متن درس
تمهید القواعد: کاوشی در مفهوم تعین
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۷)
دیباچه
کتاب تمهید القواعد، اثر صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، یکی از آثار برجسته عرفان نظری است که به تبیین مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی میپردازد. این اثر با نگاهی دقیق به مسائل وجود، تعین، و نسبت میان واجب و ممکن، پلی میان فلسفه مشائی و حکمت متعالیه ایجاد میکند. در این بخش، با تمرکز بر مفهوم «تعین» و چالشهای فلسفی مرتبط با آن، به بررسی دقیق مباحث مطرحشده در جلسه پنجاه و هفتم درسگفتارهای این کتاب پرداختهایم. هدف، تبیین مفهوم تعین به مثابه کلیدی برای فهم نسبت میان ذات واجبالوجود و ممتنعات، و پاسخ به اشکالات فلسفیای است که در این مسیر مطرح میشوند. این نوشتار، با نگاهی ژرف به متون اصلی و شرحهای شارحان، درصدد است تا این مفاهیم را با زبانی روشن و استوار برای خوانندگان روشن سازد.
بخش یکم: مفهوم تعین و چالشهای فلسفی آن
تعریف و جایگاه تعین در فلسفه و عرفان
مفهوم «تعین» در فلسفه اسلامی، به ویژه در مکتب مشائی و حکمت متعالیه، جایگاهی محوری دارد. تعین، به معنای تحدد و مشخص شدن یک موجود در برابر دیگر موجودات، به مثابه ظرفی برای وجود تلقی میشود. به تعبیر ابنسینا، موجودی که فاقد تعین است، نمیتواند موجود باشد، زیرا تعین، وجود و وحدت، در مصداق یکی هستند، هرچند در مفهوم از یکدیگر متمایزند. این مفهوم، در نسبت با واجبالوجود و ممکنات، پرسشهای عمیقی را برمیانگیزد: آیا تعین واجبالوجود عین ذات اوست؟ آیا تعین ممکنات زائد بر ذات آنهاست؟ و آیا میتوان مفهوم واحدی از تعین را بر هر دو حمل کرد؟
در این راستا، عالمان دینی با استناد به مبانی فلسفی، تعین را یا عین ذات واجبالوجود دانستهاند یا زائد بر ذات ممکنات. این تمایز، به ویژه در مواجهه با اشکالات مشائیان، به بحثهایی پیچیده منجر شده است. برای مثال، اگر تعین واجبالوجود عین ذات او باشد، آیا این تعین محتاج موضوع است؟ و اگر محتاج موضوع باشد، آیا این امر با غنای ذاتی واجبالوجود سازگار است؟ این پرسشها، محور اصلی بحث در این بخش هستند.
اشکال نخست: تعین به مثابه عرض و اشتراک معنوی
یکی از اشکالات مطرحشده در متن تمهید القواعد این است که اگر تعین را به مثابه عرضی فرض کنیم که بر واجب و ممکنات حمل میشود، آیا این حمل به نحو اشتراک معنوی است یا خیر؟ در این صورت، تعین به مثابه مفهومی عرضی، بر دو معروض متباین (واجب و ممکن) صدق میکند، همانگونه که مفهوم عرض بر کم و کیف حمل میشود، بیآنکه کم و کیف در فردیت یا مماثلت یکسان باشند. به عبارت دیگر، کم و کیف، هر یک طبیعت متمایزی دارند، اما مفهوم عرض از حیثیت مشترک آنها، یعنی «فیالموضوع بودن»، انتزاع میشود.
متن اصلی در این باره چنین میگوید:
اگر تعین را عرضی بگیریم، نه طبیعت، اشکال شما وارد نیست، زیرا مفهوم عرضی میتواند بر دو معروض متباین حمل شود، بیآنکه در ذات یا افرادشان مماثلتی باشد.
این پاسخ، اشکال را به این صورت دفع میکند که اگر تعین را مفهومی عرضی بدانیم، نه طبیعت نوعیه، دیگر نیازی نیست که معروضات آن (واجب و ممکن) مماثل باشند. این دیدگاه، با مبانی حکما سازگار است، زیرا مفهوم عرضی از حیثیت مشترک میان معروضات انتزاع میشود، نه از حیثیت متباین آنها.
