در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 59

متن درس





تمهید القواعد: تأملاتی در تعین و تشخص ذات واجب

تمهید القواعد: تأملاتی در تعین و تشخص ذات واجب

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۹)

دیباچه

کتاب “تمهید القواعد”، اثر صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، یکی از آثار برجسته عرفان نظری است که به بررسی عمیق مسائل وجود، ذات واجب‌الوجود و رابطه آن با ماسوا می‌پردازد. این اثر، با رویکردی فلسفی و عرفانی، به تبیین مفاهیم پیچیده‌ای چون تعین، تشخص و اشتراک می‌پردازد و در پی آن است که با زبانی استدلالی و شهودی، حقیقت ذات واجب را از منظری متعالی روشن سازد. در این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای جلسه پنجاه و نهم، تلاش شده است تا مباحث مربوط به تعین و تشخص ذات واجب‌الوجود، با نگاهی جامع و دقیق، به زبانی فصیح و متناسب با فضای علمی بازنویسی شود. این متن، با حفظ تمامی جزئیات و تحلیل‌های ارائه‌شده، به گونه‌ای سامان یافته که هم پاسخگوی نیازهای پژوهشگران باشد و هم بستری برای تأمل عمیق در مفاهیم عرفانی فراهم آورد.

بخش نخست: توهم شخصیت به‌مثابه ذات واجب

بیان مسئله

یکی از پرسش‌های بنیادین در عرفان نظری، چگونگی فهم تعین و تشخص ذات واجب‌الوجود است. در این راستا، توهمی مطرح می‌شود که ذات واجب، به دلیل تشخص ذاتی‌اش، صرفاً به شخصیت تقلیل یابد. این توهم، ریشه در برداشت مشائی از شخصیت دارد که آن را به عوارض خارجی و هیأت اجتماعی محدود می‌سازد. متن اصلی چنین می‌کند:

ثمّ إنّه يمكن أن يُتوهَّم هيهنا: أنّ ذات الواجب حينئذ يلزم أن يكون عبارةٌ عن مجرّد الشّخصيّة

ترجمه: سپس ممکن است در اینجا چنین پنداشته شود که ذات واجب در این صورت، ناگزیر باید به صرف شخصیت تعریف شود.

این توهم از آن‌جا نشأت می‌گیرد که اگر تعین واجب به نفس ذاتش باشد، گویی ذات واجب به هیأتی خارجی و عوارضی محدود فروکاسته می‌شود که نتیجه‌اش ناتوانی ذات واجب در تعقل خود و غیر خود است. این اشکال، به خلط میان مفهوم شخصیت در امور عرضی و شخصیت در امور طولی بازمی‌گردد.

تحلیل اشکال

اشکال مطرح‌شده این‌گونه تقریر می‌شود: اگر تعین واجب به نفس ذاتش باشد، آن‌گاه ذات واجب همان شخصیت خواهد بود، و شخصیت، به معنای مشائی، یعنی عوارض خارجی مانند طول، عرض، رنگ و بو. این عوارض، به دلیل ماهیت خارجی و نسبی خود، نمی‌توانند عاقل به خود یا غیر خود باشند. متن عربی این اشکال را چنین بیان می‌کند:

فإنّه لو كان مرادُهم بكون تعيّنِ الواجب نفسُه أن يكون بنفسه في الامتياز عن سائر ما عداه مستغنيآ، للزم أن يكون الواجبُ هو الشخصيّةَ الّتي هي عبارةٌ عن الهويّة الخارجيّة العارضة، وحينئذٍ تَمتنعُ أن تكون عاقلةً لنفسها ولغيرها

ترجمه: اگر مراد عرفا از این‌که تعین واجب نفس اوست، این باشد که واجب به خودی خود از سایر امور متمایز است و بی‌نیاز از غیر، ناگزیر باید واجب همان شخصیتی باشد که عبارت است از هویت خارجی عارض‌شده، و در این صورت، محال است که این شخصیت عاقل به خود یا غیر خود باشد.

این اشکال، به دلیل مغالطه‌ای لفظی پدید آمده است. در نگاه مشائی، شخصیت به عوارض خارجی مانند هیأت اجتماعی محدود می‌شود که از لوازم و نسبت‌های خارجی ناشی می‌گردد. این عوارض، به دلیل ماهیت مادی و نسبی، نمی‌توانند جایگاه جواهر معقول یا صور مدرَکه باشند. از این‌رو، اگر ذات واجب به چنین شخصیتی فروکاسته شود، دیگر نمی‌تواند عالم به خود و غیر باشد، که این با حقیقت واجب‌الوجود ناسازگار است.

درنگ: توهم شخصیت به‌مثابه ذات واجب، از خلط میان شخصیت به معنای هویت وجودی (طولی) و شخصیت به معنای عوارض خارجی (عرضی) ناشی می‌شود. ذات واجب، متشخص به نفس ذات خویش است و این تشخص، نه به عوارض خارجی، بلکه به سعه وجودی و احاطه ذاتی وابسته است.

پاسخ به اشکال

پاسخ به این توهم، در نفی برداشت مشائی از شخصیت نهفته است. شخصیت در ذات واجب، نه عوارض خارجی، بلکه هویت وجودی است که به نفس ذات حق تعلق دارد. متن عربی این پاسخ را چنین بیان می‌کند:

وقولُه «ولا يلزم» إشارةٌ إلى دفع هذا التوهّم

ترجمه: و سخن او که «لازم نمی‌آید»، اشاره به دفع این توهم دارد.

این پاسخ تأکید می‌کند که ذات واجب، نه به معنای عوارض خارجی، بلکه به معنای هویت وجودی متشخص است. این تشخص، برخلاف شخصیت عرضی که به محدودیت و عوارض مادی وابسته است، به سعه وجودی و احاطه ذاتی واجب بازمی‌گردد. به تعبیری، تشخص واجب، مانند آینه‌ای است که حقیقت وجود را در خود منعکس می‌کند، نه مانند ظرفی که با عوارض خارجی پر می‌شود.

بخش دوم: تبیین معنای تعین در نگاه عرفانی

تعین به‌مثابه نفس ذات واجب

عرفا معتقدند که تعین ذات واجب، به نفس ذات اوست و نیازی به غیر ندارد. این تعین، نه به معنای تمایز عرضی، بلکه به معنای احاطه طولی است. متن عربی این دیدگاه را چنین تبیین می‌کند:

ثمّ إنّه لمّا أَبطلَ أن يكونَ نفسُ الواجب هي الشّخصيّةُ، أرادَ أن يُبيّنَ معنا قولهِم: إنَّ التعيّنَ نفسُ الواجب ـ على ما هو الحقُّ عندهم ـ وهو أنّ معناه إنّه يُفيدُ نفسُ الواجب ما يُفيدُ شخصيّةُ الشَّخص له بالنّسبة إلى غيره من الأشخاص الباقية

ترجمه: سپس، چون باطل کرد که نفس واجب همان شخصیت است، خواست معنای سخن عرفا را تبیین کند که گفته‌اند: تعین نفس واجب است، بر آن‌چه نزد آنان حق است، و معنای آن این است که نفس واجب همان را افاده می‌دهد که شخصیت شخص را نسبت به دیگر اشخاص باقی افاده می‌کند.

این بیان، تعین را به مثابه هویت ذاتی واجب معرفی می‌کند که نیازی به غیر ندارد. برخلاف موجودات ممکن که تشخص‌شان به علل خارجی وابسته است، تشخص واجب به نفس ذات اوست، مانند خورشیدی که نورش از ذاتش می‌تابد و نیازی به آینه‌ای دیگر ندارد.

اشتراک و تشخص: وحدت در عین کثرت

یکی از نکات کلیدی در این بحث، رابطه میان اشتراک و تشخص است. عرفا معتقدند که تشخص واجب، در عین اشتراک است، اما این اشتراک، نه مفهومی و ذهنی، بلکه وجودی و احاطه‌ای است. متن عربی این نکته را چنین شرح می‌دهد:

فإنّ تشخّصَها إنّما هو في عينِ الاشتراک كما نُبِّهْتَ عليه غيرَ مرّةٍ

ترجمه: تشخص آن، تنها در عین اشتراک است، چنان‌که بارها به آن اشاره شد.

این اشتراک، به معنای سعه وجودی است که در آن، تعدد و غیریت وجود ندارد. تشخص واجب، مانند اقیانوسی است که همه امواج را در خود جای داده، اما خود، از امواج متمایز است. این تمایز، نه به عوارض خارجی، بلکه به ذات احاطه‌گر واجب وابسته است.

درنگ: تشخص ذات واجب، عين اشتراک وجودی است، نه اشتراک مفهومی. این اشتراک، به معنای سعه و احاطه ذاتی است که هرگونه تعدد و غیریت را نفی می‌کند و ذات واجب را به مثابه حقیقتی متعالی و بی‌نیاز از غیر معرفی می‌سازد.

بخش سوم: تمایز احاطی در برابر تمایز تقابلی

دو وجه تعین

برای فهم دقیق‌تر تعین و تشخص، لازم است دو وجه تمایز بررسی شود: تمایز احاطی و تمایز تقابلی. متن عربی این تمایز را چنین بیان می‌کند:

وهي أنّ التعيّنَ إنّما يُتصوّرُ على وجهين: إمّا على سبيل التقابل له أو على سبيل الإحاطة، لا يخلو أمرُ الامتياز عنهما أصلا

ترجمه: و آن این است که تعین تنها به دو وجه متصور است: یا به شیوه تقابل، یا به شیوه احاطه، و امر تمایز به هیچ‌وجه از این دو خارج نیست.

تمایز تقابلی، به امور عرضی وابسته است، مانند تمایز زید و عمرو به واسطه سفیدی و سیاهی. اما تمایز احاطی، به ذات متعین وابسته است و نیازی به غیر ندارد، مانند تمایز کل از جزء یا عام از خاص. این تمایز، مانند تفاوتی است که میان آسمان بی‌کران و ستارگان محدود وجود دارد؛ آسمان، به ذات خود آسمان است، اما ستارگان، به واسطه آسمان متمایز می‌شوند.

تمایز احاطی و ویژگی‌های آن

تمایز احاطی، که به ذات واجب نسبت داده می‌شود، به هیچ امر زایدی وابسته نیست. متن عربی این ویژگی را چنین شرح می‌دهد:

وفي الثّاني لا يمكن أن يكون أمرآ زائدآ على المتعيِّن؛ ضرورةَ أنّه بعدمه يَنتفي الحقيقةُ المتعيِّنةُ وبه صارت الحقيقةُ هي هي

ترجمه: و در قسم دوم، نمی‌توان امر زایدی بر متعین تصور کرد؛ زیرا با نبود آن، حقیقت متعین منتفی می‌شود و به واسطه آن، حقیقت، خودِ خود می‌شود.

این بیان، نشان می‌دهد که تشخص واجب، به ذات اوست و نیازی به عوارض خارجی ندارد. مانند کُلی که به واسطه احاطه‌اش بر اجزاء، از آن‌ها متمایز می‌شود، ذات واجب نیز به واسطه سعه و احاطه ذاتی‌اش، از ماسوا متمایز است.

بخش چهارم: نقد اشتراک مفهومی و کثرت افراد

اشکال دوم: حصر یا اشتراک

اشکال دیگری که مطرح می‌شود، این است که اگر تشخص واجب به ذاتش باشد، یا باید حصر چهارگانه صور تشخص نقض شود و صورت پنجمی پدید آید، یا باید اشتراک و کلیت بر طبیعت واجب عارض شود. متن عربی این اشکال را چنین بیان می‌کند:

فلئن قيل: أحدُ الأمرين لازمٌ، إمّا عدمُ انحصار الصّور المذكورة في الأربعة، أو صحّةُ عروضِ الاشتراک للطبيعة الواجبة

ترجمه: اگر گفته شود: یکی از دو امر لازم می‌آید، یا عدم انحصار صور مذکور در چهار صورت، یا صحت عروض اشتراک بر طبیعت واجب.

این اشکال، به این معناست که اگر تشخص واجب به ذاتش باشد، یا باید صورت جدیدی به صور چهارگانه تشخص افزوده شود، یا طبیعت واجب به کلیت و اشتراک مفهومی فروکاسته شود که نتیجه‌اش پذیرش افراد برای واجب است.

پاسخ به اشکال

پاسخ این است که اشتراک در ذات واجب، نه مفهومی و ذهنی، بلکه وجودی و احاطه‌ای است. متن عربی این پاسخ را چنین بیان می‌کند:

قلنا: إنّما يَستحيلُ ذلک أن لو استلزمَ صحّةَ عروض الاشتراک المقابل للامتياز والتشخّص لتلک الطّبيعة، وليس كذلک

ترجمه: گفتیم: تنها در صورتی محال است که مستلزم صحت عروض اشتراکی باشد که مقابل تمایز و تشخص آن طبیعت است، و چنین نیست.

این پاسخ، با تأکید بر اشتراک وجودی، نشان می‌دهد که تشخص واجب، عين اشتراک سعه‌ای است و نیازی به افزودن صورت پنجم یا پذیرش کلیت مفهومی ندارد. مانند نوری که همه جا را فرا می‌گیرد، ذات واجب نیز همه هستی را در بر می‌گیرد، بدون آن‌که به کثرت یا محدودیت گرفتار شود.

بخش پنجم: جمع‌بندی و تأملات نهایی

بحث تعین و تشخص ذات واجب، یکی از پیچیده‌ترین و عمیق‌ترین مباحث عرفان نظری است که نیازمند دقتی ذوقی و نظری است. ذات واجب، به مثابه حقیقتی متعالی، از هرگونه عوارض خارجی و محدودیت مبراست. تشخص آن، نه به معنای عوارض مادی، بلکه به معنای هویت وجودی و سعه احاطه‌ای است که همه هستی را در بر می‌گیرد. این تشخص، در عین اشتراک وجودی، از هرگونه کثرت و غیریت مبراست و به ذات خود متمایز است.

قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:

هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِى لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَٰلِمُ ٱلْغَيْبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ۖ هُوَ ٱلرَّحْمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ

ترجمه: اوست خداوندی که جز او معبودی نیست، دانای نهان و آشکار است، اوست بخشایشگر مهربان.

این آیه، بر علم ذاتی و احاطه واجب‌الوجود دلالت دارد که با تشخص ذاتی و اشتراک سعه‌ای او سازگار است. همچنین، روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: «خداوند نور است و جز نور چیزی نیست.» این روایت، به سعه وجودی واجب اشاره دارد که در عین تشخص، همه هستی را در بر می‌گیرد.

در پایان، این بحث نشان می‌دهد که فهم تعین و تشخص واجب، نیازمند تلطیف سر و تدقیق نظر است، مانند سفری درونی که سالک را به سوی حقیقت بی‌کران هدایت می‌کند. این تأملات، نه تنها به روشن‌سازی مفاهیم عرفانی کمک می‌کند، بلکه راهی برای درک عمیق‌تر وحدت وجود و رابطه واجب با ماسوا می‌گشاید.

با نظارت صادق خادمی