در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 52

متن درس





تمهید القواعد: تأملاتی در وحدت وجود و نقد تشکیک مشائی

تمهید القواعد: تأملاتی در وحدت وجود و نقد تشکیک مشائی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۲)

دیباچه

کتاب شریف تمهید القواعد، تألیف صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، اثری است عمیق در عرفان نظری که به تبیین مسائل بنیادین هستی‌شناسی اسلامی می‌پردازد. این اثر، با رویکردی فلسفی و عرفانی، به بررسی مفاهیمی چون وحدت وجود، تشکیک و تماثل وجودات پرداخته و در گفت‌وگو با آرای مشائیان، به‌ویژه در نقد مبانی تشکیک وجود، کوشیده است تا برهان عارفان را در اثبات وحدت وجود استوار سازد. در این نوشتار، با تأمل بر یکی از جلسات تدریس این اثر، تلاش شده است تا محتوای گفتار با زبانی فصیح و ساختارمند، به گونه‌ای بازنویسی شود که هم پاسخگوی نیازهای پژوهشی باشد و هم روح عرفانی و فلسفی متن را حفظ نماید. این بخش، با تمرکز بر نقد تشکیک مشائی و دفاع از وحدت وجود، به تبیین استدلال‌های عارف در برابر آرای مشائیان پرداخته و با بهره‌گیری از تحلیل‌های تکمیلی، به روشن‌سازی این مناظره علمی می‌نشیند.

بخش نخست: نقد مبانی تشکیک در فلسفه مشائی

مقدمه‌ای بر مسأله تشکیک و تماثل

بحث از وحدت وجود و چگونگی رابطه وجودات با یکدیگر، از دیرباز یکی از مسائل محوری در فلسفه و عرفان اسلامی بوده است. عارفان، با تأکید بر وحدت شخصی وجود، معتقدند که وجود، حقیقتی واحد است که هیچ‌گونه تعدد یا مرتبه‌بندی در آن راه ندارد. در مقابل، مشائیان با طرح مفهوم تشکیک در وجود، کوشیده‌اند تا میان وجودات، رابطه‌ای از شدت و ضعف برقرار سازند. این بخش، با بررسی دقیق استدلال‌های عارف در نقد تشکیک مشائی، به دنبال اثبات این مدعاست که قول به تشکیک، به ناچار به تعدد واجب‌الوجود می‌انجامد و این امر با اصول توحید در تضاد است.

درنگ: تشکیک مشائی، با فرض اشتراک مفهومی وجود و تخالف مصداقی، به تناقض درونی می‌انجامد؛ زیرا نمی‌توان از متخالفات، مفهومی واحد انتزاع کرد بدون آنکه اشتراک مصداقی را پذیرفت.

برهان عارف بر بطلان تشکیک

عارف در این مقام، با استدلالی دقیق، کوشیده است تا نشان دهد قول به تشکیک در وجود، که مبنای قواعد مشائیان در این مسأله است، به نتایجی غیرقابل‌قبول منجر می‌شود. متن اصلی استدلال چنین است:

أقول: هذا دليلٌ على بطلان القول بالتّشكيك الّذي هو مبنى قواعد المشّائين في هذه المسألة، وعمدةُ عقائدهم.

ترجمه: می‌گویم: این دلیلی است بر بطلان قول به تشکیک که مبنای قواعد مشائیان در این مسأله و پایه اعتقادات آن‌هاست.

این استدلال، با تکیه بر برهان وحدت وجود، می‌کوشد نشان دهد که فرض تشکیک، که بر اشتراک مفهومی وجود و تخالف مصداقی استوار است، نمی‌تواند وحدت حقیقت وجود را حفظ کند. عارف استدلال می‌کند که اگر وجودات را متخالف بدانیم، نمی‌توان از آن‌ها مفهومی واحد انتزاع کرد؛ زیرا تخالف در مصادیق، مانع از اشتراک در مفهوم است. این اشکال، ریشه در این دارد که مشائیان، وجود را در مفهوم مشترک می‌دانند، اما در مصادیق، آن را متخالف می‌شمارند. چنین دیدگاهی، به تعبیری، مانند آن است که بخواهیم از آب و آتش، مفهومی واحد چون «شیء» استخراج کنیم، در حالی که این دو، از حیث تخالف، هیچ وجه اشتراکی ندارند.