اشکال دوم: تعین به مثابه طبیعت و حمل تشکیکی یا اشتراک لفظی
اشکال دوم، که در متن اصلی با عبارت «وَلَئِنْ سَلَّمْنا ذَلِکَ» آغاز میشود، فرض دیگری را مطرح میکند: اگر بپذیریم که تعین، طبیعت نوعیه است و نه عرض، آیا میتوان مفهوم تعین مطلق را بر تعین واجب و تعین ممکنات حمل کرد، به نحوی که یا تشکیکی باشد یا به اشتراک لفظی؟ متن اصلی این بحث را چنین بیان میکند:
وَلَئِنْ سَلَّمْنا ذَلِکَ، لَکِنْ لِمْ لا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ قَوْلُ التَّعَیُّنِ الْمُطْلَقِ عَلَى التَّعَیُّنِ الْواجِبِیِّ وَعَلَى غَیْرِهِ مِنَ التَّعَیُّناتِ الْباقِیَةِ، إِمَّا عَلَى سَبِیلِ التَّشْکِیکِ، وَإِمَّا عَلَى سَبِیلِ الاشْتِراکِ اللَّفْظِیِّ دُونَ الْمَعْنَوِیِّ، وَحِینَئِذٍ جازَ أَنْ لا یَکُونَ تَعَیُّنُ الطَّبِیعَةِ الْواجِبَةِ مَعْقُولاً وَلا مُسْتَدْعِیًا لِتَحَقُّقِ مَوْضُوعٍ یَتَعَلَّقُ بِها دُونَ غَیْرِهِ مِنَ التَّعَیُّناتِ عَلَى شَیْءٍ مِنْ هَذَیْنِ التَّقْدِیرَیْنِ.
ترجمه: و اگر بپذیریم که تعین، طبیعت نوعیه است، چرا جایز نباشد که حمل تعین مطلق بر تعین واجب و دیگر تعینات غیرواجب، یا به نحو تشکیک باشد یا به نحو اشتراک لفظی، نه اشتراک معنوی؟ در این صورت، جایز است که تعین طبیعت واجب، معقول نباشد و مستلزم تحقق موضوعی که تعین واجب به آن تعلق گیرد، نباشد، برخلاف دیگر تعینات، بنا بر هر یک از این دو فرض.
این اشکال، به دنبال آن است که اگر تعین را طبیعت نوعیه فرض کنیم، مانند انسان که زید و عمرو افراد آن هستند، باز هم میتوان مفهوم تعین مطلق را بر تعین واجب و ممکن حمل کرد، بدون آنکه اشتراک معنوی لازم آید. در این صورت، تعین واجب میتواند عین ذات باشد و تعین ممکنات زائد بر ذات، بدون آنکه این تفاوت، اشکالی به بار آورد.
پاسخ به اشکال دوم: وحدت مفهوم تعین
شارح در پاسخ به این اشکال، به تبیین وحدت مفهوم تعین میپردازد و استدلال میکند که تعین، مفهومی واحد و بدیهی است و اختلاف در افراد آن، ناشی از اختلاف اضافات به موضوعات است، نه اختلاف در حقیقت تعین. متن اصلی این پاسخ را چنین بیان میکند:
قُلْنا: قَدْ بَیَّنَ الْمُصَنِّفُ ـ رَحْمَهُ اللَّهُ ـ فِی کُتُبِهِ الْحِکْمِیَّةِ، أَنَّ مَفْهُومَ التَّعَیُّنِ وَمَعْنَاهُ مَفْهُومٌ واحِدٌ ضَرُورِیٌّ، فَلا یَتَطَرَّقُ إِلَیْهِ الْمَنْعُ؛ بِجَوازِ الْقَوْلِ بِالتَّشْکِیکِ وَالاشْتِراکِ اللَّفْظِیِّ، وَأَنَّ اخْتِلافَ أَفْرادِهِ إِنَّما هُوَ بِاخْتِلافِ الإِضافاتِ إِلَى الْمَوْضُوعاتِ، وَلا شَکَّ أَنَّ اخْتِلافاتِ أَفْرادِ التَّعَیُّنِ ـ إِذا کَانَ بِاخْتِلافاتِ الإِضافاتِ الْمُسْتَنَدَةِ إِلَى الْمَوْضُوعاتِ ـ لا یُحْتَمَلُ أَنْ تَکُونَ بِحَسَبِ حَقائِقِها عَلَى هَذا التَّقْدِیرِ؛ بَلْ لا تَکُونُ الاخْتِلافاتُ إِلَّا بِحَسَبِ الْعَوارِضِ اللَّاحِقَةِ بِها بِالْقِیاسِ إِلَى الأُمُورِ الْخارِجَةِ، فَحِینَئِذٍ یَمْتَنِعُ أَنْ لا یَکُونَ التَّعَیُّنُ الْواجِبِیُّ مَعْقُولاً؛ فَإِنَّ الإِضافَةَ ـ الَّتِی تَحْتاجُ إِلَى تَعَقُّلِها، تَعَقُّلَ التَّعَیُّنِ الْواجِبِیِّ ـ مَعْلُومَةٌ؛ إِذِ الإِضافَةُ لا تَسْتَدْعِی تَعَقُّلَ الْمُضافِ إِلَیْهِ بِکَنْهِ حَقِیقَتِهِ حَتَّى یَسْتَحِیلَ تَعَقُّلُها، فَیَمْتَنِعَ تَعَقُّلُ التَّعَیُّنِ الْواجِبِیِّ؛ بَلْ إِنَّما یَسْتَدْعِی تَعَقُّلَ الْمُضافِ إِلَیْهِ بِوَجْهٍ مِنَ الْوُجُوهِ، وَذَلِکَ غَیْرُ مَحالٍ؛ بَلْ ضَرُورِیٌّ.
ترجمه: در پاسخ گوئیم: مصنف ـ رحمهالله ـ در کتابهای حکمی خود بیان کرده که مفهوم و معنای تعین، مفهومی واحد و بدیهی است و این معنا منعبردار نیست، به این که کسی بتواند جلو آن را با احتمال حمل تشکیکی یا اشتراک لفظی بگیرد. وی معلوم کرده که اختلاف افراد تعین، ناشی از اختلاف اضافات به موضوعات است، و بدون شک، اختلافات افراد تعین، اگر ناشی از اختلافات اضافات مستند به موضوعات باشد، باعث نمیشود که اختلافات به حقایق خود تعینات سرایت کند، بلکه این اختلافات جز به لحاظ عوارض لاحق به تعینات نسبت به امور خارجی نیست. در این صورت، محال است که تعین واجب معقول نباشد؛ زیرا اضافۀ مورد نیاز برای تعقل تعین واجب، معلوم است. اضافۀ مزبور، مستلزم تعقل مضافالیه به کنه حقیقت نیست تا تعقل آن محال باشد و در پی آن، تعقل تعین واجب محال گردد، بلکه تعقل اضافۀ مزبور، مستلزم تعقل مضافالیه به وجهی از وجوه است، و این محال نیست، بلکه بدیهی است.
این پاسخ، بر وحدت مفهوم تعین تأکید دارد و استدلال میکند که اختلاف در تعینات، ناشی از اختلاف مضافالیههاست، نه خود تعین. به تعبیری، تعین مانند مفهوم «غلام» است که بر «غلام زید» و «غلام عمرو» حمل میشود. دوئیت در این مثال، به مضافالیه (زید و عمرو) بازمیگردد، نه به خود مفهوم غلام. بنابراین، تعین، مفهومی واحد است و نمیتوان آن را به اشتراک لفظی یا تشکیک فروکاست.
مفهوم تعین، واحدی بدیهی است و اختلاف در افراد آن، از اضافات به موضوعات ناشی میشود، نه از حقیقت خود تعین. بنابراین، تعین واجب معقول است و نیازی به تعقل کنه مضافالیه ندارد.
نقد اشکال مشائیان: خلط میان مفهوم و مصداق
یکی از نقدهای اساسی که در این درسگفتار مطرح شده، خلط میان مفهوم و مصداق تعین در نزد مشائیان است. مشائیان گاه استدلال میکنند که اگر تعین واجب عین ذات او باشد و تعین محتاج موضوع باشد، ذات واجب نیز محتاج میشود، که این با غنای ذاتی واجبالوجود ناسازگار است. اما این اشکال، ناشی از خلط میان مفهوم تعین (که محمول بالصمیمه است) و مصداق تعین (که در واجب عین ذات اوست) است.
