در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 39

متن درس





تمهید القواعد: وصل نهم – بررسی اشتراک و تشکیک در مفهوم وجود

تمهید القواعد: وصل نهم – بررسی اشتراک و تشکیک در مفهوم وجود

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۳۹)

دیباچه

کتاب شریف تمهید القواعد، اثر حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، یکی از آثار گران‌سنگ عرفان نظری است که به تبیین دقیق و عمیق مسائل وجودشناختی می‌پردازد. این اثر، با رویکردی فلسفی و عرفانی، به بررسی مفاهیم بنیادین هستی‌شناسی، از جمله مفهوم وجود، اشتراک و تشکیک آن، و نسبت واجب‌الوجود با ممکنات می‌پردازد. وصل نهم از این کتاب، که در این نوشتار به آن پرداخته شده، به نقد و بررسی آرای مشائیان در باب اشتراک مفهومی وجود و تباین مصادیق آن اختصاص دارد. این بخش، با طرح اشکالات وارد بر دیدگاه مشائیان و پاسخ به آن‌ها، تلاشی است برای روشن ساختن حقیقت وجود و نسبت آن با واجب‌الوجود و ممکنات، به گونه‌ای که هم از منظر فلسفی و هم از منظر عرفانی، معرفتی ژرف به خواننده عرضه شود. نوشتار حاضر، با نگاهی دقیق به متن اصلی و تحلیل‌های تکمیلی، این مباحث را با زبانی روشن و ساختاری منظم ارائه می‌دهد تا راهگشای طالبان معرفت در مسیر فهم عمیق‌تر حقیقت باشد.

وصل نهم: نقد و بررسی اشتراک مفهومی وجود و تباین مصادیق

بیان مسأله: اشتراک مفهوم وجود و تباین مصادیق

در فلسفه مشائی، مفهوم وجود به عنوان مفهومی مشترک بر واجب‌الوجود و ممکنات حمل می‌شود، اما مصادیق این مفهوم از منظر مشائیان متباین هستند. واجب‌الوجود، که فاقد ماهیت است، در مقابل ممکنات، که دارای ماهیت و حد وجودی‌اند، قرار می‌گیرد. این دیدگاه، که وجود را به عنوان امری مشترک در مفهوم و متباین در مصداق می‌بیند، زمینه‌ساز پرسش‌هایی عمیق در باب نسبت وجود با واجب‌الوجود و چگونگی تأثیرگذاری آن در ممکنات می‌شود. در این وصل، صائن‌الدین ترکه به تقریر کلام مشائیان پرداخته و اشکالی را مطرح می‌کند که از منظر آنان پاسخ داده می‌شود. این اشکال، به رابطه میان واجب‌الوجود و وجود و چگونگی تأثیرگذاری واجب بدون نیاز به وجود یا انضمام امری خارجی می‌پردازد.

متن اصلی و ترجمه

متن اصلی وصل نهم چنین است:

«ولا يلزم من هذا أن تكونَ تلک الحقيقةُ من الماهيّات المغايرة للوجود، فتكونُ مؤثّرةً للوجود لا بشرط الوجود، لأنّ تلک الحقيقةَ نفسُ الوجود، ولا تُغاير الوجودَ، ويكون قولُ الوجود على تلک الحقيقة الملزومة، وعلى سائر الوجودات الباقية الملزومة بالنِّسبة إليه، على سبيل التـَّشكيک».

ترجمه: از این (حمل وجود بر واجب و ممکنات به نحو اشتراک) لازم نمی‌آید که این حقیقت، از ماهیات مغایر با وجود باشد تا این‌که (آن حقیقت واجب) مؤثر در وجود، لا به‌شرط وجود باشد؛ چرا که این حقیقتِ خودِ وجود است، و با وجود مغایر نیست، و حمل وجود بر این حقیقتِ ملزوم و دیگر وجودات ملزوم نسبت به آن (وجود) به‌گونه‌ی تشکیک است.

این متن، به صراحت بیان می‌دارد که دیدگاه مشائیان، واجب‌الوجود را عین وجود می‌داند، نه حقیقتی مغایر با آن. این عینیت، مانع از آن می‌شود که واجب‌الوجود به عنوان ماهیتی مستقل از وجود فرض شود که بدون وجود، در ممکنات تأثیر بگذارد. حمل وجود بر واجب و ممکنات، در نگاه مشائیان، به صورت تشکیکی است، گرچه در ادامه نشان داده خواهد شد که این تشکیک، در ظرف مفهوم، به اشتراک بازمی‌گردد.

