در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 93

متن درس





تبیین علم الهی در تمهید القواعد: وصل بیست و نهم

تبیین علم الهی در تمهید القواعد: وصل بیست و نهم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۹۳)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثری گران‌سنگ از صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، یکی از قله‌های عرفان نظری در سنت اسلامی به شمار می‌رود. این اثر، با تکیه بر مبانی وحدت وجود، به کاوش در مراتب ظهور ذات، صفات، و مظاهر اسماء الهی می‌پردازد و جایگاه ویژه‌ای در تبیین رابطه میان ذات و صفات در عرفان اسلامی دارد. وصل بیست و نهم این کتاب، که در این نوشتار بررسی می‌شود، به موضوع علم الهی به ذات، صفات، و مظاهر آن اختصاص دارد و با نگاهی عمیق به ظهورات جلائی و استجلائی، چهار صورت ظهور ذات را تبیین می‌کند. این نوشتار، با بهره‌گیری از متون اصلی و تحلیل‌های دقیق، تلاش دارد تا این مباحث را با زبانی روشن و متین به خوانندگان عرضه کند، گویی که نوری از حقیقت ذات بر پرده مظاهر تابیده و حقیقت وجود را در مراتب گوناگونش آشکار ساخته است.

بخش نخست: علم ذات به ذات و استلزام صفات

مفهوم علم ذات به ذات

در عرفان نظری، علم ذات به ذات بنیادی‌ترین مرتبه علم الهی است که تمامی علوم دیگر از آن سرچشمه می‌گیرند. این علم، به مثابه خورشیدی است که پرتوهایش همه صفات و مظاهر را روشن می‌سازد. در وصل بیست و نهم تمهید القواعد، صائن‌الدین ترکه با استناد به عبارت زیر، این مفهوم را تبیین می‌کند:

ثمّ إنّ إدراكَها لذاتها، يَتضمّنُ إدراكَ سائر الصّفات التي تَلزمُها، لكونها عينَ ذاتها، وإدراكَ جميع ما تَستلزمُه تلک الصّفاتُ جَمْعاً وفُرادى

ترجمه: «سپس، ادراک ذات از خودش، متضمن ادراک سایر صفاتی است که برای ذات لازم‌اند، زیرا این صفات عین ذات‌اند، و نیز متضمن ادراک همه آن چیزی است که آن صفات به صورت جمعی و فردی مستلزم آن‌اند.»

این عبارت، به روشنی بر این نکته تأکید دارد که علم ذات به ذات، به مثابه چشمه‌ای جوشان، علم به صفات را در خود دارد، زیرا صفات عین ذات‌اند و هیچ جدایی میان آن‌ها نیست. با این حال، شارح تأکید می‌کند که تعابیر «ادراک» و «تضمن» به دلیل دلالت‌های ترکیبی یا مادّی، برای مقام ذات مناسب نیستند و به جای آن‌ها، «علم» و «استلزام» دقیق‌تر و شایسته‌ترند. بنابراین، عبارت پیشنهادی شارح چنین است:

ثمّ إنّ علم الذات بالذات يستلزم علم بسائر الصّفات

ترجمه: «سپس، علم ذات به ذات، مستلزم علم به سایر صفات است.»

درنگ: علم ذات به ذات، بنیادی‌ترین مرتبه علم الهی است که به دلیل عينیت صفات با ذات، مستلزم علم به صفات و مظاهر آن‌هاست. انتخاب واژگان «علم» و «استلزام» به جای «ادراک» و «تضمن»، دقت مفهومی را در مقام وحدت ذاتی تضمین می‌کند.

عينیت صفات با ذات

در مقام احدیت، صفات الهی عین ذات‌اند، گویی که ذات، آینه‌ای است که تمامی صفات در آن به وحدت متجلی می‌شوند. این عينیت، به معنای نبود هرگونه ترکیب یا جزئیت در ذات است. علم ذات به ذات، به مثابه نور بی‌پایانی که از خویشتن خویش ساطع می‌شود، تمامی صفات را در بر می‌گیرد، بدون آنکه غیریتی میان ذات و صفات پدید آید. این اصل، بنیان وحدت وجود در عرفان نظری است و نشان می‌دهد که صفات، نه به عنوان امری زائد بر ذات، بلکه به عنوان تجلی ذات در مقام احدیت درک می‌شوند.

بخش دوم: ظهورات جلائی و استجلائی

تمایز ظهور علمی و عینی

شارح در ادامه، به تمایز میان دو نوع ظهور ذات می‌پردازد: ظهور علمی (جلائی) و ظهور عینی (استجلائی). ظهور علمی، که در ظرف ذات و صفات رخ می‌دهد، فاقد هرگونه سوائیت (غیریت) است و به مثابه نوری است که در خویشتن خویش می‌درخشد. اما ظهور عینی، که در مظاهر متجلی می‌شود، با کثرت همراه است و سوائیت در آن پدیدار می‌گردد. این تمایز، مانند تفاوت میان خورشید در آسمان و بازتاب آن بر سطح آب است؛ اولی وحدت محض و دومی متأثر از کثرت مظاهر است.

ظهور علمی، که به «کمال جلائی» موسوم است، در مقام احدیت تحقق می‌یابد و عينیت ذات و صفات را نشان می‌دهد. اما ظهور عینی، که به «کمال استجلائی» نامیده می‌شود، در مظاهر نمود می‌یابد و با کثرت مظاهری همراه است. شارح تأکید می‌کند که در هر دو حالت، هیچ غیریت یا مغایرتی در کار نیست، بلکه تفاوت در مراتب ظهور است.

درنگ: ظهور ذات در دو مرتبه جلائی (علمی، بدون سوائیت) و استجلائی (عینی، با سوائیت) تقسیم می‌شود. این تمایز، مراتب وحدت و کثرت را در عرفان نظری تبیین می‌کند، بدون آنکه غیریتی میان ذات و مظاهر فرض شود.

فیض اقدس و عينیت مستفیض و مفيض

فیض اقدس، به مثابه اولین تجلی ذات در مقام احدیت، ظهوری است که در آن مستفیض (اسماء) عین مفيض (ذات) و افاضه است. این فیض، گویی جویباری است که از سرچشمه ذات جاری می‌شود و هیچ جدایی میان مبدأ و مقصد آن نیست. عبارت زیر این مفهوم را به روشنی بیان می‌کند:

الحاصلة بالفيض الأقدس أي الأقدس عن أن يكون المستفيض غير المفيض والإفاضة

ترجمه: «حاصل از فیض اقدس، یعنی فیضی که از این پاک است که مستفیض غیر از مفيض و افاضه باشد.»

این فیض، که در مقام جلائی تحقق می‌یابد، هیچ غیریتی را برنمی‌تابد و اسماء و صفات را به عنوان عينیت با ذات متجلی می‌سازد. این اصل، بنیان وحدت در مرتبه احدیت است و نشان می‌دهد که تمامی مظاهر علمی در این مقام، عین ذات‌اند.

بخش سوم: اقسام چهارگانه ظهور ذات

تقسیم‌بندی ظهورات

ظهور ذات در چهار صورت متصور است، گویی که ذات الهی، چون نوری بی‌کران، در چهار آینه متجلی می‌شود: ظهور در ظاهر به صورت کلی، ظهور در ظاهر به صورت جزئی، ظهور در مظاهر به صورت نفسی، و ظهور در مظاهر به صورت نسبی. این اقسام، از عبارت قرآنی «جمعاً و فرادى» استنباط می‌شوند و جامعیت ظهور ذات را در مراتب گوناگون نشان می‌دهند. متن اصلی این تقسیم‌بندی را چنین بیان می‌کند:

وذلك منحصر في الصور الأربع لا مزيد عليها، فإن ظهور الذات في مظاهرها المتعينة على نفسها إما أن يكون بحسب الظاهر، أو بحسب المظهر

ترجمه: «و این [ظهور] منحصر در چهار صورت است و بیش از آن نیست، زیرا ظهور ذات در مظاهر متعینش بر خودش یا به حسب ظاهر است یا به حسب مظهر.»

ظهور در ظاهر به صورت کلی: انسان کامل

ظهور ذات در ظاهر به صورت کلی، تنها در مظهر جامع، یعنی انسان کامل، تحقق می‌یابد. انسان کامل، به مثابه آینه‌ای تمام‌نما، تمامی شئون و اعتبارات ذات را در خود جمع می‌کند. این مرتبه، مانند قله‌ای است که تمامی دره‌ها و پستی‌های وجود را در خود به وحدت می‌آورد. قرآن کریم این حقیقت را در آیه‌ای چنین بیان می‌کند:

وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ

ترجمه: «و چون تیر انداختی، تو نینداختی، بلکه خدا انداخت.»

این آیه، بر عينیت فعل انسان کامل با فعل الهی دلالت دارد و نشان می‌دهد که انسان کامل، مظهر تام شئون ذات است. این ظهور، به دلیل جامعیت و قابلیت تام انسان کامل، ممکن می‌شود که تمامی شئون را در خود پذیرا است، برخلاف ملائکه که فاقد چنین قابلیتی‌اند.

درنگ: انسان کامل، به عنوان مظهر جامع، تنها موجودی است که تمامی شئون و اعتبارات ذات را در خود جمع می‌کند و ظهور کلی ذات در ظاهر را متجلی می‌سازد.

ظهور در ظاهر به صورت جزئی

ظهور ذات در ظاهر به صورت جزئی، در مظاهر خاصی مانند ندای شجره به حضرت موسی (ع) نمود می‌یابد. قرآن کریم این واقعه را چنین توصیف می‌کند:

إِنِّي أَنَا ٱللَّهُ

ترجمه: «منم خدا.»

این ظهور، گرچه در مظهر جزئی (شجره) رخ می‌دهد، اما ذات را به صورت کلی متجلی می‌سازد، گویی که نور ذات در آینه‌ای کوچک بازتاب یافته، اما تمامی حقیقت آن را نمایان می‌کند. این مرتبه، تفاوت ظهور جزئی با ظهور کلی را نشان می‌دهد.

ظهور در مظاهر به صورت نفسی

ظهور ذات در مظاهر به صورت نفسی، در تسبیح موجودات نمود می‌یابد، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:

وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ

ترجمه: «و هیچ چیز نیست مگر اینکه به ستایش او تسبیح می‌گویند.»

هر فرد از افراد عالم، در حد ذات خود، ظهوری نفسی از ذات الهی دارد که به صورت تسبیح متجلی می‌شود. این ظهور، مانند نغمه‌ای است که از هر موجودی به سوی مبدأ هستی سر می‌زند و عينیت ذات با مظاهر را در مرتبه نفسی نشان می‌دهد.

ظهور در مظاهر به صورت نسبی

ظهور ذات در مظاهر به صورت نسبی، در مناسبات میان موجودات، مانند نسبت پدر و پسر یا ارض و سماء، تحقق می‌یابد. این ظهور، گویی شبکه‌ای از روابط است که ذات الهی را در میان موجودات به صورت نسبی متجلی می‌سازد. این مرتبه، تنوع مظاهر و نقش آن‌ها در بازنمایی ذات را نشان می‌دهد.

درنگ: اقسام چهارگانه ظهور (ظاهر کلی، ظاهر جزئی، مظهر نفسی، مظهر نسبی) جامعیت ذات الهی را در مراتب گوناگون وجود تبیین می‌کنند و از عبارت قرآنی «جمعاً و فرادى» استنباط می‌شوند.

بخش چهارم: استناد به اشعار محی‌الدین عربی

صائن‌الدین ترکه در تبیین این مفاهیم، به اشعار محی‌الدین عربی استناد می‌کند که وحدت ذات و مظاهر را به زیبایی بیان کرده‌اند:

كُنَّا حُرُوفًا عَالِيَاتٍ لَمْ نَقُلْ * مُتَعَلِّقَاتٍ فِي ضَرَاءِ أَعْلَى ٱلْقُلَلْ
أَنَا أَنْتَ أَنْتَ نَحْنُ نَحْنُ هُوَ * وَٱلْكُلُّ فِي هُوَ هُوَ فَصْلٌ عَمَّنْ وَصَلْ

ترجمه: «ما حروف والا و بلندی بودیم که گفته نشدیم، آویزه‌هایی در سایه بلندترین قله‌ها. من توام، تو مایی، ما اوییم، و همه در او، اوست؛ پس از کسی که رسیده بپرس.»

این اشعار، مانند نغمه‌ای عرفانی، وحدت ذات و مظاهر را در مقام هويت متجلی می‌سازند و بر نبود هرگونه جدایی یا تغایر تأکید دارند. شارح تأکید می‌کند که دیوان محی‌الدین عربی، دریایی از معارف و حقایق است که فهم آن نیازمند ذهنی پرمعنا و باهویت است.

بخش پنجم: نقد معرفتی و جایگاه محی‌الدین و قونوی

برتری معرفتی محی‌الدین عربی و قونوی

در این وصل، شارح به نقد برخی دیدگاه‌های محدود در عرفان می‌پردازد که به دلیل ناآشنایی با زبان عربی و متون عرفانی، به آثار فارسی مانند مثنوی مولوی یا سروده‌های عطار بسنده کرده‌اند. این محدودیت، گویی پرده‌ای است که مانع از دیدن افق‌های گسترده معرفت عرفانی می‌شود. محی‌الدین عربی و صدرالدین قونوی، به عنوان خداوندگاران عرفان و معرفت، معارفی عمیق‌تر و جامع‌تر از مولوی و شمس ارائه کرده‌اند. این دو عارف، مانند قله‌هایی رفیع در آسمان عرفان نظری، تمامی عرفای دیگر را تحت تأثیر قرار داده‌اند.

مولوی، با وجود عظمتش، از شاگردی قونوی بهره‌ای نبرده و بیشتر در حوزه شعر و ادب فارسی درخشیده است. شمس نیز، گرچه مراد مولوی بود، در عشقی زمینی گرفتار شد، حال آنکه اولیاء معصومین (ع)، در مقام «لا يشغله شأن عن شأن»، از چنین محدودیت‌هایی مبرا بودند. این تمایز، مانند تفاوت میان اقیانوسی بی‌کران و جویباری محدود است که هر یک در جای خود ارزشمندند، اما جامعیت اولیاء، آن‌ها را در مرتبه‌ای متعالی قرار می‌دهد.

درنگ: محی‌الدین عربی و صدرالدین قونوی، به دلیل عمق و جامعیت معرفتی، جایگاه والایی در عرفان نظری دارند و تأثیر آن‌ها بر عرفای دیگر، از جمله مولوی و شمس، انکارناپذیر است.

بخش ششم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

وصل بیست و نهم تمهید القواعد، به تبیین علم الهی به ذات، صفات، و مظاهر آن می‌پردازد و با نگاهی عمیق، ظهورات ذات را در دو مرتبه جلائی و استجلائی و در چهار صورت (ظاهر کلی، ظاهر جزئی، مظهر نفسی، مظهر نسبی) تقسیم‌بندی می‌کند. انسان کامل، به عنوان مظهر جامع، جایگاه محوری در ظهور کلی ذات دارد و آیات قرآن کریم، مانند «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ» و «إِنِّي أَنَا ٱللَّهُ»، این حقیقت را تأیید می‌کنند. نقد الفاظ نامناسب مانند «ادراک» و «شعور» و استناد به اشعار محی‌الدین عربی، بر ضرورت دقت در اصطلاحات و عمق معرفتی عرفان نظری تأکید دارد. جایگاه والای محی‌الدین و قونوی نیز، بر اهمیت تسلط بر منابع عربی و جامعیت معرفتی اولیاء دلالت دارد. این وصل، مانند دری گران‌بها در گنجینه عرفان نظری، حقیقت وحدت وجود و مراتب ظهور را به خواننده عرضه می‌کند.

با نظارت صادق خادمی