متن درس
تمهید القواعد: تأملات در وحدت وجود و تعین واجب
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۱)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد» اثر صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، یکی از آثار برجسته در عرفان نظری است که به تبیین مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی در باب وجود، وحدت، و تعین حقتعالی میپردازد. این اثر با نگاهی ژرف به مفاهیم هستیشناختی و الهیاتی، پلی میان فلسفه مشائی، اشراقی و عرفان نظری برقرار میسازد. در این نوشتار، تأملات و تبیینهای ارائهشده در جلسه شصت و یکم از درسگفتارهای این کتاب، با محوریت تحلیل هویت مجموعی، صور احاطی، و تعین واجب، به صورت منسجم و با زبانی فاخر و معیار بازنویسی شده است. هدف، ارائه متنی است که هم روح و عمق محتوای اصلی را حفظ کند و هم با ساختاری نظاممند، خواننده را به سوی فهمی روشن از این مفاهیم رهنمون سازد.
بخش یکم: هویت مجموعی و صور احاطی
مفهوم هویت مجموعی و صور احاطی
در عرفان نظری، هویت مجموعی و صور احاطی به مثابه دو مفهوم کلیدی در فهم نحوه وجود اشیاء و رابطه آنها با کل و اجزاء مطرح میشوند. هویت مجموعی به اجتماع اجزاء در قالب یک کل واحد اشاره دارد، در حالی که صور احاطی، صورتی است که کل را در بر میگیرد و آن را از اجزاء متمایز میسازد. این دو مفهوم، اگرچه در نگاه نخست مشابه به نظر میرسند، اما تفاوتهای ظریفی دارند که در تبیین دقیق آنها آشکار میگردد.
وَلا شَکَّ أنَّ الهَيْئَةَ المَجمُوعِيَّةَ وَالصُّوَرَ الإحاطِيَّةَ الَّتي لِلأشياءِ لَيسَ لَها حَقيقَةٌ وَراءَ اجتِماعِ تِلکَ الخَصوصِيَّاتِ وَأَحَدِيَّةِ جَمْعِها
بیگمان، هویت مجموعی و صور احاطی که برای اشیاء است، حقيقتی جز اجتماع همان خصوصیات و احدیت جمع آنها ندارد.
این عبارت، که از متن اصلی «تمهید القواعد» برگرفته شده است، به روشنی بیان میدارد که حقیقت هویت مجموعی و صور احاطی چیزی جز اجتماع اجزاء و وحدتی که از این اجتماع پدید میآید نیست. به دیگر سخن، این دو مفهوم، ماهیتی مستقل از اجزاء تشکیلدهنده خود ندارند، بلکه حقیقت آنها در همان اجزاء و نحوه ترکیب آنها نهفته است.
برای فهم بهتر این مفهوم، میتوان به تمثیلی ساده روی آورد: آب و خاک، هر یک به تنهایی دارای خصوصیات و آثار خاص خود هستند، اما هنگامی که با یکدیگر ترکیب میشوند، گِلی پدید میآید که نه آب است و نه خاک، بلکه صورتی نو با خصوصیاتی متمایز از اجزاء اولیه خود. این گِل، نمونهای از هویت مجموعی است که از اجتماع اجزاء (آب و خاک) و احدیت جمع آنها شکل گرفته است.
| درنگ: هویت مجموعی و صور احاطی، حقیقتی مستقل از اجزاء ندارند، بلکه وجود آنها به اجتماع خصوصیات و وحدت ناشی از این اجتماع وابسته است. این وحدت، به مثابه روحی است که در کالبد اجزاء دمیده شده و کل را به وجودی متمایز بدل میسازد. |
تفاوت هویت مجموعی و صور احاطی
گرچه هویت مجموعی و صور احاطی در نگاه نخست مترادف به نظر میرسند، اما تفاوت ظریفی میان آنها وجود دارد. هویت مجموعی به اجتماع ذهنی و لا بشرط اشاره دارد، یعنی به نحوهای که ذهن، اجزاء را در قالب یک کل متحد میبیند. در مقابل، صور احاطی به اجتماع خارجی و به شرط لا مربوط است، یعنی به کل و اجزائی که در عالم خارج به صورت یکپارچه و متحد ظاهر میشوند.
برای نمونه، اگر به یک خانه بنگریم، هویت مجموعی آن در ذهن ما از اجتماع آجر، گِل، و خشت شکل میگیرد، اما صور احاطی آن، به شکل و ساختار خارجی خانه در عالم واقع اشاره دارد. این تفاوت، اگرچه در نگاه اول جزئی به نظر میرسد، اما در تحلیل دقیق فلسفی و عرفانی، از اهمیت بسزایی برخوردار است، زیرا نشاندهنده دو سطح مختلف از ادراک و وجود است.
