متن درس
تبیین مراتب وجود و جایگاه انسان در تمهید القواعد
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۰۶)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد»، اثر صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، از حکیمان و عارفان برجسته قرن هشتم و نهم هجری، یکی از آثار سترگ عرفان نظری است که با تکیه بر آرای ابنعربی و شارحان او، به کاوش در ژرفای مفاهیم عرفانی میپردازد. این اثر، با نگاهی ژرف به مراتب وجود، جایگاه انسان بهعنوان مظهر جامع وحدت وجودی، و نقد تبیینهای رایج در باب ظهور و فیض الهی، چارچوبی منسجم برای فهم نظام هستی ارائه میدهد. در بخش حاضر، که برگرفته از گفتارهای عالمانه در شرح بخش ششم این کتاب است، به تبیین مراتب عوالم ثلاث (عقول، مثال، و ناسوت)، نقد دیدگاههای نادرست درباره شدت ظهور، و جایگاه بیبدیل انسان در سلسلهمراتب وجودی پرداخته میشود. این نوشتار، با زبانی فصیح و متین، و با بهرهگیری از آیات قرآن کریم و تحلیلهای عرفانی، درصدد است تا مفاهیم پیچیده این بخش را بهگونهای روشن و نظاممند برای خوانندگان تبیین کند.
بخش یکم: مراتب عوالم ثلاث و ویژگیهای آنها
صائنالدین ترکه در بخش ششم «تمهید القواعد»، مراتب عوالم ثلاث را از منظر پیچیدگی ترکیب وجودی بررسی کرده و هر یک را با ویژگیهای خاص خود معرفی میکند:
- عالم عقول: این عالم، به دلیل بساطت و نزدیکی به حقتعالی، تنها دارای یک ضرب ترکیب، یعنی حد یا ماهیت، است. عالم عقول، چونان آینهای زلال، حقیقت الهی را بیواسطه منعکس میکند.
- عالم مثال: این عالم، با دو ضرب ترکیب (حد و صورت)، واسطهای میان بساطت عقول و کثرت ناسوت است. معانی در این عالم، بهسان نقشی بر پرده خیال، بهصورت اشکال ظهور مییابد.
- عالم ناسوت: این عالم، با سه ضرب ترکیب (حد، صورت، و ثقل یا ماده)، نازلترین مرتبه وجودی است که به دلیل شغل حیّز (اشغال مکان و زمان)، پیچیدهترین ساختار را داراست.
این سلسلهمراتب، چونان نردبانی از نور، از بساطت عالم عقول به کثرت عالم ناسوت فرومیآید. ترکه با استناد به آیه شریفه هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ (اعراف: ۵۴)، مراتب خلقت را تبیین کرده و عالم ناسوت را ظرف تمکّن و استعدادهای خلقی میداند که در آن، فیض الهی به فعلیت میرسد.
بخش دوم: نقد اشدیت ظهور در عالم ناسوت
یکی از محورهای اصلی بحث ترکه، نقد دیدگاه رایج درباره اشدیت ظهور در عالم ناسوت است. برخی، عالم ناسوت را به دلیل محسوس بودن، دارای شدت ظهور میدانند، اما ترکه این دیدگاه را نادرست خوانده و استدلال میکند که:
متن عربی: «وَ هَذَا اَنْهَى الْغَايَةَ فِي التَّرْكِيبِ وَ بِهِ تَمَّ ظُهُورُ الْوُجُودِ إِذْ لا مَرْتَبَةَ فِي الظُّهُورِ أَشَدُّ مِنَ الْمَحْسُوسَاتِ»
ترجمه: این [عالم اجسام] نهایت غایت در ترکیب است و با آن، ظهور وجود تمام میشود، زیرا هیچ مرتبهای در ظهور، شدیدتر از محسوسات نیست.
ترکه این ادعا را مردود دانسته و بیان میدارد که عالم ناسوت، به دلیل غاسق بودن (تاریکی و نقصان ماده)، نمیتواند اشد ظهور را داشته باشد. شدت ظهور، تابع شدت وجود است و ماده، به دلیل نازل بودن، نمیتواند مظهر کامل ظهور باشد. او تأکید میکند که اشدیت ظهور در عالم ناسوت، نه به دلیل محسوسات، بلکه به واسطه جایگاه انسان بهعنوان مظهر جامع وحدت وجودی است.
این دیدگاه با آیه کریمه وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ (اسراء: ۷۰) همخوانی دارد که بر کرامت انسان بهعنوان موجودی جامع تأکید میورزد. انسان، چونان آیینهای که تمامی مراتب وجود را در خود بازمیتاباند، مظهر وحدت الهی است.
بخش سوم: نقد تمامیت فیض در عالم ناسوت
ترکه همچنین دیدگاه تمامیت فیض در عالم ناسوت را نقد کرده و آن را از شدت ظهور متمایز میداند. او میفرماید:
متن عربی: «فَإِنَّ الْفَيْضَ إِنِ انْحَصَرَ فِي عَالَمِ الْمُجَرَّدِ لَمْ يَكُنْ فَيْضًا كَامِلًا، كَمَالُ الْفَيْضِ بِالظُّهُورِ فِي النَّاقِصِ»
ترجمه: اگر فیض به عالم مجرد محدود شود، فیض کامل نخواهد بود؛ کمال فیض در ظهور در ناقص است.
ترکه این دیدگاه را ناکافی میداند و بیان میدارد که تمامیت فیض به معنای گستردگی آن است، اما این گستردگی با شدت ظهور یکسان نیست. او با تمثیلی زیبا، محبت را به شیرینی تشبیه میکند: محبت در عالم عقول، چونان حرارتی است که در دل عاشق شعلهور است؛ در عالم مثال، بهصورت شیرینی در قالب نقش میبندد؛ و در عالم ناسوت، با مادهای چون خرما تجلی مییابد. این تمثیل، با آیه کریمه هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا (بقره: ۲۹) همخوانی دارد که به گستردگی خلقت و ظهور فیض در تمامی مراتب اشاره میکند.
ترکه تأکید میکند که شدت ظهور در عالم ناسوت، نه به دلیل ماده، بلکه به دلیل انسان است که تمامی مراتب را در خود جمع کرده و به سوی وحدت صعود میکند.
بخش چهارم: جایگاه انسان بهعنوان مظهر وحدت وجودی
یکی از برجستهترین مباحث ترکه، تبیین جایگاه انسان بهعنوان مظهر وحدت وجودی است. او با استناد به قاعده عرفانی «ما جاوز حدّه انعکس ضده»، بیان میدارد:
متن عربی: «وَ ذَلِكَ لِبُلُوغِهِ فِي الْكَثْرَةِ الْإِمْكَانِيَّةِ أَقْصَى النِّهَايَةِ صَلَحَ لِأَنْ يَكُونَ مُظْهَرًا لِلْوَحْدَةِ الْوُجُودِيَّةِ»
ترجمه: این [عالم اجسام] به دلیل رسیدن به نهایت کثرت امکانی، شایسته آن است که مظهر وحدت وجودی گردد.
ترکه توضیح میدهد که وقتی کثرت در عالم ناسوت به نهایت خود (هیولی) میرسد، به وحدت بازمیگردد. انسان، به دلیل جامعیت، این وحدت را در خود متجلی میسازد. این دیدگاه با آیه کریمه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (بقره: ۱۵۶) سازگار است که سیر صعودی انسان به سوی حق را نشان میدهد. انسان، چونان دری گرانبهایی در صدف ناسوت، تمامی مراتب وجود را در خود نهفته دارد و از اینرو، اشد الظهور محسوب میشود.
بخش پنجم: نقد تطبیق عرش با فلك الافلاك
ترکه تطبیق عرش با فلك الافلاك را نادرست دانسته و عرش را ظرف اقتدار علمی و انائی حق معرفی میکند. او میفرماید:
متن عربی: «فَعِنْدَ إِيجَادِ الْجِرْمِ الْأَوَّلِ وَ ذَلِكَ هُوَ الْعَرْشُ الْعَظِيمُ وَ عَرْشُ الرَّحْمَنِ تَمَّ ظُهُورُ التَّجَلِّي الْوُجُودِيِّ وَ كَمُلَ»
ترجمه: هنگام ایجاد جرم نخست، که همان عرش عظیم و عرش رحمان است، ظهور تجلی وجودی تمام شد و کامل گردید.
ترکه با استناد به آیات قرآن کریم، از جمله إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ (اعراف: ۵۴)، نشان میدهد که عرش، ظرف استقرار الهی برای تدبیر امر است و از فلك الافلاك، که آسمانی مادی است، متمایز است. او تأکید میکند که عرش، چونان جایگاهی رفیع، حیطۀ اقتدار و علم الهی را در بر میگیرد و با فلك الافلاك، که در نظام فلسفی مشائی مطرح است، یکی نیست.
بخش ششم: نقد معنای استواء بهعنوان انتهاء
ترکه معنای استواء بهعنوان انتهاء را رد کرده و آن را به معنای استقرار میداند:
متن عربی: «وَ هَذَا أَحَدُ مَعَانِي الِاسْتِوَاءِ بِحَسَبِ اللُّغَةِ كَمَا يُقَالُ اسْتَوَى الرَّجُلُ أَيْ انْتَهَى رُشْدُهُ وَ تَمَّ شَبَابُهُ»
ترجمه: این یکی از معانی استواء به حسب لغت است، چنانکه گفته میشود مرد استواء کرد، یعنی رشدش به پایان رسید و جوانیاش کامل شد.
او با تحلیل لغوی و قرآنی، استدلال میکند که استواء در آیات قرآن کریم، بهویژه با جار و مجرور «على»، به معنای استقرار است، نه انتهاء. معنای انتهاء به جار و مجرور «إلى» مربوط است. ترکه با استناد به آیاتی چون الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ (طه: ۵) و ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ (یونس: ۳)، نشان میدهد که استواء، اقتدار و تدبیر الهی را نشان میدهد، نه پایان یافتن.
بخش هفتم: مراتب جلائی و نقش انسان بهعنوان مرتبه جامع
ترکه مراتب جلائی (احدیت و واحدیت) و عوالم خلقی (عقول، مثال، و ناسوت) را تبیین کرده و انسان را بهعنوان مرتبه جامع معرفی میکند:
متن عربی: «فَهَذِهِ ثَلَاثَةُ عَوَالِمَ… وَالْمَرْتَبَةُ الْجَلَائِيَّةُ الْمُشْتَمِلَةُ عَلَى التَّعْيِينَيْنِ الْمَذْكُورَيْنِ… وَ فَإِنَّهَا هُوَ الْجَامِعُ لِلْكُلِّ وَ هُوَ مَرْتَبَةُ الْإِنْسَانِيَّةِ»
ترجمه: اینها سه عالماند… و مرتبه جلائی، که شامل دو تعین مذکور [احدیت و واحدیت] است… و آن [مرتبه انسانی] جامع همه است و مرتبه انسانیت است.
انسان، بهسان گوهری که تمامی نورهای وجود را در خود جمع کرده، تمامی مراتب را در بر میگیرد. این دیدگاه با آیه کریمه وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ (اسراء: ۷۰) همخوانی دارد که بر کرامت انسان بهعنوان مظهر جامع الهی تأکید میورزد.
بخش هشتم: نقد تعداد مراتب وجودی
ترکه تعداد مراتب وجودی را نقد کرده و دیدگاه چهار مرتبه را نادرست میداند:
متن عربی: «فَيَكُونُ الْمَرَاتِبُ حِينَئِذٍ أَرْبَعَةً… وَ قَدْ يُقَالُ إِنَّ مُطْلَقَ الْمَرَاتِبِ عِنْدَهُمْ سِتَّةٌ لِدُخُولِ مَرْتَبَةِ غَيْبِ الْهُوِيَّةِ وَ لَا التَّعَيُّنِ فِيهِ»
ترجمه: پس مراتب در این هنگام چهار است… و گفته شده که مطلق مراتب نزد ایشان شش است، به دلیل دخول مرتبه غیب هویت و لاتعین در آن.
ترکه با احتساب احدیت، واحدیت، عقول، مثال، و ناسوت، و نیز مرتبه لاتعین، مراتب را پنج یا شش میداند و انسان را مرتبهای جامع معرفی میکند که تمامی این مراتب را در خود جمع کرده است. او با اشاره به آیه کریمه اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (نور: ۳۵)، مراتب وجود را به نور الهی نسبت میدهد.
بخش نهم: هویت ماده و صورت در عالم ناسوت
ترکه هویت ماده و صورت در عالم ناسوت را تبیین کرده و نزول فیض را به هیولی نسبت میدهد:
متن عربی: «ثُمَّ عَالَمُ الْأَجْسَامِ لِعَرَضِ هَذَا كُلِّهِ مَعَ لُحُوقِهِ تَمَكَّنَ وَ شَغَلَهُ لِلْحَيِّزِ»
ترجمه: سپس عالم اجسام، به دلیل عرض همه اینها [حد و صورت] همراه با لحوق آن، تمکّن یافت و حیّز را اشغال کرد.
او با تمثیلی از عدد و ارقام، نشان میدهد که ماده (هیولی) وحدتبخش است، درحالیکه صورتها کثرت میآفرینند. نزول فیض در عالم ناسوت، به هیولی اولا ختم میشود، نه به صورت یا عرش. این تبیین با آیه کریمه هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا (بقره: ۲۹) سازگار است.
بخش دهم: نقد دیدگاههای فلسفی مشائی و اشراقی
ترکه دیدگاههای فلسفی مشائی و اشراقی را نقد کرده و بر محوریت وجود و ظهور در عرفان تأکید میورزد:
متن عربی: «فَإِنَّ النَّفْسَ وَ مَا فَوْقَهَا أَنِيَّاتٌ مَحْضَةٌ وُجُودَاتٌ صَرْفَةٌ»
ترجمه: نفس و آنچه فوق آن است، انیات محض و وجودات صرفاند.
او استدلال میکند که عالم عقول، برخلاف ادعای شیخ اشراق، دارای حد است و وجود محض نیست. ترکه با استناد به آیه کریمه قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي (اسراء: ۸۵)، عرفان را بر ظهور و وجود متمرکز میداند، نه مفاهیم فلسفی مانند امکان یا ماهیت.
جمعبندی
بخش ششم «تمهید القواعد» صائنالدین ترکه، چونان چراغی فروزان، مراتب وجود، جایگاه انسان، و نقد دیدگاههای نادرست را روشن میسازد. او با تبیین عوالم ثلاث، انسان را بهعنوان مظهر جامع وحدت وجودی معرفی کرده و با قاعده «ما جاوز حدّه انعکس ضده»، سیر صعودی انسان از کثرت به وحدت را نشان میدهد. نقد او بر تطبیق عرش با فلك الافلاك و معنای استواء بهعنوان انتهاء، دقت عرفانی و قرآنی او را آشکار میسازد. این نوشتار، با تکیه بر آیات قرآن کریم و تحلیلهای عمیق، چارچوبی منسجم برای فهم نظام عرفانی ارائه میدهد که برای پژوهشگران و جویندگان حقیقت، گوهری بیبدیل است.
با نظارت صادق خادمی