نقد تشکیک از منظر وحدت وجود

برای فهم دقیق‌تر این نقد، لازم است به تمایز میان سه مفهوم کلیدی در این بحث توجه کنیم: تباین، تماثل و تشکیک. عارفان، تباین را به‌کلی رد می‌کنند؛ زیرا وجود را حقیقتی واحد می‌دانند که هیچ‌گونه گسستگی در آن راه ندارد. مشائیان نیز، به‌رغم قول به تخالف مصداقی، تباین کامل را نمی‌پذیرند و به اشتراک مفهومی معتقدند. اما پرسش اینجاست که اگر وجودات در مصادیق متخالف باشند، چگونه می‌توان از آن‌ها مفهومی واحد انتزاع کرد؟ به تعبیر ادبی، این مانند آن است که بخواهیم از دو آینه شکسته، تصویری یگانه و بی‌خلل بازتاب دهیم.

مشائیان در پاسخ به این اشکال، به تشکیک متوسل می‌شوند و می‌گویند وجودات، گرچه در مصادیق متخالف‌اند، اما در مفهوم وجود اشتراک دارند و این اشتراک، به صورت شدت و ضعف (اشدیت و اضعفیّت) در مصادیق ظاهر می‌شود. اما عارف این پاسخ را ناکافی می‌داند و استدلال می‌کند که تشکیک، خود مستلزم تعدد در وجودات است، و تعدد وجودات، به تعدد واجب‌الوجود می‌انجامد، که این با اصل توحید ناسازگار است.

بخش دوم: تحلیل استدلال عارف و پاسخ به اشکالات مشائی

استدلال بر وجوب وجود مطلق

عارف در ادامه استدلال خود، به برهانی اشاره می‌کند که در وصل ششم تمهید القواعد آمده است:

إنّ الوجودَ المطلقَ بمعنى لا بشرط الحاصل للماهيّات والطبائع المتخالفة، قد بُيِّنَ في موضعه: أنّه لا يَقبلُ الوجودَ والعدمَ لذاته، وكلُّ شيءٍ لا يَقبل الوجودَ والعدمَ لذاته يجبُ أن يكونَ واجبآ، فيجبُ أن يكونَ الوجودُ واجبآ لذاته.

ترجمه: وجود مطلق به معنای لا به‌شرط، که برای ماهیات و طبایع متخالف حاصل است، در جای خود (وصل ششم) ثابت شده که به‌طور ذاتی، وجود و عدم را نمی‌پذیرد، و هر چیزی که به‌طور ذاتی وجود و عدم را نپذیرد، باید واجب باشد. بنابراین، وجود باید به‌طور ذاتی واجب باشد.

این برهان، بر این اصل استوار است که وجود مطلق، از آن جهت که وجود است، نمی‌تواند عدم را بپذیرد؛ زیرا پذیرش عدم، مستلزم نقض ذات وجود است، و این محال است. از این‌رو، وجود مطلق، به ذات خود واجب است. اما مشائیان، با فرض تشکیک، وجود را به مراتب مختلف تقسیم می‌کنند و معتقدند که وجود واجب، به شرط لا (یعنی مقید به عدم غیر) است، در حالی که عارف، وجود را لا به‌شرط مقسمی می‌داند که هیچ قیدی، حتی قید اطلاق، بر آن وارد نیست.

تعدد واجب و تناقض تشکیک

عارف در ادامه استدلال می‌کند که قول به تشکیک، مستلزم وجود موجودی دیگر از افراد وجود است که به وجوب متصف باشد:

وحينئذ نقول: القولُ بالتّشكيك يَستلزمُ وجودَ موجودٍ آخرَ من أفراده موصوفٌ بهذه الصّفة، ولو وُجد هناک موجودٌ آخرُ غيرُ هذه الطّبيعة المطلقة بهذه الصّفة، لزم تعدّدُ الواجب لذاته.

ترجمه: در این صورت می‌گوییم: قول به تشکیک، مستلزم وجود موجود دیگری از افراد وجود است که به این صفت (وجوب) متصف باشد، و اگر موجود دیگری غیر از این طبیعت مطلقه با این صفت وجود داشته باشد، تعدد واجب ذاتی لازم می‌آید.