تحلیل اشکال و پاسخ مشائیان

شارح در ادامه، به تقریر اشکالی می‌پردازد که بر دیدگاه مشائیان وارد است:

أقول: هذا شروعٌ في دفع ما يُمكن ايرادُه على ما ذهب إليه المتأخّرون حتّى يَتحقّقَ به مذهبُهم وسيُبيَّن بعد ذلک إبطالَه، جَرْيآ على مقتضى عادته، كما سبَق التّنبيهُ عليه. من جملة ذلک: أنّه يلزم حينئذٍ أن تكون تلک الحقيقةُ ـ أي الطبيعة الواجبة ـ من الماهيّات المغايرة للوجود، ضرورةَ وجوب تحقّق المغايرة بين الملزوم ولازمه، وحينئذٍ يَلزمُ أن تكونَ تلک الطَّبيعةُ مؤثّرةً في الوجود لا بشرط الوجود؛ أي بدون اعتبار انضمامها بالوجود.

ترجمه: این فراز، شروع در دفع ایرادی است که ممکن است بر مذهب متأخران مشاء وارد آید، تا نظرگاه آنان ثابت شود. و بعد از اثبات مذهب ایشان، بطلان آن را تبیین می‌کند تا به مقتضای روش خود در نقل آرای دیگران رفتار کرده باشد، همان‌طور که پیش از این بیدارباش دادیم. از جمله اشکالات وارد بر مذهب مشاء، این است که: در این هنگام لازم می‌آید که این حقیقت، یعنی طبیعت واجب از ماهیاتِ مغایر با وجود باشد؛ زیرا بدیهی است که به‌طور لزومی میان ملزوم و لازم آن مغایرت باشد، و در این هنگام لازم می‌آید که این طبیعت در وجود، بدون داشتن وجود، مؤثر باشد؛ بدین معنا که بدون اعتبار انضمام آن حقیقت به وجود، مؤثر باشد.

اشکال مطرح‌شده، به این نکته اشاره دارد که اگر وجود به عنوان امری لازم بر واجب‌الوجود و ممکنات عارض شود، لازم می‌آید که واجب‌الوجود، به عنوان ملزوم، حقیقتی مغایر با وجود داشته باشد. این مغایرت، به این معنا است که واجب‌الوجود، به عنوان ماهیتی مستقل، باید بدون انضمام وجود، در ممکنات تأثیر بگذارد. این امر، با استقلال ذاتی و فعلی واجب‌الوجود سازگار نیست، زیرا واجب‌الوجود نمی‌تواند محتاج به امری خارجی باشد و بدون وجود، مؤثر واقع شدن محال است.

پاسخ مشائیان به این اشکال چنین است:

فأجاب بأنّه: إنّما يلزم ذلک، لو لم تكن الحقيقةُ نفسَ الوجودِ البحت، بدون انضمامِ أمرٍ آخرَ معه. أمّا إذا كانت نفسَه كما هو مذهبُهم، فلا يَرِدَ شيءٌ ممّا ذُكر؛ إذ الخصوصيَّةُ الواجبةُ عندهم هي تأكّدُ معنى الوجود في نفسه، وتنزّهُه عمّا يُشوبُ صرافتهِ الذَّاتيّة، فالحقيقةُ الخاصّةُ الواجبةُ، حينئذٍ لا تُغايرُ الوجوبَ المطلقَ بالذّات.

ترجمه: در صورتی این محذور پیش می‌آید که حقیقت نفس وجودِ بحت، بدون انضمام امر دیگری با آن نباشد. ولی اگر حقیقت واجب، نفسِ وجود باشد ـ همان‌گونه که باور مشائیان است ـ این اشکال بر آن‌ها وارد نمی‌شود؛ چرا که خصوصیت واجب در نزد ایشان تأکد معنای وجود فی‌نفسه بوده، و بر پاکی وی از شائبه‌هایی که صرافت ذاتی را به هم می‌زنند، دلالت می‌کند. پس حقیقت خاص واجب، مغایرت با وجود مطلق بالذات ندارد.

پاسخ مشائیان، بر این اصل استوار است که واجب‌الوجود، عین وجود است و هیچ مغایرتی میان حقیقت واجب و وجود وجود ندارد. این عینیت، مانع از آن می‌شود که واجب‌الوجود به عنوان ماهیتی مغایر با وجود فرض شود که بدون وجود، در عالم تأثیر بگذارد. واجب‌الوجود، به مثابه وجودی ناب و خالص است که از هرگونه شائبه و محدودیت مبراست، و این خلوص، همان تأکد وجود در ذات خویش است.

