متن درس
تمهید القواعد: درآمدی بر عرفان نظری و عملی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۴۶)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد»، تألیف حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، اثری است که در پی تبیین و اثبات مشی عرفانی وجود است. این اثر با رویکردی جامع، عرفان نظری و عملی را در هم میآمیزد و به تبیین دو محور اصلی میپردازد: وحدت شخصی وجود در عرفان نظری و مقام انسان کامل در عرفان عملی. در این نوشتار، با بازنگری و بازنویسی محتوای درسگفتار جلسه چهل و ششم، تلاش شده است تا مضامین عمیق این اثر در قالبی علمی و منسجم ارائه گردد. این بخش با تمرکز بر تمایز موضوع فلسفه و عرفان، وحدت وجود و ظهورات آن، و تحلیل عقلانی وجوه چهارگانه اشتراک، به تبیین دقیق و روشمند این مفاهیم میپردازد. هدف آن است که خواننده با نگاهی عمیقتر به حقیقت وجود و جایگاه آن در عرفان، به درک جامعی از این اثر دست یابد.
بخش یکم: تمایز موضوع فلسفه و عرفان
تعریف موضوع فلسفه و عرفان
در منظومه معرفتی حکمت متعالیه و عرفان، تمایز میان موضوع فلسفه و عرفان از اهمیت بسزایی برخوردار است. موضوع فلسفه، وجود مطلق تعریف شده است، وجودی که مجرد از هر قید و شرطی است و در برابر وجود مقید قرار میگیرد. این وجود، به تعبیر حکما، وجودی است که از هرگونه تعلق به غیر عاری است و صرفاً در قالب وجود مجرد و خاص مفهوم میشود. در مقابل، موضوع عرفان، مطلق وجود است؛ وجودی که نه تنها از قیود تجرد و غیرتجرد آزاد است، بلکه تمامیت وجود را در بر میگیرد، اعم از مجرد و مادی. این تمایز بنیادین، مسیر فلسفه و عرفان را از یکدیگر جدا میسازد. در فلسفه، وجود واجب و وجود ممکن متمایز و متکثر میگردد، حال آنکه در عرفان، وجود واجبالوجود یک حقیقت یکپارچه است که کثرت و تعدد در آن راه ندارد. کثرت، تنها در ظهورات وجود پدیدار میشود، ظهوراتی که عین وجودند و نه جدای از آن.
درنگ: موضوع فلسفه، وجود مطلق است که به وجود مجرد و عاری از غیر محدود میشود، در حالی که موضوع عرفان، مطلق وجود است که تمامیت هستی، اعم از مادی و مجرد، را در بر میگیرد. این تمایز، مبنای تفاوت در روش و غایت فلسفه و عرفان است.
روششناسی عرفانی در برابر فلسفی
روش عرفان در «تمهید القواعد» بر آن است که ابتدا مسائل را به شیوه معقول و فلسفی طرح کند، سپس با نقد و تضعیف آرای فلسفی، دیدگاه عرفانی را با برهان و دلیل تثبیت نماید. این روش، عرفان را به محفل معرفتی میآورد و از سکوت و صمت به سوی برهانمحوری سوق میدهد. برخلاف فلسفه که گاه به ذهنیت و انتزاع گرفتار میشود، عرفان با تکیه بر حقیقت وجود، از ذهنیت محض فاصله میگیرد و به سوی واقعیتی هرجایی و فراگیر حرکت میکند. عارف، وجود را نه مفهومی لیسیده و چکیده، بلکه حقیقتی جامع میداند که در همهجا حضور دارد، بیآنکه به ممازجت یا مفارقت محدود شود. این وجود، به تعبیری، «داخلٌ بلا دخول و خارجٌ بلا خروج» است؛ وجودی که در عین حضور در اشیا، از آنها متمایز است و در عین تمایز، از آنها جدا نیست.
