متن درس
تحلیل و تبیین تمهید القواعد: عرفان نظری در پرتو حکمت
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۹)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد»، نگاشته صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سدههای هشتم و نهم هجری، یکی از آثار برجسته در قلمرو عرفان نظری است که با تلفیقی از حکمت و عرفان، به کاوش در مسائل بنیادین هستیشناسی، بهویژه مفهوم وحدت وجود، میپردازد. این اثر با نقد مبانی فلسفه مشائی و تأکید بر وجود مطلق (لا به شرط)، دیدگاهی عرفانی را در برابر نگرشهای فلسفی قرار میدهد. در این نوشتار، بخشهایی از متن این کتاب (صفحه ۱۰۴، سطر ۴) با تکیه بر درسگفتارهای عالمان دینی، تحلیل و بازنویسی شده است. هدف، تبیین دقیق مفاهیم عرفانی و فلسفی با زبانی وزین و متناسب با فضای علمی است، بهگونهای که همزمان زیبایی و عمق معانی را به خواننده منتقل کند.
بخش یکم: نقد قیاس فلاسفه در باب مطلقات و وجود
تبیین قیاس فلاسفه
متن «تمهید القواعد» با این عبارت آغاز میشود: وَمِثْلُ قِيَاسِهِمْ هَذَا فِي الْمُشَاهَدَاتِ كَمِثْلِ مَنْ فِي الْمُبْصَرَاتِ مِنَ الْمَحْسُوسَاتِ. این عبارت به قیاس فلاسفه اشاره دارد که معتقدند همانگونه که مطلقات ماهوی، مانند طبیعت انسان، با افراد خود تحقق مییابند، وجود مطلق نیز باید از طریق افراد (واجب و ممکن) به تحقق برسد. این قیاس، که ریشه در فلسفه مشائی دارد، وجود مطلق را به مثابه طبیعت وابسته به افراد میبیند، گویی وجود نیز نیازمند قیود و افراد است تا به ظهور آید.
برای روشن شدن این قیاس، متن مثالی از مشاهدات حسی میآورد: همانگونه که اشیاء محسوس با نور دیده میشوند، گمان میرود که نور نیز باید با نوری دیگر دیده شود. این تمثیل، تلاشی است برای نشان دادن خطای فلاسفه در تعمیم قاعده مطلقات ماهوی به وجود مطلق. در حقیقت، وجود مطلق، برخلاف طبیعتهای ماهوی، قائم به ذات است و نیازی به افراد یا قیود ندارد.
قرآن کریم در این باره میفرماید: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (سوره نور، آیه ۳۵)؛ خدا نور آسمانها و زمین است. این آیه بر نورانیت حق و ظهور اشیاء به واسطه آن تأکید دارد، بدون آنکه حق خود نیازمند نوری دیگر باشد.
نقد مثال نور
متن در ادامه میگوید: إِنَّهُ لَمَّا لَمْ يَكُنْ إِدْرَاكُ شَيْءٍ مِنْهَا بِدُونِ أَنْ يُظْهِرَهَا نُورٌ مِنَ الْأَنْوَارِ. این عبارت به این معناست که هیچ شیء محسوسی بدون نور دیده نمیشود. فلاسفه این قیاس را به وجود مطلق تعمیم داده و گمان میکنند که وجود مطلق نیز، مانند اشیاء محسوس، نیازمند قیودی برای تحقق است. اما عارف این قیاس را نادرست میداند، زیرا نور با خودش دیده میشود، نه با نوری دیگر، و به همین ترتیب، وجود مطلق نیز قائم به ذات است و نیازی به افراد ندارد.
این نقد نشان میدهد که مثال نور، به دلیل تفاوت ماهیت نور حسی (که مرکب و وابسته به شرایط مادی است) با وجود مطلق (که بسیط و قائم به ذات است)، برای تبیین حقیقت وجود مناسب نیست. نور حسی در محیطی با هوا، حرکت و فاصله دیده میشود، اما وجود مطلق از این قیود مبراست.
سطوح متلوّنه و تحقق اشیاء
متن میافزاید: وَذَلِكَ الْإِظْهَارُ إِنَّمَا يَتِمُّ بَعْدَ أَنْ يَكُونَ لِذَلِكَ الْمَحْسُوسِ سُطُوحٌ مُتَلَوِّنَةٌ. این عبارت بیان میکند که اشیاء برای دیده شدن نیازمند سطحی هستند که نور بر آن بتابد و آن را متجلی سازد. اما نور خود نیازی به چنین سطحی ندارد. به همین ترتیب، مطلقات ماهوی برای تحقق به افراد نیاز دارند، اما وجود مطلق، بهعنوان حقیقت قائم به ذات، از این نیاز مبراست.
این تمثیل نشاندهنده خطای فلاسفه در خلط بین حقیقت وجود و طبیعت ماهوی است. طبیعتهای ماهوی، مانند انسان یا حیوان، در تشخص خارجی خود به افراد وابستهاند، اما وجود مطلق، که حقیقت بسیط است، هیچ نیازی به افراد ندارد.
نفی تحقق نور با نور دیگر
متن ادامه میدهد: فَكَذَلِكَ نُورٌ إِيضًا يَجِبُ أَنْ يَكُونَ ظُهُورُهُ بِنُورٍ آخَرَ. این عبارت به نقد قیاس فلاسفه میپردازد که گمان میکنند نور، چون از مبصرات است، باید با نوری دیگر دیده شود. اما در واقع، نور با خودش دیده میشود و نیازی به نور دیگر ندارد. این تمثیل به وجود مطلق تطبیق مییابد: وجود مطلق نیز قائم به ذات است و نیازی به افراد یا قیود برای تحقق ندارد.
قرآن کریم در تأیید این مفهوم میفرماید: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (سوره نور، آیه ۳۵)؛ خدا نور آسمانها و زمین است. این آیه بر خودبسندگی نور حق و بینیازی آن از هر قید و شرط تأکید دارد.
بخش دوم: نقش وهم در مشاهدات و معقولات
وهم و مشاهدات حسی
متن اظهار میدارد: إِلَّا أَنَّ الْوَهْمَ لَمَّا كَانَ لَيْسَ لَهُ دَخْلٌ فِي الْمُشَاهَدَاتِ. این عبارت بیانگر آن است که وهم در مشاهدات حسی دخالت ندارد. به همین دلیل، در مثال نور، حتی نابینا نیز شبههای در این باره ندارد که اشیاء با نور دیده میشوند، اما نور با خودش دیده میشود. این سادگی در مشاهدات حسی به دلیل نبود دخالت وهم است.
در مقابل، در مسائل عقلی، مانند فهم وجود مطلق، وهم دخالت میکند و باعث خلط بین حقیقت وجود و طبیعت ماهوی میشود. این دخالت وهم، فهم صحیح حقیقت را دشوار میسازد.
عجز نابینا و دشواری فهم معقولات
متن اشاره دارد: لَمْ يَبْعُدْ أَنْ يَعْجِزَ عَنِ الْجَوَابِ. این عبارت نشان میدهد که حتی نابینا ممکن است در فهم این نکته که نور با خودش دیده میشود، عاجز بماند، اما این عجز در مشاهدات حسی کمتر است. در مسائل عقلی، حتی افراد بصیر نیز به دلیل دخالت وهم، در فهم وجود مطلق دچار دشواری میشوند.
قرآن کریم در این باره میفرماید: مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (سوره ناس، آیه ۴)؛ از شر وسوسهگر نهانی. این آیه بر خطر وهم و وسوسههای ذهنی که مانع فهم حقیقت میشوند، تأکید دارد.
بخش سوم: حکمت خلقت وهم و نقد آن
وهم بهعنوان حارس
متن میگوید: إِنْ جَعَلَ الْوَهْمَ حَارِسًا لِحَضْرَتِهِ الْمَنِيعَةِ. این عبارت مدعی است که خداوند وهم را بهعنوان نگهبان حضرت ربوبی خلق کرده تا مانع دسترسی بصیرتهای منحرف به حقیقت شود. اما این دیدگاه نادرست است، زیرا خداوند مانعی برای وصول به حقیقت قرار نداده است. وهم، بهعنوان بخشی از نظام احسن عالم طبیعت، برای تعمير و آبادانی ناسوت خلق شده است، نه برای دربانی حق.
قرآن کریم در این زمینه میفرماید: وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ (سوره نور، آیه ۴۰)؛ هر کس که خدا برای او نوری قرار نداده، او را هیچ نوری نیست. این آیه بر ضرورت نور الهی برای فهم حقیقت تأکید دارد و نشان میدهد که وهم مانع ذاتی نیست، بلکه فقدان نور یقین است که مانع وصول میشود.
مخلصین و نور یقین
متن اظهار میدارد: إِلَّا لِلْعِبَادِ الْمُخْلَصِينَ الَّذِينَ فَتَحَ اللَّهُ بَصِيرَتَهُمْ بِنُورِ الْيَقِينِ. تنها مخلصین، که بصیرتشان با نور یقین گشوده شده، از سلطه وهم رها میشوند و حقیقت را با نور روشن حق مشاهده میکنند. نور یقین، وهم را تضعیف کرده و بصیرت را به سوی حقیقت هدایت میکند.
این مفهوم نشان میدهد که وصول به حقیقت، نه به دلیل مانعیت وهم، بلکه به سبب فقدان نور یقین در غیرمخلصین دشوار است. مخلصین با تکیه بر نور الهی از وهم عبور میکنند و به حقیقت میرسند.
بخش چهارم: نقد منطقی و ادبی قیاس فلاسفه
نقد منطقی: تمایز طبیعت و حقیقت
متن میگوید: الطَّبِيعَةُ مِنْ حَيْثُ هِيَ طَبِيعَةٌ لَا تَحْتَاجُ إِلَى الْأَفْرَادِ. این عبارت بیانگر آن است که طبیعت، بهماهو طبیعت، نیازی به افراد ندارد. افراد در تشخص خارجی طبیعت دخیلاند، نه در نوعیت آن. اما وجود مطلق، که حقیقت قائم به ذات است، هیچ نیازی به افراد ندارد.
فلاسفه با خلط بین طبیعت و حقیقت وجود، گمان میکنند که وجود مطلق نیز به افراد وابسته است. این خلط، منشأ خطای آنهاست. حقیقت وجود، برخلاف طبیعت، از هرگونه قید و شرط مبراست و قائم به ذات است.
قرآن کریم در این باره میفرماید: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (سوره اخلاص، آیه ۱)؛ بگو اوست خدای یگانه. این آیه بر وحدت ذاتی حق و نفی هرگونه قید و شرط تأکید دارد.
نقد ادبی: استعمال نادرست لفظ طبیعت
متن اشاره دارد: هَذَا خَطَأٌ أَدَبِيٌّ وَلَوْغَطٌ فِي الْمَنْطِقِ. عارف با استعمال لفظ طبیعت برای حقیقت وجود، مرتکب خطای ادبی شده است. این خطا، ناشی از خلط بین نوعیت و تشخصات خارجی طبیعت، و همچنین بین طبیعت و حقیقت وجود است.
طبیعت، که بوی ماهیت و ماده میدهد، نمیتواند برای تبیین حقیقت وجود، که بسیط و قائم به ذات است، به کار رود. این خطای ادبی و منطقی، نیازمند اصلاح است تا از خلط مفاهیم جلوگیری شود.
بخش پنجم: وهم و نظام طبیعت
وهم بهعنوان معمار ناسوت
متن میگوید: الْوَهْمُ مُعَمِّرُ النَّاسُوتِ وَمُهَنْدِسُ الطَّبِيعَةِ. وهم، معمار عالم ناسوت و مهندس طبیعت است. نظام طبیعت بر پایه وهم بنا شده و بدون آن، عالم ناسوت نمیتوانست تحقق یابد. وهم، بهعنوان سلطان کاذب ناسوت، برای تعمير و آبادانی این عالم ضروری است.
اما این نقش وهم، به معنای مانعیت آن برای وصول به حق نیست. وهم لازمه نظام احسن طبیعت است و غایت خاص خود را در تعمير عالم ناسوت دارد. قرآن کریم در این باره میفرماید: فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا (سوره روم، آیه ۳۰)؛ فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. این آیه بر فطرت الهی و نقش وهم در نظام طبیعت تأکید دارد.
نقد دیدگاه وهم بهعنوان مانع
متن مدعی است: إِنْ جَعَلَ الْوَهْمَ حَارِسًا لِحَضْرَتِهِ الْمَنِيعَةِ أَنْ تَكُونَ شَرِيعَةً لِكُلِّ بَصِيرَةٍ حَوْلَاءَ. این ادعا که خداوند وهم را برای جلوگیری از دسترسی غیرمخلصین به حقیقت خلق کرده، نادرست است. وهم، بهعنوان بخشی از نظام طبیعت، برای تعمير عالم ناسوت خلق شده و نه برای دربانی حق.
این دیدگاه با عظمت ذاتی حق ناسازگار است. خداوند مانعی برای وصول به حقیقت قرار نداده، بلکه فقدان نور یقین در غیرمخلصین است که مانع وصول میشود. قرآن کریم میفرماید: وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ (سوره نور، آیه ۴۰)؛ هر کس که خدا برای او نوری قرار نداده، او را هیچ نوری نیست.
بخش ششم: حکمت نظری و عملی
تفاوت حکمت نظری و عملی
متن اظهار میدارد: الْحِكْمَةُ النَّظَرِيَّةُ بِخِلَافِ الْحِكْمَةِ الْعَمَلِيَّةِ. در حکمت نظری، بیخدایی استثناست و فطرت الهی غالب است، اما در حکمت عملی، خیر و صلاح استثناست. این تمایز نشان میدهد که وهم در حکمت عملی، انسان را به سوی تكاثر و تفاخر سوق میدهد، اما در حکمت نظری، فطرت الهی مانع از بیخدایی میشود.
قرآن کریم در این باره میفرماید: إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا (سوره عصر، آیات ۲-۳)؛ بهراستی که انسان در زیان است، مگر کسانی که ایمان آوردهاند. این آیه بر استثنایی بودن خیر در حکمت عملی تأکید دارد.
تكاثر و سلطه وهم
متن اشاره دارد: أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ (سوره تکاثر، آیات ۱-۲)؛ تفاخر به بیشتر داشتن، شما را غافل داشت تا از گورستانها دیدن کردید. تكاثر و تفاخر، نتیجه سلطه وهم است که انسان را به انباشت غیرضروری مال، علم و مقام سوق میدهد. این سلطه وهم، انسان را از حقیقت دور میکند، اما این دور شدن، مانعیت ذاتی وهم نیست، بلکه نتیجه فقدان نور یقین است.
بخش هفتم: نقد دیدگاه ابنسینا و تبیین عظمت حق
عبارت ابنسینا و تحریف آن
متن میگوید: جَلَّ جَنَابُ الْحَقِّ أَنْ يَكُونَ شَرِيعَةً لِكُلِّ وَاحِدٍ. این عبارت، که از ابنسینا نقل شده، بیانگر عظمت ذاتی حق است که بزرگتر از آن است که هر کس به او واصل شود. اما متن «تمهید القواعد» با تبدیل این عظمت به مانعیت وهم، این عبارت را تحریف کرده و معنای آن را تضعیف کرده است.
ابنسینا با این عبارت، بر عظمت ذاتی حق تأکید دارد که وصول به آن، جز برای مخلصین با نور یقین، ممکن نیست. این عظمت، مانعیت وهم نیست، بلکه اقتضای ذات حق است. قرآن کریم میفرماید: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (سوره اخلاص، آیه ۱)؛ بگو اوست خدای یگانه. این آیه بر وحدت و عظمت ذاتی حق تأکید دارد.
وهم و اقتضای نظام احسن
وهم، برخلاف ادعای متن، مانع وصول به حق نیست، بلکه بخشی از نظام احسن عالم طبیعت است. خداوند وهم را برای تعمير ناسوت خلق کرده، نه برای دربانی حضرت ربوبی. این دیدگاه، با عظمت حق سازگارتر است، زیرا خداوند نیازی به مانع برای جلوگیری از وصول ندارد. وهم، مانند معصیت، ممکن Missouri: لازمه نظام طبیعت است و مانع وصول نیست، بلکه فقدان نور یقین مانع اصلی است.
قرآن کریم در این باره میفرماید: وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ (سوره نور، آیه ۴۰)؛ هر کس که خدا برای او نوری قرار نداده، او را هیچ نوری نیست.
جمعبندی
کتاب «تمهید القواعد» با تأکید بر وحدت وجود، دیدگاه عرفانی را در برابر فلسفه مشائی قرار میدهد. تحلیل این بخش نشان میدهد که عارف، وجود مطلق را حقیقت قائم به ذات میداند، در حالی که فلاسفه آن را بهعنوان طبیعت وابسته به افراد میبینند. قیاس فلاسفه با مثال نور نادرست است، زیرا نور حسی مرکب است، اما وجود مطلق بسیط و قائم به ذات است. وهم، برخلاف ادعای متن، مانع وصول به حق نیست، بلکه لازمه نظام احسن طبیعت است. آیات قرآن کریم، مانند اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (سوره نور، آیه ۳۵) و أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ (سوره تکاثر، آیات ۱-۲)، بر نورانیت حق و بیهودگی سلطه وهم تأکید دارند. عارف با جداسازی حقیقت از طبیعت و نقد خلط فلاسفه، راه را برای هدایت اذهان هموار میکند، اما خطای ادبی و منطقی در استعمال لفظ طبیعت و دیدگاه نادرست درباره نقش وهم، نیازمند اصلاح است.
این تحلیل، برتری دیدگاه عرفانی بر فلسفه مشائی را نشان میدهد، هرچند نیازمند تبیین دقیقتر است. وهم، بهعنوان معمار ناسوت، در نظام طبیعت ضروری است، اما مانع وصول به حق نیست. مخلصین با نور یقین از وهم عبور کرده و به حقیقت میرسند. این نوشتار، با تکیه بر حکمت نظری و عملی، نشان میدهد که فهم حقیقت، نیازمند رهایی از سلطه وهم و اتصال به نور الهی است.