درنگ

دیدگاه مشائیان در باب عینیت واجب‌الوجود با وجود، بر این اصل استوار است که حقیقت واجب، نفس وجود است. این عینیت، مانع از آن می‌شود که واجب‌الوجود به عنوان ماهیتی مغایر با وجود فرض شود که بدون وجود، در ممکنات تأثیر بگذارد. این دیدگاه، با تأکید بر تأکد معنای وجود در ذات واجب، از هرگونه دوگانگی میان واجب و وجود پرهیز می‌کند.

اشکال دوم: چگونگی عینیت لازم و ملزوم

اشکال دیگری که بر دیدگاه مشائیان وارد می‌شود، به چگونگی عینیت لازم (وجود) و ملزوم (واجب‌الوجود) بازمی‌گردد. اگر وجود به عنوان لازم بر واجب و ممکنات عارض شود، چگونه ممکن است که در مورد واجب‌الوجود، لازم و ملزوم عین یکدیگر باشند؟ این پرسش، از این جهت مطرح است که لازم و ملزوم، به طور طبیعی، مغایر با یکدیگرند، و عروض وجود بر واجب، به معنای لاحق بودن وجود نسبت به واجب است، در حالی که واجب‌الوجود، مقوم وجود و سابق بر آن است.

پاسخ به این اشکال، بر تمایز میان محمول بالصمیمه و محمول بالضمیمه استوار است. وجود در مورد واجب‌الوجود، محمولی است که از صمیم ذات واجب انتزاع می‌شود و بر آن حمل می‌گردد، نه محمولی که به ضمیمه امری خارجی عارض شود. در این صورت، هیچ مغایرتی میان وجود و واجب‌الوجود وجود ندارد، زیرا وجود، عین ذات واجب است. این عینیت، در مورد ممکنات صادق نیست، زیرا ممکنات دارای ماهیت‌اند و وجود در آن‌ها به عنوان امری مغایر و عارض تلقی می‌شود.

برای روشن شدن این مطلب، می‌توان به تمثیلی اشاره کرد: وجود را مانند نوری تصور کنید که در واجب‌الوجود، به مثابه خورشید، از ذات خود ساطع می‌شود، بی‌آنکه نیازی به منبعی دیگر داشته باشد. اما در ممکنات، این نور مانند شعاعی است که از خورشید بر اشیا می‌تابد و آن‌ها را روشن می‌کند، در حالی که خود اشیا، ظرفی برای پذیرش این نورند. این تمثیل، تفاوت میان عینیت وجود و واجب در مقابل مغایرت وجود و ماهیت در ممکنات را به زیبایی نشان می‌دهد.

تمایز میان اشتراک مفهومی و تشکیک مصداقی

یکی از نکات کلیدی در این بحث، تمایز میان اشتراک مفهومی و تشکیک مصداقی است. در ظرف مفهوم، وجود به صورت مشترک بر واجب و ممکنات حمل می‌شود، و این اشتراک، به معنای وحدت مفهومی وجود است. اما در ظرف مصداق، وجود به صورت تشکیکی ظهور می‌یابد، به گونه‌ای که مراتب مختلف وجود، از واجب‌الوجود گرفته تا ممکنات، هر یک حکمی خاص دارند. در واجب‌الوجود، وجود عین ذات است و هیچ مغایرتی میان آن‌ها نیست، اما در ممکنات، وجود به عنوان امری عارض بر ماهیت تلقی می‌شود.

این تمایز، به روشنی نشان می‌دهد که سخن گفتن از تشکیک در ظرف مفهوم، نادرست است، زیرا مفهوم وجود، مشترک است و تشکیک، تنها در مصادیق وجود معنا دارد. به عنوان مثال، وقتی می‌گوییم «الله موجود» یا «انسان موجود»، مفهوم «موجود» در هر دو مورد مشترک است، اما در مصداق، وجود واجب‌الوجود، اشد و اکمل از وجود ممکنات است. این تفاوت مراتب، همان تشکیک مصداقی است که مشائیان به آن قائل‌اند.

درنگ

تمایز میان اشتراک مفهومی و تشکیک مصداقی، از اصول بنیادین در فهم دیدگاه مشائیان است. در ظرف مفهوم، وجود به صورت مشترک بر واجب و ممکنات حمل می‌شود، اما در ظرف مصداق، وجود به صورت تشکیکی ظهور می‌یابد، و این تشکیک، مراتب مختلف وجود را از واجب‌الوجود تا ممکنات نشان می‌دهد.

نقد دیدگاه تباین مصادیق

اگر مصادیق وجود را متباین بدانیم، چنان‌که برخی مشائیان قائل‌اند، مشکلاتی پدید می‌آید. در دیدگاه تباین، وجودات مختلف، هیچ وحدتی در خارج ندارند و تنها در مفهوم، مشترک‌اند. این دیدگاه، امکان برقراری رابطه لازم و ملزوم در خارج را سلب می‌کند، زیرا اگر وجودات متباین باشند، نمی‌توان وجود را به عنوان امری واحد و لازم بر واجب و ممکنات حمل کرد. در این صورت، واجب‌الوجود و ممکنات، هر یک وجودی مستقل و متباین خواهند داشت، و این تباین، مانع از آن می‌شود که وجود به عنوان حقیقتی واحد، در همه موجودات جریان یابد.

