متن درس
تحلیل جایگاه انسان در مقام جمع: شرح جلسه صد و بیست و هشتم تمهید القواعد
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۲۸)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد»، اثری گرانسنگ از صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، دریچهای است به سوی فهم عمیق مراتب وجود، جایگاه انسان در نظام خلقت، و رابطه میان ظهور و اظهار در عرفان نظری. این اثر، با نگاهی ژرف به مسائل وجودشناسی، انسان را بهعنوان موجودی جامع معرفی میکند که در خود مراتب گوناگون هستی را جمع کرده و از اینرو، مقسم همه عوالم شناخته میشود. در این نوشتار، با تمرکز بر جلسه صد و بیست و هشتم، به بررسی شبهه ششم از اشکالات فصل سی و چهارم این کتاب پرداخته شده است. محور این بحث، تمایز میان ظهور و اظهار، اتمّیت عالم ناسوت، و جایگاه انسان در مقام جمع است که با زبانی روشن و استدلالی، همراه با پیوندهای قرآنی و تمثیلات معنوی، تبیین میگردد. هدف آن است که خواننده در سفری فکری، با عمق این مفاهیم آشنا شود و به درک جامعیت انسان در نظام هستی نائل آید.
بخش نخست: تبیین جایگاه مادیات در مراتب ظهور و اظهار
مادیات یا جسمانیات، بهعنوان پایینترین مرتبه وجود، تنها ظرف ظهورند و فاقد ظرفیت اظهار به معنای ادراک و تصرفاند، مگر در مرتبهای خاص که همان نشئه عنصریه انسانیه است. متن اصلی چنین بیان میدارد:
ثُمَّ إِنَّ سَائِرَ الْمَادِّيَّاتِ مِنَ الْجِسْمَانِيَّاتِ وَإِنْ كَانَتْ مُشْتَمِلَةً عَلَى جَمِيعِ الْوُجُوهِ الظُّهُورِيَّةِ الْمُدْرَكَةِ الْقَابِلَةِ لَكِنَّهُ لَيْسَ فِيهَا شَيْءٌ مِنَ الْوُجُوهِ الْإِظْهَارِيَّةِ الْإِدْرَاكِيَّةِ الْمُتَصَرِّفَةِ إِلَّا الْمَرْتَبَةَ الْأَخِيرَةَ مِنْهَا وَهِيَ نَشْأَةُ الْعُنْصُرِيَّةِ
ترجمه: سپس، همه مادیات از جسمانیات، هرچند مشتمل بر همه وجوه ظهوری قابل ادراکاند، اما هیچیک از وجوه ادراکی و تصرفکننده در آنها نیست، مگر در مرتبه اخیره که همان نشئه عنصریه است.
این بیان، تمایز میان ظهور (مدرَکیت) و اظهار (مدرِکیت) را روشن میسازد. مادیات، به دلیل غلبه قابلیت، تنها متصوَر میشوند، یعنی ظرف ظهور فیض الهیاند، اما تنها انسان، بهعنوان نشئه عنصریه، ظرفیت ادراک و اظهار را داراست. این تمایز، مانند تفاوت میان آیینهای است که نور را بازمیتاباند، اما خود نوری از خویش نمیافشاند. انسان، در این میان، چون خورشیدی است که هم نور میگیرد و هم نور میدهد.
الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى
ترجمه: خداوند رحمان بر عرش استیلا یافت (قرآن کریم، سوره طه، آیه ۵).
این آیه، بر استقرار الهی و ظهور فیض در مراتب وجودی، از جمله مادیات، دلالت دارد و جایگاه جسمانیات را بهعنوان ظرف ظهور تأیید میکند.
درنگ: مادیات، به دلیل غلبه قابلیت، تنها ظرف ظهورند و فاقد اظهار، مگر در نشئه عنصریه انسانیه که جامع ظهور و اظهار است.
بخش دوم: تأیید دو دلیل در باب مدرَکیت و مدرِکیت
متن، دو دلیل ارائهشده توسط ماتن و شارح را تأیید میکند:
كِلَا الدَّلِيلَيْنِ مَقْبُولٌ، فَإِنَّ الْجِسْمَانِيَّاتِ مُدْرَكَةٌ بِجَمِيعِ الطُّرُقِ وَالْإِنْسَانُ مُدْرِكٌ بِجَمِيعِ الطُّرُقِ
ترجمه: هر دو دلیل مقبول است، زیرا جسمانیات به همه طرق ادراکپذیرند و انسان به همه طرق ادراککننده است.
دلیل نخست، بر مدرَکیت جسمانیات تأکید دارد، به این معنا که این مرتبه وجودی میتواند متعلق ادراک قرار گیرد. دلیل دوم، مدرِکیت انسان را برجسته میسازد، زیرا انسان، به دلیل جامعیت، توانایی ادراک همه مراتب را دارد. این دو دلیل، مانند دو بال پرندهای هستند که یکی او را به سوی پذیرش حقیقت میبرد و دیگری او را به سوی فهم و اظهار آن سوق میدهد.
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا
ترجمه: و به آدم همه نامها را آموخت (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۳۱).
این آیه، بر جامعیت ادراکی انسان دلالت دارد و نشان میدهد که انسان، بهعنوان موجودی جامع، توانایی ادراک همه مراتب وجودی را داراست.
درنگ: جسمانیات، ظرف مدرَکیتاند و انسان، به دلیل جامعیت، هم مدرَک است و هم مدرِک، و این دو دلیل، جایگاه متمایز انسان را در نظام هستی نشان میدهند.
بخش سوم: تقسیمبندی عوالم وجودی و جایگاه انسان
متن، عوالم وجودی را به سه دسته تقسیم میکند:
الْعَوَالِمُ ثَلَاثَةٌ: عَالَمُ الْمُجَرَّدَاتِ، عَالَمُ الْمِثَالِ، وَعَالَمُ النَّاسُوتِ
ترجمه: عوالم سهگانهاند: عالم مجردات، عالم مثال، و عالم ناسوت.
عالم مجردات یا عقول، نزدیکترین مرتبه به مبدأ فیض است و ظرف فعلیت محض است. عالم مثال، حد وسط میان تجرد و مادیت، مانند پلی است که دو ساحل روح و ماده را به هم پیوند میدهد. عالم ناسوت، به دلیل غلبه ثقل مادی، پایینترین مرتبه است. اما انسان، بهعنوان موجودی جامع، همه این عوالم را در خود جمع کرده و مقسم آنهاست. این تقسیمبندی، مانند درختی است که ریشهاش در عالم عقول، شاخههایش در عالم مثال، و میوههایش در عالم ناسوت است، اما انسان، خود باغبان این درخت است که همه اجزای آن را در خویشتن دارد.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ
ترجمه: بهراستی انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم (قرآن کریم، سوره تین، آیه ۴).
این آیه، جایگاه متعالی انسان را بهعنوان موجودی جامع تأیید میکند که فراتر از محدودیتهای مراتب دیگر قرار دارد.
تمایز ظهور و اظهار در عوالم
متن، عوالم را بر اساس ظهور و اظهار تقسیمبندی میکند:
الْعَوَالِمُ ثَلَاثَةٌ: عَالَمُ الْجِسْمَانِيَّاتِ ظَرْفُ الظُّهُورِ، عَالَمُ الْعُقُولِ ظَرْفُ الظُّهُورِ وَالْإِظْهَارِ، عَالَمُ الْإِنْسَانِ ظَرْفُ الظُّهُورِ وَالْإِظْهَارِ بِوَصْفِ الْجَمْعِ
ترجمه: عوالم سهگانهاند: عالم جسمانیات، ظرف ظهور است؛ عالم عقول، ظرف ظهور و اظهار است؛ و عالم انسان، ظرف ظهور و اظهار به وصف جامعیت است.
جسمانیات، تنها ظرف ظهورند، مانند زمینی که بذر در آن کاشته میشود، اما خود نمیروید. عقول، هم ظهور دارند و هم اظهار، اما بهصورت محدود، مانند درختی که شاخ و برگ دارد، ولی میوهاش کامل نیست. انسان، اما، مانند باغی است که همه این مراحل را در خود جمع کرده و هم بذر میپذیرد و هم میوه میدهد.
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
ترجمه: و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهای قرار میدهم (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۳۰).
این آیه، جامعیت انسان را بهعنوان خلیفه الهی تأیید میکند که هم ظهور فیض را میپذیرد و هم آن را اظهار میکند.
درنگ: انسان، به دلیل جامعیت، ظرف ظهور و اظهار به وصف جمع است، درحالیکه جسمانیات تنها ظرف ظهورند و عقول، ظهور و اظهار محدود دارند.
بخش چهارم: نقد اتمّیت عالم جسمانیات
متن، اتمّیت عالم جسمانیات را مورد نقد قرار میدهد:
الْجِسْمَانِيَّاتُ لَيْسَتْ أَتَمَّ لِأَنَّهَا لَيْسَتْ مُدْرِكَةً
ترجمه: جسمانیات اتم نیستند، زیرا ادراککننده نیستند.
جسمانیات، به دلیل فقدان مدرِکیت یا توانایی اظهار، نمیتوانند اتم باشند، زیرا کمال حقیقی در گرو فعلیت و اظهار است. این مرتبه، مانند ظرفی است که آب را در خود نگه میدارد، اما خود نمیتواند آب را جاری سازد. انسان، اما، نهتنها ظرف است، بلکه چشمهای است که آب حیات را از خویش میجوشاند.
كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ
ترجمه: هر چیزی نابودشدنی است، جز وجه او (قرآن کریم، سوره قصص، آیه ۸۸).
این آیه، بر نقصان ذاتی مراتب غیرالهی، از جمله جسمانیات، تأکید دارد و نشان میدهد که کمال حقیقی تنها در فعلیت و اظهار یافت میشود.
بخش پنجم: انسان، عالم اجمع، نه ابعد
متن، انسان را بهعنوان عالم اجمع معرفی میکند:
الْإِنْسَانُ عَالَمُ الْأَجْمَعِ، لَا عَالَمُ الْأَبْعَدِ
ترجمه: انسان، عالم اجمع است، نه عالم ابعد.
ابعدیت، ویژگی عالم ناسوت است که تنها قابلیت دارد، اما انسان، به دلیل جامعیت، فراتر از این مرتبه است. انسان، مانند دریایی است که همه رودهای عالم در آن گرد میآیند، درحالیکه ناسوت، تنها بستری است که این رودها را میپذیرد. خلط میان انسان و ناسوت، خطایی است که ماتن مرتکب شده و این بحث آن را تصحیح میکند.
ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ
ترجمه: سپس او را خلقتی دیگر ساختیم (قرآن کریم، سوره مؤمنون، آیه ۱۴).
این آیه، بر خلقت متعالی انسان و جایگاه او در مقام جمع تأکید دارد که او را از محدودیتهای ناسوت متمایز میسازد.
درنگ: انسان، به دلیل جامعیت، عالم اجمع است و ابعدیت، ویژگی ناسوت است که تنها ظرف قابلیت است.
بخش ششم: تقسیمبندی عوالم به اقرب، متوسط، و ابعد
متن، عوالم را به اقرب، متوسط، و ابعد تقسیم میکند:
عَالَمُ الْعُقُولِ أَقْرَبُ، عَالَمُ الْمِثَالِ مُتَوَسِّطٌ، عَالَمُ النَّاسُوتِ أَبْعَدُ
ترجمه: عالم عقول اقرب است، عالم مثال متوسط است، و عالم ناسوت ابعد است.
این تقسیمبندی، مراتب نزول فیض الهی را نشان میدهد. عالم عقول، مانند سرچشمهای است که نزدیکترین به مبدأ فیض است. عالم مثال، مانند جویباری است که میان سرچشمه و دشت جاری است. عالم ناسوت، مانند دشتی است که دورترین از مبدأ است. اما انسان، خارج از این تقسیمبندی، مانند آسمانی است که همه این مراتب را در خود جای داده است.
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
ترجمه: خداوند نور آسمانها و زمین است (قرآن کریم، سوره نور، آیه ۳۵).
این آیه، بر تفاوت مراتب وجودی از منظر نورانیت الهی دلالت دارد و جایگاه متمایز انسان را در این نظام تأیید میکند.
بخش هفتم: انسان بهعنوان مقسم عوالم
متن، انسان را مقسم عوالم معرفی میکند:
الْإِنْسَانُ مُقَسِّمٌ لِلْعَوَالِمِ، فَهُوَ جَامِعٌ
ترجمه: انسان، مقسم عوالم است، زیرا او جامع است.
انسان، به دلیل جامعیت، همه عوالم (عقول، مثال، ناسوت) را در خود جمع کرده و نمیتوان او را به یکی از این مراتب محدود کرد. او مانند کتابی است که همه فصول عالم در آن نگاشته شده و هر فصل، تنها بخشی از حقیقت او را نشان میدهد.
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا
ترجمه: و به آدم همه نامها را آموخت (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۳۱).
این آیه، بر جامعیت انسان بهعنوان مظهر تام اسما و صفات الهی تأکید دارد.
درنگ: انسان، بهعنوان مقسم، جامع همه عوالم است و نمیتوان او را به یکی از مراتب محدود کرد.
بخش هشتم: ضرورت رعایت مبانی فلسفی در عرفان
متن، بر ضرورت رعایت مبانی فلسفی در عرفان تأکید میکند:
الْعِرْفَانُ لَا يَسْتَغْنِي عَنِ الْفَلْسَفَةِ
ترجمه: عرفان، از فلسفه بینیاز نیست.
عرفان، به دلیل وابستگی به علوم مادون مانند فلسفه و منطق، نیازمند پشتوانه استدلالی است. بدون این مبانی، تبیین مسائل عرفانی ممکن است به خلط مفاهیم منجر شود. مانند بنایی است که بدون پیریزی محکم، نمیتواند استوار بماند.
قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
ترجمه: بگو دلیل خود را بیاورید اگر راستگویید (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۱۱).
این آیه، بر ضرورت استدلال دقیق در تبیین معارف تأکید دارد.
بخش نهم: تمایز عالم عقول، ناسوت، و انسان
متن، تمایز میان عالم عقول، ناسوت، و انسان را تبیین میکند:
عَالَمُ الْعُقُولِ فَاعِلِيَّةٌ، عَالَمُ النَّاسُوتِ قَابِلِيَّةٌ، عَالَمُ الْإِنْسَانِ جَمْعِيَّةٌ
ترجمه: عالم عقول، ظرف فعلیت است؛ عالم ناسوت، ظرف قابلیت؛ و عالم انسان، ظرف جامعیت.
عالم عقول، مانند خورشیدی است که نور محض میافشاند. عالم ناسوت، مانند زمینی است که نور را میپذیرد، اما خود نمیتاباند. انسان، اما، مانند آیینهای است که هم نور را میگیرد و هم آن را بازمیتاباند. این تمایز، مبنای نقد خلط میان مراتب است.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ
ترجمه: بهراستی انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم (قرآن کریم، سوره تین، آیه ۴).
این آیه، بر جامعیت انسان بهعنوان موجودی که هم فاعل است و هم قابل، تأکید دارد.
درنگ: انسان، به دلیل جامعیت، هم فاعل است و هم قابل، و این ویژگی او را از عالم عقول و ناسوت متمایز میسازد.
بخش دهم: رابطه معکوس فعلیت و قابلیت
متن، به رابطه معکوس میان فعلیت و قابلیت اشاره میکند:
كُلَّمَا زَادَتِ الْفَاعِلِيَّةُ قَلَّتِ الْقَابِلِيَّةُ، وَكُلَّمَا زَادَتِ الْقَابِلِيَّةُ قَلَّتِ الْفَاعِلِيَّةُ
ترجمه: هرچه فعلیت بیشتر شود، قابلیت کاهش مییابد و هرچه قابلیت بیشتر شود، فعلیت کاهش مییابد.
این اصل، مانند ترازویی است که یک کفه آن فعلیت و کفه دیگرش قابلیت است. هرچه یکی بالا رود، دیگری فرو مینشیند. عالم ناسوت، به دلیل غلبه قابلیت، اوسع است، اما فاقد فعلیت ذاتی است. انسان، اما، هر دو کفه را در تعادل نگه میدارد.
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ
ترجمه: هیچچیز مانند او نیست (قرآن کریم، سوره شوری، آیه ۱۱).
این آیه، بر تمایز فعلیت محض الهی از مراتب ناقص تأکید دارد و رابطه معکوس فعلیت و قابلیت را در مراتب خلقت نشان میدهد.
بخش یازدهم: اصل فلسفی العالی لایحصل السافل
متن، به اصل فلسفی زیر اشاره میکند:
الْعَالِي لَا يَحْصُلُ السَّافِلَ، وَالسَّافِلُ يَحْصُلُ الْعَالِيَ
ترجمه: عالی، فاقد سافل نیست، اما سافل، فاقد عالی است.
این اصل، مانند رابطه میان پدر و فرزند است که پدر، همه کمالات فرزند را دارد، اما فرزند، فاقد برخی کمالات پدر است. عالم عقول، همه کمالات ناسوت را در بر دارد، اما ناسوت، فاقد فعلیت عقول است.
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
ترجمه: فرمان او چنین است که چون چیزی را اراده کند، به آن میگوید باش، پس میشود (قرآن کریم، سوره یس، آیه ۸۲).
این آیه، بر رابطه یکطرفه فیض الهی و برتری فعلیت بر قابلیت تأکید دارد.
بخش دوازدهم: اصل معکوس در قابلیت
متن، اصل معکوس در قابلیت را تبیین میکند:
فِي الْقَابِلِيَّةِ، كُلَّمَا زَادَتِ السَّافِلَةُ زَادَتِ الْقَابِلِيَّةُ
ترجمه: در قابلیت، هرچه مرتبه سافلتر باشد، قابلیت بیشتر است.
این اصل، مانند خاکی است که هرچه نرمتر و پذیراتر باشد، بذرهای بیشتری در آن میروید. عالم ناسوت، به دلیل سافل بودن، اوسع در قابلیت است، اما این اوسعیت، به معنای اتمّیت نیست.
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا
ترجمه: ما آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست را بیهوده نیافریدیم (قرآن کریم، سوره ص، آیه ۲۷).
این آیه، بر هدفمندی خلقت و نقش قابلیت در مراتب ناسوت تأکید دارد.
بخش سیزدهم: انسان، جامع فاعل و قابل
متن، انسان را جامع فاعل و قابل معرفی میکند:
الْإِنْسَانُ جَامِعٌ بَيْنَ الْفَاعِلِ وَالْقَابِلِ
ترجمه: انسان، جامع میان فاعل و قابل است.
انسان، مانند دو دریاست که یکی آب میگیرد و دیگری آب میدهد. او هم فاعل است، یعنی مدرِک و اظهارکننده، و هم قابل، یعنی مدرَک و پذیرای فیض. این جامعیت، او را از سایر عوالم متمایز میسازد.
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا
ترجمه: و به آدم همه نامها را آموخت (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۳۱).
این آیه، بر جامعیت انسان بهعنوان موجودی که هم فاعل است و هم قابل، تأکید دارد.
درنگ: انسان، به دلیل جامعیت، هم فاعل (مدرِک) است و هم قابل (مدرَک)، و این ویژگی او را مقسم عوالم میسازد.
بخش چهاردهم: نقد خلط ابعدیت و اجمعیت
متن، خلط میان ابعدیت و اجمعیت را نقد میکند:
الْأَبْعَدُ لَيْسَ أَجْمَعَ، بَلْ الْإِنْسَانُ أَجْمَعُ
ترجمه: ابعد، اجمع نیست، بلکه انسان اجمع است.
ابعدیت، ویژگی عالم ناسوت است که تنها قابلیت دارد، اما اجمعیت، ویژگی انسان است که جامع فعلیت و قابلیت است. این خلط، مانند آن است که کسی دریا را با یکی از رودهایش یکی انگارد.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ
ترجمه: بهراستی انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم (قرآن کریم، سوره تین، آیه ۴).
این آیه، بر جامعیت و کمال انسان تأکید دارد و او را از مراتب ابعد متمایز میسازد.
بخش پانزدهم: تبیین نشئه عنصریه انسانیه
متن، نشئه عنصریه انسانیه را تبیین میکند:
النَّشْأَةُ الْعُنْصُرِيَّةُ الْإِنْسَانِيَّةُ جَامِعَةٌ بَيْنَ الظُّهُورِ وَالْإِظْهَارِ
ترجمه: نشئه عنصریه انسانیه، جامع میان ظهور و اظهار است.
این نشئه، مانند گوهری است که هم نور را در خود نگه میدارد و هم آن را بازمیتاباند. انسان، به دلیل احاطه بر ظهور و اظهار، از عالم ماده متمایز میشود و نمیتوان او را به مرتبه اخیره ناسوت محدود کرد.
ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ
ترجمه: سپس او را خلقتی دیگر ساختیم (قرآن کریم، سوره مؤمنون، آیه ۱۴).
این آیه، بر خلقت متعالی انسان و جایگاه او بهعنوان موجودی جامع تأکید دارد.
بخش شانزدهم: احدیت جمع در مرتبه انسانی
متن، احدیت جمع را به مرتبه انسانی نسبت میدهد:
لِلْمَرْتَبَةِ الْإِنْسَانِيَّةِ أَحَدِيَّةُ الْجَمْعِ
ترجمه: مرتبه انسانی، دارای احدیت جمع است.
احدیت جمع، مانند وحدتی است که کثرت را در خود جای داده است. انسان، بهعنوان مقسم، همه مراتب ظهور و اظهار را در خود جمع کرده و مظهر تام اسما و صفات الهی است.
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
ترجمه: و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهای قرار میدهم (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۳۰).
این آیه، بر جایگاه انسان بهعنوان خلیفه الهی و دارای احدیت جمع تأکید دارد.
درنگ: مرتبه انسانی، به دلیل احدیت جمع، مقسم همه عوالم است و همه مراتب ظهور و اظهار را در خود دارد.
بخش هفدهم: انسان بهعنوان قاب قوسین
متن، انسان را قاب قوسین معرفی میکند:
الْإِنْسَانُ بِقَابِ قَوْسَيْ الْوُجُوبِ وَالْإِمْكَانِ
ترجمه: انسان، در قاب دو قوس وجوب و امکان است.
انسان، مانند نقطه تلاقی دو قوس صعود و نزول است که وجوب (فعلیت) و امکان (قابلیت) را در خود جمع میکند. او مانند پلی است که دو ساحل وجود را به هم پیوند میدهد.
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا
ترجمه: پس بهراستی با سختی، آسانی است (قرآن کریم، سوره شرح، آیه ۵).
این آیه، بر تعادل میان مراتب وجودی و جایگاه انسان در این تعادل دلالت دارد.
بخش هجدهم: نقد خلط نشئه عنصریه و انسانیه
متن، خلط میان نشئه عنصریه و انسانیه را نقد میکند:
النَّشْأَةُ الْعُنْصُرِيَّةُ لَيْسَتْ إِنْسَانِيَّةً بَلْ جَامِعَةٌ
ترجمه: نشئه عنصریه، انسانیه نیست، بلکه جامع است.
نشئه عنصریه، به دلیل محدودیت به عالم ماده، نمیتواند انسانیه باشد، زیرا انسان، جامع همه مراتب است. این خلط، مانند آن است که کسی شاخهای را با کل درخت یکی بداند.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ
ترجمه: بهراستی انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم (قرآن کریم، سوره تین، آیه ۴).
این آیه، بر تمایز انسان از مراتب مادی و جامعیت او تأکید دارد.
بخش نوزدهم: ضرورت صیقلیافتگی مباحث
متن، بر ضرورت صیقلیافتگی مباحث تأکید میکند:
الْكِتَابُ مُتَقَدِّمٌ وَلَمْ يَكُنْ صَافِيًا، فَلَا بُدَّ مِنْ تَصْفِيَتِهِ
ترجمه: کتاب، مقدم است و صاف نیست، پس باید آن را صیقل داد.
کتاب «تمهید القواعد»، به دلیل تقدم زمانی، نیازمند تصحیح و شفافسازی است تا خلطهای مفهومی رفع شود. این امر، مانند صیقل دادن گوهری است که درخشش آن با زدودن غبار زمان آشکار میگردد.
قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
ترجمه: بگو دلیل خود را بیاورید اگر راستگویید (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۱۱).
این آیه، بر لزوم استدلال صیقلیافته و دقیق در تبیین معارف تأکید دارد.
جمعبندی
جلسه صد و بیست و هشتم کتاب «تمهید القواعد»، به تبیین جایگاه انسان در مقام جمع و نقد اتمّیت عالم ناسوت پرداخته است. انسان، بهعنوان مقسم عوالم، جامع ظهور و اظهار، فعلیت و قابلیت، و وجوب و امکان است. عالم ناسوت، تنها ظرف قابلیت است و نمیتواند اتم باشد، زیرا فاقد مدرِکیت است. عالم عقول، هرچند دارای فعلیت است، اما محدود است و جامعیت انسان را ندارد. این بحث، با استناد به آیات قرآن کریم و اصول فلسفی، نشان میدهد که انسان، به دلیل احدیت جمع، مظهر تام اسما و صفات الهی است و از محدودیتهای سایر عوالم فراتر میرود. این تبیین، مانند نوری است که تاریکیهای خلط مفاهیم را میزداید و حقیقت انسان را در نظام هستی آشکار میسازد.
با نظارت صادق خادمی