اصالت وجود و نفی اصالت ماهیت
یکی از بنیادیترین مباحث عرفان نظری، مسأله اصالت وجود در برابر اصالت ماهیت است. در فلسفه، نزاع بر سر اصالت وجود یا ماهیت گاه به بحثی مفهومی و لفظی تقلیل مییابد، اما در عرفان، این مسأله به عمق حقیقت هستی نفوذ میکند. اصالت ماهیت، به معنای پذیرش کثرت و تشتت در نظام هستی است که گسیختگی و تعدد را به دنبال دارد. در مقابل، اصالت وجود، وحدت، پیوستگی و ارتباط را در هستی ترسیم میکند. وجود، مثار وحدت است و ماهیت، مثار کثرت. از اینرو، عارف با نفی اصالت ماهیت، وجود را بهعنوان حقیقتی یکپارچه و بیکثرت معرفی میکند. کثرت، تنها در ظهورات وجود پدیدار میشود که این ظهورات نیز عین وجودند و نه جدای از آن. این دیدگاه، فلسفه را از ذهنیت محض به سوی حقیقتی عینی و فراگیر رهنمون میسازد.
بخش دوم: وحدت وجود و ظهورات آن
وحدت شخصی وجود
در عرفان نظری «تمهید القواعد»، وحدت شخصی وجود بهعنوان محور اصلی مطرح میشود. عارف، وجود را حقیقتی واحد میداند که تعدد و کثرت در آن راه ندارد. برخلاف فلسفه که وجود را به واجب و ممکن تقسیم میکند و کثرت را در متن وجود میپذیرد، عرفان، وجود را یک حقیقت مطلق میبیند که کثرت تنها در ظهورات آن رخ مینماید. این ظهورات، اعم از انسان کامل یا سایر موجودات، عین وجودند و نه جدای از آن. عارف، با نفی مفهومی بودن وجود، بر آن است که وجود حقیقتی خارجی است که در همهجا حضور دارد، بیآنکه به قیود مادی یا مجرد محدود شود. این دیدگاه، وجود را از مفهومی ذهنی به حقیقتی عینی و فراگیر تبدیل میکند.
انسان کامل: ظهور تام وجود
در عرفان عملی، انسان کامل بهعنوان مظهر تام وجود معرفی میشود. انسان کامل، تجلی تمام وجودات و موجودات است که در او همه صفات و اسمای الهی به ظهور میرسد. به تعبیر قرآن کریم:
سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ
(سوره آلعمران، آیه ۱۳۷)؛ سیر در زمین، نه سیر در ذهنیت، بلکه سیر در وجود هرجایی است که انسان کامل آن را متجلی میسازد. این سیر، راهی است که سالک عارف در آن با همه سردیها و گرمیها، ترشیها و شیرینیها، به سوی حقیقت وجود گام برمیدارد. برخلاف فیلسوف که گاه در ذهنیت محض گرفتار میماند، سالک عارف، با سلوک در راه وجود، به حقیقت دست مییابد.
تفاوت سلوک عارفانه و فلسفه
سلوک عارفانه، برخلاف فلسفه، از ذهنیت به سوی واقعیت حرکت میکند. فیلسوف، گاه به مثابه تماشاگری است که از پشت شیشه، حقیقت را نظاره میکند، بیآنکه به آن دست یابد. اما عارف، با دل در آتش و دست بر آتش، در متن هستی سلوک میکند. این سلوک، سیر فیالارض و فیالآفاق است که با درد، غم و هجر همراه است و تمامی آثار و خصوصیات هستی را در بر میگیرد. عارف، نه تماشاچی است و نه در بند مفاهیم ذهنی؛ او با حقیقت وجود یکی میشود و آن را در خود متجلی میسازد.
درنگ: سلوک عارفانه، برخلاف فلسفه که در ذهنیت محض گرفتار میماند، حرکتی است از ذهن به سوی حقیقت وجود. عارف، با سیر در هستی و تجلی صفات الهی در انسان کامل، به وحدت وجود دست مییابد.