در مقابل، دیدگاه تشکیک، وجود را به عنوان حقیقتی واحد می‌بیند که دارای مراتب است. در این دیدگاه، واجب‌الوجود، مرتبه اعلای وجود است که عین ذات خود است، و ممکنات، مراتب نازل‌تر وجودند که با ماهیت همراه‌اند. این دیدگاه، با حفظ وحدت وجود، امکان برقراری رابطه لازم و ملزوم را در خارج فراهم می‌کند، زیرا وجود، به عنوان حقیقتی واحد، در همه مراتب جریان دارد.

برای توضیح این مطلب، می‌توان وجود را به رودی تشبیه کرد که از منبعی واحد سرچشمه می‌گیرد، اما در مسیر خود، به شاخه‌های متعدد تقسیم می‌شود. واجب‌الوجود، مانند سرچشمه این رود است که در خلوص و شدت، بی‌همتاست، و ممکنات، مانند شاخه‌های این رودند که هر یک، با ویژگی‌های خاص خود، از همان حقیقت واحد سرچشمه می‌گیرند.

جمع‌بندی وصل نهم

وصل نهم از تمهید القواعد، با تقریر دیدگاه مشائیان در باب اشتراک مفهومی وجود و تباین یا تشکیک مصادیق آن، به یکی از مسائل بنیادین هستی‌شناسی می‌پردازد. اشکال اصلی مطرح‌شده، به مغایرت میان واجب‌الوجود و وجود بازمی‌گردد که اگر صادق باشد، واجب‌الوجود باید بدون انضمام وجود، در ممکنات تأثیر بگذارد، امری که با استقلال ذاتی و فعلی واجب‌الوجود ناسازگار است. پاسخ مشائیان، بر عینیت واجب‌الوجود با وجود استوار است، به گونه‌ای که واجب، نفس وجود بحت است و هیچ مغایرتی با وجود ندارد. این عینیت، در ظرف واجب‌الوجود، به دلیل محمول بالصمیمه بودن وجود، ممکن است، در حالی که در ممکنات، وجود به عنوان محمول بالضمیمه، عارض بر ماهیت می‌شود.

تمایز میان اشتراک مفهومی و تشکیک مصداقی، از نکات کلیدی این وصل است که نشان می‌دهد در ظرف مفهوم، وجود مشترک است، اما در ظرف مصداق، مراتب متفاوتی دارد. نقد دیدگاه تباین مصادیق نیز نشان می‌دهد که تشکیک، بهتر از تباین، وحدت وجود را حفظ می‌کند و رابطه لازم و ملزوم را در خارج ممکن می‌سازد. این بحث، نه تنها به روشن شدن دیدگاه مشائیان کمک می‌کند، بلکه زمینه را برای نقدهای بعدی در وصل‌های آتی فراهم می‌سازد.

نتیجه‌گیری کلی

بررسی وصل نهم از تمهید القواعد، دریچه‌ای است به سوی فهم عمیق‌تر مسائل وجودشناختی در فلسفه و عرفان اسلامی. این وصل، با تمرکز بر دیدگاه مشائیان در باب اشتراک مفهومی و تشکیک مصداقی وجود، به تبیین رابطه میان واجب‌الوجود و ممکنات می‌پردازد. عینیت واجب‌الوجود با وجود، به عنوان اصل بنیادین این دیدگاه، نه تنها اشکالات مطرح‌شده را دفع می‌کند، بلکه راه را برای فهم وحدت وجود در مراتب مختلف هموار می‌سازد. این نوشتار، با ارائه متنی منسجم و ساختارمند، تلاش کرده است تا این مباحث را با زبانی فاخر و روشن به مخاطبان عرضه کند، به گونه‌ای که هم معرفتی ژرف ارائه دهد و هم زیبایی‌های ادبی و فلسفی را در خود جای دهد.

همان‌گونه که رود وجود از سرچشمه واجب‌الوجود جاری می‌شود و در مراتب ممکنات، تجلی‌های گوناگون می‌یابد، این بحث نیز خواننده را به سفری معرفتی دعوت می‌کند که در آن، حقیقت وجود در پرتو عقل و شهود، رخ می‌نمایاند. امید است که این تلاش، گامی باشد در مسیر روشن ساختن حقیقت برای طالبان معرفت.

با نظارت صادق خادمی