ترکیب حقیقی و ترکیب اعتباری
در ادامه بحث، تمایز میان ترکیب حقیقی و ترکیب اعتباری مطرح میشود. ترکیب حقیقی، ترکیبی است که مولود جدیدی تولید میکند، مانند ترکیب آب و خاک که گِل را پدید میآورد. این مولود، دارای حقیقتی متمایز از اجزاء اولیه است و نمیتوان آن را به سادگی به اجزاء تشکیلدهندهاش بازگرداند. اما ترکیب اعتباری، مانند اجتماع افراد در یک مکان، صرفاً به وحدتی ظاهری و اعتباری منجر میشود که حقیقتی مستقل از اجزاء ندارد.
برای مثال، اگر صد نفر در یک مکان گرد هم آیند، این اجتماع، هویتی اعتباری دارد، اما هر فرد به تنهایی هویت مستقل خود را حفظ میکند. در مقابل، در ترکیب حقیقی، مانند گِل، دیگر نمیتوان آب و خاک را به همان شکل اولیه بازگرداند، زیرا مولود جدیدی پدید آمده است که حقیقتی نو دارد.
بخش دوم: تعین واجب و نسبت آن با هویت مجموعی
تعین واجب و ویژگیهای آن
یکی از محوریترین مباحث در «تمهید القواعد»، بحث تعین واجب و نسبت آن با هویت مجموعی و صور احاطی است. تعین واجب، به معنای تشخص و تمایز حقتعالی از غیر اوست، اما این تشخص به گونهای است که از هرگونه ترکیب یا نیاز به غیر عاری است.
فَحِينَئِذٍ نَقُولُ: إنَّ التَّعَيُّنَ الواجِبِيَّ إنَّما هُوَ مِن هَذا القَبيلِ؛ إذ لَيسَ في مُقابَلَتِهِ تَعالى شَيءٌ، وَلا هُوَ في مُقابَلَةِ شَيءٍ
پس در این هنگام میگوییم: تعین واجب از همین قبیل است؛ چرا که در برابر حقتعالی چیزی نیست، و حقتعالی در برابر چیزی قرار ندارد.
این عبارت، به روشنی بیان میدارد که حقتعالی، به عنوان واجبالوجود، از هرگونه مقابل یا همتایی مبراست. تعین واجب، نه به معنای نیاز به غیر است و نه به معنای وجود چیزی در عرض یا طول او. این تعین، عين ذات حق است و از هرگونه ترکیب یا جزئیت به دور است.
| درنگ: تعین واجب، عين ذات حقتعالی است و از هرگونه مقابل، عرض یا طول مبرا میباشد. این تعین، نه به معنای ترکیب است و نه به معنای احتیاج به غیر، بلکه ظهور ذات حق در مقام احدیت است. |
تأمل در سوره توحید
برای تبیین دقیقتر این مفهوم، به سوره توحید ارجاع داده شده است که به مثابه شناسنامه حقتعالی است. این سوره، با بیانی موجز و عمیق، حقیقت واجبالوجود را تبیین میکند.
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ * وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ
بگو اوست خدای یکتا. خدا بینیاز است. نزاده و زاده نشده است، و هیچکس همتای او نیست.
این آیات، با نفي هرگونه مولود، مولد، یا کفو برای حقتعالی، بر وحدت و احدیت ذاتی او تأکید میکنند. «لم یلد» نفي هرگونه مولود در طول حق است، یعنی چیزی از او زاده نشده است. «لم یولد» نفي هرگونه مولد در طول اوست، یعنی حقتعالی خود از چیزی زاده نشده است. و «لم یکن له کفواً احد» نفي هرگونه همتا یا معادل در عرض اوست. این نفيها، دو نوع وجودی از انواع متقابلات را در بر میگیرند: طول و عرض.
سوره توحید، به دلیل تمرکز محض بر توحید و اخلاص، از دیگر سورههای قرآن کریم متمایز است. حتی سوره حمد، با وجود عظمتش، به جهت آميختگی با امور خلقی، از این خلوص برخوردار نیست. سوره توحید، تنها به بیان هویت حقتعالی اختصاص دارد و از اینرو، سنگ بنای فهم توحید در عرفان نظری است.
وحدت شخصی وجود
یکی از ثمرات کلیدی بحث تعین واجب، مفهوم وحدت شخصی وجود است. این مفهوم، که در سوره توحید به اوج خود میرسد، بیانگر آن است که حقتعالی، نه تنها از هرگونه ترکیب یا جزئیت مبراست، بلکه اسما و صفات او نیز عين ذات او هستند. این عينیت، نه مفهومی، بلکه مصداقی است، یعنی اسما و صفات، در حقیقت، ظهورات همان ذات واحدند.
برای نمونه، اسم «الاول» و «الآخر» هر دو عين ذات حقاند، اما هر یک ظهوری خاص از آن ذات را نشان میدهند. این عينیت، مانع از آن نیست که اسما دارای دولت و مراتب باشند، بلکه در عین وحدت، کثرت ظهوری نیز وجود دارد.
| درنگ: وحدت شخصی وجود، بیانگر آن است که اسما و صفات حقتعالی، عين ذات او هستند و هیچگونه غیریتی میان ذات و صفات وجود ندارد. این وحدت، ظهورات گوناگون حق را در بر میگیرد، بدون آنکه به کثرت حقیقی منجر شود. |
بخش سوم: نقد و بررسی دیدگاههای مشائی
اشکال به مفهوم کلیت در واجبالوجود
یکی از نقدهای اساسی مطرحشده در این بحث، به دیدگاه مشائی در باب واجبالوجود بازمیگردد. در فلسفه مشائی، گاه واجبالوجود به مثابه یک مفهوم کلی تصور میشود که دارای افراد است. اما این دیدگاه، با حقیقت واجبالوجود که عين ذات و فاقد هرگونه کلیت یا جزئیت است، سازگار نیست.
اگر واجبالوجود را کلی فرض کنیم، باید دارای افراد باشد، و اگر دارای افراد باشد، دیگر واجبالوجود نخواهد بود، زیرا واجبالوجود، به دلیل وحدت ذاتی، نمیتواند دارای کثرت افراد باشد. از اینرو، تعین واجب، عين ذات اوست و نه امری زائد بر آن.
در مقابل، در ممكنات، وجود زائد بر ماهیت است و از اینرو، تعین و تشخص آنها نیز زائد بر ذاتشان است. اما در حقتعالی، که وجود عين ذات است، تعین و تشخص نیز عين ذات اوست و هیچگونه غیریتی در کار نیست.
تمایز تعین و تميز
یکی از نکات دقیق در این بحث، تمایز میان تعین و تميز است. تعین، به معنای هویت نفسالامری شیء است، یعنی همان چیزی که زید را زید میکند. اما تميز، به معنای خصوصیاتی است که شیء را از غیر متمایز میسازد، مانند طول، عرض، یا عمق در ممكنات. در حقتعالی، تميز نیز عين ذات اوست، زیرا هیچگونه غیریتی وجود ندارد که نیاز به تمایز از آن باشد.
در ممكنات، تميز به صورت عوارض وجودی (مانند طول و عرض) یا اعدام (مانند عدم مقابل) ظاهر میشود. اما در حقتعالی، تميز به معنای نفي هرگونه مقابل یا عرض است، که این خود عين ذات اوست.
| درنگ: تعین و تميز در حقتعالی، هر دو عين ذات او هستند و از هرگونه زائد بودن یا نیاز به غیر مبرا میباشند. در ممكنات، تعین و تميز زائد بر ذاتاند، اما در حق، این دو عين وجود و ذات او هستند. |
بخش چهارم: نتیجهگیری و جمعبندی
بحثهای مطرحشده در این نوشتار، از هویت مجموعی و صور احاطی گرفته تا تعین و تميز واجبالوجود، همگی در پی تبیین یک حقیقت بنیادیناند: وحدت ذاتی حقتعالی و نفي هرگونه ترکیب، جزئیت، یا غیریت از او. سوره توحید، به مثابه آیینهای زلال، این حقیقت را بازتاب میدهد و نشان میدهد که حقتعالی، نه مولود دارد، نه مولد است، و نه همتایی در عرض او وجود دارد.
این تأملات، ما را به سوی فهمی عمیقتر از وحدت شخصی وجود رهنمون میسازد، که در آن اسما و صفات، ظهورات همان ذات واحدند و هیچگونه غیریتی میان آنها نیست. این وحدت، راه را برای انسان باز میگذارد تا از عبودیت به سوی ربوبیت سیر کند، چنانکه گفته شده است: «العبودية جوهرة كنهها الربوبية». این راه، نه تنها به سوی معرفت حق است، بلکه به سوی تحقق وجودی انسان در پرتو حقیقت الهی.
در پایان، باید تأکید کرد که حقیقت واجبالوجود، فراتر از مفاهیم کلی و طبیعتی است که در فلسفه مشائی مطرح میشود. حق، حقیقت محض است و تعین و تشخص او، عين ذات اوست. این حقیقت، در ظرف احدیت متجلی است و در مرتبه لا اسم و لا رسم، حتی از تعین نیز فراتر میرود.
| با نظارت صادق خادمی |