در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 126

متن درس






تحلیل شبهه ششم در باب اتمّیت عالم ناسوت در تمهید القواعد

تحلیل شبهه ششم در باب اتمّیت عالم ناسوت در تمهید القواعد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۲۶)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر گران‌سنگ صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، دریچه‌ای ژرف به سوی تأملات عرفانی و وجودشناختی گشوده است. این اثر، با نگاهی عمیق به مراتب هستی، جایگاه انسان، و نسبت او با مبدأ فیض، از جایگاه ویژه‌ای در عرفان نظری برخوردار است. در این نوشتار، شبهه ششم از اشکالات شش‌گانه مطرح‌شده در فصل سی و نهم این کتاب، که به بررسی اتمّیت و اشدّیت عالم ناسوت و جایگاه آن در قیاس با عالم عقول می‌پردازد، مورد تحلیل و تبیین قرار می‌گیرد. این شبهه، با طرح تناقض ظاهری میان دوری عالم ماده از مبدأ و ادعای کمال و برتری آن، پرسش‌هایی بنیادین را در برابر خواننده قرار می‌دهد. نوشتار حاضر، با تکیه بر متون اصلی و تحلیل‌های دقیق، این موضوع را با زبانی روشن و متین بررسی کرده و با پیوندهای قرآنی، به روشن‌سازی مفاهیم عرفانی می‌پردازد.

بخش یکم: جایگاه فصل سی و نهم در شناخت انسان کامل

فصل سی و نهم کتاب «تمهید القواعد» نقطه عطفی در بررسی انسان و کمال او به شمار می‌رود. این فصل، که به عنوان دروازه‌ای به سوی شناخت انسان کامل شناخته می‌شود، از پیچیدگی و عمق ویژه‌ای برخوردار است، زیرا در آن، مباحث عرفان نظری، فلسفه، و تأملات وجودشناختی درهم‌تنیده شده‌اند. این درهم‌تنیدگی، گاه با خطاهای ماتن و شارح همراه گشته و چالش‌هایی را در فهم دقیق متن پدید آورده است.

درنگ: فصل سی و نهم، به دلیل تمرکز بر انسان کامل و جایگاه او در نظام هستی، از اهمیتی بی‌بدیل برخوردار است و پیچیدگی آن، ریشه در ترکیب مباحث وجودشناختی و انسان‌شناختی دارد.

انسان کامل، به مثابه آیینه‌ای است که تمامی اسما و صفات الهی را در خود بازمی‌تاباند. این مفهوم، در قرآن کریم نیز با تأکید بر جایگاه انسان به عنوان خلیفه الهی مورد اشاره قرار گرفته است: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (سوره بقره، آیه ۳۰). این آیه، بر نقش انسان به عنوان مظهر تام الهی و محور نظام خلقت تأکید دارد.

بخش دوم: شبهه ششم و تناقض ظاهری اتمّیت عالم ناسوت

شبهه ششم، که در این فصل مورد بررسی قرار گرفته، به تناقض ظاهری میان دوری عالم ناسوت از مبدأ فیض و ادعای اتمّیت و اشدّیت آن می‌پردازد. متن اصلی این شبهه را چنین بیان می‌کند: «كَيْفَ يَكُونُ أَشَدِّيَّةُ الْوُجُودِ فِي الْمَرْتَبَةِ الْأَخِيرَةِ؟ وَكَيْفَ يَكُونُ الْأَبْعَدُ أَشَدَّ الْمَوْجُودَاتِ؟» این پرسش، ریشه در دیدگاه فلسفی دارد که مراتب وجود را بر اساس قرب و بعد از مبدأ فیض ارزیابی می‌کند. عالم ماده، به دلیل دوری از حق، در نگاه نخست نمی‌تواند دارای اتمّیت و اشدّیت باشد.

درنگ: شبهه ششم، تناقض ظاهری میان دوری عالم ناسوت از مبدأ و ادعای کمال آن را مطرح می‌کند، که نیازمند تمییز دقیق میان مراتب وجود و ظهور است.

این شبهه، با استناد به آیه‌ای از قرآن کریم، که بر معیار کمال مبتنی بر تقوا تأکید دارد، قابل تأمل است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (سوره حجرات، آیه ۱۳). این آیه، معیاری فراتر از مراتب ظاهری وجود برای سنجش کمال ارائه می‌دهد.

بخش سوم: پذیرش اتمّیت عالم ناسوت توسط ماتن و شارح

ماتن و شارح کتاب «تمهید القواعد» بر این باورند که عالم ناسوت، با وجود دوری از مبدأ فیض، از اتمّیت و اشدّیت برخوردار است: «الْمَاتِنُ وَالشَّارِحُ يَقْبَلَانِ أَنَّ عَالَمَ الْأَجْسَامِ أَكْمَلُ وَأَشَدُّ مَعَ كَوْنِهِ أَبْعَدَ الْعَوَالِمِ عَنِ الْحَقِّ». این پذیرش، تلاشی است برای توجیه جایگاه ویژه عالم ناسوت در نظام عرفانی، که به دلیل ویژگی‌های ادراکی و ظهوری آن صورت گرفته است.

با این حال، این دیدگاه به دلیل خلط مفاهیم مورد نقد قرار می‌گیرد. عالم ناسوت، به مثابه پایانی‌ترین مرتبه وجود، نمی‌تواند به خودی خود واجد کمال ذاتی باشد، بلکه کمال آن در گرو فیض الهی است که تا این مرتبه گسترش یافته است. این مفهوم با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» (سوره شوری، آیه ۱۱)، که بر تمایز مراتب وجود و چالش تبیین کمال عالم ناسوت تأکید می‌ورزد.

بخش چهارم: نقد تفسیر «استوى» به معنای «انتهى»

یکی از اشکالات وارد بر ماتن، تفسیر نادرست واژه «استوى» در آیه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» (سوره طه، آیه ۵) است. ماتن این واژه را به معنای «انتهى» (پایان یافتن) تفسیر کرده، در حالی که معنای اصلی آن «استقرار» و «تعادل» است: «اسْتَوَى لَيْسَ بِمَعْنَى انْتَهَى، بَلْ بِمَعْنَى الْاِسْتِقْرَارِ».

درنگ: تفسیر «استوى» به «انتهى» یک استعمال مجازی است که با معنای اصلی استقرار و تعادل در عرش الهی ناسازگار است و نیازمند بازنگری است.

این تفسیر نادرست، که گاه در عرفان نظری برای تأکید بر نهایت ظهور به کار می‌رود، با معنای قرآنی «استوى» که به استقرار الهی بر عرش اشاره دارد، همخوانی ندارد. عرش، به مثابه مظهر تجلی الهی، جایگاهی است که تعادل و کمال فیض را نشان می‌دهد.

بخش پنجم: خلط میان اتمّیت فیض و نقصان مستفیض

یکی از خطاهای بنیادین ماتن و شارح، خلط میان اتمّیت فیض الهی و نقصان مستفیض (عالم ناسوت) است: «خَلَطَ بَيْنَ كَمَالِ الْفَيْضِ وَنَقْصِ الْمُسْتَفِيضِ». اتمّیت فیض به گستردگی آن در خلقت عالم ناسوت اشاره دارد، اما این به معنای کمال ذاتی عالم ناسوت نیست.

درنگ: اتمّیت فیض الهی در خلقت عالم ناقص (ناسوت) نشان‌دهنده گستردگی فیض است، اما این به معنای اشدّیت یا اتمّیت ذاتی عالم ناسوت نیست.

این تمایز، با آیه‌ای از قرآن کریم روشن‌تر می‌شود: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (سوره یس، آیه ۸۲). این آیه، بر گستردگی فیض الهی و شمول آن بر همه مراتب وجود تأکید دارد.

بخش ششم: اتمّیت فیض در خلقت عالم ناسوت

متن اصلی بر این نکته تأکید دارد که اتمّیت فیض الهی در خلقت عالم ناسوت نمود می‌یابد: «كَمَالُ الْفَيْضِ بِخَلْقِ النَّاقِصِ». این بدان معناست که فیض الهی، با گسترش تا مرز امکان صرف و عدم محض، کمال خود را نشان می‌دهد.

این دیدگاه، با نظریه عرفانی فیض مقدس همخوانی دارد، که خلقت همه مراتب وجود، از عقول تا ناسوت، را نشانه کمال فیض می‌داند. آیه‌ای از قرآن کریم این مفهوم را تأیید می‌کند: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا» (سوره بقره، آیه ۲۹)، که بر شمول خلقت الهی و گستردگی فیض اشاره دارد.

بخش هفتم: نقصان عالم ناسوت به‌عنوان مستفیض

عالم ناسوت، به دلیل دوری از مبدأ فیض، ناقص و اضعف است: «الْمُسْتَفِيضُ نَاقِصٌ وَأَضْعَفُ». این نقصان، مانع از اتمّیت فیض الهی نمی‌شود، زیرا فیض به خلقت ناقص نیز گسترش یافته است.

این تمایز، نشان‌دهنده تفاوت میان کمال فیض در گستردگی و نقصان مستفیض در مرتبه وجودی است. قرآن کریم نیز بر نقصان ذاتی عالم ناسوت تأکید دارد: «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (سوره قصص، آیه ۸۸). این آیه، به فناپذیری همه چیز جز وجه الهی اشاره کرده و نقصان عالم ناسوت را نشان می‌دهد.

بخش هشتم: نقد ادعای ظهور اتم در عالم ناسوت

متن، ادعای ظهور اتم در عالم ناسوت را رد می‌کند: «الظُّهُورُ فِي عَالَمِ الْمَادَّةِ لَيْسَ أَتَمَّ، بَلْ هُوَ ظُلْمَاتٌ». عالم ناسوت، به دلیل کثرت و دوری از وحدت، ظلمات است و ظهور اتم ندارد. ظهور، در ظرف وحدت و عالم عقول، شدیدتر است.

درنگ: عالم ناسوت، به دلیل کثرت و فقدان نورانیت ذاتی، محل ظهور اتم نیست، بلکه ظلمات است و ظهور حقیقی در وحدت عالم عقول محقق می‌شود.

این دیدگاه، با نظر شیخ اشراق و ملاصدرا همخوانی دارد، که عالم ماده را فاقد نورانیت ذاتی می‌دانند. قرآن کریم نیز بر این تمایز تأکید دارد: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (سوره نور، آیه ۳۵)، که نورانیت الهی را از ظلمات ماده متمایز می‌سازد.

بخش نهم: نقد رابطه کثرت و ظهور

متن، رابطه میان کثرت و ظهور را نقد می‌کند: «الْكَثْرَةُ لَيْسَتْ مُوجِبَةً لِلظُّهُورِ، بَلْ هِيَ ظُلْمَاتٌ». کثرت، که ویژگی عالم ناسوت است، به ظلمات منجر می‌شود، نه ظهور. ظهور، در ظرف وحدت و تجرد، محقق می‌گردد.

این نقد، ریشه در دیدگاه عرفانی دارد که وحدت را مبنای ظهور و کثرت را نشانه نقصان می‌داند. آیه‌ای از قرآن کریم این مفهوم را تأیید می‌کند: «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا» (سوره ص، آیه ۲۷)، که بر هدفمندی خلقت و تمایز مراتب آن تأکید دارد.

بخش دهم: استدلال ماتن بر اتمّیت عالم ناسوت از منظر مدرَکیت

ماتن استدلال می‌کند که عالم ناسوت، به دلیل قابلیت درک شدن از طریق ادراکات مختلف، اتم و اشد است: «إِنَّ مَا يَكُونُ مُدْرَكًا عَلَى سَبِيلِ الْإِجْمَالِ وَالتَّفْصِيلِ وَالْخَيَالِ وَالْوَهْمِ وَالْحَوَاسِّ الظَّاهِرَةِ… يَكُونُ أَكْمَلَ». این استدلال، بر شمول ادراکی عالم ناسوت تأکید دارد، که به دلیل تنوع ادراکات (اجمال، تفصیل، خیال، وهم، و حواس ظاهری)، آن را از عالم عقول متمایز می‌کند.

این دیدگاه، با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا» (سوره اعراف، آیه ۱۷۹)، که بر تنوع ادراکات انسانی اشاره دارد.

بخش یازدهم: استدلال دوم ماتن: مدرِکیت عالم ناسوت

ماتن در استدلال دوم خود تأکید می‌کند که عالم ناسوت، نه‌تنها مدرَک به تمام ادراکات است، بلکه به‌عنوان مدرِک (فاعل ادراک)، توانایی ادراک همه مراتب را دارد: «عَلَى أَنَّ مِنَ الْبَيِّنِ أَنَّ الْأَنِيَّةَ الْمُدْرِكَةَ الْمُتَصَرِّفَةَ فِي الْمَرْتَبَةِ الْأَخِيرَةِ مُدْرِكَةٌ لِجَمِيعِ هَذِهِ الْأَدْرَاكَاتِ». این استدلال، بر جامعیت ادراکی عالم ناسوت تأکید دارد، برخلاف عالم عقول که به ادراک عقلی محدود است.

درنگ: ماتن، با تأکید بر مدرِکیت عالم ناسوت، آن را به دلیل توانایی ادراک همه مراتب، برتر از عالم عقول می‌داند، اما این استدلال به دلیل خلط میان ماده و انسان کامل مخدوش است.

این دیدگاه، با آیه‌ای از قرآن کریم تقویت می‌شود: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» (سوره اسراء، آیه ۷۰)، که بر کرامت و جامعیت ادراکی انسان تأکید دارد.

بخش دوازدهم: نقد استدلال مدرَکیت عالم ناسوت

متن، استدلال مدرَکیت عالم ناسوت را نقد می‌کند: «الْمَادَّةُ مِنْ حَيْثُ هِيَ مَادَّةٌ لَا تَكُونُ مُدْرَكَةً بِجَمِيعِ الْأَدْرَاكَاتِ». ماده، به دلیل کثرت و فقدان تجرد، تحت ادراک قرار نمی‌گیرد، مگر آنکه به‌صورت مجرد و تقشیرشده ادراک شود. بنابراین، ادعای مدرَکیت ماده به تمام ادراکات نادرست است.

این نقد، بر تمایز میان ماده (به‌عنوان کثرت) و انسان کامل (به‌عنوان مظهر جمع) تأکید دارد. ماده، به دلیل فقدان شعور، نمی‌تواند مدرَک یا مدرِک باشد. این مفهوم با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد: «فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ» (سوره نحل، آیه ۷۴)، که بر محدودیت تمثیل در تبیین کمالات الهی اشاره دارد.

بخش سیزدهم: نقد استدلال مدرِکیت عالم ناسوت

متن، استدلال مدرِکیت عالم ناسوت را نیز مورد نقد قرار می‌دهد: «الْمَادَّةُ لَيْسَتْ مُدْرِكَةً، فَالْإِنْسَانُ هُوَ الْمُدْرِكُ». ماده، به‌خودی‌خود، مدرِک نیست، بلکه انسان، به‌عنوان موجودی جامع، توانایی ادراک دارد. خلط میان ماده و انسان، استدلال ماتن را مخدوش کرده است.

درنگ: ماده، به دلیل فقدان شعور، نمی‌تواند مدرِک باشد؛ انسان کامل، به دلیل جامعیت، توانایی ادراک همه مراتب را دارد.

این نقد، با آیه‌ای از قرآن کریم تقویت می‌شود: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» (سوره بقره، آیه ۳۱)، که بر جامعیت ادراکی انسان تأکید دارد.

بخش چهاردهم: نقد تفاوت مدرَکیت عالم ماده و عالم عقول

متن، تفاوت مدرَکیت عالم ماده و عالم عقول را رد می‌کند: «لَا فَرْقَ بَيْنَ الْمَادَّةِ وَالْعَقْلِ مِنْ حَيْثُ الْمُدْرَكِيَّةِ». عالم ماده و عالم عقول، هر دو می‌توانند به‌صورت مجرد و در ظرف ادراک خودشان، مدرَک باشند. بنابراین، ادعای برتری ماده بر عقول به دلیل مدرَکیت، نادرست است.

این نقد، بر این نکته تأکید دارد که ادراک، به تجرد وابسته است و ماده، بدون تقشیر، نمی‌تواند مدرَک باشد. آیه‌ای از قرآن کریم این مفهوم را تأیید می‌کند: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (سوره نور، آیه ۳۵)، که بر تجرد و نورانیت به‌عنوان مبنای ادراک تأکید دارد.

بخش پانزدهم: جامعیت انسان کامل به‌عنوان معیار اتمّیت

متن، جامعیت انسان کامل را معیار اتمّیت و اشدّیت می‌داند: «الْجَمْعِيَّةُ هِيَ الْأَتَمُّ وَالْأَشَدُّ». انسان کامل، به دلیل جمع اسما و صفات الهی، اتم و اشد است، نه عالم ناسوت به‌صورت کلی.

درنگ: انسان کامل، به دلیل جامعیت و تجلی اسما و صفات الهی، معیار حقیقی اتمّیت و اشدّیت است، نه عالم ناسوت به‌طور کلی.

این دیدگاه، با نظریه عرفانی انسان کامل به‌عنوان خلیفه الهی همخوانی دارد. قرآن کریم نیز بر این کمال تأکید دارد: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» (سوره تین، آیه ۴)، که بر جامعیت و کمال انسان اشاره دارد.

جمع‌بندی

بررسی شبهه ششم در فصل سی و نهم کتاب «تمهید القواعد» نشان‌دهنده عمق و پیچیدگی مباحث عرفانی و وجودشناختی این اثر است. این شبهه، با طرح تناقض ظاهری میان دوری عالم ناسوت از مبدأ و ادعای اتمّیت آن، پرسش‌هایی بنیادین را در برابر خواننده قرار می‌دهد. ماتن و شارح، با پذیرش اتمّیت عالم ناسوت، تلاش کرده‌اند جایگاه ویژه آن را توجیه کنند، اما این استدلال‌ها به دلیل خلط میان اتمّیت فیض و نقصان مستفیض، و نیز نادیده گرفتن تمایز میان ماده و انسان کامل، مورد نقد قرار گرفته‌اند.

نقدهای مطرح‌شده، بر این نکته تأکید دارند که ماده، به دلیل کثرت و فقدان تجرد، نمی‌تواند مدرَک یا مدرِک باشد، و جامعیت ادراکی تنها در انسان کامل محقق می‌شود. انسان کامل، به مثابه آیینه‌ای که اسما و صفات الهی را در خود بازمی‌تاباند، معیار حقیقی اتمّیت و اشدّیت است. این تحلیل، با استناد به آیات قرآن کریم و تبیین مفاهیم عرفانی، گامی در راستای روشن‌سازی جایگاه انسان در نظام هستی برمی‌دارد.

با نظارت صادق خادمی