در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 143

متن درس





تحلیل و تبیین نوبت 143 کتاب تمهید القواعد

تحلیل و تبیین نوبت 143 کتاب تمهید القواعد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۴۳)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، نگاشته صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، از عارفان و حکیمان برجسته قرون هشتم و نهم هجری، اثری است عمیق در عرفان نظری که به کاوش در مفاهیم بنیادین نظیر وحدت وجود، ظهور فیض الهی، و جایگاه انسان کامل در نظام هستی می‌پردازد. این اثر، با بهره‌گیری از چارچوب‌های عرفانی و فلسفی، گفت‌وگویی ژرف میان دستگاه‌های فکری مشائی و عرفانی را به تصویر می‌کشد. نوبت 143 این کتاب، به‌عنوان بخشی از این گفتمان، به بررسی اشکالات وارد بر ضرورت انسان کامل به‌عنوان مظهر تام و غایت حرکت ایجادی اختصاص دارد. این بخش، با تمرکز بر علم الهی به کلیات و جزئیات، نقدی بر دیدگاه مشائی ارائه می‌دهد و از منظر عرفانی به تبیین جایگاه انسان کامل می‌پردازد. در این نوشتار، با بازسازی و تدوین محتوای درس‌گفتار، تلاش شده است تا با زبانی روشن و وزین، مفاهیم به‌گونه‌ای منسجم و ساختارمند ارائه گردد که هم‌چون آینه‌ای صیقلی، حقیقت عرفانی را در برابر خواننده بازتاب دهد.

بخش نخست: غایت حرکت ایجادی و ادراک تفصیلی

غایت حرکت ایجادی، چنان‌که در متن «تمهید القواعد» آمده، در ادراک تفصیلی اشیاء، اعم از کلیات و جزئیات، نهفته است. این ادراک، به‌مثابه تجلی تام فیض الهی در مظهر، هدف نهایی خلقت را تحقق می‌بخشد. متن عربی این بخش چنین است:

فَلَئِنْ قِيلَ الْغَايَةُ لِلْحَرَكَةِ الْإِيجَادِيَّةِ إِنَّمَا هُوَ الْإِدْرَاكُ التَّفْصِيلِيُّ لِلْأَشْيَاءِ مُطْلَقًا كَلِيَّاتِهَا وَجُزْئِيَّاتِهَا وَالْوَاجِبُ لِوَحْدَتِهِ الْحَقِيقِيَّةِ إِنَّمَا يُدْرِكُ الْكَلِيَّاتِ مِنْهَا عَلَى هَذَا الْوَجْهِ دُونَ الْجُزْئِيَّاتِ

ترجمه: «اگر گفته شود که غایت حرکت ایجادی، همان ادراک تفصیلی اشیاء، به‌طور مطلق، اعم از کلیات و جزئیات آن‌هاست، و واجب‌الوجود به‌واسطه وحدت حقیقی‌اش، تنها کلیات را به این شیوه ادراک می‌کند و نه جزئیات.»

این بیان، دیدگاه مشائی را بازتاب می‌دهد که علم الهی را به ادراک کلیات محدود می‌سازد. از منظر مشائی، واجب‌الوجود به دلیل وحدت ذاتی، تنها به کلیات اشیاء علم دارد و ادراک جزئیات، که متضمن تغییر و کثرت است، از او نفی می‌شود. اما عرفان نظری، با تأکید بر ظهور تام فیض، معتقد است که ادراک تفصیلی، شامل جزئیات، تنها از طریق مظهر جامع، یعنی انسان کامل، ممکن است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ

ترجمه: «دیدگان او را درک نمی‌کنند و او دیدگان را درک می‌کند» (سوره انعام، آیه 103). این آیه بر ادراک جامع و بی‌واسطه حق دلالت دارد که فراتر از محدودیت‌های ادراک کلی است.

درنگ: غایت حرکت ایجادی، ادراک تفصیلی اشیاء، اعم از کلیات و جزئیات، است که از منظر عرفانی، تنها از طریق مظهر تام، یعنی انسان کامل، محقق می‌شود.

بخش دوم: اشکال بر ضرورت انسان کامل

مستشکل در این بخش ادعا می‌کند که عقل اول، به‌عنوان مظهر کامل، برای ظهور تام حق کافی است و نیازی به انسان نیست. این دیدگاه، ریشه در دستگاه مشائی دارد که عقل اول را مظهر تام و جامع می‌داند. متن عربی این اشکال چنین است:

قُلْنَا لَا نُسَلِّمُ عَدَمَ إِدْرَاكِ الْوَاجِبِ الْجُزْئِيَّاتِ مُطْلَقًا بَلْ يُدْرِكُهَا عَلَى وَجْهٍ يَلِيقُ بِكَمَالِهِ الْحَقِيقِيِّ

ترجمه: «ما عدم ادراک واجب‌الوجود به جزئیات را به‌طور مطلق نمی‌پذیریم، بلکه او جزئیات را به شیوه‌ای که سزاوار کمال حقیقی‌اش است، ادراک می‌کند.»

مستشکل بر این باور است که عقل اول، به دلیل ادراک کلی، برای تحقق ظهور حق کفایت می‌کند و نیازی به انسان نیست. اما عرفان نظری، انسان کامل را به دلیل جامعیت وجودی‌اش، مظهر تام می‌داند که قادر به ادراک هم کلیات و هم جزئیات است. قرآن کریم در تأیید این جامعیت می‌فرماید:

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا

ترجمه: «و به آدم همه نام‌ها را آموخت» (سوره بقره، آیه 31). این آیه بر جامعیت انسان در جمع اسمای الهی دلالت دارد که او را به مظهر تام فیض الهی بدل می‌سازد.

درنگ: انسان کامل، به دلیل سعه وجودی و جامعیت در جمع اسمای الهی، مظهر تام ظهور حق است، در حالی که عقل اول تنها به ادراک کلیات محدود است.

بخش سوم: نقد کفایت عقل اول

متن استدلال می‌کند که عقل اول، به دلیل ناتوانی در ادراک جزئیات، نمی‌تواند مظهر تام باشد. این ناتوانی، ریشه در محدودیت وجودی عقل اول دارد که تنها به ادراک کلیات قادر است. انسان کامل، به دلیل سعه وجودی، توانایی ادراک هم کلیات و هم جزئیات را داراست. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ

ترجمه: «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم» (سوره احزاب، آیه 72). این آیه بر ظرفیت بی‌نهایت انسان برای حمل امانت الهی دلالت دارد که او را از عقل اول متمایز می‌سازد.

عقل اول، به‌عنوان مخلوق، نمی‌تواند جزئیات را به‌صورت تفصیلی ادراک کند، زیرا ادراک جزئیات نیازمند مظهر جامعی است که هم کلیات و هم جزئیات را دربرگیرد. انسان کامل، به‌مثابه آینه‌ای که همه مراتب وجود را بازتاب می‌دهد، این نقش را ایفا می‌کند.

درنگ: عقل اول، به دلیل محدودیت وجودی، تنها به ادراک کلیات قادر است و نمی‌تواند مظهر تام فیض الهی باشد، در حالی که انسان کامل این جامعیت را داراست.

بخش چهارم: پاسخ مستشکل و نقد ادراک جزئی

مستشکل در پاسخ به اشکال مطرح‌شده، ادراک جزئی به‌صورت جزئی را نه لازم و نه کمال می‌داند و ادراک کلی را سزاوار کمال حق معرفی می‌کند. متن عربی این پاسخ چنین است:

لَا نُسَلِّمُ عَدَمَ إِدْرَاكِ الْوَاجِبِ الْجُزْئِيَّاتِ مُطْلَقًا بَلْ يُدْرِكُهَا عَلَى وَجْهٍ يَلِيقُ بِكَمَالِهِ الْحَقِيقِيِّ

ترجمه: «ما عدم ادراک واجب‌الوجود به جزئیات را به‌طور مطلق نمی‌پذیریم، بلکه او جزئیات را به شیوه‌ای که سزاوار کمال حقیقی‌اش است، ادراک می‌کند.»