این استدلال، قلب نقد عارف بر مشائیان است. اگر وجودات را متخالف یا متمایز بدانیم، هر وجودی که به وجوب متصف باشد، واجب‌الوجود خواهد بود. اما چون مشائیان تعدد واجب را انکار می‌کنند، قول به تشکیک آن‌ها به تناقض می‌انجامد. این مانند آن است که بخواهیم درختی واحد را به شاخه‌های متخالف تقسیم کنیم، اما همچنان ادعا کنیم که همه شاخه‌ها یک درخت‌اند.

درنگ: قول به تشکیک در وجود، به دلیل مستلزم بودن تعدد واجب‌الوجود، با اصل توحید ناسازگار است؛ زیرا وجود مطلق، به ذات خود واحد است و هیچ‌گونه کثرت یا مرتبه‌بندی در آن راه ندارد.

پاسخ به اشکال مشائیان

مشائیان ممکن است در پاسخ بگویند که اگر طبیعت ملزوم (واجب‌الوجود) با وجود مطلق متحد باشد، تعدد واجب لازم نمی‌آید:

لا يقال: إنّما يلزم تعدّدُ الواجبُ لو لم تكن الطّبيعةُ الملزومةُ موجودةً بالوجود المطلق متّحدةً معه في الوجود، وأمّا إذا كان كذلك، فلا يلزم ذلك.

ترجمه: نباید گفت: تعدد واجب تنها در صورتی لازم می‌آید که طبیعت ملزوم به وجود مطلق موجود نباشد و با آن در وجود متحد نباشد، اما اگر چنین باشد، تعدد لازم نمی‌آید.

عارف در پاسخ می‌فرماید:

قلنا: إنّ البرهانَ الدالَّ على واجبيّة الوجود المطلق، يدلُّ أيضآ على أنّه يجبُ أن يكون مستقلاّ في الوجود الخارجيّ، موجودآ بذاته بدونِ انضمامِ شيءٍ معه.

ترجمه: گفتیم: برهانی که بر وجوب وجود مطلق دلالت دارد، همچنین دلالت می‌کند که این وجود باید در وجود خارجی مستقل باشد، به ذات خود موجود باشد، بدون انضمام چیزی به آن.

این پاسخ، نشان می‌دهد که وجود مطلق، به دلیل استقلال ذاتی، نمی‌تواند با چیزی دیگر متحد شود بدون آنکه وحدت خود را از دست بدهد. اگر مشائیان ادعا کنند که وجود واجب با وجود مطلق متحد است، از قول به «به شرط لا» خارج شده و به انضمام می‌افتند، که این خود نقض ادعای آن‌هاست.

بخش سوم: نقد استدلال مشائی بر تشکیک

استدلال مشائی به احوال نسبی

مشائیان برای اثبات تشکیک، به احوال نسبی مانند اشدیت، اقدمیت، اکملیت و امثال آن تمسک می‌جویند:

وأمّا إذا ذهَب مذهبَ المعارضة والاستدلال ويدّعي وجوبَ القول بالتّشكيك وثبوته بالضّرورة، وتمسَّك في بيان ذلك بإثبات الأولويّة والأقدميّة والأشدّيّة والأكمليّة وشبهها بالنّسبة إلى الطّبيعة الواجبة الملزومة للكون العيني المطلق.

ترجمه: اما اگر قائل به تشکیک، به جای احتمال تشکیک، به روش معارضه و استدلال رود و مدعی وجوب و ثبوت ضروری تشکیک شود و در بیان آن به اثبات اولیّت، اقدمیّت، اشدیّت، اکملیّت و مانند آن نسبت به طبیعت واجب ملزوم کون عینی مطلق تمسک جوید.

مشائیان معتقدند که این احوال نسبی، مانند شدت و ضعف، در وجود واجب و وجودات ممکن، دلالت بر تشکیک دارد. اما عارف این استدلال را مصادره به مطلوب می‌داند:

فإنّ ثبوتَ تلک الأحوال النّسبيّة العارضة للطبّيعة الملزومة الواجبة بالقياس إلى الوجودات الخاصّة الممكنة، مبنيٌّ على ثبوت تلک الطّبيعة على صفة الواجبيّة.

ترجمه: ثبوت این احوال نسبی که بر طبیعت ملزوم واجب عارض می‌شود در قیاس با وجودات خاص ممکن، مبتنی بر ثبوت آن طبیعت با صفت وجوب است.