بخش سوم: تحلیل عقلانی وجوه چهارگانه اشتراک
تبیین وجوه چهارگانه
در بررسی عقلانی اشتراک طبیعت واجب، چهار وجه برای امتناع تعدد افراد آن ارائه شده است. این وجوه، نتیجه تحلیلی دقیق و عقلانی است که در متن عربی «تمهید القواعد» چنین بیان شده است:
ثمّ اعلم: أنّ في تعدّد هذه الوجوه تنبيهآ على حصرِ ما لم يمكن أن يكونَ ذاتَ أفرادٍ في الصّور الأربع، وبيانُ الحصر: أنّ الاشتراکَ هيهنا عبارةٌ عن التّطابق بين الصّورة العقليّة لما في الخارج من الصّور المتكثـّرة، فالاشتراکُ لا يُعقلُ بدون تحقّق الصّورة العقليّة والصّور المتكثـّرة، وحينئذٍ نقول: امتناعُه إمّا بانتفاء الصّورة العقليّة، وذلک بامتناع تعقّله، أو بانتفاء الصّور المتكثـِّرة، وانتفاء الصور المتكثـّرة إمّا بانتفاء موجبها، وهو اقترانُ القيود، أو بوجودٍ مانع لها. والمانع إمّا أن يكون نفسُ الحقيقة أو أمرآ خارجآ عنها لازمآ لها، وإلّا لا يكون مانعآ لها. والأوّلُ بأن تكونَ الهويّةُ الخارجيّةُ نفسَ طبيعتها، والثّاني بأن تكونَ مقتضى نفسِ طبيعتها، وحينئذٍ يمتنع صدقُ شيءٍ من هذه الصّور على فردٍ غيرِ نفسِ طبيعتها وإلّا لزم قلبُ تلک الطبّيعة إلى غيرها، وذلک بيّن الاستحالة.
ترجمه: سپس بدان که تعدد این وجوه، تنبیهی است بر حصر طبیعت واجب که نمیتواند دارای افراد در چهار صورت باشد. بیان حصر این است که اشتراک در اینجا به معنای تطابق میان صورت عقلی با صورتهای متکثر در خارج است. پس اشتراک بدون تحقق صورت عقلی و صورتهای متکثر معقول نیست. از اینرو میگوییم: امتناع اشتراک یا به انتفای صورت عقلی است، و انتفای صورت عقلی به دلیل امتناع تعقل آن است، یا به انتفای صورتهای متکثر است. انتفای صورتهای متکثر یا به انتفای علت آن است، و علتش اقتران قیود به طبیعت است، یا به وجود مانعی برای صورتهای متکثر است. مانع یا خود حقیقت است، یا امری خارج از حقیقت که لازم آن است؛ وگرنه مانع نبود. قسم اول از مانع، به این صورت است که هویت خارجی عین طبیعت آن است، و قسم دوم به این است که هویت خارجی، مقتضای عین طبیعت باشد. در این صورت هیچیک از این صورتها نمیتواند بر فردی غیر از خود طبیعت واجب صادق باشد، وگرنه این طبیعت به غیر خودش قلب خواهد شد و این، محال بودنش آشکار است.
نقد و پاسخ به اشکالات
در ادامه، اشکالاتی بر وجه چهارم مطرح شده و پاسخهایی به آنها ارائه گردیده است:
فإن قلت: إنّما يلزم ذلک لو وجَب صدقُ طبيعة الكلّي على الأفراد في الخارج، وليس كذلک، لما تُقُرّر في المنطق أنّ إمكانَ فرض الصِّدق كافٍ. قلنا: إمكانُ فرض الصِّدق هيهنا غيرُ ممكنٍ، للزومه القلبَ المذكورَ. فإن قلت: غايةُ ما في الباب أن يكون ذلک الصِّدق ممتنعآ، وفرضُ الممتنع ليس بمستحيلٍ؛ بل ممكنٌ، فيمكن فرضُ صدقِه. قلنا: ما هو غيرُ مستحيلِ فرضُ الممتنع، وما يلزم هيهنا فرضٌ ممتنعٌ، والفرقُ بينهما بيِّنٌ.
ترجمه: اگر اشکال شود که در تحقق کلیت یک شیء، صدق آن بر افراد کثیر بهصورت فعلی مطرح نیست تا آنکه عدم اقتران امور مقید، که مانع کثرت فعلی است، دلیل بر نفی آن باشد، بلکه اگر فرض صدق آن شیء بر افراد ممکن باشد، در مورد تحقق وصف کلیت آن شیء بسنده است. پس قلب مذکور در صورتی لازم میآید که صدق طبیعت کلی بر افراد در خارج واجب باشد، در حالی که چنین چیزی ممکن نیست. در پاسخ گوییم: امکان فرض صدق در اینجا ممکن نیست، زیرا ملازم با قلب مذکور است. اگر اشکال کنید: نهایت سخنی که میتوان در این باب گفت، این است که این صدق ممتنع و محال باشد، ولی فرض محال که محال نیست، بلکه ممکن است. بنابراین امکان فرض صدق وجود دارد. در پاسخ گوییم: آنچه محال نیست، فرض شیء ممتنع است؛ ولی آنچه در اینجا لازم میآید، فرض ممتنع است، و تفاوت بین این دو بینیاز از بیان است.
تحلیل و توضیحات تکمیلی
تحلیل وجوه چهارگانه نشان میدهد که اشتراک طبیعت واجب میان افراد، به تطابق صورت عقلی با صورتهای متکثر خارجی وابسته است. این اشتراک، بدون تحقق صورت عقلی و صورتهای متکثر ممکن نیست. امتناع اشتراک از دو راه قابل اثبات است: نخست، نفي صورت عقلی که به معنای امتناع تعقل آن است (وجه سوم)؛ و دوم، انتفای صورتهای متکثر که یا به دلیل فقدان علت آنها (اقتران قیود) است (وجه چهارم)، یا به دلیل وجود مانعی برای کثرت. این مانع یا خود حقیقت است (وجه اول) یا امری خارج از حقیقت که لازم آن است (وجه دوم). هویت خارجی یا عین طبیعت است یا مقتضای آن، و در هر دو صورت، صدق این صورتها بر فردی غیر از طبیعت واجب، به انقلاب طبیعت منجر میشود که محال است.
درنگ: وجوه چهارگانه اشتراک، با تحلیل عقلانی نشان میدهند که طبیعت واجب نمیتواند دارای افراد متکثر باشد، زیرا یا صورت عقلی آن منتفی است، یا صورتهای متکثر به دلیل فقدان علت یا وجود مانع تحقق نمییابد.
بخش چهارم: مبادی عرفان و ضرورت دلیل و وحی
مبادی عرفان شیعی
عرفان شیعی، بر مبادی محکمی استوار است که از دلیل و وحی سرچشمه میگیرد. به تعبیر معصوم: «إن لله على الناس حجتين، حجة ظاهرة و حجة باطنة، حجة الظاهرة الأنبياء و الرسل، و حجة الباطنة العقل»؛ خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت ظاهری که انبیا و رسلاند، و حجت باطنی که عقل است. عقل، بیانگر دلیل است و انبیا، مظهر وحی. از اینرو، عرفان کامل، عرفانی است که از این دو سرچشمه بهره گیرد و از هرگونه پیرایه و بیدلیلی به دور باشد. عرفانی که به قصهها و حکایات بیمستند تکیه کند، ارزش عرفانی ندارد و حتی به زیان حقیقت عرفان است.
نقد عرفانهای غیرمستند
عرفانهای بیمستند که به روایات و حکایات غیرمعتبر متکیاند، از منظر عرفان شیعی، مخدوشاند. اینگونه عرفانها که گاه به قلندری و بیدلیلی گرایش دارند، نمیتوانند حقیقت وجود و ظهور آن را به درستی ترسیم کنند. عرفان راستین، عرفانی است که با دلیل و وحی پشتیبانی شود و از هرگونه تشتت و کثرت بیمبنا به دور باشد. این عرفان، نه کشکول است که هر چیزی در آن جای گیرد، بلکه راهی است روشن که با عشق و حکمت به سوی حقیقت وجود رهنمون میشود.
جمعبندی
«تمهید القواعد» اثری است که با نگاهی جامع به عرفان نظری و عملی، وحدت شخصی وجود و مقام انسان کامل را تبیین میکند. تمایز موضوع فلسفه (وجود مطلق) و عرفان (مطلق وجود)، روششناسی برهانمحور عرفان، و نفی اصالت ماهیت، از محورهای اصلی این اثر است. عرفان، با تأکید بر وحدت وجود و ظهورات آن، از ذهنیت فلسفی به سوی حقیقتی هرجایی و فراگیر حرکت میکند. تحلیل عقلانی وجوه چهارگانه اشتراک، نشاندهنده امتناع تعدد افراد در طبیعت واجب است و مبادی عرفان شیعی، بر دلیل و وحی استوار است. این اثر، نه تنها عرفان را به محفل معرفتی میآورد، بلکه با نگاهی عمیق به حقیقت وجود، راهی روشن برای سلوک عارفانه ترسیم میکند.
با نظارت صادق خادمی