این پاسخ، دیدگاه مشائی را تقویت می‌کند که ادراک جزئی به‌صورت جزئی، نقص است، زیرا متضمن تغییر در علم الهی است. از منظر عرفانی، این پاسخ ناکافی است، زیرا ظهور تام فیض الهی نیازمند ادراک تفصیلی جزئیات از طریق مظهر جامع است. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:

عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ

ترجمه: «دانای نهان و آشکار» (سوره زمر، آیه 46). این آیه بر شمول علم حق بر همه مراتب، اعم از کلی و جزئی، دلالت دارد.

درنگ: ادراک جزئی به‌صورت جزئی، به دلیل متضمن بودن تغییر، نقص محسوب می‌شود، اما ادراک تفصیلی جزئیات از طریق انسان کامل، کمال ظهور فیض الهی را محقق می‌سازد.

بخش پنجم: تمایز ادراک نفسی و ظهوری

متن تأکید دارد که ادراک نفسی حق، که در ذات اوست، از ادراک ظهوری در مظهر متمایز است و این دو، تکرار یکدیگر نیستند. ادراک نفسی، محدود به ذات حق است، اما ادراک ظهوری، از طریق مظهر خارجی، یعنی انسان کامل، تحقق می‌یابد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ

ترجمه: «خداوند نور آسمان‌ها و زمین است» (سوره نور، آیه 35). این آیه بر تجلی ذاتی حق در مظاهر دلالت دارد که انسان کامل را به‌عنوان مظهر تام معرفی می‌کند.

این تمایز، ضرورت مظهر را نشان می‌دهد، زیرا ادراک نفسی، هرچند کامل، برای ظهور تام فیض کافی نیست. انسان کامل، به‌مثابه آینه‌ای که نور الهی را در همه مراتب بازتاب می‌دهد، این ظهور را ممکن می‌سازد.

درنگ: ادراک نفسی و ادراک ظهوری، دو نوع متمایز از علم الهی‌اند که ظهور تام فیض، نیازمند ادراک ظهوری در مظهر انسان کامل است.

بخش ششم: دیدگاه ابن‌عربی و ضرورت مظهر

متن با استناد به فصوص الحکم ابن‌عربی، تأکید می‌کند که رویت حق در ذات خود، با رویت در مظهر (انسان) متفاوت است و هر دو لازم‌اند. متن عربی نقل‌شده از فصوص الحکم چنین است:

رُؤْيَةُ الشَّيْءِ فِي نَفْسِهِ غَيْرُ رُؤْيَةِ الشَّيْءِ فِي غَيْرِهِ

ترجمه: «رویت شیء در خودش، غیر از رویت شیء در غیر خودش است.»

ابن‌عربی انسان کامل را آینه ظهور حق می‌داند که رویت حق در او، کمال ظهور را فراهم می‌کند. قرآن کریم در تأیید این نقش می‌فرماید:

إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً

ترجمه: «من در زمین خلیفه‌ای قرار می‌دهم» (سوره بقره، آیه 30). این آیه بر نقش انسان به‌عنوان خلیفه و مظهر تام حق دلالت دارد.

درنگ: انسان کامل، به‌مثابه آینه ظهور حق، رویت الهی را در مرتبه ظهوری ممکن می‌سازد که کمال فیض را تحقق می‌بخشد.

بخش هفتم: علم کلی و ثبوت

متن تأکید دارد که علم الهی، به دلیل کلی بودن، ثابت است و تغییر در معلومات، به آن آسیبی نمی‌رساند. مثال «موت زید» در این بخش، تمایز بین معلوم متغیر (جزئی) و علم ثابت (کلی) را نشان می‌دهد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ

ترجمه: «هر جانی چشنده مرگ است» (سوره آل عمران، آیه 185). این آیه بر جزئی بودن موت و شمول علم الهی بر آن دلالت دارد.

علم الهی، به دلیل تجرد، از تغییر مصون است، در حالی که معلومات، به دلیل جزئی بودن، متغیرند. این دیدگاه، از منظر مشائی درست است، اما از منظر عرفانی ناکافی است، زیرا ادراک تفصیلی جزئیات، نیازمند مظهر جامع است.

درنگ: علم الهی، به دلیل تجرد و کلیت، از تغییر مصون است، اما ادراک تفصیلی جزئیات، از طریق انسان کامل ممکن می‌شود.

بخش هشتم: نقد علم حصولی و تأکید بر علم حضوری

متن، تقسیم علم به حصولی و حضوری را نقد می‌کند و معتقد است که علم، ذاتاً حضوری و انکشافی است. علم حصولی، به دلیل انفصال از معلوم، ناکافی است، در حالی که علم حضوری، انکشاف ذاتی را محقق می‌سازد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ

ترجمه: «و در خودهایتان، آیا نمی‌بینید» (سوره ذاریات، آیه 21). این آیه بر شهود درونی و علم حضوری دلالت دارد.

علم الهی، به دلیل اشراف و احاطه کامل، حضوری است و تقسیم آن به حصولی و حضوری، ناشی از محدودیت‌های دستگاه مشائی است. انسان کامل، به‌عنوان مظهر تام، این علم حضوری را در مرتبه ظهوری متجلی می‌سازد.

درنگ: علم الهی، ذاتاً حضوری و انکشافی است و تقسیم آن به حصولی و حضوری، محدودیت دستگاه مشائی را نشان می‌دهد.

بخش نهم: ضرورت انسان کامل و نتیجه‌گیری

متن نتیجه می‌گیرد که عقل اول، به دلیل عدم جامعیت، نمی‌تواند مظهر تام باشد و انسان کامل، به دلیل سعه وجودی، ضروری است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

خَلَقَ الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ

ترجمه: «انسان را در نیکوترین اعتدال آفرید» (سوره تین، آیه 4). این آیه بر اعتدال و جامعیت انسان دلالت دارد که او را به مظهر تام فیض الهی بدل می‌سازد.

انسان کامل، به‌مثابه آیینه‌ای که همه اسمای الهی را در خود جمع می‌کند، ظهور تام فیض را ممکن می‌سازد. عقل اول، هرچند در مرتبه‌ای از کمال قرار دارد، به دلیل محدودیت وجودی، نمی‌تواند این نقش را ایفا کند.

درنگ: انسان کامل، به دلیل جامعیت وجودی، مظهر تام فیض الهی است و عقل اول، به دلیل محدودیت، نمی‌تواند این نقش را ایفا کند.

جمع‌بندی

نوبت 143 کتاب «تمهید القواعد»، با کاوش در ضرورت انسان کامل به‌عنوان مظهر تام و غایت حرکت ایجادی، گفت‌وگویی عمیق میان دیدگاه مشائی و عرفانی را به نمایش می‌گذارد. نقد دستگاه مشائی، که عقل اول را مظهر کامل و ادراک کلی را کافی می‌داند، محدودیت‌های این دیدگاه را آشکار می‌سازد. عرفان نظری، با تأکید بر انسان کامل به‌عنوان مظهر جامع، ادراک تفصیلی جزئیات را ممکن می‌داند. استناد به آیات قرآن کریم و نقل از فصوص الحکم ابن‌عربی، چارچوبی ژرف برای فهم جایگاه انسان در نظام هستی ارائه می‌دهد. این نوشتار، هم‌چون چراغی که در تاریکی معرفت می‌درخشد، خواننده را به تأمل در حقیقت عرفانی و جایگاه انسان کامل دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی