدمی، چون فقدان و نقصان، و قیود وجودی، چون صورت یا عرض، هر دو به ترکیب و کثرت میانجامند، در حالی که واجبالوجود بسیط و یکتاست.
تحلیل قیود و محالات آن
برای فهم دقیقتر، قیود ممکن برای حقیقت واجب به سه دسته تقسیم میشوند: قید عموم، قید عدمی، و قید وجودی. هر یک از این قیود به دلایل فلسفی باطل است:
- قید عموم: اگر حقیقت واجب به قید عموم اخذ شود، به معنای عام بودن از حیث عموم است. اما عام، از آن حیث که عام است، تنها در ذهن تحقق دارد و در خارج موجود نیست. بنابراین، چنین حقیقتی نمیتواند واجبالوجود باشد، زیرا واجبالوجود عین وجود خارجی است.
- قیود عدمی اعتباری: اگر حقیقت واجب به قیود عدمی مقید شود، محذور اجتماع نقیضین پیش میآید؛ زیرا وجود را به عدم متصف کردن محال است. در پاسخ به اشکال احتمالی که قیود عدمی را عدم نسبی (نه مطلق) میداند، باید گفت که هر قید عدمی، به ناچار مشتمل بر عدم صرف است، و این عدم، نقیض وجود میشود.
- قیود وجودی: قید وجودی یا به مثابه صورت است که واجب را مرکب از دو جزء میکند (فصل و جنس)، یا به مثابه عرض است که خارجی از حقیقت واجب است. هر دو صورت محال است، زیرا ترکیب و نیاز به غیر با بساطت و غنای ذاتی واجب سازگار نیست.
فإنّ القيدَ الَّذي يُقيّدَ به طبيعةَ الواجب، لا يخلو من أن يكون هو قيدُ العموم؛ أعني التَّجريدَ عن سائر القيود، أو قيدآ مخصّصآ يُفيدُ إخراجَ المقيّد من عمومه وتخصيصه ببعض الجزئيّات
قیدی که طبیعت واجب را مقید میکند، یا قید عموم است، یعنی تجرید از سایر قیود، یا قید مخصص است که مقید را از عمومش خارج کرده و به برخی جزئیات اختصاص میدهد. هر سه صورت این قیود، به دلیل محالات منطقی و فلسفی، باطل است.
جمعبندی بخش یکم
حقیقت واجبالوجود، چون آیینهای صاف و بیغبار، از هرگونه قید و شرط مبراست. این حقیقت، که وجودش عین ذاتش است، نه به عموم مقید است و نه به تخصیص محدود میشود. اطلاق آن، اطلاق حقیقی است که در ظرف واقع تحقق دارد و از هرگونه ترکیب، اعتبار ذهنی، و نیاز به غیر منزه است. این بخش، با تبیین نفی قیود از حقیقت واجب، بنیادی برای فهم وحدت شخصی و اطلاق بیقید آن فراهم میآورد.
بخش دوم: وحدت شخصی و اطلاق حقیقی
وحدت شخصی وجود
وحدت شخصی وجود، که در عرفان نظری بهعنوان وحدتی فراگیر و بیقید شناخته میشود، حقیقتی است که همه کثرات را در خود جمع کرده و از هرگونه قید و تخصیص آزاد است. این وحدت، چون خورشیدی است که همه پرتوهای وجود را از خود ساطع میکند، بیآنکه به قیدی مقید شود. صائنالدین ترکه در این باره میفرماید:
والمذكورُ في البرهان إنّما هو إثباتُ وجوب الطبيعة ـ من حيث هي هي ـ شرَع أن يُبيِّن أنّ المُثْبِتَ وجوبُه ليس المقيَّد بقيد العموم؛ بل الحقيقةِ المطلقةِ بالإطلاق الحقيقيّ
آنچه در برهان آمده، اثبات وجوب طبیعت از آن حیث که طبیعت است، میباشد. مقصود این است که وجوب ثابتشده، مقید به قید عموم نیست، بلکه حقیقتی است مطلق به اطلاق حقیقی. این اطلاق حقیقی، که فراتر از اطلاق مقابل تقید است، حقیقت واجب را از هرگونه قید ذهنی یا خارجی آزاد میسازد.