به بیان دیگر، احوال نسبی مانند اشدیت و اضعفیّت، فرع بر وجود طبیعت واجب و وجودات ممکن است. نمی‌توان با احوال، وجود این طبایع را اثبات کرد؛ زیرا این کار، مصادره به مطلوب است. مانند آن است که بخواهیم از سایه درختی، وجود خود درخت را اثبات کنیم، در حالی که سایه، خود معلول درخت است.

درنگ: استدلال مشائی به احوال نسبی برای اثبات تشکیک، مصادره به مطلوب است؛ زیرا احوال، خود معلول وجود طبایع است و نمی‌توان از آن‌ها برای اثبات وجود استفاده کرد.

تفاوت مقام ثبوت و اثبات

در این مقام، لازم است به تمایز میان مقام ثبوت و مقام اثبات توجه شود. در مقام ثبوت، احوال نسبی مانند اشدیت و اضعفیّت، متوقف بر وجود طبایع واجب و ممکن‌اند. اما در مقام اثبات، ممکن است از این احوال برای استدلال بر وجود طبایع استفاده شود. برای مثال، وقتی گفته می‌شود «زید تب دارد، پس مزاج او مختل است»، تب در مقام ثبوت، معلول اختلال مزاج است، اما در مقام اثبات، می‌تواند دلیل بر اختلال مزاج باشد. با این حال، عارف تأکید می‌کند که این استدلال در مورد تشکیک، ناکافی است؛ زیرا احوال، تنها می‌توانند وجود تشکیک را در ظهورات اثبات کنند، نه در خود وجود.

بخش چهارم: جمع‌بندی و تأملات نهایی

جمع‌بندی استدلال‌ها

بحث حاضر، با تمرکز بر نقد تشکیک مشائی، نشان داد که این دیدگاه، به دلیل تناقض درونی و مستلزم بودن تعدد واجب‌الوجود، نمی‌تواند مبنای محکمی برای تبیین حقیقت وجود باشد. عارف، با استدلال بر وحدت شخصی وجود، تأکید می‌کند که وجود، حقیقتی واحد است که هیچ‌گونه کثرت یا مرتبه‌بندی در آن راه ندارد. تشکیک مشائی، با فرض اشتراک مفهومی و تخالف مصداقی، به بن‌بست می‌رسد؛ زیرا نمی‌توان از متخالفات، مفهومی واحد انتزاع کرد بدون آنکه اشتراک مصداقی را پذیرفت.

از سوی دیگر، استدلال مشائی به احوال نسبی، مانند اشدیت و اقدمیت، نیز به دلیل مصادره به مطلوب، ناکارآمد است. این احوال، خود معلول وجود طبایع‌اند و نمی‌توانند دلیل بر ثبوت آن‌ها باشند. عارفان، با تأکید بر وحدت شخصی وجود، معتقدند که هرگونه مرتبه‌بندی یا کثرت، به ظهورات وجود مربوط است، نه به حقیقت آن.

تأملات عرفانی

در نگاه عرفانی، وجود، چون آفتابی است که همه عالم را روشن می‌کند، اما خود در هیچ مرتبه‌ای محصور نیست. این دیدگاه، در تقابل با فلسفه مشائی، نشان می‌دهد که حقیقت وجود، فراتر از هرگونه قید و شرط است و نمی‌توان آن را در قالب‌های مفهومی یا مصداقی محدود کرد. تشکیک، اگرچه تلاشی است برای تبیین رابطه میان وجودات، اما در نهایت، به دلیل ناتوانی در حفظ وحدت حقیقت وجود، از دایره حقیقت‌جویی به دور می‌افتد.

نتیجه‌گیری

این بخش از تمهید القواعد، با تکیه بر استدلال‌های دقیق و منطقی، نشان داد که قول به تشکیک مشائی، به دلیل تناقضات درونی و ناسازگاری با اصل توحید، نمی‌تواند راهگشای فهم حقیقت وجود باشد. عارف، با تأکید بر وحدت شخصی وجود، راه را بر هرگونه کثرت یا مرتبه‌بندی در حقیقت وجود می‌بندد و نشان می‌دهد که وجود، حقیقتی است واحد، بی‌کران و فارغ از هر قید و شرط. این دیدگاه، نه‌تنها پاسخگوی اشکالات فلسفی است، بلکه با روح عرفان اسلامی نیز همخوانی دارد و راه را برای تأملات عمیق‌تر در باب حقیقت وجود هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی