متن درس
تحلیل و تبیین تمهید القواعد: گفتار شصت و هشتم
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۸)
دیباچه
کتاب شریف تمهید القواعد، تألیف حکیم و عارف برجسته، صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، از آثار سترگ عرفان نظری است که با نگاهی ژرف به مسائل هستیشناختی، بهویژه وحدت وجود، میپردازد. این اثر، با تلفیقی از حکمت و عرفان، دیدگاههای فلسفه مشائی را نقد کرده و بر حقیقت وجود مطلق تأکید میورزد. گفتار پیش رو، با محوریت صفحه ۱۰۲، سطر ششم از این کتاب، به تحلیل و تبیین مباحث عرفانی در مواجهه با اشکالات فلسفی پرداخته و با زبانی روشن و متین، مفاهیم را برای مخاطبان آشنا با علوم عقلی و عرفانی تشریح میکند. این نوشتار، با بهرهگیری از تمثیلات و پیوندهای معنایی، کوشیده است تا روح عرفان نظری را در قالب گفتمانی منسجم و علمی بازتاب دهد.
بخش یکم: نفی ضرورت مباحثه عارف در برابر اشکالات فلسفی
مبنای اشکال فلسفی
در آغاز این گفتار، عارف با اشکالی از سوی فیلسوف مواجه میشود که میگوید:
وَإِذَا كَانَ الْأَمْرُ عَلَى هَذَا الْوَجْهِ فَلَا يَصِحُّ لِلْعَارِفِ بِطُرُقِ التَّحْصِيلِ أَنْ يَشْرَعَ فِي جَوَابِ أَمْثَالِهِ
(اگر امر بر این وجه باشد، برای عارف که به طرق تحصیل آگاه است، جایز نیست که در پاسخ به اینگونه اشکالات اقدام کند). فیلسوف بر این باور است که اگر حقیقت مطلقه، یعنی وجود مطلق، قائم به نفس و واجب باشد، عارف نباید به مباحثه ادامه دهد، زیرا حقانیت این امر بديهي و برهانی است. مبنای این اشکال بر این اصل استوار است که وقتی صغری بديهي و کبری برهانی باشد، مباحثه غیرضروری و خطاست. این دیدگاه، مباحثه عارف را نشانهای از ضعف در یقین او تلقی میکند.
برای روشن شدن این نکته، میتوان به تشبیهی متوسل شد: حقیقت وجود مطلق، مانند نوری است که درخشش آن بینیاز از اثبات است؛ همانگونه که خورشید برای اثبات روشنایی خود نیازی به مناظره با تاریکی ندارد. عارف، که این نور را به شهود دریافته، از دیدگاه فیلسوف نباید به پاسخگویی به اشکالات بپردازد، زیرا این پاسخگویی بهمنزله تردید در بداهت حقیقت است.
قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
(بگو اوست خداى يگانه، سوره اخلاص: ۱). این آیه شریفه بر وحدت ذاتی حق و استقلال آن از هرگونه قید تأکید دارد، گویی عارف را از تطویل کلام در برابر اشکالات بازمیدارد.
نقد التزام به پاسخگویی
متن کتاب در ادامه میافزاید:
إِنَّ الْتِزَامَ الْجَوَابِ عَدُولٌ عَنْ طَرِيقَةِ التَّوْجِيهِ
(التزام به پاسخگویی، عدول از روش صحیح توجیه است). التزام عارف به پاسخگویی به اشکالات، به معنای انحراف از مسیر صحیح بحث و تطویل کلام بدون فایده معنوی است. این پاسخگویی، به مخالف امکان منع و نقض میدهد و بیان عارف را تضعیف میکند. همانگونه که درختی تنومند نیازی به دفاع از ریشههای خود در برابر باد ندارد، عارف نیز نباید با پاسخگویی بیش از حد، حقیقت وجود مطلق را در معرض نقض و تضعیف قرار دهد.
این نکته را میتوان چنین تشریح کرد: پاسخگویی مکرر، مانند ریختن آب بر سنگ خاراست که نهتنها سودی ندارد، بلکه به فرسایش سنگ میانجامد. عارف، با آگاهی از این خطر، باید از تطویل کلام پرهیز کند تا از تضعیف برهان خود جلوگیری نماید.
محذورات مباحثه غیرضروری
متن کتاب تأکید میکند:
كُلُّ ذَلِكَ مَحْذُورٌ فِي قَوَاعِدِ الْجَدَلِ وَالْقَوَانِينِ الْبُرْهَانِ
(همه اینها در قواعد جدل و قوانین برهان، محذور است). ادامه مباحثه پس از اثبات بديهي و برهانی، برخلاف قواعد جدل و قوانین برهان است، زیرا تزلزل در اثبات ایجاد میکند. فیلسوف معتقد است که مباحثه اضافی، قدرت برهان عارف را مخدوش میکند، گویی عارف با ورود به این میدان، به مخالفان اجازه میدهد که حقیقت را به چالش کشند.
قرآن کریم در این باره میفرماید:
قُلْ إِنَّ هَذَا هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ
(بگو: حق از پروردگار شماست، سوره کهف: ۲۹). این آیه شریفه بر لزوم اکتفا به بیان حقیقت تأکید دارد و عارف را به پرهیز از مباحثه غیرضروری فرا میخواند.
بخش دوم: نقد اشکال فلسفی بر وصف مشترک وجود
مبنای اشکال دوم فیلسوف
متن کتاب در ادامه به اشکال دوم فیلسوف اشاره میکند:
لَوْ صَحَّ أَنْ يَكُونَ الْوُجُودُ الْمُطْلَقُ وَاجِبًا فَلَا يَكُونُ وَصْفًا مُشْتَرَكًا بَيْنَ سَائِرِ أَفْرَادِ الْوُجُودِ
(اگر وجود مطلق واجب باشد، نمیتواند وصف مشترک بین سایر افراد وجود، از واجب الوجود تا ممکن الوجود، باشد). فیلسوف بر این باور است که اگر وجود مطلق واجب باشد، نمیتواند وصف مشترک بین واجب الوجود و ممکن الوجود باشد، زیرا این دو متعارضاند. این اشکال از این پیشفرض ناشی میشود که وجود مطلق، مفهومی کلی است که واجب و ممکن را در بر میگیرد.
برای فهم بهتر، میتوان وجود مطلق را به اقیانوسی تشبیه کرد که فیلسوف آن را به امواجی تقسیم میکند، در حالی که عارف، اقیانوس را بهمثابه وحدتی یکپارچه میبیند که امواج، تنها ظهورات آناند.
نقد بطلان تالی
متن کتاب در پاسخ به این اشکال میافزاید:
وَالتَّالِي بَاطِلٌ لِأَنَّنَا نَعْلَمُ بِالضَّرُورَةِ أَنَّ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْ أَفْرَادِ الْوُجُودَاتِ الْمُمْكِنَةِ هُوَ مِنْ أَفْرَادِ الْوُجُودِ الْعَيْنِيِّ الْمُطْلَقِ
(تالی باطل است، زیرا ما بهضرورت میدانیم که هر یک از افراد وجودات ممکنه، از افراد وجود عینی مطلق است). فیلسوف ادعا میکند که تالی (عدم اشتراک وجود مطلق) باطل است، زیرا هر فرد ممکن الوجود، از افراد وجود مطلق است. از دیدگاه فلسفی، وجود مطلق بهعنوان مقسم، شامل واجب و ممکن است، و این دو متعارضاند. اما عارف این دیدگاه را رد میکند و وجود مطلق را حقیقت قائم به ذات میداند، نه وصف مشترک.
اینجا میتوان به تمثیلی اشاره کرد: فیلسوف وجود مطلق را مانند درختی میبیند که شاخههای واجب و ممکن از آن منشعب میشوند، اما عارف، وجود مطلق را ریشهای یگانه میداند که شاخهها تنها سایهها و ظهورات آناند.
پاسخ عارف به اشکال دوم
عارف در پاسخ به این اشکال میفرماید:
الْمُطْلَقُ الْوُجُودِ لَا يَكُونُ وَصْفًا مُشْتَرَكًا بَلْ هُوَ حَقِيقَةٌ قَائِمَةٌ بِذَاتِهَا
(وجود مطلق وصف مشترک نیست، بلکه حقیقتی قائم به ذات است). عارف وجود مطلق را وصف مشترک نمیداند، بلکه آن را حقیقتی میبیند که واجب الوجود و ممکن الوجود، ظهورات و تنزیلات آناند، نه افراد مستقل. این دیدگاه، اشکال فیلسوف را برطرف میکند، زیرا کثرات، ظهورات وجود مطلقاند و وجود مستقل ندارند.
قرآن کریم در این باره میفرماید:
إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
(هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مىگويد: باش، پس مىشود، سوره یس: ۸۲). این آیه بر ظهور کثرات از اراده حق تأکید دارد و دیدگاه عارف را تقویت میکند.
بخش سوم: تمایز احاطی و نقد مفهومسازی وجود
تمایز احاطی و غیر احاطی
متن کتاب در این باره میگوید:
تَمَايُزُ الْمُطْلَقِ الْوُجُودِ بِالْأَحَاطَةِ وَعَدَمِ الْأَحَاطَةِ لَا بِالتَّنَافِي
(تمایز وجود مطلق با احاطه و عدم احاطه است، نه با تنافی). عارف تمایز حق و غیر حق را احاطی (مطلق الوجود) و غیر احاطی (ظهورات) میداند، نه مبتنی بر تنافی و تباین. این دیدگاه، وحدت وجود را تأیید میکند، زیرا کثرات، ظهورات وجود مطلقاند و وجود مستقل ندارند.
برای تبیین این مفهوم، میتوان وجود مطلق را به آسمانی بیکران تشبیه کرد که ستارگان (کثرات) تنها پرتوهای آناند، نه موجوداتی جداگانه که با آسمان در تعارض باشند.
نقد مفهومسازی وجود مطلق
متن کتاب در ادامه تأکید میکند:
الْمُطْلَقُ الْوُجُودِ لَيْسَ مَفْهُومًا بَلْ حَقِيقَةٌ
(وجود مطلق مفهوم نیست، بلکه حقیقتی است). فیلسوف وجود مطلق را مفهومی کلی میداند که شامل واجب و ممکن است، اما عارف آن را حقیقتی عینی میبیند. تمایز کثرات با وجود مطلق، تنزیلی و ظهوری است، نه تقابلی. خلط فیلسوف بین مفهوم و حقیقت، منشأ اشکال اوست.
اینجا میتوان به تمثیلی اشاره کرد: فیلسوف وجود مطلق را مانند ظرفی میبیند که اشیاء در آن جای میگیرند، اما عارف آن را جریانی میداند که اشیاء از آن سرچشمه میگیرند و در آن محو میشوند.
بخش چهارم: نیاز به حدث فکری برای رفع شبهات
نقش حدث فکری
متن کتاب در این زمینه میفرماید:
يَحْتَاجُ دَفْعُهُمَا إِلَى نَوْعٍ مِنَ الْحَدَثِ
(رفع این دو شبهه نیازمند نوعی حدث است). رفع شبهات فلسفی نیازمند جذبه فکری (حدث) است تا ذهن از خلط بین حقیقت و طبیعت رها شود. این حدث، ذهن را از خطابیات مقبوله و جدلیات مموهه آزاد میکند، گویی بادی است که غبار را از آینه ذهن میزداید.
قرآن کریم در این باره میفرماید:
مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ
(از شر وسوسهگر نهانى، سوره ناس: ۴). این آیه بر لزوم رهایی از وسوسههای ذهنی تأکید دارد و حدث فکری را بهعنوان ابزاری برای این رهایی تأیید میکند.
رفع تقلیدات و اعتقادات راسخه
متن کتاب میافزاید:
تَنْحَلُّ عُقُودُ التَّقْلِيدَاتِ وَالْاِعْتِقَادَاتِ الرَّاسِخَةِ
(گرههای تقلیدات و اعتقادات راسخه گشوده میشود). اعتقادات راسخه ممکن است تقلیدی و غیرحقیقی باشند، و رسوخ آنها دلیل بر حقانیت نیست. حدث فکری، مانند کلیدی است که قفلهای تقلید را میگشاید و ذهن را به سوی حقیقت هدایت میکند.
رسوخ اعتقادات از علم و عمل
متن کتاب در این باره میگوید:
الْقُوَى الْإِدْرَاكِيَّةُ الْعِلْمِيَّةُ وَالْعَمَلِيَّةُ
(قوای ادراکی علمی و عملی). اعتقادات ممکن است از تکرار عملی یا استدلال علمی راسخ شوند، اما این رسوخ لزوماً حقانیت را نشان نمیدهد. برای مثال، عادت قنداق کردن نوزادان در گذشته، به دلیل تکرار، به اعتقادی راسخ تبدیل شده بود، اما این اعتقاد لزوماً حقیقی نبود. تمایز بین رسوخ علمی و عملی، مانند جداسازی سره از ناسره، برای رفع اعتقادات غیرحقیقی ضروری است.
بخش پنجم: تبیین وجود مطلق و ظهورات آن
وجود مطلق و ظهورات اشیاء
متن کتاب در این زمینه میفرماید:
الْكَوْنُ الْعَيْنِيُّ الَّذِي كَوْنُ سَائِرِ الْأَشْيَاءِ فِي الْخَارِجِ أَنَّمَا هُوَ بِاشْرَاقِ بَارِقَةٍ مِنْ بَوَارِقِ نُورِهِ
(کون عینی که وجود سایر اشیاء در خارج است، تنها به اشراق پرتوی از پرتوهای نور اوست). وجود مطلق، قائم به نفس و بینیاز از افراد است، و کثرات، ظهورات و تنزیلات آناند. اشیاء، لمعات و تنزیلات وجود مطلقاند، نه موجودات مستقل.
برای روشن شدن این مفهوم، میتوان وجود مطلق را به خورشیدی تشبیه کرد که اشیاء، پرتوهای آناند، نه موجوداتی جداگانه که در برابر خورشید قرار گیرند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
(هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مىگويد: باش، پس ميشود، سوره یس: ۸۲).
وضوح مقدمه عرفانی
متن کتاب تأکید میکند:
وَضُوحُ هَذِهِ الْمُقَدِّمَةِ فِي مَبَادِئِ الْعُقُولِ لَمَّا بَلَغَ مَبْلَغًا
(وضوح این مقدمه در مبادی عقول به حدی رسیده است). مقدمه عرفانی وحدت وجود برای اذهان دارای تمييز، واضح است و نیازی به مباحثه اضافی ندارد. افرادی که در مسائل عقلی و یقینیات پیشرو هستند، این وضوح را بهتر درک میکنند، گویی نوری است که در آیینه ذهنهای پاک میدرخشد.
بخش ششم: تنبیه خطاهای فلاسفه و نقد دیدگاه جمهور
تنبیه خطاهای فلاسفه
متن کتاب میفرماید:
أَرَادَ أَنْ يُنَبِّهَ عَلَى مَرَامِي سِهَامِ السَّهْوِ
(قصد داشت بر مقاصد تیرهای خطا تنبیه دهد). عارف با مباحثه، قصد تنبیه فلاسفه را دارد تا خطاهای آنها، مانند خلط حقیقت و طبیعت، را اصلاح کند. این مباحثه، نوعی سلمنا و تنزیل برای هدایت مخالفان است، گویی عارف با تلنگری نرم، اذهان را به سوی حقیقت بیدار میکند.
قرآن کریم در این باره میفرماید:
قُلْ إِنَّ هَذَا هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ
(بگو: حق از پروردگار شماست، سوره کهف: ۲۹).
نقد دیدگاه جمهور فلاسفه
متن کتاب در ادامه میافزاید:
وَلَكِنَّ الْجُمْهُورَ يَعْتَقِدُونَ أَنَّ حُكْمَ الْمُطْلَقَةِ حُكْمُ السَّائِرِ الْمُطْلَقَاتِ
(اما جمهور معتقدند که حکم مطلقه، حکم سایر مطلقات است). فلاسفه معتقدند وجود مطلق مانند سایر مطلقات، مانند طبیعت انسان، به افراد وابسته است. عارف این دیدگاه را رد میکند، زیرا وجود مطلق، حقیقت قائم به ذات است، نه طبیعت وابسته به افراد.
برای تبیین این نکته، میتوان گفت: فلاسفه وجود مطلق را مانند جامهای میبینند که به تن افراد پوشانده میشود، اما عارف آن را جوهری میداند که افراد، تنها جلوههای آناند.
استدلال فلسفی و نقد آن
متن کتاب در پایان میفرماید:
فَحَكَمُوا أَنَّ الْمُطْلَقَ مِنْهُ لَا يَكُونُ قَائِمًا بِنَفْسِهِ
(حکم کردند که مطلق از آن قائم به نفس نیست). فلاسفه معتقدند وجود مطلق بدون فصول و عوارض مشخصه تحقق نمییابد، بنابراین واجب نیست. عارف این استدلال را رد میکند، زیرا وجود مطلق، قائم به ذات و غنی از فصول و عوارض است. اشکال فلاسفه ناشی از خلط وجود مطلق با طبیعت ماهوی است.
اینجا میتوان به تمثیلی اشاره کرد: فلاسفه وجود مطلق را مانند خاکی میبینند که بدون شکلگیری به صورت کوزه یا جام تحقق نمییابد، اما عارف آن را جریانی جاری میداند که کوزه و جام، تنها تجلیات آناند.
جمعبندی
کتاب شریف تمهید القواعد با تأکید بر وحدت وجود، دیدگاه عرفانی را در برابر فلسفه مشائی تبیین میکند. عارف وجود مطلق را حقیقتی قائم به ذات میداند، در حالی که فیلسوف آن را مفهومی کلی و وابسته به افراد میبیند. اشکال اول فیلسوف به سبک بحث عارف وارد نیست، زیرا مباحثه عارف برای هدایت و تنبیه خطاهای فلاسفه است. اشکال دوم، ناشی از خلط حقیقت وجود با طبیعت ماهوی است که عارف با نفی کثرت وجودات مستقل و تأکید بر ظهورات وجود، آن را برطرف میکند. آیات قرآن کریم، مانند
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
(سوره اخلاص: ۱) و
إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
(سوره یس: ۸۲)، بر وحدت وجود و ظهور کثرات از اراده حق تأکید دارند. عارف با جداسازی حقیقت از طبیعت و رفع شبهات، راه را برای هدایت اذهان و فلاسفه هموار میکند.