در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 116

متن درس





تبیین وحدت شخصی وجود در تمهید القواعد: بررسی بخش صد و شانزدهم

تبیین وحدت شخصی وجود در تمهید القواعد: بررسی بخش صد و شانزدهم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۱۶)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، یکی از آثار گران‌سنگ عرفان نظری است که با تکیه بر آرای ابن‌عربی و شارحان او، به تبیین مفاهیم بنیادین عرفانی می‌پردازد. بخش صد و شانزدهم این اثر، به کاوش در ادراک، احوال، و ظهورات وجود در چارچوب وحدت شخصی وجود اختصاص دارد. این بخش، با نگاهی عمیق به رابطه وجود و مظاهر آن، به نقد دیدگاه‌های فلسفی پرداخته و بر حقیقت یگانه وجود تأکید می‌ورزد. نوشتار پیش رو، با بازنویسی محتوای درس‌گفتار و تحلیل‌های مرتبط، این بخش را در قالبی علمی و متناسب با فضای پژوهشی ارائه می‌دهد. ساختار این نوشتار، با افزودن عناوین و زیرعناوین، به گونه‌ای طراحی شده که مفاهیم عرفانی را به روشنی و با عمق لازم برای پژوهشگران این حوزه تبیین کند.

بخش نخست: ادراک و احوال در وحدت وجود

ادراک از منظر احوال

در عرفان نظری، ادراک انسان به وجود، جز از مسیر احوال و شوونات آن ممکن نیست. متن اصلی چنین بیان می‌دارد:

فَيَقَعُ الإِدْرَاكُ أَيُّ إِدْرَاكٍ كَانَ إِلَّا عَلَى حَيْثُ الْأَحْوَالِ

ادراک، از هر نوع که باشد، تنها از طریق احوال رخ می‌دهد.

این اصل، ریشه در این حقیقت دارد که وجود فی‌نفسه، به دلیل اطلاق و بی‌تعینی، برای ذهن محدود انسان قابل ادراک نیست. احوال، به مثابه مظاهر وجود، واسطه‌ای هستند که ذهن بشری از طریق آن‌ها به سوی حقیقت وجود راه می‌یابد. این مفهوم با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:

﴿لَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً﴾ (طه: ۱۱۰)

آن‌ها به او احاطه علمی ندارند.

این آیه بر ناتوانی ذهن بشری در احاطه به ذات حق تأکید می‌کند و نشان می‌دهد که ادراک ما به مظاهر و شوونات وجود محدود است.

درنگ: ادراک انسان به وجود، تنها از طریق احوال و شوونات ممکن است، زیرا ذات وجود، بدون تعینات، برای ذهن بشری غیرقابل درک است.

نفی ادراک ذات بدون احوال

متن اصلی در ادامه بر این نکته تأکید می‌ورزد که وجود فی‌نفسه، بدون احوال، نه معقول است و نه مدرَک:

فَإِنَّ الْوَاحِدَ مِنْ حَيْثُ هُوَ هُوَ لَا يُعْقَلُ وَلَا يُدْرَكُ

واحد، از آن حیث که خود اوست، نه معقول است و نه مدرَک.

این بیان، ریشه در وحدت شخصی وجود دارد که ذات وجود را از هرگونه تعین و کثرت مبرا می‌داند. ذهن بشری، به دلیل محدودیت‌هایش، تنها از طریق مظاهر و تعینات به وجود دسترسی می‌یابد. این مفهوم با آیه شریفه زیر تأیید می‌شود:

﴿وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾ (ذاریات: ۲۱)

و در نفس‌های خودتان، آیا نمی‌بینید؟

این آیه، ادراک وجود را از طریق مظاهر آن در نفس انسان ممکن می‌داند، که خود به احوال و شوونات اشاره دارد.

بخش دوم: وجود بالعرض و نقد مفاهیم فلسفی

موجودیت بالعرض در ادراک

متن اصلی، به رابطه وجود و ادراک پرداخته و بیان می‌دارد:

فَحِينَئِذٍ لَوْ أُضِيفَ الْوُجُودُ إِلَى الْمُدْرَكِ مِنْ تِلْكَ الْأَحْوَالِ بِحَسَبِ مَا ظَهَرَتْ فِيهِ مِنْ مَشَاهِدِ آثَارِهِ يَكُونُ ذَلِكَ الْمَوْجُودُ مَوْجُوداً بِالْعَرَضِ لَا بِالذَّاتِ

اگر وجود به مدرَک از آن احوال، بر حسب آنچه از مشاهد آثارش در آن ظاهر شده، اضافه شود، آن موجود، موجود بالعرض خواهد بود، نه بالذات.

این بیان، به این معناست که ادراک ما از وجود، به دلیل نفسانی بودن و محدودیت در قالب ذهن، موجودیتی بالعرض دارد. وجود در ادراک ما، به واسطه احوال و شوونات ظهور می‌یابد، نه به ذات خود. این مفهوم با آیه شریفه زیر همخوانی دارد:

﴿وَمَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ﴾ (یونس: ۶۱)

و هیچ چیز به اندازه ذره‌ای از پروردگارت پنهان نمی‌ماند.

این آیه، بر استقلال حقیقت وجود از ادراک محدود بشری تأکید دارد.

درنگ: ادراک ما از وجود، به دلیل محدودیت‌های نفسانی، موجودیتی بالعرض دارد و نمی‌تواند ذات وجود را به تمامی دربرگیرد.

نقد مفاهیم جعل و معلولیت

متن اصلی، مفاهیم فلسفی جعل و معلولیت را در چارچوب عرفان نظری نفی می‌کند:

الماهیات لا مجعولة و لا معلولة

ماهیات، نه مجعول‌اند و نه معلول.

در عرفان نظری، ماهیات، مفاهیمی ذهنی‌اند و جعل یا معلولیت، که از اصطلاحات فلسفی‌اند، در این چارچوب بی‌معنا هستند. ظهورات وجود، لوازم ذاتی آن‌اند و نیازی به جعل یا واسطه ندارند. این دیدگاه با آیه شریفه زیر تقویت می‌شود:

﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾ (انفال: ۱۷)

و تو نینداختی هنگامی که انداختی، بلکه خدا انداخت.

این آیه، بر نفی استقلال خلق و جعل تأکید دارد و ظهورات را به عنوان مظاهر بی‌واسطه حق معرفی می‌کند.

بخش سوم: وحدت شخصی وجود و ظهورات

وحدت وجود و امکان

متن اصلی، وحدت شخصی وجود را با امکان سازگار می‌داند:

الوحدة الشخصية لا تنافي الإمكان

وحدت شخصی وجود، با امکان منافاتی ندارد.

این بیان، به این معناست که وحدت وجود، امکان، جعل، و معلولیت را نفی نمی‌کند، زیرا ظهورات، لوازم ذاتی وجودند و نه موجودات مستقل. این مفهوم با آیه شریفه زیر تأیید می‌شود:

﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾ (یس: ۸۲)

جز این نیست که چون چیزی را اراده کند، به آن می‌گوید: باش، پس می‌شود.

این آیه، بر ظهور بی‌واسطه حق در مظاهرش تأکید دارد.

درنگ: وحدت شخصی وجود، با امکان و ظهورات منافاتی ندارد، زیرا ظهورات، لوازم ذاتی وجودند و نه موجودات مستقل.

ظهورات به مثابه حقیقت یگانه

متن اصلی، وجود و ظهورات را یک حقیقت واحد می‌داند:

الوجود و الظهورات حقیقت واحدة

وجود و ظهورات، یک حقیقت واحدند.

این بیان، ظهورات را مانند خمیری می‌داند که در اشکال گوناگون ظاهر می‌شود، اما حقیقت آن یکی است. تشبیه ظهورات به خمیر آب‌نبات، نشان‌دهنده وحدت وجود در کثرت مظاهر است. این مفهوم با آیه شریفه زیر همخوانی دارد:

﴿وَهُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾ (حدید: ۳)

و اوست اول و آخر و ظاهر و باطن.

این آیه، بر وحدت وجود و ظهوراتش در مراتب مختلف تأکید می‌ورزد.

بخش چهارم: توحید و اسقاط اضافات

توحید به مثابه اسقاط اضافات اعتباری

متن اصلی، توحید را اسقاط اضافات اعتباری می‌داند:

التوحید إسقاط الإضافات الإعتباریة

توحید، اسقاط اضافات اعتباری است.

اسقاط اضافات، به معنای نفی عناوین ذهنی مانند زید و عمر است، نه نفی ظهورات که حقیقت وجودند. این مفهوم با آیه شریفه زیر تأیید می‌شود:

﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ﴾ (یوسف: ۴۰)

آن‌ها جز نام‌هایی نیستند که شما و پدرانتان آن‌ها را نامیده‌اید.

این آیه، بر اعتباری بودن عناوین ذهنی و نفی آن‌ها در برابر حقیقت وجود تأکید دارد.

درنگ: توحید، اسقاط اضافات اعتباری مانند عناوین ذهنی است، نه نفی ظهورات که مظاهر حقیقت وجودند.

نقد تخريب به جای توحید

متن اصلی، نفی ظهورات را تخريب می‌داند، نه توحید:

إسقاط الظهورات تخريب لا توحید

نفی ظهورات، تخريب است، نه توحید.

توحید، نفی اضافات اعتباری است، اما نفی ظهورات، که مظاهر حقیقت‌اند، به معنای تخریب وجود است. این مفهوم با آیه شریفه زیر تأیید می‌شود:

﴿وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ (نصر: ۲)

و دیدی که مردم دسته‌دسته در دین خدا درمی‌آیند.

این آیه، بر واقعیت ظهورات و ضرورت نفی اضافات اعتباری تأکید دارد.

بخش پنجم: نقد شارح و تبیین حقیقت وجود

نقد تشتت در عبارات شارح

متن اصلی، عبارات شارح را به دلیل تشتت و خلط مفاهیم فلسفی و عرفانی نقد می‌کند:

عبارات الشارح مختلطة و متشتتة

عبارات شارح، مخلوط و متشتت‌اند.

شارح، با استفاده از اصطلاحات فلسفی مانند جعل و معلولیت، از تبیین دقیق وحدت وجود بازمانده است. این تشتت، به دلیل عدم انطباق با متن اصلی است که بر وحدت وجود و واقعیت ظهورات تأکید دارد. این مفهوم با آیه شریفه زیر همخوانی دارد:

﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ﴾ (ابراهیم: ۴)

و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم.

این آیه، بر لزوم استفاده از زبان مناسب برای تبیین مفاهیم تأکید می‌کند.

نقد اعتبار دانستن وجودات خارجی

متن اصلی، دیدگاه شارح مبنی بر اعتباری بودن وجودات خارجی را نفی می‌کند:

الوجودات الخارجیة لیس بإعتباریة

وجودات خارجی، اعتباری نیستند.

برخلاف شارح که وجودات خارجی را اعتباری می‌داند، متن اصلی تأکید دارد که این وجودات، ظهورات حقیقت وجودند و واقعی‌اند. این مفهوم با آیه شریفه زیر تأیید می‌شود:

﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً﴾ (ص: ۲۷)

و آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آن‌هاست را به باطل نیافریدیم.

این آیه، بر واقعیت خلقت و ظهورات وجود تأکید دارد.

درنگ: وجودات خارجی، برخلاف دیدگاه شارح، اعتباری نیستند، بلکه ظهورات حقیقت وجودند و واقعیتی انکارناپذیر دارند.

بخش ششم: علم اعتباری و حقیقت خارج

علم اعتباری و عدم نفوذ به خارج

متن اصلی، علم بشری را اعتباری و بدون نفوذ به حقیقت خارج می‌داند:

العلم الإعتباری لا یقدح فی حقیقه الأشیاء

علم اعتباری، در حقیقت اشیاء نفوذ نمی‌کند.

