متن درس
تأملات در عرفان نظری: تحلیل نوبت صد و پنجاه کتاب تمهید القواعد
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۵۰)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد»، اثری گرانسنگ از صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، دریچهای است به سوی تأمل در معارف عرفان نظری. این اثر، با نگاهی عمیق به مسائل وجود، ظهور الهی، و جایگاه انسان در نظام هستی، از جمله متون بنیادین در سنت عرفانی شیعی به شمار میرود. نوبت صد و پنجاه این کتاب، که در این نوشتار بررسی میشود، به کاوش در موضوع رویت حق، نسبت آن با مظاهر خلقی، و جایگاه انسان کامل بهعنوان مظهر تام میپردازد. این مباحث، در گفتوگویی عالمانه میان مستشکل، محییالدین ابنعرابی، ماتن، و شارح شکل گرفته و با نقد و تحلیل دیدگاههای هر یک، به تبیین دقیقتر این مفاهیم همت گمارده است. نوشتار حاضر، با بازنویسی و تدوین درسگفتارهای مرتبط، درصدد است تا این مباحث را با زبانی روشن و وزین به مخاطبان عرضه نماید، گویی کهونام قدسسره (جلسه ۱۵۰)
بخش نخست: رویت حق و نسبت آن با حقیقت حقه
در این بخش، متن به بررسی رویت حق و نسبت آن با حقیقت حقه در مقام قرب نوافل میپردازد. متن اصلی چنین بیان میدارد:
هذا كله اذا نسب رويه المذكوره الى الحقيقه الحقه من حيث اطلاقها و ظاهريتها فى قرب مقام قرب النوافل و اما اذا نسب اليها لا من حيث تقيدها و مظاهرها الخلقيه العبديه فساير المدارك و المشاعر مساويه فى عدم ادراك جماله
ترجمه: این همه، در صورتی است که رویت مذکور به حقیقت حقه، از حیث اطلاق و ظاهر بودن آن در مقام قرب نوافل نسبت داده شود؛ اما اگر به حقیقت حقه نه از حیث تقید و مظاهر خلقی و عبدی آن نسبت داده شود، تمامی مدارك و مشاعر در ناتوانی از ادراک جمال حق برابرند.
این تمایز، به مثابه دو سوی یک سکه است: یک سو، حقیقت حقه در مقام اطلاق، که چون خورشیدی بیحجاب میدرخشد، و سوی دیگر، ظهور آن در مظاهر خلقی، که گویی نور آن خورشید در آیینههای خاکی بازتاب مییابد. قرآن کریم در این باره میفرماید:
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن
بخش دوم: محدودیتهای ادراک انسانی
متن تأکید میکند که تمامی مدارك و مشاعر، اعم از عقل و حس، در ادراک جمال حق بدون واسطه مظهر ناتواناند. این ناتوانی، ریشه در limitationهای ذاتی انسان دارد. قرآن کریم در این باره میفرماید:
لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ
دیدگان او را درنمییابند و اوست که دیدگان را درمییابد.
این محدودیت، گویی دیواری است میان انسان و حقیقت بیکران الهی، که تنها از خلال مظاهر میتوان به آن نزدیک شد. اینجاست که نقش مظهر، بهویژه انسان کامل، برجسته میشود.
بخش سوم: اشکال مستشکل و پاسخ محییالدین
اشکال مستشکل
مستشکل مدعی است که حق برای ظهور نیازی به مظهر، بهویژه انسان، ندارد و عقل برای ادراک کافی است. این دیدگاه، نقش انسان کامل را بهعنوان مظهر تام نادیده میگیرد. قرآن کریم در این باره میفرماید:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا
و به آدم همه نامها را آموخت.
پاسخ محییالدین
محییالدین در پاسخ، تمایز بین ظهور حق فی نفسه و ظهور حق فی غیره را مطرح کرده و غیر را انسان بهعنوان مظهر تام معرفی میکند. او استدلال میکند که ظهور حق در انسان، به دلیل جامعیت او، کاملتر است. قرآن کریم میفرماید:
إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
من در زمین خلیفهای قرار میدهم.
نقد ماتن
ماتن پاسخ محییالدین را نپذیرفته و معتقد است که اگر رویت عقلانی باشد، نیازی به انسان نیست و اگر حسی باشد، حق در جهت حس قرار نمیگیرد. او با استناد به تنزیه حق، رویت حسی را ناممکن میداند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ
هیچچیز مانند او نیست.
دفاع شارح
شارح با دفاع از محییالدین، رویت حق را به دو صورت مظهری و غیرمظهری تقسیم کرده و معتقد است که رویت مظهری، چه عقلانی و چه حسی، ممکن است، اما رویت غیرمظهری حتی با عقل ممکن نیست. قرآن کریم میفرماید:
وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ
و در زمین نشانههایی برای یقینکنندگان است.
بخ ش چهارم: اختیار در نسبت دادن رویت
پرسش بنیادین این بخش آن است که آیا نسبت دادن رویت به مظاهر یا غیرمظاهر در اختیار انسان است یا خیر. شارح معتقد است که این نسبت، اعتباری نیست، زیرا هستی عین ظهور حق است. قرآن کریم میفرماید:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
خداوند نور آسمانها و زمین است.
این دیدگاه، گویی ما را به تأمل در ماهیت هستی دعوت میکند، که چون آیینهای، تنها بازتابدهنده نور حق است و نفی این بازتاب، به معنای نفی اصل نور است.
بخش پنجم: نقد اصطلاحات کلامی و مفهوم مناسبت
نقد اصطلاحات کلامی
متن به نقد اصطلاحات کلامی مانند حادث و قدیم پرداخته و آنها را در عرفان ناکافی میداند. این اصطلاحات، به دلیل انتزاعی بودن، در عرفان که مبتنی بر ظهور و وحدت است، کارایی ندارند. قرآن کریم میفرماید:
كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ
هر چیزی نابودشدنی است جز وجه او.
نقد عدم مناسبت
متن تأکید دارد که نفی مناسبت بین حق و خلق، به دلیل انتزاعی بودن، در عرفان بیمعناست، زیرا هستی عین مناسبت است. قرآن کریم میفرماید:
وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ
و در خودهایتان، آیا نمیبینید.
استناد به فتوحات مکیه
متن به فتوحات مکیه محییالدین استناد میکند که اطلاق مناسبت بین حق و خلق را تکلیف میداند. محییالدین در این باره میگوید:
و إن أطلقت المناسبة يومن عليه
ترجمه: و اگر مناسبت بهصورت مطلق نسبت داده شود، ایمان به آن لازم است.
نقد دیدگاه غزالی
محییالدین به دیدگاه عالمان دینی استناد کرده که اطلاق مناسبت بین حق و خلق را تکلیف میدانند. این دیدگاه، ریشه در علم کلام دارد، اما در عرفان شیعی، خلق عین مناسبت با حق است. قرآن کریم میفرماید:
وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا
و هر که خدا و پیامبرش را اطاعت کند، به رستگاری بزرگی دست یافته است.
بخش ششم: انسان کامل و ضرورت مظهر تام
انسان کامل بهعنوان قلب عالم
متن به این پرسش میپردازد که آیا عالم بدون انسان کامل ممکن است یا خیر. انسان کامل، بهعنوان مظهر تام، قلب عالم و قطب امکانی است. قرآن کریم میفرماید:
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهای قرار میدهم.
نقد لزوم انسان کامل
اثبات لزوم انسان کامل بهعنوان مظهر تام، نیازمند دلیل قوی است و با عبارات کلامی ممکن نیست. قرآن کریم میفرماید:
وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ
و بهراستی فرزندان آدم را گرامی داشتیم.
نقد استدلالهای کلامی
استدلالهای کلامی، مانند تمایز بین ظهور فی نفسه و فی غیره، برای اثبات لزوم انسان کامل کافی نیست. قرآن کریم میفرماید:
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ
ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، پس از brداشتن آن سر باز زدند و از آن ترسیدند، و انسان آن را بر دوش گرفت.
جمعبندی
نوبت صد و پنجاه کتاب تمهید القواعد، با کاوش در موضوع رویت حق و نقش انسان کامل، گفتوگویی عالمانه میان مستشکل، محییالدین، ماتن، و شارح را به تصویر میکشد. مستشکل، با تأکید بر کفایت عقل، نیاز به مظهر انسانی را نفی میکند. محییالدین، با تفکیک ظهور فی نفسه و فی غیره، انسان را مظهر تام معرفی میکند. ماتن، این دیدگاه را ناکافی دانسته و شارح، با دفاع از محییالدین، امکان رویت مظهری را تأیید میکند. نقد اصطلاحات کلامی و تأکید بر عینیت هستی با ظهورات الهی، از نکات برجسته این بحث است. اثبات لزوم انسان کامل، نیازمند استدلال عرفانی عمیق است که فراتر از عبارات کلامی، جایگاه انسان را بهعنوان قلب عالم روشن میسازد.