درنگ: وحدت شخصی وجود، چون جریانی بیانتها، همه تعینات را در خود جمع کرده و از هر قید و شرطی آزاد است. این وحدت، نه تنها در خارج تحقق دارد، بلکه خود عین خارج است و از هرگونه ترکیب و کثرت مبراست.
تفاوت اطلاق حقیقی و اطلاق مقابل تقید
اطلاق حقیقی، که حقیقت واجبالوجود را توصیف میکند، با اطلاق مقابل تقید متفاوت است. اطلاق مقابل تقید، خود نوعی تقید است، زیرا در مقابل مفهوم تقید قرار میگیرد و از اینرو، در ظرف ذهن تحقق مییابد. اما اطلاق حقیقی، چون نوری بیحجاب، از هرگونه مقابل و قید آزاد است. ترکه در این باره میگوید:
دونَ الإطلاق المقابل للتَّقييد، فإنّه في الحقيقة تقييدٌ، والواجبُ لا يمكن أن يكون مقيّدآ بوجهٍ من الوجوه أصلا
اطلاق مقابل تقید، در حقیقت خود نوعی تقید است، و واجبالوجود به هیچ وجه نمیتواند مقید باشد. این بیان نشان میدهد که حقیقت واجب، از هرگونه قید، حتی قید اطلاق، مبراست و در ساحت اطلاق حقیقی جای دارد.
جمعبندی بخش دوم
وحدت شخصی وجود، که چون آیینهای بیزنگار همه تعینات را در خود بازمیتاباند، حقیقتی است که از هر قید و شرطی آزاد است. این وحدت، که اطلاقش اطلاق حقیقی است، نه تنها در خارج تحقق دارد، بلکه خود عین خارج است. اطلاق حقیقی، که فراتر از هرگونه مقابل و قید است، حقیقت واجب را بهعنوان مبدأ همه موجودات تبیین میکند. این بخش، با تأکید بر وحدت شخصی و اطلاق حقیقی، راه را برای فهم عمیقتر حقیقت واجب هموار میسازد.
بخش سوم: نفی ترکیب و نیاز به غیر در واجبالوجود
محال بودن ترکیب در واجبالوجود
واجبالوجود، به دلیل بساطت ذاتیاش، نمیتواند مرکب باشد. اگر قید مخصص بهصورت صورت یا فصل باشد، واجب از دو جزء یا اجزای متعدد تشکیل میشود، که این با بساطت ذاتی واجب ناسازگار است. ترکه میفرماید:
لأنّ هذا القيدَ المخصِّصَ، لو كان كالصُّورة بالنِّسبة إليها، لتركَّبَ الواجبُ لذاته من جزئيْن، أو أجزاءَ مختلفةٍ، هذا محالٌ
اگر قید مخصص، مانند صورت نسبت به حقیقت واجب باشد، واجب ذاتی از دو جزء یا اجزای مختلف ترکیب میشود، و این محال است. ترکیب، چه از نوع ذاتی (مانند فصل و جنس) و چه از نوع عرضی، با غنای ذاتی واجب منافات دارد.
نفی نیاز به غیر
اگر قید مخصص بهصورت عرض باشد، واجب در وجوب ذاتی خود به غیر مباین نیازمند میشود، که این نیز محال است. زیرا نیاز به غیر، با غنای ذاتی واجب سازگار نیست. به تعبیر ترکه:
ولو كان كالأمر العَرَضىّ بالنِّسبة إليها، فلا يكون لازمآ لنفسِ طبيعتها، وإلّا لاَسْتَحالَ أن يكون قيدآ مخصّصآ، وحينئذٍ افتقرت الحقيقةُ الواجبةُ في وجوبها الذّاتي إلى غيرها المبائنُ لها
اگر قید مخصص مانند امر عرضی نسبت به حقیقت واجب باشد، لازم طبیعت آن نیست، وگرنه محال بود که قید مخصص باشد. در نتیجه، حقیقت واجب در وجوب ذاتی خود به غیر مباین نیازمند میشود. این نیاز به غیر، به دلیل محال بودن تسلسل در امور مترتب بین دو طرف محدود (طبیعت و مخصص)، باطل است.
جمعبندی بخش سوم
واجبالوجود، که چون کوهی استوار در برابر هرگونه ترکیب و نیاز به غیر ایستاده است، از هرگونه قید و شرط مبراست. نه ترکیب ذاتی، مانند فصل و جنس، و نه وابستگی عرضی، مانند عرض، با حقیقت واجب سازگار نیست. این بخش، با تبیین محال بودن ترکیب و نیاز به غیر، بر بساطت و غنای ذاتی واجبالوجود تأکید میکند.
بخش چهارم: ظهور و تعین در حقیقت واجب
تعین و اطلاق حقیقی
حقیقت واجبالوجود، اگرچه از هر قیدی آزاد است، در ظرف ظهور و تعین، بهصورت احدیت و واحدیت جمع ذاتی ظاهر میشود. این تعین، نه قیدی بر ذات، بلکه خود اطلاق حقیقی است. ترکه میفرماید:
نعم تعيُّنها إنّما هو الإطلاقُ الحقيقيُّ، وأحديّةُ الجمع الذَّاتي
تعین حقیقت واجب، همان اطلاق حقیقی و احدیت جمع ذاتی است. این تعین، چون جویباری است که از چشمه اطلاق سرچشمه میگیرد و همه ظهورات را در خود جمع میکند، بیآنکه ذات را مقید سازد.
تبیین قرآنی ظهور واجب
قرآن کریم، با بیانی روشن و ژرف، حقیقت واجب را در ظهوراتش توصیف میکند. در آیهای میفرماید:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ
ای مردم، شمایید که به خدا نیازمندید، و خداست که بینیاز و ستوده است. این آیه، غنای ذاتی واجبالوجود را نشان میدهد که از هرگونه نیاز به غیر مبراست.
همچنین در آیهای دیگر میفرماید:
مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
کیست که به خدا وامی نیکو دهد تا خدا آن را برای او چندین برابر کند؟ خدا تنگ میگیرد و فراخ میسازد و به سوی او بازمیگردید. این آیه، حقیقت واجب را در مقام ظهور و تعین نشان میدهد، که چون گدایی گوشهنشین در لباس خلق ظاهر میشود، اما در حقیقت، غنی مطلق است.
درنگ: تعین حقیقت واجب، نه قیدی بر ذات، بلکه ظهور اطلاق حقیقی در ظرف احدیت و واحدیت است. این ظهور، چون آیینهای است که همه کثرات را در خود بازمیتاباند، بیآنکه ذات را محدود سازد.
جمعبندی بخش چهارم
حقیقت واجبالوجود، در ظرف ظهور و تعین، بهصورت احدیت و واحدیت جمع ذاتی ظاهر میشود. این تعین، نه قیدی بر ذات، بلکه خود اطلاق حقیقی است که همه کثرات را در خود جمع میکند. قرآن کریم، با بیانی بلیغ، این حقیقت را در مقام ظهور توصیف میکند و نشان میدهد که واجبالوجود، در عین غنای ذاتی، در لباس خلق ظاهر میشود تا طالبان معرفت را به سوی خود رهنمون سازد.
نتیجهگیری کلی
حقیقت واجبالوجود، که چون نوری بیحجاب بر آسمان هستی میدرخشد، از هرگونه قید و شرط، اعم از عموم، تخصیص، وجودی یا عدمی، مبراست. این حقیقت، که وجودش عین ذاتش است، در ظرف واقع تحقق دارد و از هرگونه ترکیب و اعتبار ذهنی آزاد است. وحدت شخصی آن، همه کثرات را در خود جمع کرده و اطلاقش، اطلاق حقیقی است که فراتر از هرگونه مقابل و قید است. در ظرف ظهور، این حقیقت در مقام احدیت و واحدیت ظاهر میشود، بیآنکه ذاتش مقید گردد. قرآن کریم، با آیاتی چون «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ» و «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ»، این حقیقت را در مقام غنا و ظهور تبیین میکند. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای جلسه سی و هفتم «تمهید القواعد»، کوشید تا این مفاهیم را با زبانی روشن و وزین، در قالبی علمی و منسجم ارائه دهد، تا طالبان حکمت را به سوی فهم ژرفتر حقیقت واجبالوجود رهنمون سازد.
با نظارت صادق خادمی