علم ما، به دلیل نفسانی بودن، در قالب ذهن محدود است و نمی‌تواند در حقیقت خارج دخل و تصرف کند. این مفهوم با آیه شریفه زیر تأیید می‌شود:

﴿وَمَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ﴾ (یونس: ۶۱)

و هیچ چیز به اندازه ذره‌ای از پروردگارت پنهان نمی‌ماند.

این آیه، بر استقلال حقیقت وجود از ادراک بشری تأکید دارد.

نقد شیخ اشراق در خلط مفهوم و مصداق

متن اصلی، دیدگاه شیخ اشراق را در خلط وجود مطلق مفهومی با حقیقت نقد می‌کند:

فَجَعَلَ الْحَقِيقَةَ الْمُحَقَّقَةَ بِذَاتِهَا مَعْنًى اعْتِبَارِيًّا

حقیقت محققه بذات را معنایی اعتباری قرار داد.

شیخ اشراق، به دلیل عدم تمییز بین وجود مطلق مفهومی و حقیقت، مفهوم را به جای مصداق گرفت. این خلط، با آیه شریفه زیر ناسازگار است:

﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ﴾ (دخان: ۳۸)

و آسمان و زمین و آنچه میان آن‌هاست را به بازی نیافریدیم.

این آیه، بر واقعیت خلقت و نفی اعتباری بودن آن تأکید دارد.

بخش هفتم: مراتب ظهورات و وحدت وجود

ظهورات به مثابه مراتب وجود

متن اصلی، ظهورات را مراتب وجود می‌داند:

الظهورات و التعینات مراتب الوجود

ظهورات و تعینات، مراتب وجودند.

ظهورات، مانند اعداد که همگی از یک حقیقت واحد (عدد) نشأت می‌گیرند، مراتب وجودند و کثرت آن‌ها، به وحدت حقیقت وجود بازمی‌گردد. این مفهوم با آیه شریفه زیر تأیید می‌شود:

﴿وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ﴾ (زخرف: ۸۴)

و اوست که در آسمان خداست و در زمین خدا.

این آیه، بر وحدت وجود در مراتب مختلف ظهورات تأکید دارد.

درنگ: ظهورات و تعینات، مراتب وجودند و کثرت آن‌ها، به وحدت حقیقت وجود بازمی‌گردد، مانند اعداد که از یک حقیقت واحد نشأت می‌گیرند.

نفی مقوم دانستن ظهورات

متن اصلی، ظهورات را مقوم وجود نمی‌داند:

الظهورات ليست مقومة للوجود بل لوازم ذاتیة

ظهورات، مقوم وجود نیستند، بلکه لوازم ذاتی‌اند.

ظهورات، مانند زوجیت در عدد چهار، لوازم ذاتی وجودند و نه مقوم آن. این مفهوم با آیه شریفه زیر تأیید می‌شود:

﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ (شوری: ۱۱)

هیچ چیز مانند او نیست.

این آیه، بر تنزیه حق از مقومات فلسفی تأکید دارد.

بخش هشتم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

بخش صد و شانزدهم «تمهید القواعد» صائن‌الدین ترکه، به تبیین عمیق وحدت شخصی وجود و رابطه آن با ادراک، احوال، و ظهورات می‌پردازد. این بخش، با تأکید بر این که ادراک وجود تنها از طریق شوونات و ظهورات ممکن است، از مفاهیم فلسفی مانند جعل و معلولیت فاصله گرفته و بر حقیقت یگانه وجود تأکید می‌ورزد. ظهورات، به مثابه خمیری که در اشکال گوناگون ظاهر می‌شود، لوازم ذاتی وجودند و کثرت آن‌ها، به وحدت حقیقت بازمی‌گردد. توحید، در این چارچوب، اسقاط اضافات اعتباری مانند عناوین ذهنی است، نه نفی ظهورات که مظاهر حق‌اند. نقد شارح، به دلیل خلط مفاهیم فلسفی و عرفانی، نشان‌دهنده ضرورت بازگشت به متن اصلی برای فهم دقیق‌تر است. این نوشتار، با تکیه بر آیات قرآن کریم و تبیین‌های عرفانی، منبعی جامع برای پژوهشگران حوزه عرفان نظری فراهم می‌آورد.

با نظارت صادق خادمی