متن درس
تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه نود و ششم)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد»، اثر گرانسنگ صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سدههای هشتم و نهم هجری، یکی از آثار برجسته در حوزه عرفان نظری است که به تبیین مبانی وحدت وجود، علم الهی، و رابطه میان ذات، صفات، و مظاهر الهی میپردازد. این نوشتار، با تمرکز بر جلسه نود و ششم از تدریس این اثر، به بازنویسی و تحلیل محتوای آن در قالبی علمی و نظاممند پرداخته و با بهرهگیری از آرای عارفان برجستهای چون صدرالدین قونوی، به تبیین مفاهیم عمیق عرفانی مینشیند. این بخش، با تأکید بر اتحاد عاقل و معقول، نفی اصالت ماهیات، و ظهورات ذات الهی، راهی نو به سوی فهم حقیقت وجود میگشاید. پیوند با آیات قرآن کریم و تلویحات عرفانی، این اثر را به نگارشی ژرف و تأملبرانگیز بدل ساخته است.
بخش یکم: اتحاد عاقل و معقول در ساحت وجود
مفهوم اتحاد عاقل و معقول
در عرفان نظری، علم به شیء، اعم از علم خلقی یا ربوبی، به معنای استجلای عالم به معلوم در نفس خویش است که از طریق قدر مشترک وجودی میان عالم و معلوم تحقق مییابد. این اتحاد، تغایر را نفی میکند و در ظرف وجود، عالم و معلوم را به وحدتی بیبدیل میرساند. عارفان، برخلاف فلاسفه مشائی، این اتحاد را نه در ساحت ماهیات متباین، بلکه در مقام وجود تأیید میکنند. به بیان صدرالدین قونوی، علم به شیء، چه در مقام احدیت و چه در مقام واحدیت، عبارت است از:
و ممّا يؤيد هذا ما ذكره بعض المحققين من اهل الذوق: «أنّ العلمَ بالشّيء ـ أيُّ علمٍ كان ـ بالذّوق الصّحيح والكشف الصّريح عبارةٌ عن استجلاء العالِمِ ذلک المعلومَ في نفسه بالقدر المشترک بين العالم والمعلوم، الّذي من جهته يتّحدان، فلا يتغايران. وعبارة أيضآ عن استجلائه من حيث الأمر المميِّز للمعلوم عن العالِم القاضي بأن يسمّى أحُدهما معلومآ والآخَرُ عالمآ؛ إذ لا تسميةَ في الأحديّة ولا تعدّدَ. ولابدّ أيضآ في هذا القسم الثّاني القاضي بالتميّز من معنى يقتضي الاشتراکَ بين العلم والعالم والمعلوم وهو التميّزُ، وأمرٌ آخرٌ لازمٌ له لا يجوز إظهارُه».
ترجمه: «از جمله آنچه این مطلب را تأیید میکند، کلام برخی از محققان اهل ذوق است که فرمودند: علم به شیء، از هر نوع که باشد، به ذوق صحیح و کشف صریح، عبارت است از انکشاف عالم به معلوم در نفس خویش، به واسطه قدر مشترک میان عالم و معلوم که از آن جهت متحد میشوند و هیچ تغایری میانشان نیست. همچنین، این علم عبارت است از استجلای عالم به لحاظ امری که معلوم را از عالم متمایز میکند، بهگونهای که یکی معلوم نامیده میشود و دیگری عالم؛ زیرا در مقام احدیت، نه نامگذاریای وجود دارد و نه تعددی. و ناچار در این قسم دوم، که حکم به تمایز میکند، باید معنایی باشد که اشتراک میان علم، عالم، و معلوم را اقتضا کند، و آن تمایز است، و امر دیگری که ملازم آن است و اظهار آن جایز نیست.»
این بیان، اتحاد عاقل و معقول را در ساحت وجود تبیین میکند، جایی که عالم و معلوم در قدر مشترک وجود، یکی میشوند. این وحدت، نه در ماهیات، بلکه در ظرف وجودی است که هیچگونه تغایر یا تعددی در آن راه ندارد.
نقد دیدگاه مشائیان
فلاسفه مشائی، بهویژه ابنسینا، اتحاد عاقل و معقول را رد کرده و آن را حشو و زائد میدانند. این دیدگاه، ناشی از خلط میان اتحاد وجودی و اتحاد ماهوی است. ابنسینا در نقد کتاب فورفوریوس، که از مدافعان این نظریه بود، آن را سراپا بیارزش خوانده و گفته است:
حشوٌ كلّه
ترجمه: «همهاش حرفهای زائد و بیخود است.»
این نقد، از عدم درک وحدت وجود سرچشمه میگیرد. مشائیان، با فرض تباین ماهیات، گمان میکنند که تصور یک شیء (مانند گاو) به معنای تبدیل شدن عالم به آن شیء است، حال آنکه در عرفان نظری، اتحاد در ظرف وجود است، نه ماهیات. به تعبیر عارفان، این اتحاد به وحدت شخصی وجود بازمیگردد، نه به تعدد وجودی یا ماهوی. آیات قرآن کریم، مانند آیه نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (ق: ۱۶)، که میفرماید: «ما از رگ گردن به او نزدیکتریم»، بر این وحدت وجودی تأکید دارد.
بخش دوم: نفی اصالت ماهیات و تأکید بر وحدت وجود
ماهیات و اعیان: فاقد اصالت
در عرفان نظری، ماهیات و اعیان ثابته، بهماهو ماهیات، فاقد وجود مستقلاند و تنها در پرتو وجود حق موجودیت مییابند. هر آنچه در ظرف وجود نیست، عدم محض است. این دیدگاه، در مقابل فلسفه مشائی قرار میگیرد که ماهیات را بهعنوان موجوداتی مستقل یا متباین با وجود در نظر میگیرد. به بیان صدرالدین قونوی:
فإنّ الماهيّاتِ والأعيانَ الثّابتةَ غيرُ مجعولةٍ ولا معلولةٍ بالذات، واعتبارُ كونِها معقولةً، إنّما هو باعتبار كونها غيرَ مغايرةٍ للـذّات العاقلة في الخارج.
ترجمه: «ماهیات و اعیان ثابته، بالذات نه مجعولاند و نه معلول. اعتبار معقولیت آنها، تنها به اعتبار عدم مغایرتشان با ذات عاقله در خارج است.»
این بیان، نفی اصالت ماهیات را تأیید میکند. ماهیات، بهماهو ماهیات، فاقد وجود مستقلاند و تنها به وجود حق موجودیت مییابند. آیه كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ (القصص: ۸۸)، که میفرماید: «هر چیز جز وجه او نابودشونده است»، بر این حقیقت گواهی میدهد.
ظهورات: تنزیلات وجود حق
ظهورات، اعم از ربوبی یا خلقی، تنزیلات وجود حقاند و هیچ اصالت مستقلی ندارند. در عرفان نظری، هیچ غیریتی میان ذات الهی و ظهوراتش وجود ندارد. برخلاف دیدگاه مشائیان که موجودات را معلولهایی متباین با علت میدانند، عرفان نظری ظهورات را تجلیات ذات الهی میبیند. آیه أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (البقرة: ۱۱۵)، که میفرماید: «هر کجا رو کنید، وجه خدا آنجاست»، بر این وحدت وجودی تأکید دارد.
بخش سوم: علم الهی و نظام وجودی
علم ذات و ادراک اجمالی
ادراک ذات الهی، علم اجمالی و جمعی به صفات و مظاهر را در بر دارد، نه علم تفصیلی که با کثرات همراه باشد. در مقام احدیت، کثرات راه ندارد و علم حق به ذات خویش، مساوی با علم به همه ظهورات است. به بیان متن:
إدراکَ الحقيقة المذكورة لذاتها، كما أنّه يَتضمّنُ إدراکَ سائر الصّفات على الوجه المذكور، كذلک يوجبُ إدراكَها على النَّسَق المحكم المنتظم في الوجود الخارجيّ، إدراكآ إجماليّآ جمعيّآ لا تفصيليّآ.
ترجمه: «ادراک حقیقت ذات بهگونه ذاتی، چنانکه متضمن ادراک سایر صفات است، همچنین ادراک آنها را به ترتیب متقن و منظم در وجود خارجی، بهصورت اجمالی و جمعی، نه تفصیلی، موجب میشود.»
این علم اجمالی، در مقام احدیت، فاقد هرگونه تعدد یا تفصیل است. آیه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (الإخلاص: ۱)، که میفرماید: «بگو او خداوند یگانه است»، بر این وحدت ذاتی تأکید دارد.
نقد عنایت مشائی
مشائیان، صفتی به نام «عنایت» را برای مبدأ اثبات میکنند که نظام عالم را در علم باری نمایان میسازد. این دیدگاه، مبتنی بر علم به علت و معلول متباین است که عرفان نظری آن را باطل میداند. زیرا ماهیات و اعیان، اگر مغایر با وجود باشند، معدوماند و نمیتوانند مجعول یا معلول باشند. اگر غیرمغایر باشند، وجودشان عین وجود حق است. این دیدگاه، با آیه لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ (الشورى: ۱۱)، که میفرماید: «چیزى مانند او نیست»، همخوانی دارد.
بخش چهارم: فاعلیت و قابلیت عشقی
فاعلیت عشقی حق
در عرفان نظری، فاعلیت حق، فاعلیتی عشقی است که تجلی ذات الهی را در بر دارد. این فاعلیت، برخلاف دیدگاه مشائی که آن را ایجابی یا انفعالی میداند، رابطهای عاشقانه میان حق و خلق برقرار میسازد. همچنین، قابلیت خلق، بهعنوان قابلیت عشقی تبیین میشود که در آن، هیچ غیریتی وجود ندارد. آیه وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ (الحدید: ۴)، که میفرماید: «و او با شماست هر کجا باشید»، بر این رابطه ظهوری و عشقی گواهی میدهد.
نفی افتقار ماهیات
ماهیات، بهماهو ماهیات، نمیتوانند مفتقر به ذات عاقله باشند، زیرا افتقار فرع بر وجود است و ماهیات فاقد وجود مستقلاند. این دیدگاه، نظریه مشائیان را که ماهیات را محتاج به وجود میدانند، رد میکند. آیه وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ (فاطر: ۱۵)، که میفرماید: «و شما بهسوی خدا فقیرید»، فقر را به معنای وابستگی ظهوری به وجود حق تبیین میکند، نه افتقار ماهیات بهعنوان موجودات مستقل.
جمعبندی
این بازنویسی، با تکیه بر آرای صدرالدین قونوی و نقد دیدگاههای مشائیان، به تبیین مبانی عرفان نظری در «تمهید القواعد» پرداخت. اتحاد عاقل و معقول در ظرف وجود، نفی اصالت ماهیات، و تأکید بر ظهورات بهعنوان تنزیلات وجود حق، از مهمترین محورهای این بحث بود. عرفان نظری، با نفی غیریت و تأکید بر وحدت وجود، راهی ژرفتر از فلسفه مشائی در فهم حقیقت ارائه میدهد. آیات قرآن کریم، چون هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ (الحدید: ۳)، که میفرماید: «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن»، بر این وحدت وجودی و ظهوری گواهی میدهند.