متن درس
تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد: تحلیل و بازخوانی جلسه 102
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۰۲)
دیباچه: درآمدی بر تبیین مفاهیم بنیادین عرفان نظری
کتاب «تمهید القواعد»، اثر صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، از جمله آثار سترگ در حوزه عرفان نظری است که با تکیه بر آرای ابنعربی و شارحان او، بهویژه صدرالدین قونوی، به تبیین مفاهیم عمیق عرفانی میپردازد. این اثر، با ساختاری منسجم و محتوایی ژرف، به بررسی مراتب وجود، ظهورات الهی، و رابطه میان ذات حق و مظاهر آن پرداخته و جایگاه ویژهای در سنت عرفانی اسلامی دارد. در این نوشتار، با بازخوانی و تحلیل محتوای جلسه صد و دوم از درسگفتارهای این کتاب، تلاش شده است تا مفاهیم کلیدی چون ظهور، تعین، حضرات، عوالم، و نسبت فعل به حق، با زبانی روشن و وزین، در قالبی علمی و متناسب با فضای پژوهشی ارائه گردد. این نوشتار، با بهرهگیری از متون اصلی و تحلیلهای تفصیلی، به پالایش و تبیین دقیق این مفاهیم پرداخته و با افزودن توضیحات تکمیلی، پیوندهای معنایی را تقویت کرده است تا فهمی عمیقتر از عرفان نظری فراهم آید.
بخش اول: مقدمهای بر تبیین نسبت فعل به حق
اهمیت مقدمه کثیرة الجدوى
صائنالدین ترکه در آغاز این بخش از «تمهید القواعد»، به اهمیت تبیین نسبت فعل به حق و ظهورات الهی اشاره کرده و آن را «کثیرة الجدوى» (دارای فواید بسیار) میداند. این مقدمه، چارچوبی برای بررسی رابطه میان ذات حق و مفعولات آن فراهم میآورد و بر ضرورت آگاهی اهل معرفت از این مباحث تأکید دارد. متن اصلی چنین آغاز میشود:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ثُمَّ إِنَّ هَاهُنَا مُقَدِّمَةً مُحْتَوِيَةً عَلَى فَوَائِدَ كَثِيرَةِ الْجَدْوَى لَا بُدَّ لِلْمُسْتَبْصِرِينَ مِنَ الْوُقُوفِ عَلَيْهَا
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان. سپس، در اینجا مقدمهای است که مشتمل بر فواید بسیار سودمند است و برای اهل بصیرت، ناگزیر از آگاهی و وقوف بر آن است.
این مقدمه، به مثابه دریچهای است که به سوی فهم مراتب وجود و ظهورات الهی گشوده میشود. ترکه با تأکید بر اینکه این مباحث برای مستبصرین (اهل معقول) ضروری است، به نقد برخی تعابیر موجود در آثار پیشینیان، مانند فصوص الحکم ابنعربی و شروح قیصری، پرداخته و از خلط مفاهیم در این آثار انتقاد میکند. او معتقد است که برخی عبارات، به دلیل عدم دقت در کاربرد الفاظ، به ابهام و مغالطه انجامیدهاند. برای نمونه، خلط میان ظهور و فعل، یا نسبت دادن صفات مفعولی به مراتب ذاتی حق، از جمله اشکالاتی است که ترکه به آنها اشاره دارد.
این مقدمه، با استناد به قرآن کریم، بر حضور دائمی حق در تمامی مراتب تأکید میورزد. آیه شریفه ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ﴾ (حدید: ۴) به معنای «و او با شماست هر کجا که باشید»، بر این حقیقت دلالت دارد که ذات حق در تمامی مراتب ظهور حاضر است، چه در مرتبه وجوبی و چه در مظاهر خلقی.
درنگ: مقدمه کثیرة الجدوى، به مثابه کلیدی برای فهم مراتب ظهور و تعین، بر ضرورت پالایش مفاهیم عرفانی از خلط و ابهام تأکید دارد و راه را برای تبیینی منسجم از نسبت فعل به حق هموار میسازد.
نقد خلط مفاهیم در آثار پیشین
ترکه در نقد آثار ابنعربی و شارحانش، بهویژه قیصری، به اشکالات موجود در تبیین مفاهیم عرفانی اشاره میکند. او معتقد است که برخی تعابیر، مانند نسبت دادن احدیت به فعل یا مفعول، یا کاربرد نادرست اصطلاحاتی چون «حروف عالیات»، به خلط میان مراتب ذاتی و خلقی انجامیده است. این نقد، نه از سر انکار آرای پیشینیان، بلکه به منظور پالایش و تصحیح آنها ارائه شده است. ترکه با تأکید بر اینکه عرفان نظری نیازمند دقتی ریاضیگونه در کاربرد الفاظ است، از عالمان دینی دعوت میکند تا با بازنگری در این مفاهیم، به فهمی روشنتر از حقایق عرفانی دست یابند.
بخش دوم: تبیین ظهورات الهی: جلائی و استجلائی
تمایز میان ظهور جلائی و استجلائی
یکی از مفاهیم محوری در این بخش، تمایز میان ظهور جلائی و استجلائی است. ترکه ظهورات الهی را به دو دسته تقسیم میکند:
- ظهور جلائی: ظهوری ذاتی که در مرتبه احدیت و واحدیت رخ میدهد و به ذات حق، بدون واسطه مظاهر خلقی، نسبت دارد.
- ظهور استجلائی: ظهوری که در مظاهر خلقی، مانند اعیان ثابته و وجودات خارجی، تحقق مییابد.
ترکه تأکید میکند که این دو نوع ظهور از فیض اقدس و مقدس متمایزند. فیض اقدس به اعیان ثابته (وجودات علمی) و فیض مقدس به وجودات خارجی (عالم مجردات، مثال، و ناسوت) مربوط میشود. این تمایز، به مثابه جداسازی نور از پرتوهای آن، برای رفع خلط میان مراتب ذاتی و خلقی ضروری است.
برای روشنتر شدن این مفهوم، به آیه شریفه ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ (بقره: ۱۱۷) استناد میشود که به معنای «باش، پس میشود» است. این آیه، ظهور وجودات خارجی را به امر الهی نسبت میدهد، اما مراتب ذاتی حق را از فرآیند خلق مستثنا میکند.
درنگ: تمایز میان ظهور جلائی و استجلائی، به مثابه جداسازی سرچشمه نور از پرتوهای آن، مراتب ذاتی حق را از مظاهر خلقی متمایز میسازد و از خلط میان این دو جلوگیری میکند.
فیض اقدس و مقدس: تبیینی دقیق
ترکه فیض را به دو نوع اقدس و مقدس تقسیم میکند:
- فیض اقدس: به اعیان ثابته، یعنی وجودات علمی که مظاهر اسماء و صفات الهیاند، اشاره دارد. این فیض، بیواسطه از ذات حق ناشی میشود.
- فیض مقدس: به وجودات خارجی، مانند عالم مجردات، مثال، و ناسوت، مربوط میشود که با واسطه امر الهی تحقق مییابند.
این تقسیمبندی، به مثابه جداسازی سرچشمه رود از شاخههای آن، بر استقلال مراتب وجوبی و خلقی تأکید دارد. ترکه با این تبیین، از نسبت دادن صفات مفعولی به مراتب ذاتی، مانند احدیت و واحدیت، پرهیز میکند و بر این نکته اصرار میورزد که ظهورات ذاتی، عین ذات حقاند و نمیتوانند بهعنوان فعل یا مفعول تلقی شوند.
بخش سوم: تمایز میان حضرات و عوالم
حضرات: مراتب وجوبی حق
ترکه میان حضرات و عوالم تمایزی روشن قائل میشود. حضرات به مراتب ذاتی حق، مانند حضرت الذات، حضرت الاسماء و الصفات، احدیت، و واحدیت، اشاره دارند. این مراتب، به مثابه آینههای بیغبار، ذات حق را در مراتب وجوبی بازمیتابانند. متن اصلی در این باره میگوید:
فَالْحَضْرَةُ وَالْعَالَمُ، الْحَضْرَةُ لَا تُسْتَعْمَلُ إِلَّا فِي حَقٍّ، فَحَضْرَةُ الْأَحَدِيَّةِ وَالْوَاحِدِيَّةِ وَالْأَسْمَاءِ وَالصِّفَاتِ
ترجمه: پس حضرت و عالم، حضرت تنها در حق به کار میرود، مانند حضرت احدیت، واحدیت، اسماء و صفات.
ترکه تأکید میکند که حضرات منحصر به مراتب وجوبیاند و نمیتوان آنها را به مظاهر خلقی، مانند سماوات یا ماده، تعمیم داد. این تمایز، با استناد به آیه شریفه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ (نور: ۳۵) به معنای «خداوند نور آسمانها و زمین است»، تقویت میشود که بر حضور حق در تمامی مراتب دلالت دارد، اما حضرات را به مراتب ذاتی محدود میکند.
درنگ: حضرات، به مثابه آینههای بیغبار ذات حق، منحصر به مراتب وجوبیاند و از عوالم خلقی متمایز میگردند.
عوالم: مظاهر خلقی
عوالم، به مظاهر خلقی، مانند عالم جبروت، ملکوت، ناسوت، مثال، و انسان، اطلاق میشود که ما سوی الله هستند. ترکه با نقد تقسیمبندیهای رایج، مانند حضرات خمس و عوالم خمس در فصوص الحکم، تأکید میکند که این تقسیمبندیها به دلیل خلط میان مراتب وجوبی و خلقی، دچار اشکالاند. عالم انسان، بهعنوان عالم الجمع و مظهر حضرت الجمع، جایگاه ویژهای دارد، اما نمیتوان آن را با حضرات وجوبی همردیف دانست.
بخش چهارم: نسبت فعل به حق: بیواسطه و باواسطه
تقسیمبندی فعل لذاته و لالذاته
ترکه نسبت فعل به حق را به دو دسته تقسیم میکند:
وَهِيَ أَنَّ نِسْبَةَ الْفِعْلِ إِلَى الْحَقِّ إِمَّا أَنْ تَكُونَ لِذَاتِهِ بِمَعْنَى أَنَّ ذَلِكَ الْفِعْلَ يَلْزَمُهُ بِلَا تَوَسُّطِ شَيْءٍ بَيْنَ ذَاتِهِ وَبَيْنَ الْمَفْعُولِ غَيْرَ نِسْبَةٍ مَعْقُولَةٍ بِهَا يَتَمَيَّزُ عَنِ الْإِطْلَاقِ الذَّاتِيِّ
ترجمه: و آن این است که نسبت فعل به حق، یا برای ذات اوست، به این معنا که آن فعل، بدون واسطه چیزی میان ذات و مفعول، جز نسبتی معقول که بهوسیله آن از اطلاق ذاتی متمایز میشود، لازم ذات است.
این تقسیمبندی به شرح زیر است:
- فعل لذاته (بیواسطه): اعیان ثابته که مظاهر اسماء و صفاتاند و بدون واسطه از ذات حق ناشی میشوند.
- فعل لالذاته (باواسطه): وجودات خارجی که از طریق امر الهی (﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾، بقره: ۱۱۷) تحقق مییابند.
این تقسیمبندی، به مثابه جداسازی سرچشمه از شاخههای رود، رابطه میان ذات حق و مفعولات را روشن میسازد. ترکه تأکید دارد که اعیان ثابته، به دلیل ارتباط مستقیم با ذات، مفعولات بیواسطهاند، درحالیکه وجودات خارجی، به واسطه امر الهی، تحقق مییابند.
درنگ: تقسیمبندی فعل به لذاته و لالذاته، به مثابه جداسازی سرچشمه از شاخههای رود، رابطه ذات حق و مفعولات را روشن میکند و از خلط میان مراتب ذاتی و خلقی جلوگیری مینماید.
نقد نسبت دادن احدیت به فعل یا مفعول
ترکه با نقد عبارات ابنعربی و شارحانش، تأکید میکند که احدیت، بهعنوان تعین اول، نه فعل است و نه مفعول، بلکه ظهور ذاتی حق است. او معتقد است که نسبت دادن احدیت به فعل یا مفعول، خلط میان ظهور و فعل است. متن اصلی در این باره میگوید:
فَيُسَمَّى ذَلِكَ الْمَفْعُولُ فِي هَذِهِ الْمَرْتَبَةِ حُرُوفًا عَالِيَةً
ترجمه: و آن مفعول در این مرتبه، حروف عالیه نامیده میشود.
ترکه این تعبیر را نادرست میداند، زیرا احدیت فاقد کثرت ظهوری است و نمیتوان آن را با اصطلاحاتی مانند حروف عالیه توصیف کرد. او با استناد به آیه شریفه ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾ (حدید: ۳) به معنای «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن»، تأکید میکند که احدیت و واحدیت ظهورات ذاتیاند و نمیتوانند مفعول تلقی شوند.
بخش پنجم: نقد اصطلاحات و تبیین اعیان ثابته
نقد اصطلاح حروف عالیات
ترکه به کاربرد اصطلاحاتی مانند «حروف عالیات»، «مفاتیح اولی»، و «شئون اصلیه» برای تبیین احدیت و واحدیت انتقاد میکند. او معتقد است که این اصطلاحات برای احدیت نادرستاند، زیرا احدیت فاقد کثرت ظهوری است. متن اصلی در این باره میگوید:
وَيُسَمَّى ذَلِكَ الْمَفْعُولُ فِي هَذِهِ الْمَرْتَبَةِ حُرُوفًا عَالِيَةً وَحُرُوفًا أَصْلِيَّةً وَمَفَاتِيحَ أُولَى
ترجمه: و آن مفعول در این مرتبه، حروف عالیه، حروف اصلیه، و مفاتیح اولی نامیده میشود.
ترکه تأکید میکند که این اصطلاحات برای واحدیت، که کثرت ظهوری دارد، مناسباند، اما برای احدیت، که مرتبه وحدت محض است، نادرستاند. او با استناد به آیه شریفه ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا﴾ (اعراف: ۱۸۰) به معنای «و برای خداوند نامهای نیکوست، پس او را با آنها بخوانید»، نشان میدهد که اسماء و صفات الهی در مرتبه واحدیت ظهور مییابند و با اصطلاحات کثرتمحور توصیف میشوند.
درنگ: اصطلاح حروف عالیات برای واحدیت، به دلیل کثرت ظهوری، مناسب است، اما برای احدیت، که وحدت محض است، نادرست بوده و به خلط مفاهیم میانجامد.
تبیین اعیان ثابته و نقد مفهوم ارتسام
ترکه مفهوم ارتسام (ترسیم شدن اشیاء در علم الهی) را نقد کرده و آن را از دیدگاه عارفان و حکیمان متمایز میداند. متن اصلی در این باره میگوید:
وَأَمَّا فِي التَّعَيُّنِ الثَّانِي الَّذِي هُوَ حَضْرَةُ الْاِرْتِسَامِ الْمَعْلُومَاتِ فِي عَرَصَةِ الْعِلْمِ الذَّاتِيِّ
ترجمه: اما در تعین ثانی که حضرت ارتسام معلومات در عرصه علم ذاتی است.
ترکه تأکید میکند که اعیان ثابته وجودات علمی حقاند و فاقد وجود خارجی یا کثرتاند. او با نقد دیدگاه حکیمان، مانند ابنسینا، که ارتسام را به معنای صور مرتسمه جدا از ذات میدانند، معتقد است که عارفان ارتسام را وصف علم الهی یا ذات حق میدانند که عین ذات است. این تبیین با آیه شریفه ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ﴾ (انعام: ۵۹) به معنای «و کلیدهای غیب نزد اوست و جز او کسی آنها را نمیداند»، همخوانی دارد که بر وحدت علم الهی و ذات تأکید میکند.
بخش ششم: جمعبندی و نتیجهگیری
این بازخوانی از جلسه صد و دوم «تمهید القواعد»، با تکیه بر تحلیلهای تفصیلی و نقدهای صائنالدین ترکه، به تبیین مفاهیم بنیادین عرفان نظری پرداخته است. ترکه با رویکردی انتقادی، به پالایش مفاهیم عرفانی از خلط و ابهام پرداخته و بر ضرورت دقت در کاربرد الفاظ تأکید ورزیده است. تمایز میان ظهورات جلائی و استجلائی، حضرات و عوالم، و فعل لذاته و لالذاته، به مثابه جداسازی سرچشمههای نور از پرتوهای آن، راه را برای فهمی عمیقتر از مراتب وجود هموار میسازد. او با نقد اصطلاحاتی مانند حروف عالیات و ارتسام، بر وحدت ذات و علم الهی تأکید کرده و از نسبت دادن صفات مفعولی به مراتب ذاتی پرهیز میکند.
این نوشتار، با استناد به آیات قرآن کریم، مانند ﴿وَمَا كُنَّا لَنَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ (حجر: ۸۵) به معنای «و ما آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست را جز به حق نیافریدیم»، نشان داده است که تمامی مظاهر به حق وابستهاند، اما مراتب ذاتی از فرآیند خلق مستثنا هستند. این تبیین، به مثابه نوری که از ژرفای حقیقت ساطع میشود، راهنمای پژوهشگران و طالبان معرفت در مسیر فهم عرفان نظری است.
با نظارت صادق خادمی