مفهوم تعین، مانند مفاهیم وجوب، وجود و وحدت، از ذات واجبالوجود به نحو اطلاقی انتزاع میشود و محمول بالصمیمه است، یعنی نیازی به موضوع ندارد. به عنوان مثال، وقتی گفته میشود «انسان ممکن است»، مفهوم امکان از ذات انسان انتزاع میشود و نیازی به موضوع خارجی ندارد. اما محمول بالضمیمه، مانند «دیوار سفید است»، نیازمند موضوعی خارجی (دیوار) است. تعین در واجبالوجود، به مثابه محمول بالصمیمه، نیازی به موضوع ندارد، زیرا عین ذات اوست.
در مقابل، تعین در ممکنات، زائد بر ذات آنهاست، زیرا ممکنات وجودشان مقید و محدود است. با این حال، حتی در ممکنات، تعین نیازی به موضوع به معنای عرض ندارد، زیرا تعین، وجود و وحدت، در مصداق یکی هستند و همگی به وجود بازمیگردند. بنابراین، اشکال مشائیان که تعین را محتاج موضوع میداند، از اساس باطل است، زیرا نه مفهوم تعین و نه مصداق آن در واجب و ممکنات، محتاج موضوع نیستند.
بخش دوم: تبیین واجبالوجود و تعین آن
واجبالوجود و بیحد بودن ذات
واجبالوجود، به تعبیر ابنسینا، وجودی است «به شرط لا»، یعنی بدون هیچگونه قید و حد. این بیحد بودن، به معنای فقدان هرگونه تحدید و تعین به معنای محدودیت است. در قرآن کریم، این مفهوم در آیهای چنین بازتاب یافته است:
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ
ترجمه: او خدایی است که جز او معبودی نیست؛ پادشاه، پاک، سلام، مؤمن، نگهبان، عزیز، جبار و متکبر است. منزه است خدا از آنچه شریک او میسازند.
این آیه، بر غنای ذاتی واجبالوجود و بینیازی او از هرگونه قید و حد دلالت دارد. تعین واجبالوجود، عین ذات اوست و این تعین، نه به معنای محدودیت، بلکه به معنای تحقق کامل وجود است. بنابراین، هرگونه اشکالی که تعین واجب را محتاج موضوع بداند، با این حقیقت ناسازگار است.
تفاوت تعین در واجب و ممکنات
تفاوت بنیادین میان تعین واجب و تعین ممکنات، در نسبت آنها با ذات است. در واجبالوجود، تعین عین ذات است و نیازی به موضوع ندارد. اما در ممکنات، تعین زائد بر ذات است، زیرا ممکنات وجودشان مقید و محدود است. با این حال، حتی در ممکنات، تعین نیازی به موضوع به معنای عرض ندارد، زیرا تعین، وجود و وحدت، در مصداق یکی هستند و همگی به وجود بازمیگردند.
این تمایز، مانند تفاوت میان نور بیکران خورشید و پرتوهای محدود آن است. نور خورشید، در ذات خود بیحد است، اما پرتوهای آن، به سبب محدودیت ظرف دریافتکننده، مقید میشوند. تعین واجب، مانند نور بیکران است که عین ذات اوست، و تعین ممکنات، مانند پرتوهایی است که در ظرف ماهیت مقید شدهاند.
جمعبندی
بحث تعین در تمهید القواعد، به مثابه کلیدی برای فهم نسبت میان واجبالوجود و ممکنات، از اهمیت بسزایی برخوردار است. این مفهوم، با پیوند میان فلسفه مشائی و حکمت متعالیه، نشان میدهد که تعین، چه در واجب و چه در ممکنات، نیازی به موضوع به معنای عرض ندارد. اشکالات مشائیان، که گاه ناشی از خلط میان مفهوم و مصداق تعین است، با تبیین وحدت مفهوم تعین و تمایز اضافات آن دفع میشود. واجبالوجود، به مثابه وجودی بیحد، تعینی عین ذات دارد که غنای او را تأیید میکند، و ممکنات، با تعینی زائد بر ذات، در ظرف محدودیت خود تعریف میشوند.
این کاوش، نه تنها به تبیین مفاهیم فلسفی کمک میکند، بلکه راه را برای فهم عمیقتر وحدت وجود و نسبت میان خالق و مخلوق هموار میسازد. تعین، مانند پلی است که وجود بیکران را به وجود مقید پیوند میدهد، و این پیوند، در نهایت، به فهم وحدت در کثرت و کثرت در وحدت رهنمون میشود.
با نظارت صادق خادمی