در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 127

متن درس





تبیین شبهه ششم در اتمّیت عالم ناسوت: تحلیل عرفانی و فلسفی در تمهید القواعد

تبیین شبهه ششم در اتمّیت عالم ناسوت: تحلیل عرفانی و فلسفی در تمهید القواعد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۲۷)

دیباچه

کتاب تمهید القواعد، اثر گران‌سنگ صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، از حکیمان و عارفان برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، یکی از آثار بنیادین در عرفان نظری است که به کاوش در مسائل وجودشناسی، ظهور وجود و جایگاه انسان کامل در نظام هستی می‌پردازد. این اثر، با نگاهی عمیق به وحدت وجود و کمال انسانی، تلاش دارد تا شبهات و پیچیدگی‌های فلسفی و عرفانی را پاسخ دهد. در این میان، شبهه ششم از فصل سی‌وچهارم کتاب، که به تناقض ظاهری میان دوری عالم ناسوت از مبدأ فیض و ادعای اتمّیت و اشدّیت آن اختصاص دارد، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. این نوشتار، با بازنویسی و تبیین محتوای درس‌گفتار جلسه صد و بیست و هفتم، به بررسی دقیق این شبهه پرداخته و با نگاهی تحلیلی و منسجم، مفاهیم عرفانی و فلسفی را در قالبی روشن و نظام‌مند ارائه می‌دهد. هدف این است که با حفظ روح و پیام اصلی، خواننده را به سوی فهمی ژرف‌تر از مراتب وجود و جایگاه انسان در ساحت هستی رهنمون سازد.

بخش نخست: تبیین شبهه ششم و اتمّیت مرتبه اخیره

شبهه ششم در تمهید القواعد به تناقض ظاهری میان دوری عالم ناسوت از مبدأ فیض و ادعای اتمّیت آن می‌پردازد. ماتن در این بخش استدلال می‌کند که اتمّیت مرتبه اخیره، ناشی از تنوع وجوه ظهور وجود و تعدد آثار آن است. متن اصلی چنین بیان می‌دارد:

قَبُولُ هَذَا التَّحْقِيقِ فَمَحَلُّ بِهِ الشُّبْهَةُ الْأَخِيرَةُ وَتَقْرِيرُهُ أَنَّ مَرَادَهُمْ بِالْأَكْمَلِيَّةِ الْمَرْتَبَةِ الْأَخِيرَةِ بِحَسَبِ ظُهُورِ الْوُجُودِ هُوَ تَنَوُّعُ وُجُوهِ الظُّهُورِ وَتَعَدُّدُ آثَارِهِ

ترجمه: پذیرش این تحقیق، محل رفع شبهه اخیر است و تبیین آن این است که مراد ایشان از اتمّیت مرتبه اخیره، بر حسب ظهور وجود، تنوع وجوه ظهور و تعدد آثار آن است.

این تبیین، بر جامعیت ظهوری عالم ناسوت تأکید دارد، اما نیازمند تمایز دقیق میان ظهور به معنای فعلیت و قابلیت است. مرتبه اخیره، به عنوان عالم اجسام، محل نزول فیض الهی است، اما این نزول، به معنای اتمّیت ذاتی آن نیست، بلکه به گستردگی قابل پذیرش فیض اشاره دارد. همان‌گونه که قرآن کریم می‌فرماید: الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى (سوره طه، آیه ۵)، که بر استقرار الهی و ظهور فیض در مراتب وجودی دلالت دارد.

درنگ: اتمّیت مرتبه اخیره در عالم ناسوت، نه به معنای کمال ذاتی، بلکه به تنوع وجوه ظهور و تعدد آثار فیض الهی وابسته است. این تمایز، شالوده رفع شبهه ششم را تشکیل می‌دهد.

بخش دوم: جایگاه تمهید القواعد در عرفان نظری

کتاب تمهید القواعد، با وجود مدعای بلند در اثبات وحدت شخصی وجود و کمال انسان، به دلیل تقدم زمانی نسبت به آرای متأخرین، از منظر فنی و فلسفی تا حدی کهنه تلقی می‌شود. متن اصلی چنین می‌گوید:

هَذَا الْكِتَابُ مَعَ ادِّعَائِهِ الْعَالِيَةِ فِي إِثْبَاتِ وَحْدَةِ الْوُجُودِ وَكَمَالِ الْإِنْسَانِ، مُتَقَدِّمٌ نِسْبَةً إِلَى الْأَفْكَارِ الْمُتَأَخِّرِينَ

ترجمه: این کتاب، با وجود ادعای والای خود در اثبات وحدت وجود و کمال انسان، نسبت به آرای متأخرین متقدم است.

این محدودیت، ناشی از عدم صیقل‌یافتگی مباحث فلسفی و عرفانی در مقایسه با آرای عالمان متأخر، به‌ویژه ملاصدرا، است که مفاهیم وجود و ماهیت را با شفافیت بیشتری تبیین کرده‌اند. همان‌گونه که قرآن کریم می‌فرماید: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا (سوره ص، آیه ۲۷)، که بر هدفمندی خلقت و نیاز به تبیین دقیق آن تأکید دارد.

تأثیر آرای متأخرین بر صیقل‌یافتگی مباحث

آرای عالمان متأخر، به‌ویژه ملاصدرا، با صیقل دادن مباحث فلسفی و عرفانی، به شفافیت مفاهیم کمک کردند و محدودیت‌های آثار متقدمین مانند تمهید القواعد را آشکار ساختند. متن اصلی چنین اشاره دارد:

بَعْدَ مَرْحُومِ صَدْرَا، الْمَسَائِلُ تَحَرَّكَتْ وَتَحَرَّكَ الْعِرْفَانُ فِي ظِلِّ الْمَبَادِئِ الْفَلْسَفِيَّةِ

ترجمه: پس از ملاصدرا، مسائل تحرک یافت و عرفان در سایه اصول فلسفی به جنبش درآمد.

این تحول، به‌ویژه در تمایز میان وجود و ماهیت و تبیین فعلیت و قابلیت، نقش مهمی در رفع خلط‌های ماتن داشته است. قرآن کریم نیز در این راستا می‌فرماید: قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ (سوره آل‌عمران، آیه ۲۶)، که بر حاکمیت الهی بر مراتب وجود تأکید دارد.

درنگ: آرای ملاصدرا و متألهین، با شفاف‌سازی مفاهیم وجود و ماهیت، محدودیت‌های فنی آثار متقدمین را آشکار کرد و مباحث فلسفی و عرفانی را به سوی صیقل‌یافتگی سوق داد.

بخش سوم: تمایز میان کمال فیض و نقصان مستفیض

یکی از اصول بنیادین در فلسفه و عرفان صدرایی، تمایز میان کمال فیض الهی و نقصان مستفیض است. متن اصلی چنین می‌گوید:

كَمَالُ الْفَيْضِ لَا يُنَافِي نَقْصَانَ الْمُسْتَفِيضِ

ترجمه: کمال فیض، با نقصان مستفیض منافاتی ندارد.

کمال فیض الهی، به خلقت موجودات ناقص، مانند عالم ناسوت، وابسته است، اما این کمال فیض، به معنای کمال ذاتی مستفیض نیست. این تمایز، یکی از شالوده‌های رفع خلط در استدلال‌های ماتن است. قرآن کریم نیز در این راستا می‌فرماید: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (سوره یس، آیه ۸۲)، که بر گستردگی فیض الهی تأکید دارد.

بخش چهارم: تمایز ظرف فعلیت و ظرف قابلیت

یکی از محورهای اصلی نقد ماتن، تمایز میان ظرف فعلیت و ظرف قابلیت است. متن اصلی این‌گونه بیان می‌دارد:

الْفَاعِلِيَّةُ ظَرْفُ الْوُجْدَانِ، وَالْقَابِلِيَّةُ ظَرْفُ الْفَقْدَانِ

ترجمه: فعلیت، ظرف وجدان و وجود است، و قابلیت، ظرف فقدان و استعداد است.

این تمایز، ریشه در فلسفه ارسطویی و صدرایی دارد که وجود را به فعلیت و قوه تقسیم می‌کند. عالم ماده، به دلیل غلبه قابلیت، نمی‌تواند اتم یا اشد باشد. به تعبیری، همان‌گونه که چشمه‌ای جوشان، آب را به سوی دشت‌های تشنه جاری می‌سازد، فعلیت، ظرف ظهور وجود است، اما قابلیت، چون زمینی خشک، در انتظار باران فیض الهی است. قرآن کریم نیز می‌فرماید: كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ (سوره قصص، آیه ۸۸)، که بر نقصان ذاتی مراتب غیرالهی تأکید دارد.

رابطه معکوس میان فعلیت و قابلیت

متن، به رابطه معکوس میان فعلیت و قابلیت اشاره می‌کند:

كُلَّمَا زَادَتِ الْفَاعِلِيَّةُ قَلَّتِ الْقَابِلِيَّةُ، وَكُلَّمَا زَادَتِ الْقَابِلِيَّةُ قَلَّتِ الْفَاعِلِيَّةُ

ترجمه: هرچه فعلیت بیشتر شود، قابلیت کاهش می‌یابد، و هرچه قابلیت بیشتر شود، فعلیت کاهش می‌یابد.

حق تعالی، فعلیت محض است و عالم ماده، قابلیت محض. این رابطه معکوس، مبنای تمایز میان مراتب وجودی است. به مثابه آتشی که هرچه شعله‌ورتر می‌شود، ماده خام آن کمتر می‌گردد، فعلیت در مراتب بالا فزونی می‌یابد و قابلیت رو به کاهش می‌رود. قرآن کریم نیز می‌فرماید: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ (سوره شوری، آیه ۱۱)، که بر تمایز فعلیت محض الهی از مراتب ناقص تأکید دارد.

درنگ: رابطه معکوس میان فعلیت و قابلیت، شالوده تمایز مراتب وجودی است. عالم ماده، به دلیل غلبه قابلیت، فاقد اتمّیت ذاتی است.

بخش پنجم: هویت عالم ماده به‌عنوان ظرف قابلیت

عالم ماده، به دلیل غلبه قابلیت و فقدان فعلیت، نمی‌تواند اتم یا اشد باشد. متن اصلی چنین می‌گوید:

عَالَمُ الْمَادَّةِ ظَرْفُ الْقَابِلِيَّةِ الْمَحْضَةِ

ترجمه: عالم ماده، ظرف قابلیت محض است.

این دیدگاه، با نظریه هویتی عالمان دینی همخوانی دارد که ماده را به‌عنوان هویتی فاقد فعلیت ذاتی می‌شناسند. عالم ماده، چون ظرفی تهی در انتظار پر شدن از فیض الهی است، اما این تهی بودن، مانع از اتمّیت آن می‌شود. قرآن کریم نیز می‌فرماید: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (سوره نور، آیه ۳۵)، که بر فقدان نورانیت ذاتی در عالم ماده تأکید دارد.

نقد اتمّیت عالم ماده

متن، اتمّیت عالم ماده را به دلیل فقدان فعلیت رد می‌کند:

الْمَادَّةُ لَا تَكُونُ أَكْمَلَ لِأَنَّهَا ظَرْفُ الْفَقْدَانِ

ترجمه: ماده، به دلیل آنکه ظرف فقدان است، نمی‌تواند اتم باشد.

این نقد، ریشه در تمایز میان قوه و فعل دارد که در فلسفه صدرایی به‌صورت نظام‌مند تبیین شده است. ماده، چون خاکی تشنه، در انتظار باران فیض است، اما این انتظار، خود نشانه نقصان است، نه کمال. قرآن کریم نیز می‌فرماید: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا (سوره ص، آیه ۲۷)، که بر هدفمندی خلقت و محدودیت‌های مراتب ناسوت اشاره دارد.

بخش ششم: انسان به‌عنوان ظرف صعود

انسان، به دلیل مقام جمع اسما و صفات الهی، ظرف صعود به سوی کمال است، نه نزول به سوی نقصان. متن اصلی چنین می‌گوید:

الْإِنْسَانُ ظَرْفُ الصَّعُودِ، لَا ظَرْفُ النُّزُولِ

ترجمه: انسان، ظرف صعود است، نه ظرف نزول.

انسان کامل، به‌عنوان مظهر تام الهی، از ماده و عقل فراتر می‌رود و در مقام جمع، جایگاه ویژه‌ای دارد. همان‌گونه که پرنده‌ای از قفس ماده رها می‌شود و به سوی آسمان کمال پرواز می‌کند، انسان نیز در سیر صعودی خود، از محدودیت‌های ناسوت می‌گذرد. قرآن کریم نیز می‌فرماید: ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ (سوره مؤمنون، آیه ۱۴)، که بر خلقت متعالی انسان و صعود او تأکید دارد.

نقد خلط انسان با عالم ماده

متن، خلط انسان با عالم ماده را نقد می‌کند:

الْإِنْسَانُ لَيْسَ مَادَّةً، بَلْ هُوَ جَمْعِيَّةٌ

ترجمه: انسان، ماده نیست، بلکه جامعیت است.

انسان، به دلیل جامعیت، از عالم ماده متمایز است. خلط انسان با ماده، استدلال ماتن را مخدوش کرده است. انسان، چون آینه‌ای است که همه اسما و صفات الهی را در خود منعکس می‌کند، در حالی که ماده، تنها ظرفی برای پذیرش فیض است. قرآن کریم نیز می‌فرماید: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (سوره بقره، آیه ۳۱)، که بر جامعیت انسان تأکید دارد.

درنگ: انسان، به دلیل مقام جمع اسما و صفات الهی، ظرف صعود است و از محدودیت‌های عالم ماده و عقل فراتر می‌رود.

بخش هفتم: نقد استدلال مدرَکیت و مدرِکیت عالم ماده

متن، استدلال مدرَکیت و مدرِکیت عالم ماده را نقد می‌کند:

الْمَادَّةُ لَا تَكُونُ مُدْرَكَةً وَلَا مُدْرِكَةً بِجَمِيعِ الْأَدْرَاكَاتِ

ترجمه: ماده، نه مدرَک است و نه مدرِک به تمامی ادراکات.

ماده، به دلیل فقدان تجرد، نه مدرِک است و نه مدرَک. این ویژگی‌ها به انسان نسبت داده شده و خلط آن با ماده، استدلال را باطل می‌کند. ماده، چون سنگی در برابر آینه ادراک، فاقد شعور و ادراک است، در حالی که انسان، چون آینه‌ای روشن، همه مراتب را در خود بازمی‌تاباند. قرآن کریم نیز می‌فرماید: فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ (سوره نحل، آیه ۷۴)، که بر محدودیت تمثیل در تبیین مراتب وجود تأکید دارد.

بخش هشتم: تمایز ظهور و اظهار در مراتب وجود

متن، به تمایز ظهور و اظهار اشاره می‌کند:

الظُّهُورُ بِأَحَدِيَّةِ الْجَمْعِ هُوَ الْغَايَةُ

ترجمه: ظهور در احدیت جمع، غایت است.

ظهور در احدیت جمع، که در انسان کامل متجلی می‌شود، غایت است، نه در عالم ماده. ماده، ظرف نزول و قابلیت است، نه ظرف ظهور تام. انسان کامل، چون خورشیدی است که نورش همه مراتب را روشن می‌کند، در حالی که ماده، چون سایه‌ای است که تنها پذیرای نور است. قرآن کریم نیز می‌فرماید: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (سوره تین، آیه ۴)، که بر کمال انسان تأکید دارد.

بخش نهم: نقد خلط فعلیت و قابلیت در استدلال ماتن

متن، خلط فعلیت و قابلیت را نقد می‌کند:

الْفَاعِلِيَّةُ لَا تُخْلَطُ مَعَ الْقَابِلِيَّةِ

ترجمه: فعلیت، با قابلیت خلط نمی‌شود.

ماتن، با خلط فعلیت (ظهور وجود) و قابلیت (فقدان)، اتمّیت عالم ماده را نتیجه گرفته است که این استدلال مخدوش است. فعلیت، چون نوری است که ظلمت را می‌زداید، و قابلیت، چون ظلمتی است که در انتظار نور است. خلط این دو، چون آمیختن روز و شب است که به تاریکی معرفت می‌انجامد. قرآن کریم نیز می‌فرماید: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (سوره نور، آیه ۳۵)، که بر تمایز نورانیت فعلیت از ظلمات قابلیت تأکید دارد.

بخش دهم: تبیین مرتبه اخیره به‌عنوان عالم ماده

مرتبه اخیره، به‌عنوان عالم اجسام، غایت نزول است، اما این نزول، به معنای اتمّیت یا اشدّیت نیست. متن اصلی چنین می‌گوید:

الْمَرْتَبَةُ الْأَخِيرَةُ هِيَ عَالَمُ الْأَجْسَامِ

ترجمه: مرتبه اخیره، عالم اجسام است.

عالم اجسام، به دلیل هویت هویتی و غلبه قابلیت، فاقد کمال ذاتی است. این عالم، چون آخرین منزلگاه نزول فیض است، اما این منزلگاه، نه مقصد کمال، بلکه آغاز سیر صعودی است. قرآن کریم نیز می‌فرماید: هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا (سوره بقره، آیه ۲۹)، که بر شمول خلقت در عالم ماده اشاره دارد.

بخش یازدهم: تبیین اتمّیت به دلیل تنوع وجوه ظهور

ماتن استدلال می‌کند که اتمّیت عالم ماده، ناشی از تنوع وجوه ظهور و تعدد آثار آن است:

فَكُلَّمَا كَانَتْ وُجُوهُ الظُّهُورِ أَكْثَرَ، كَانَتْ أَكْمَلَ

ترجمه: هرچه وجوه ظهور بیشتر باشد، اتمّیت بیشتر است.

این استدلال، به دلیل خلط میان قابلیت و فعلیت، مخدوش است. تنوع وجوه ظهور، به قابلیت عالم ماده اشاره دارد، نه فعلیت، و بنابراین نمی‌تواند مبنای اتمّیت باشد. عالم ماده، چون دشتی پهناور است که گونه‌های بسیار را در خود جای می‌دهد، اما این گستردگی، نشانه نقصان است، نه کمال. قرآن کریم نیز می‌فرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ (سوره اعراف، آیه ۱۷۹)، که بر تنوع مراتب وجودی اشاره دارد.

بخش دوازدهم: جایگاه انسان کامل در مقام جمع

انسان کامل، به دلیل مقام جمع اسما و صفات الهی، از محدودیت‌های ماده و عقل فراتر می‌رود. متن اصلی چنین می‌گوید:

الْإِنْسَانُ فِي مَقَامِ الْجَمْعِ لَا يُحَدُّ بِالْمَادَّةِ وَلَا بِالْعَقْلِ

ترجمه: انسان در مقام جمع، نه به ماده محدود می‌شود و نه به عقل.

انسان کامل، چون دریایی است که همه رودهای وجود در آن گرد می‌آیند، و نه به ساحل ماده محدود می‌شود و نه به عمق عقل. این دیدگاه، با نظریه عرفانی انسان کامل به‌عنوان مظهر تام الهی همخوانی دارد. قرآن کریم نیز می‌فرماید: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (سوره بقره، آیه ۳۰)، که بر جایگاه انسان به‌عنوان خلیفه الهی تأکید دارد.

درنگ: انسان کامل، در مقام جمع، نه به ماده و نه به عقل محدود می‌شود، بلکه مظهر تام اسما و صفات الهی است.

جمع‌بندی

بررسی شبهه ششم در تمهید القواعد، به تبیین جایگاه عالم ناسوت و انسان کامل در نظام هستی پرداخت. عالم ماده، به دلیل غلبه قابلیت، فاقد اتمّیت ذاتی است و تنها به دلیل تنوع وجوه ظهور، پذیرای فیض الهی است. در مقابل، انسان کامل، به‌عنوان ظرف صعود و مظهر جمع اسما و صفات الهی، از محدودیت‌های ماده و عقل فراتر می‌رود. تمایز میان فعلیت و قابلیت، شالوده این تبیین است که خلط آن در استدلال ماتن، به نقصان استدلال منجر شده است. این نوشتار، با بازنویسی و تبیین محتوای درس‌گفتار، تلاش کرد تا با زبانی فاخر و روشن، مفاهیم عرفانی و فلسفی را برای خوانندگان روشن سازد. آیات قرآن کریم، چون چراغی روشنگر، راه را برای فهم این حقایق هموار کردند.

با نظارت صادق خادمی