در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 139

متن درس





نوبت 139 کتاب تمهید القواعد: تبیین جایگاه انسان کامل در نظام تجلی الهی

نوبت 139 کتاب تمهید القواعد: تبیین جایگاه انسان کامل در نظام تجلی الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۳۹)

دیباچه

کتاب تمهید القواعد، اثر صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، یکی از آثار بنیادین در عرفان نظری است که به کاوش در مفاهیم عمیق وحدت وجود، تجلیات الهی و جایگاه انسان در نظام هستی می‌پردازد. نوبت 139 این اثر، در ادامه مباحث پیشین، بر ضرورت ظهور جامع حق در انسان کامل تأکید دارد و با نقدی دقیق بر تعابیر فلسفی، به تبیین تمایز میان تجلی ذاتی و ظهورات خلقی می‌پردازد. این نوشتار، با بازنویسی درس‌گفتارهای مرتبط و تحلیل‌های تکمیلی، به تبیین این مفاهیم در قالبی منسجم و علمی پرداخته و جایگاه انسان کامل را به مثابه آیینه‌ای که وحدت و کثرت را در خویش جمع می‌کند، بررسی می‌نماید. همانند رودی که در مسیر خویش زمین‌ها را سیراب می‌کند، بی‌آنکه قصد سیرابی داشته باشد، تجلی الهی نیز در ذات خویش جاری است و ظهورات خلقی، لوازم این جریان سرمدی‌اند.

بخش یکم: نارسایی تجلیات علمی و غیرانسانی و ضرورت مظهر جامع

مفهوم تجلی و محدودیت‌های آن در مراتب غیرانسانی

متن تمهید القواعد در این بخش، با بیان اینکه تجلی نخست (حضرت جمع یا احدیت) به دلیل فقدان ظرف تفصیل و عینیت، و تجلی دوم (ظهورات غیرانسانی) به دلیل قیود خاص، برای تحقق کامل فیض الهی ناکافی‌اند، بر ضرورت انبعاث به سوی مظهر جامع تأکید می‌کند. عبارت عربی متن چنین است:

اقول لما بين ان التجلى الاول الذى هو حضرت الجمع لا يصلح للمظهريه المذكوره و لا التجلى الثانى الذى هو محل التفصيل فلابد من الانبعاث نحو مظهر جامع للجمع و التفصيل فانبعث انبعاثا اراديا.

ترجمه: می‌گویم، از آنجا که روشن شد تجلی نخست که همان حضرت جمع است، برای مظهریتِ مذکور مناسب نیست و تجلی دوم که محل تفصیل است نیز چنین است، ناگزیر باید به سوی مظهری جامع برای جمع و تفصیل انبعاث صورت گیرد، پس انبعاثی ارادی رخ داد.

این بیان نشان می‌دهد که تجلی علمی در مقام احدیت، به دلیل فقدان ظرف تفصیل، و ظهورات غیرانسانی، به دلیل محدودیت‌های تعینی، نمی‌توانند فیض کامل الهی را متجلی سازند. انسان کامل، به مثابه آیینه‌ای که تمامی نقش‌های الهی را در خویش بازمی‌تاباند، این نارسایی را برطرف می‌کند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

﴿إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾

ترجمه: ما هر چیز را به اندازه آفریدیم (سوره قمر، آیه 49).

این آیه بر نظم مراتب وجود و ضرورت مظهر جامع برای تحقق کامل فیض الهی دلالت دارد، گویی که هر مرتبه از وجود، به مثابه ظرفی است که به قدر ظرفیت خویش، فیض را دریافت می‌کند، و انسان کامل، ظرف اعظم این فیض است.

درنگ: تجلی علمی در مقام احدیت و ظهورات غیرانسانی، به دلیل فقدان تفصیل یا قیود تعینی، نارسا هستند و انسان کامل، به‌عنوان مظهر جامع، این نارسایی را به کمال می‌رساند.

انبعاث ارادی و جایگاه انسان کامل

متن به انبعاث ارادی حق به سوی مظهر جامع اشاره دارد، اما تأکید می‌کند که این انبعاث، نه از سر اجبار یا ناکامی تجلیات پیشین، بلکه حرکتی ذاتی در مسیر ظهور کمالی است. این انبعاث، به مثابه جریانی است که از سرچشمه ذات الهی به سوی دریای کمال انسانی جاری می‌شود. عبارت عربی متن چنین است:

فانبعث انبعاثا اراديا.

ترجمه: پس انبعاثی ارادی رخ داد.

این انبعاث، نه به معنای انتخابی پس از ناکامی، بلکه به مثابه ضرورتی ذاتی در ذات حق است که به سوی ظهور کامل در انسان گرایش می‌یابد. قرآن کریم این فاعلیت ذاتی را چنین بیان می‌کند:

﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾

ترجمه: باش، پس می‌شود (سوره بقره، آیه 117).

این آیه، فاعلیت بی‌واسطه و ذاتی حق را نشان می‌دهد که انسان کامل، به‌عنوان یکون این کن الهی، مظهر تام آن است.

درنگ: انبعاث ارادی حق، حرکتی ذاتی و نه اضطراری است که به سوی ظهور کامل در انسان کامل جریان می‌یابد.

جمع‌بندی بخش یکم

بخش نخست، با تبیین نارسایی تجلیات علمی و غیرانسانی، ضرورت انبعاث به سوی مظهر جامع را نشان داد. انسان کامل، به مثابه ظرفی که وحدت و کثرت را در خویش جمع می‌کند، مظهری است که فیض الهی را به کمال متجلی می‌سازد. این بخش، با استناد به آیات قرآن کریم، بر نظم مراتب وجود و جایگاه بی‌بدیل انسان تأکید دارد.

بخش دوم: نقد تقسیم‌بندی سه‌گانه تجلی و تمایز تجلی و ظهور

نقد تقسیم‌بندی سه‌گانه

متن با نقد تقسیم‌بندی شارح به تجلی اول (علمی)، دوم (غیرانسانی) و سوم (انسانی)، بیان می‌دارد که تجلی، حرکتی ذاتی در ظرف احدیت و واحدیت است و این تقسیم‌بندی، ناشی از خلط میان تجلی و ظهور است. عبارت عربی مرتبط چنین است:

اصلا هذا التجلى ليس بتجلى اول و ثانى و ثالث بل التجلى فى ذات الحق فى ظرف الاحديه و الواحديه.

ترجمه: اصلاً این تجلی، نه تجلی اول است و نه دوم و نه سوم، بلکه تجلی در ذات حق، در ظرف احدیت و واحدیت است.

این نقد نشان می‌دهد که تجلی، واحدی است و ظهورات (اعیان ثابته، اعیان خارجی و انسان) لوازم قهر آن هستند، مانند نوری که از خورشید ساطع شده و در آیینه‌های گوناگون بازتاب می‌یابد. قرآن کریم این وحدت را چنین بیان می‌کند:

﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾

ترجمه: خداوند نور آسمان‌ها و زمین است (سوره نور، آیه 35).

این آیه، بر وحدت تجلی الهی و ظهور آن در مراتب مختلف دلالت دارد، گویی که نور واحد حق، در مراتب گوناگون به صورت‌های متکثر متجلی می‌شود.

درنگ: تجلی، حرکتی واحد در ذات حق است و تقسیم‌بندی سه‌گانه، ناشی از خلط میان تجلی ذاتی و ظهورات خلقی است.

تمایز تجلی ذاتی و ظهورات خلقی

متن تأکید می‌کند که تجلی حق، نه برای خلق یا اعیان، بلکه در ظرف ذات است و ظهورات خلقی، لوازم قهر آن هستند. عبارت عربی متن چنین است:

حق لم يتجلّ للاعيان الثابته و لا للوجودات الخارجيه و لا للانسان بل تجلّ فى ظرف احدى و واحدى.

ترجمه: حق برای اعیان ثابته یا وجودات خارجی یا انسان تجلی نکرد، بلکه در ظرف احدیت و واحدیت تجلی نمود.

این بیان، تجلی را حرکتی ذاتی و ظهورات را نتایج آن می‌داند، مانند رودی که در مسیر خویش، زمین را سیراب می‌کند، بی‌آنکه قصد سیرابی داشته باشد. قرآن کریم این شمول را چنین بیان می‌کند:

﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾

ترجمه: اوست اول و آخر و ظاهر و باطن (سوره حدید، آیه 3).

این آیه، بر ذاتی بودن تجلی و شمول آن بر همه مراتب دلالت دارد، گویی که حق، در ذات خویش متجلی است و ظهورات، سایه‌های این تجلی‌اند.

درنگ: تجلی، حرکتی ذاتی در ظرف احدیت و واحدیت است و ظهورات خلقی، لوازم قهر این تجلی‌اند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد تقسیم‌بندی سه‌گانه تجلی، بر وحدت تجلی ذاتی و تمایز آن از ظهورات خلقی تأکید کرد. تجلی، جریانی سرمدی در ذات حق است که ظهورات، از اعیان ثابته تا انسان، آیینه‌های آن‌اند. این تمایز، چارچوبی روشن برای فهم نظام هستی ارائه می‌دهد.

بخش سوم: فاعلیت عشقی حق و نقد تعابیر فلسفی

فاعلیت عشقی به جای اراده و اضطرار

متن تأکید می‌کند که فاعلیت حق، نه ارادی و نه اضطراری، بلکه عشقی و ذاتی است. اراده، مفهومی حادث و استکمالی است که برای حق مناسب نیست. عبارت عربی مرتبط چنین است:

ليس اراديا و لا اضطراريا بل هو تجلّ عشقى ذاتى.

ترجمه: نه ارادی است و نه اضطراری، بلکه تجلی عشقی ذاتی است.

فاعلیت عشقی، به مثابه آتشی است که از ذات حق شعله‌ور شده و عالم را روشن می‌کند، بی‌آنکه به فقدان یا استکمال نیازی داشته باشد. قرآن کریم این فاعلیت را چنین بیان می‌کند:

﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾

ترجمه: و اوست که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید (سوره هود، آیه 7).

این آیه، بر فاعلیت ذاتی و بی‌واسطه حق دلالت دارد که مبنای آن، عشق الهی است.

درنگ: فاعلیت حق، عشقی و ذاتی است و از مفاهیم اراده و اضطرار که به استکمال دلالت دارند، مبراست.

نقد تعابیر مشائی

متن با نقد نسبت دادن اضطرار به مشائین، بیان می‌دارد که عالمان دینی مانند ابن‌سینا، اراده حق را در قالب اضطرار فهمیده‌اند، اما این فهم، به دلیل خلط با مفاهیم فلسفی، نارساست. عبارت عربی مرتبط چنین است:

كما هو مذهب المشايين هذا الاضطرار ليس صحيحا بل التجلى هو الفاعليه العشقيه.

ترجمه: چنان‌که مذهب مشائین است، این اضطرار درست نیست، بلکه تجلی، فاعلیت عشقی است.

این نقد، نشان می‌دهد که فاعلیت حق، نه در قالب اراده یا اضطرار، بلکه در قالب تجلی عشقی فهمیده می‌شود. قرآن کریم این تنزیه را چنین بیان می‌کند:

﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾

ترجمه: هر چیز نابودشدنی است جز وجه او (سوره قصص، آیه 88).

این آیه، بر ذاتی بودن فاعلیت حق و نفی اضطرار یا اراده حادث دلالت دارد.

درنگ: تعبیر اضطرار در فاعلیت حق، نارسا بوده و فاعلیت عشقی، چارچوب دقیق‌تری برای فهم تجلی الهی ارائه می‌دهد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تأکید بر فاعلیت عشقی حق، از خلط مفاهیم اراده و اضطرار با تجلی ذاتی پرهیز کرد. فاعلیت حق، جریانی عشقی است که عالم را بی‌نیاز از مفاهیم حادث استکمالی متجلی می‌سازد. نقد تعابیر مشائی، بر ضرورت دقت در مفاهیم عرفانی تأکید دارد.

بخش چهارم: انسان کامل، مظهر جامع و کون جامع

انسان کامل، مظهر وحدت و کثرت

متن، انسان کامل را مظهر جامع وحدت و کثرت معرفی می‌کند که بین حقایق وجوبی و خلقی جمع کرده و به مقام اعتدال و کمال می‌رسد. عبارت عربی متن چنین است:

الانسان الكامل هو المظهر الجامع بين الوحده و الكثره.

ترجمه: انسان کامل، مظهری جامع میان وحدت و کثرت است.

انسان کامل، به مثابه آیینه‌ای است که تمامی اسما و صفات الهی را در خویش بازمی‌تاباند. قرآن کریم این جامعیت را چنین بیان می‌کند:

﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾

ترجمه: و به آدم همه نام‌ها را آموخت (سوره بقره، آیه 31).

این آیه، بر ظرفیت بی‌نهایت انسان در جمع اسما و ظهورات الهی دلالت دارد.

درنگ: انسان کامل، مظهری است که وحدت و کثرت را در خویش جمع کرده و به مقام اعتدال و کمال می‌رسد.

نقد تعبیر برزخ برای انسان

متن با رد تعبیر برزخ برای انسان کامل، بیان می‌دارد که انسان، نه حد وسط بین وجوب و امکان، بلکه جامع همه حقایق است. عبارت عربی مرتبط چنین است:

الانسان ليس برزخا بل هو جامع الحقايق كلها.

ترجمه: انسان، برزخ نیست، بلکه جامع همه حقایق است.

انسان کامل، نه میانجی میان وجوب و امکان، بلکه مقسم و جامع همه مراتب وجود است، مانند دریایی که همه رودها به سوی آن جاری‌اند. قرآن کریم این ظرفیت را چنین بیان می‌کند:

﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا﴾

ترجمه: ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، پس از بردن آن سر باز زدند (سوره احزاب، آیه 72).

این آیه، بر ظرفیت بی‌نهایت انسان برای حمل امانت الهی و جامعیت او دلالت دارد.

درنگ: انسان کامل، نه برزخ، بلکه مقسم و جامع همه مراتب وجود است که امانت الهی را حمل می‌کند.

انسان، کون جامع

متن، انسان را کون جامع می‌نامد که به دلیل احاطه استعداد بر مراتب عالی و احاطه فعلی بر مراتب سافل، حاصر امر الهی است. عبارت عربی متن چنین است:

الانسان هو الكون الجامع لانه محيط بالعالى بالاستعداد و بالسافل بالفعليه.

ترجمه: انسان، کون جامع است، زیرا به استعداد بر مراتب عالی و به فعلیت بر مراتب سافل احاطه دارد.

انسان کامل، به مثابه عالمی است که همه عوالم وجود را در خویش گرد آورده است. قرآن کریم این احاطه را چنین بیان می‌کند:

﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا﴾

ترجمه: و برای خدا نام‌های نیکوست، پس او را با آن‌ها بخوانید (سوره اعراف، آیه 180).

این آیه، بر امکان ظهور اسمای حسنی در انسان کامل و احاطه او بر مراتب دلالت دارد.

درنگ: انسان کامل، به دلیل احاطه استعداد بر مراتب عالی و احاطه فعلی بر مراتب سافل، کون جامع و حاصر امر الهی است.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تبیین جایگاه انسان کامل به‌عنوان مظهر جامع و کون جامع، بر ظرفیت بی‌نهایت او در جمع وحدت و کثرت تأکید کرد. انسان، نه برزخ، بلکه مقسم همه مراتب وجود است که امانت الهی را حمل کرده و اسمای حسنی را متجلی می‌سازد.

بخش پنجم: امر و نهی و نقد حرکت دوری

امر و نهی در عرفان

متن، امر را اظهار وحدت در کثرت و نهی را اظهار کثرت و رجوع به وحدت تعریف می‌کند، اما پیشنهاد می‌دهد که این تعابیر با دقت بیشتری بیان شوند. عبارت عربی متن چنین است:

الامر عباره عن اظهار حكم الوحده فى عين الكثره و النهى عباره عن اظهار حكم الكثره و رجوعها الى الوحده.

ترجمه: امر، عبارت است از اظهار حکم وحدت در عین کثرت، و نهی، عبارت است از اظهار حکم کثرت و رجوع آن به وحدت.

این تعریف، امر را به مثابه جریانی می‌داند که وحدت را در کثرت متجلی می‌سازد و نهی را بازگشتی به سوی وحدت، مانند موجی که از دریا برمی‌خیزد و به آن بازمی‌گردد. قرآن کریم این رجوع را چنین بیان می‌کند:

﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾

ترجمه: ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمی‌گردیم (سوره بقره، آیه 156).

این آیه، بر حرکت استرجاعی کثرت به سوی وحدت دلالت دارد.

درنگ: امر، ظهور وحدت در کثرت و نهی، رجوع کثرت به وحدت است که حرکت استرجاعی عالم را نشان می‌دهد.

نقد حرکت دوری

متن با نقد تعبیر حرکت دوری برای تجلیات الهی، تأکید می‌کند که حرکت وجودی حق، رجوعی و استرجاعی است، نه دوری. عبارت عربی مرتبط چنین است:

الحركه الايجاديه ليست دوريه بل هى استرجاعيه.

ترجمه: حرکت ایجادی، دوری نیست، بلکه استرجاعی است.

حرکت دوری، مفهومی جسمانی است که برای تجلیات الهی مناسب نیست، مانند دایره‌ای که بی‌پایان می‌چرخد، اما حرکت استرجاعی، بازگشتی است به سوی مبدأ، مانند رودی که به دریا می‌پیوندد. قرآن کریم این رجوع را چنین تأیید می‌کند:

﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾

ترجمه: ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمی‌گردیم (سوره بقره، آیه 156).

این آیه، بر پایان‌یافتگی و غیرتکراری بودن حرکت استرجاعی دلالت دارد.

درنگ: حرکت وجودی حق، استرجاعی و رجوعی است، نه دوری، و از مفاهیم جسمانی تنزیه دارد.

نقد خلط مفاهیم طبیعی با عرفانی

متن با نقد خلط مفاهیم طبیعی (مانند حرکت دوری افلاک) با مفاهیم عرفانی، بیان می‌دارد که تجلیات الهی، از سنخ جسم و ماده نیستند. عبارت عربی مرتبط چنین است:

التجليات الالهيه ليست من سنخ الجسم و الماده.

ترجمه: تجلیات الهی، از سنخ جسم و ماده نیستند.

این نقد، بر تنزیه حق از مفاهیم مادی تأکید دارد، مانند نوری که از ماده بی‌نیاز است و در همه جا ساری است. قرآن کریم این تنزیه را چنین بیان می‌کند:

﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾

ترجمه: هیچ چیز مانند او نیست (سوره شوری، آیه 11).

این آیه، بر جدایی تجلیات الهی از مفاهیم طبیعی و مادی دلالت دارد.

درنگ: تجلیات الهی، غیرمادی و وجودی‌اند و از خلط با مفاهیم طبیعی مانند حرکت دوری باید پرهیز شود.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با تبیین امر و نهی در عرفان و نقد حرکت دوری، بر حرکت استرجاعی و غیرمادی تجلیات الهی تأکید کرد. امر و نهی، دو سوی جریان وحدت و کثرت‌اند و تجلیات الهی، از مفاهیم جسمانی مبرا هستند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی نهایی

نوبت 139 کتاب تمهید القواعد، با کاوش در تمایز میان تجلی ذاتی و ظهورات خلقی، جایگاه انسان کامل را به‌عنوان مظهر جامع وحدت و کثرت تثبیت می‌کند. این متن، با نقد تعابیر نادرست فلسفی مانند حرکت دوری، اضطرار و برزخ، و تأکید بر فاعلیت عشقی حق، انسان کامل را به‌عنوان حاصر امر الهی و کون جامع معرفی می‌کند. آیات قرآن کریم، چون نوری که مسیر را روشن می‌کند، این چارچوب را تأیید کرده و مخاطب را به تأمل در حقایق عرفانی دعوت می‌نماید. انسان کامل، به مثابه آیینه‌ای است که تمامی نقش‌های الهی را در خویش بازمی‌تاباند و عالم را به سوی کمال رهنمون می‌شود.

با نظارت صادق خادمی