در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 125

متن درس





بررسی شبهه ششم در باب اتمّیت و اشدّیت عالم ناسوت و انسان کامل در تمهید القواعد

بررسی شبهه ششم در باب اتمّیت و اشدّیت عالم ناسوت و انسان کامل در تمهید القواعد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۲۵)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر گران‌سنگ صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، یکی از آثار برجسته عرفان نظری است که به کاوش در مسائل بنیادین وجود، ظهور و جایگاه انسان در نظام هستی می‌پردازد. این اثر، با نگاهی عمیق به مباحث توحید، وحدت شخصی وجود و انسان کامل، دریچه‌ای به سوی فهم ژرف معارف عرفانی می‌گشاید. در این نوشتار، شبهه ششم از مجموعه شبهات شش‌گانه مطرح‌شده در فصل سی‌و‌چهارم کتاب بررسی می‌شود که به تناقض ظاهری میان دوری عالم ناسوت از مبدأ فیض و ادعای کمال و افضلیت آن می‌پردازد. این بررسی، با تکیه بر متن اصلی و تحلیل‌های تفصیلی، به تبیین جایگاه انسان کامل به‌عنوان مظهر جمع حق و نقش آن در اتمّیت فیض الهی می‌پردازد. همانند رودی که از سرچشمه‌های بلند به دشت‌های گسترده می‌رسد، این نوشتار در پی آن است که جریان معرفت را از مبدأ وجود به سوی غایت کمال انسانی هدایت کند.

ساختار و محورهای اصلی کتاب تمهید القواعد

کتاب «تمهید القواعد» به دو محور اصلی تقسیم می‌شود: نخست، بحث مبدأ، که به وجودشناسی و وحدت شخصی وجود می‌پردازد؛ و دوم، بحث مظهر، که انسان کامل و غایت ظهورات را در بر می‌گیرد. این دو محور، چون دو بال معرفت، خواننده را به سوی فهم جایگاه انسان در نظام هستی رهنمون می‌سازند.

درنگ: کتاب تمهید القواعد، با تقسیم‌بندی به مبدأ و مظهر، انسان کامل را به‌عنوان خلیفه الهی و مظهر تام اسما و صفات معرفی می‌کند.

این ساختار، نشان‌دهنده گذار از مباحث نظری وجودشناسی به انسان‌شناسی عرفانی است. در این میان، شبهه ششم، که در فصل سی‌و‌نهم کتاب بررسی می‌شود، نقطه عطفی است که بحث را از وجودشناسی به سوی تبیین جایگاه انسان کامل سوق می‌دهد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً

و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی قرار می‌دهم (سوره بقره، آیه ۳۰).

طرح شبهه ششم: تناقض ظاهری در اتمّیت عالم ناسوت

شبهه ششم، که در فصل سی‌و‌چهارم کتاب مطرح شده، به این پرسش اساسی می‌پردازد که چگونه عالم ناسوت، با وجود دوری از مبدأ وجود و نزدیکی به امکان صرف و عدم محض، می‌تواند اتم و اشد تلقی شود. متن اصلی شبهه را چنین بیان می‌کند:

وَأَمَّا الْقَوْلُ بِأَنَّ مَا يَكُونُ أَبْعَدَ مِنْ مَنْبَعِ الْوُجُودِ وَأَقْرَبَ إِلَى طَرِيقَةِ الْإِمْكَانِ الصَّرْفِ وَالْعَدَمِ الْمَحْضِ، فَإِنَّ ظُهُورَ الْوُجُودِ يَكُونُ فِيهِ أَتَمَّ وَأَكْمَلَ

و اما سخن در این است که آنچه از سرچشمه وجود دورتر و به امکان صرف و عدم محض نزدیک‌تر است، ظهور وجود در آن کامل‌تر و تمام‌تر است.

این شبهه، به تناقض ظاهری میان دوری عالم ناسوت از مبدأ و ادعای کمال آن اشاره دارد. مستشکل استدلال می‌کند که دوری از مبدأ فیض باید به نقصان منجر شود، نه به کمال و افضلیت. این پرسش، چون خاری در ذهن، خواننده را به تأمل در جایگاه عالم ناسوت در سلسله مراتب وجود وا می‌دارد.

درنگ: شبهه ششم به تناقض ظاهری میان دوری عالم ناسوت از مبدأ فیض و ادعای اتمّیت و اشدّیت آن می‌پردازد، که در عرفان نظری با تأکید بر جامعیت انسان کامل پاسخ داده می‌شود.

قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:

إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ

گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست (سوره حجرات، آیه ۱۳).

نقد مستشکل به ادعای اتمّیت عالم ناسوت

مستشکل، ادعای اتمّیت و اشدّیت عالم ناسوت را نادرست و بی‌اساس می‌داند و آن را چنین نقد می‌کند:

فَهُوَ بَعِيدٌ عَنِ الْحَقِّ وَالصَّوَابِ

این سخن از حق و صواب دور است.

این نقد، ریشه در دیدگاه سنتی فلسفی دارد که مراتب وجود را بر اساس قرب و بعد از مبدأ فیض ارزیابی می‌کند. از نظر مستشکل، عالم ناسوت، که به امکان صرف و عدم محض نزدیک است، نمی‌تواند واجد کمال باشد، زیرا دوری از مبدأ باید به نقصان منجر شود. این دیدگاه، مانند سایه‌ای که از نور دور می‌شود، عالم ناسوت را در مرتبه‌ای فروتر می‌بیند.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ

چیزی مانند او نیست (سوره شوری، آیه ۱۱).

پیشنهاد مستشکل برای اصلاح شبهه

مستشکل برای رفع این تناقض، پیشنهادی ارائه می‌دهد:

بَلِ الْأَوْلَى أَنْ يُجْعَلَ الْأَمْرُ عَلَى الْعَكْسِ… فَإِنَّ مَا يَكُونُ أَبْعَدَ عَنِ الْفَسَادِ وَالتَّغْيِيرِ وَالْفَنَاءِ، فَلَابُدَّ أَنْ يَكُونَ ظُهُورُ الْوُجُودِ فِيهِ أَتَمَّ وَأَكْمَلَ

بلکه سزاوارتر آن است که امر را به عکس قرار دهیم… آنچه از فساد، تغییر و فنا دورتر است، ناگزیر ظهور وجود در آن کامل‌تر و تمام‌تر است.

این پیشنهاد، با دیدگاه مشائی و اشراقی همخوانی دارد که عالم عقول را به دلیل تجرد و دوری از فساد، افضل می‌داند. مستشکل معتقد است که موجودات نزدیک‌تر به مبدأ، مانند عالم عقول، باید واجد کمال بیشتری باشند، نه عالم ناسوت که در معرض فنا و تغییر است. این دیدگاه، مانند ستاره‌ای که در آسمان بلند می‌درخشد، عالم عقول را در اوج کمال می‌بیند.

قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:

كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ

هر که بر آن است، فانی است (سوره الرحمن، آیه ۲۶).

نقد پیشنهاد مستشکل

متن، پیشنهاد مستشکل را نقد کرده و استدلال می‌کند که قرب به مبدأ فیض لزوماً به اتمّیت منجر نمی‌شود:

لَيْسَ بِصَحِيحٍ أَنْ يَكُونَ الْأَقْرَبُ أَتَمَّ دَائِمًا

صحیح نیست که آنچه به مبدأ نزدیک‌تر است، همواره کامل‌تر باشد.

این نقد، بر تمایز عرفان نظری از فلسفه مشائی تأکید دارد. عرفان نظری، جامعیت انسان کامل را معیار کمال قرار می‌دهد، نه صرف قرب به مبدأ. انسان کامل، مانند آیینه‌ای که همه رنگ‌ها را در خود باز می‌تاباند، به دلیل جمع اسما و صفات الهی، اتم و اشد است.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا

و به آدم همه نام‌ها را آموخت (سوره بقره، آیه ۳۱).

تمایز میان اتمّیت فیض و اتمّیت مستفیض

یکی از نکات کلیدی متن، تمایز میان اتمّیت فیض و اتمّیت مستفیض است:

أَتَمِّيَةُ الْفَيْضِ غَيْرُ أَتَمِّيَةِ الْمُسْتَفِيضِ

اتمّیت فیض با اتمّیت مستفیض متفاوت است.

اتمّیت فیض به گستردگی فیض الهی اشاره دارد که با خلقت عالم ناسوت به کمال می‌رسد، اما این به معنای اتمّیت خود عالم ناسوت نیست. عالم ناسوت، به دلیل دوری از مبدأ، اضعف است، اما فیض الهی با شمول بر ناقص‌ترین مراتب وجود، به اوج کمال خود می‌رسد. این تمایز، مانند تفاوت میان دریای بی‌کران و قطره‌ای است که در آن جای دارد؛ دریا به دلیل گستردگی‌اش کامل است، اما قطره به خودی خود ناقص است.

درنگ: اتمّیت فیض به خلقت عالم ناسوت وابسته است، اما این به معنای اتمّیت خود عالم ناسوت نیست، زیرا ناسوت به دلیل دوری از مبدأ، اضعف است.

قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ

چون چیزی را اراده کند، فرمانش این است که به آن می‌گوید: باش، پس می‌شود (سوره یس، آیه ۸۲).

اتمّیت فیض در خلقت عالم ناسوت

متن، اتمّیت فیض را به خلقت عالم ناسوت نسبت می‌دهد:

أَتَمِّيَةُ الْفَيْضِ بِخَلْقِ الطَّبِيعَةِ

اتمّیت فیض با خلقت طبیعت محقق می‌شود.

خلقت عالم ناسوت، نشانه‌ای از گستردگی فیض الهی است، زیرا فیض تا مرز امکان صرف و عدم محض امتداد یافته است. این گستردگی، مانند رودی است که از قله‌های بلند به دشت‌های پست می‌رسد و همه را سیراب می‌کند، هرچند که دشت به خودی خود فروتر از قله است.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا

اوست که آنچه در زمین است، همه را برای شما آفرید (سوره بقره، آیه ۲۹).

نقصان عالم ناسوت به‌عنوان مستفیض

متن، عالم ناسوت را به دلیل دوری از مبدأ، اضعف می‌داند:

الْمُسْتَفِيضُ أَضْعَفُ لِأَنَّهُ أَبْعَدُ

مستفیض، به دلیل دوری از مبدأ، ضعیف‌تر است.

عالم ناسوت، به دلیل نزدیکی به امکان صرف و عدم محض، از نظر مرتبه وجودی ناقص‌تر است. با این حال، این نقصان مانع از اتمّیت فیض الهی نمی‌شود، زیرا فیض با شمول بر ناقص‌ترین مراتب، کمال خود را نشان می‌دهد. این وضعیت، مانند خورشیدی است که بر سنگ و خاک نیز می‌تابد، اما ارزش سنگ و خاک با نور خورشید برابر نیست.

قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:

كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ

هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است (سوره قصص، آیه ۸۸).

خلط میان اتمّیت فیض و اتمّیت مستفیض

متن به خلط میان اتمّیت فیض و اتمّیت مستفیض اشاره می‌کند:

خَلَطَ بَيْنَ أَتَمِّيَةِ الْفَيْضِ وَأَنْقَصِيَةِ الْمُسْتَفِيضِ

میان اتمّیت فیض و نقصان مستفیض خلط شده است.

ماتن و شارح، به‌اشتباه، اتمّیت فیض را با اشدّیت عالم ناسوت یکی گرفته‌اند. در حالی که عالم ناسوت، به‌عنوان مستفیض، ناقص است و اتمّیت فیض به گستردگی آن وابسته است، نه به کمال ذاتی ناسوت. این خلط، مانند آن است که کسی زیبایی باغ را با خاک آن یکی بداند، در حالی که خاک تنها بستری برای شکوفایی باغ است.

درنگ: خلط میان اتمّیت فیض و اتمّیت مستفیض، یکی از نقاط ضعف استدلال ماتن است که نتوانسته تمایز میان کمال فیض و نقصان مستفیض را به‌روشنی تبیین کند.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا

و آسمان و زمین و آنچه میان آن‌هاست را بیهوده نیافریدیم (سوره ص، آیه ۲۷).

اتمّیت به جامعیت، نه قرب یا بعد

متن، معیار اتمّیت را جامعیت می‌داند:

كُلَّمَا كَانَ أَجْمَعَ فَهُوَ أَتَمُّ وَأَشَدُّ

هرچه جامع‌تر باشد، کامل‌تر و شدیدتر است.

اتمّیت و اشدّیت، نه به قرب یا بعد از مبدأ، بلکه به جامعیت وابسته است. انسان کامل، به دلیل جمع اسما و صفات الهی، اتم و اشد است. این جامعیت، مانند آیینه‌ای است که همه رنگ‌های هستی را در خود بازتاب می‌دهد.

درنگ: اتمّیت و اشدّیت انسان کامل به جامعیت او در جمع اسما و صفات الهی وابسته است، نه به قرب یا بعد از مبدأ فیض.

قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ

ما انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم (سوره تین، آیه ۴).

انسان کامل به‌عنوان مظهر جمع حق

متن، انسان کامل را مظهر جمع حق معرفی می‌کند:

الْمَظْهَرُ الْجَامِعُ لِلْحَقِّ هُوَ الْإِنْسَانُ الْكَامِلُ

مظهر جامع حق، انسان کامل است.

انسان کامل، به دلیل جامعیت در جمع اسما و صفات الهی، مظهر تام حق است. این جامعیت، او را از عالم ناسوت به‌عنوان ماده متمایز می‌کند. انسان کامل، مانند خورشیدی است که در میان ابرهای ناسوت می‌درخشد و نور حق را به تمامی بازتاب می‌دهد.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا

و به آدم همه نام‌ها را آموخت (سوره بقره، آیه ۳۱).

نقد ادعای اشدّیت عالم ناسوت

متن، ادعای اشدّیت عالم ناسوت را نقد می‌کند:

النَّاسُوتُ لَيْسَ أَشَدَّ وَأَكْمَلَ مِنْ حَيْثُ هُوَ نَاسُوتٌ

ناسوت، از آن حیث که ناسوت است، اشد و اکمل نیست.

عالم ناسوت به‌خودی‌خود واجد اشدّیت و اتمّیت نیست، بلکه جامعیت انسان کامل در آن است که سبب کمال می‌شود. این تمایز، مانند تفاوت میان خاک و گلی است که از آن شکوفه‌ای می‌روید؛ خاک به خودی خود ارزشمند نیست، اما بستر شکوفایی است.

قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:

كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ

هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است (سوره قصص، آیه ۸۸).

استدلال ماتن بر اتمّیت عالم ناسوت از منظر مدرَکیت

ماتن برای اثبات اتمّیت عالم ناسوت، به قابلیت درک آن از طریق ادراکات مختلف استدلال می‌کند:

إِنَّ مَا يَكُونُ مُدْرَكًا عَلَى سَبِيلِ الْإِجْمَالِ وَالتَّفْصِيلِ وَالْخَيَالِ وَالْوَهْمِ وَالْحَوَاسِّ الظَّاهِرَةِ… يَكُونُ أَكْمَلَ

آنچه به‌صورت اجمالی، تفصیلی، خیالی، وهمی و از طریق حواس ظاهری درک می‌شود… کامل‌تر است.

ماتن استدلال می‌کند که عالم ناسوت، به دلیل قابلیت درک شدن از طریق ادراکات گوناگون (اجمال، تفصیل، خیال، وهم و حواس ظاهری)، از عالم عقول که تنها از طریق ادراک عقلی قابل درک است، کامل‌تر است. این استدلال، مانند رودی است که از مسیرهای متعدد به دریا می‌رسد و به همین دلیل از رودی که تنها از یک مسیر جریان دارد، فراگیرتر است.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا

و بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم که دل‌هایی دارند که با آن نمی‌فهمند (سوره اعراف، آیه ۱۷۹).

نقد استدلال ماتن در مدرَکیت

متن، استدلال ماتن را نقد می‌کند:

لَيْسَ بِصَحِيحٍ أَنَّ مُدْرَكِيَّةَ الطَّبِيعَةِ بِجَمِيعِ الْأَدْرَاكَاتِ دَلِيلٌ عَلَى أَشَدِّيَّتِهَا

صحیح نیست که مدرَکیت طبیعت به تمام ادراکات، دلیلی بر اشدّیت آن باشد.

این نقد تأکید دارد که مدرَکیت عالم ناسوت به تمام ادراکات، لزوماً نشانه‌ای از اشدّیت و اتمّیت آن نیست، زیرا مدرَکیت تنها یکی از جنبه‌های وجودی است و معیار جامعیت نیست. این نقد، مانند هشداری است که از خلط میان فراگیری و کمال جلوگیری می‌کند.

قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:

فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ

برای خدا مثل‌ها نزنید (سوره نحل، آیه ۷۴).

جامعیت انسان کامل به‌عنوان معیار اتمّیت

متن، جامعیت انسان کامل را معیار اصلی اتمّیت می‌داند:

الْجَمْعِيَّةُ هِيَ الْأَتَمُّ وَالْأَشَدُّ

جامعیت، کامل‌تر و شدیدتر است.

انسان کامل، به دلیل جامعیت در جمع اسما و صفات الهی، اتم و اشد است، نه عالم ناسوت به‌صورت کلی. این جامعیت، مانند دریایی است که همه رودها در آن جمع می‌شوند و به همین دلیل از هر رودی به‌تنهایی کامل‌تر است.

درنگ: انسان کامل، به دلیل جامعیت در جمع اسما و صفات الهی، معیار اتمّیت و اشدّیت است، نه عالم ناسوت به‌صورت کلی.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ

و ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم (سوره اسراء، آیه ۷۰).

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

بررسی شبهه ششم در کتاب «تمهید القواعد» نشان می‌دهد که عرفان نظری، با تأکید بر جامعیت انسان کامل، به تبیین جایگاه او در نظام هستی می‌پردازد. این شبهه، که به تناقض ظاهری میان دوری عالم ناسوت از مبدأ فیض و ادعای اتمّیت آن می‌پردازد، با تمایز میان اتمّیت فیض و اتمّیت مستفیض پاسخ داده می‌شود. اتمّیت فیض، به گستردگی آن در خلقت همه مراتب وجود، از عقول تا ناسوت، وابسته است، در حالی که عالم ناسوت به‌خودی‌خود ناقص است. انسان کامل، به‌عنوان مظهر جمع حق، با جمع اسما و صفات الهی، معیار اتمّیت و اشدّیت قرار می‌گیرد. این دیدگاه، مانند چراغی است که تاریکی‌های شبهه را روشن می‌کند و راه را به سوی فهم ژرف جایگاه انسان در عرفان نظری هموار می‌سازد.

قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ

ما انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم (سوره تین، آیه ۴).

روایتی از امام صادق علیه‌السلام نیز در این باره نقل شده است: «اگر دنیا به اندازه بال پشه‌ای ارزش داشت، خداوند نمی‌گذاشت کافر جرعه‌ای از آن بنوشد.» این سخن، نشان‌دهنده نقصان ذاتی عالم ناسوت است، اما فیض الهی، با شمول بر همه مراتب، کمال خود را آشکار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی