در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 155

متن درس





تحلیل و تبیین بخش پنجم تمهید القواعد

تحلیل و تبیین بخش پنجم تمهید القواعد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۵۵)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، یکی از آثار شاخص در حوزه عرفان نظری است که به کاوش در مسائل پیچیده هستی‌شناسی عرفانی، به‌ویژه مفهوم مظهر و مرآتیت اسما و صفات الهی، می‌پردازد. بخش پنجم این اثر، که در این نوشتار مورد تحلیل قرار گرفته، ادامه مباحث فصل پیشین (فصل ۴۷) و به‌طور خاص فصل ۴۸ است. این بخش به بررسی امکان مظهر تام بودن عالم کبیر برای حق تعالی اختصاص دارد و با رویکردی استدلالی و عرفانی، اشکالات و پاسخ‌های مرتبط با این موضوع را مطرح می‌کند. در این تحلیل، ضمن حفظ تمامی محتوای اصلی، با افزودن توضیحات تفصیلی و پیوندهای معنایی، تلاش شده است تا مباحث به‌گونه‌ای روشن، منسجم و متناسب با فضای پژوهشی ارائه گردد.

بخش اول: طرح مسئله مظهر تام بودن انسان و عالم کبیر

متن اصلی با این عبارت آغاز می‌شود:

قال و حينئذ لو صح ان يجعل ذلك المظهر التام الكامل جميع تلك الاشخاص لصح ان يجعل ذلك المظهر جميع اجزاء العالم الكبير الذى يكون من جملته الإنسان و اشخاصه

ترجمه: اگر فرض شود که انسان به‌عنوان مظهر تام، شامل تمامی اشخاص انسانی باشد، پس به همان ترتیب می‌توان عالم کبیر را، که انسان و اشخاصش بخشی از آن است، مظهر تام قرار داد.

این استدلال، که ریشه در مباحث فصل پیشین دارد، به مقایسه‌ای میان انسان و عالم کبیر به‌عنوان مظهر تام می‌پردازد. انسان، به دلیل جامعیتش در بازتاب اسما و صفات الهی، در عرفان نظری به‌عنوان کون جامع شناخته می‌شود. با این حال، پرسش این است که اگر انسان می‌تواند مظهر تام باشد، چرا عالم کبیر، که شامل انسان و سایر اجزای هستی است، نتواند چنین نقشی ایفا کند؟ این مقایسه به یکی از مسائل بنیادین عرفان نظری اشاره دارد: رابطه میان وحدت و کثرت در ظهور حق تعالی.

این مفهوم با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد که بر جامعیت انسان به‌عنوان خلیفه الهی تأکید می‌کند:

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا

ترجمه: و به آدم همه نام‌ها را آموخت (سوره بقره، آیه ۳۱).

درنگ: انسان به دلیل جامعیت در بازتاب اسما و صفات الهی، کون جامع نامیده می‌شود، اما عالم کبیر، که انسان بخشی از آن است، نیز می‌تواند به‌عنوان مظهر تام مورد بررسی قرار گیرد.

زمینه بحث: پیوستگی فصول ۴۷ و ۴۸

عبارت «حینئذ» در متن اصلی به پیوستگی بحث میان فصول ۴۷ و ۴۸ اشاره دارد. در فصل پیشین، مستشکل استدلال کرد که هیچ موجودی، اعم از انسان، عالم کبیر یا فیض مطلق، نمی‌تواند مظهر تام باشد، زیرا یا با حق یکی می‌شود (وحدت کامل) یا فاقد جامعیت لازم است (کثرت ناقص). در فصل ۴۸، این بحث با تمرکز بر عالم کبیر ادامه می‌یابد و اشکال جدیدی مطرح می‌شود که در ادامه بررسی خواهد شد.

این پیوستگی نشان‌دهنده عمق و انسجام مباحث عرفانی در «تمهید القواعد» است، که مانند رودی جاری، از یک موضوع به موضوع دیگر حرکت می‌کند، اما همواره در بستر وحدت وجود جریان دارد.

بخش دوم: نقد امکان مظهر بودن عالم کبیر

اشکال فصل پیشین: فقدان ثبات در عالم کبیر

متن اصلی در ادامه به اشکال مطرح‌شده در فصل ۴۷ اشاره می‌کند:

در فصل قبل اشكالى كه نسبت به عالم بود اين كه عالم وجه ثابتى ندارد پس عالم نمى‌تواند مظهر تمام باشد.

تبیین: مستشکل در فصل ۴۷ استدلال کرد که عالم کبیر به دلیل ناپایداری (تغییر و زوال انواع) نمی‌تواند مظهر تام باشد. این ناپایداری به انقراض انواع زیستی و تغییرات شخصی در عالم اشاره دارد.

این اشکال با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌راستا است که بر فانی بودن همه موجودات تأکید می‌کند:

كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ

ترجمه: هر که بر آن است فانی است (سوره الرحمن، آیه ۲۶).

این ناپایداری، عالم کبیر را از جامعیت لازم برای مظهر تام بودن محروم می‌کند، زیرا مظهر تام باید واجد ثبات و دوام باشد تا بتواند تمامی کمالات الهی را بازتاب دهد.

درنگ: عالم کبیر به دلیل فقدان ثبات نوعی و شخصی، نمی‌تواند مظهر تام باشد، زیرا مظهر تام نیازمند دوام و جامعیت است.

اشکال جدید: احتیاج حق به غیر

متن اصلی به اشکال جدیدی در فصل ۴۸ می‌پردازد:

در اين فصل باز هم ميخواهد بگويد عالم نمى‌تواند مظهر باشد اما نه نميخواهد بگويد عالم نمى‌تواند ميخواهد بگويد كه اگر كه عالم مظهر تمام باشد اراده حق به علم عنائى تعلق به آن بگيرد به عنوان غايت خلقت لازم مى‌ايد كه حق محتاج باشد.

تبیین: اگر عالم کبیر مظهر تام باشد، اراده حق به علم عنایی‌اش به آن تعلق می‌گیرد. این تعلق یا به کمال غیرحقیقی منجر می‌شود (که با غایت خلقت سازگار نیست) یا به کمال حقیقی، که مستلزم احتیاج حق به غیر است، و این محال است.

این اشکال به یکی از مسائل بنیادین فلسفه و عرفان نظری اشاره دارد: خودبسندگی حق تعالی. اگر عالم مظهر تام باشد، اراده حق به آن تعلق می‌گیرد، و این تعلق یا به کمال غیرحقیقی منجر می‌شود یا به کمال حقیقی، که در هر دو صورت با خودبسندگی حق منافات دارد. این مفهوم با آیه‌ای از قرآن کریم تقویت می‌شود:

اللَّهُ الصَّمَدُ

ترجمه: خداوند بی‌نیاز است (سوره اخلاص، آیه ۲).

درنگ: اگر عالم کبیر مظهر تام باشد، اراده حق به آن تعلق می‌گیرد، که یا به کمال غیرحقیقی منجر می‌شود (مغایر با غایت خلقت) یا به کمال حقیقی، که مستلزم احتیاج حق به غیر است.

پاسخ به اشکال: حیثیت‌های دوگانه عالم

متن اصلی پاسخ این اشکال را چنین بیان می‌کند:

عالم دو حيث مي‌تواند داشته باشد يك حيث حيثى كه ميگوييد عالم بى‌لحاظ حق يك حيث ميگوييم عالم به لحاظ مظهريت حق… عالم به لحاظ مظهرى كه شد ميشود حق ديگر حق محتاج غير نيست بلكه مظهرش خودش است.

تبیین: عالم از دو حیث قابل بررسی است: حیث وجود مستقل (که عدم است) و حیث مظهر بودن برای حق (که در این صورت خود حق است). بنابراین، حق محتاج به غیر نیست، زیرا مظهر، ظهور خود اوست.

این پاسخ ریشه در مفهوم وحدت وجود دارد. عالم به‌عنوان مظهر، از حیث وجود مستقل، فاقد حقیقت است و تنها در نسبت با حق معنا می‌یابد. این دیدگاه مانند آینه‌ای است که جز تصویر صاحب خود را بازتاب نمی‌دهد و وجودی مستقل از خود ندارد. این مفهوم با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد:

هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ

ترجمه: اوست اول و آخر و ظاهر و باطن (سوره حدید، آیه ۳).

درنگ: عالم از حیث مظهر بودن، خود حق است و نه موجودی مستقل، بنابراین احتیاج حق به غیر منتفی است.

نقد پاسخ: وجود قوابل و غیریت عالم

مستشکل به پاسخ فوق اشکال وارد می‌کند:

ميگويد اگر بگوييد عالم مظهر است و غيريت ندارد اين عالم به اعتبار قوابل اجزايش نمى‌توانيد بگوييد غيريت ندارد حالا كه غيريت دارد پس حق در كمال حقيقى و اراده ذاتى و غايت ظهورى اش محتاج غير است.

تبیین: عالم به دلیل داشتن قوابل (اجزای مادی و متکثر) نمی‌تواند فاقد غیریت باشد. اگر عالم مظهر تام باشد، حق در کمال حقیقی و اراده ذاتی‌اش محتاج به غیر (عالم متکثر) می‌شود.

این اشکال به چالش کثرت در عالم اشاره دارد. اجزای متکثر عالم، مانند زمین، آسمان، انسان و حیوانات، دارای غیریت نسبت به حق‌اند، و این غیریت، احتیاج حق به غیر را ایجاب می‌کند، که با خودبسندگی حق منافات دارد. این مسئله مانند تلاش برای دیدن وحدت در آینه‌ای شکسته است که هر تکه‌اش تصویری جداگانه نشان می‌دهد.

درنگ: وجود قوابل متکثر در عالم، غیریت را ایجاب می‌کند، که به احتیاج حق به غیر منجر می‌شود، و این با وجوب ذاتی حق منافات دارد.

بخش سوم: نقد شارح و اهمیت امانت‌داری در تفسیر

متن اصلی به نقد شارح می‌پردازد:

متاسفانه باز شارح در فهم عبارت مشكل داشته… شرح بايد در شرح بودن مطابق متن باشد متن را بايد معنا كنى.

تبیین: شارح در تفسیر عبارات متن اصلی دچار خطا شده و نتوانسته است معنای دقیق را منتقل کند. شرح باید امانت‌دار متن باشد و معنای اصلی را بدون تحریف منتقل کند.

این نقد بر اهمیت امانت‌داری در تفسیر متون عرفانی تأکید دارد. شرح، مانند پلی است که باید مخاطب را به سوی معنای اصلی متن هدایت کند، نه اینکه با تحریف، او را به بیراهه ببرد. این اصل با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ

ترجمه: ای پیامبر، آنچه از پروردگارت به تو نازل شده است ابلاغ کن (سوره مائده، آیه ۶۷).

درنگ: شرح متون عرفانی باید امانت‌دار معنای اصلی باشد و از تحریف یا تفسیر نادرست پرهیز کند.

خطای شارح در تفسیر عبارت «اعنی»

متن اصلی به خطای شارح در تفسیر عبارت «اعنی» اشاره می‌کند:

اما متاسفانه اين اقاى ماتن آمده اين اعنى بيان اصل موضوع را ميكند يعنى آن جامعه لجميع الكمالات يعنى عالم لذا ربطى هم ندارد.

تبیین: شارح به اشتباه عبارت «اعنی» را به معنای نشئه انسانی تفسیر کرده، در حالی که متن اصلی آن را به عالم کبیر (جامع همه کمالات) نسبت می‌دهد. این خطا باعث تحریف معنای اصلی شده است.

این خطا مانند آن است که کسی به جای دیدن تصویر کامل در آینه، تنها بخشی از آن را ببیند و گمان کند که کل تصویر را درک کرده است. عبارت «اعنی» در متن اصلی به عالم کبیر اشاره دارد، نه صرفاً نشئه انسانی، و این خطای شارح به انحراف در فهم منجر شده است.

درنگ: عبارت «اعنی» در متن اصلی به عالم کبیر اشاره دارد، نه نشئه انسانی، و تفسیر نادرست شارح به تحریف معنا منجر شده است.

بخش چهارم: تحلیل ادراک حق و مسئله کمالات حقیقی

متن اصلی به مسئله ادراک حق و کمالات حقیقی می‌پردازد:

ثم ان ادراك ذاتها… لو لم يكن من الكمالات الحقيقيه الموثره المرغوبه فيها المطلوبه لذاتها لم يصلح ان يكون علتا غاييتا لايجاد العوالم

ترجمه: اگر ادراک ذات حق (علم عنایی) از کمالات حقیقی نباشد، نمی‌تواند علت غایی برای ایجاد عوالم باشد.

تبیین: اگر ادراک ذات حق از کمالات حقیقی نباشد، نمی‌تواند غایت خلقت باشد. اما اگر از کمالات حقیقی باشد، حق در این ادراک محتاج به غیر (عالم متکثر) می‌شود، که با وجوب ذاتی حق منافات دارد.

این بخش به مفهوم علم عنایی حق در فلسفه مشایی اشاره دارد، که در آن حق تعالی تمامی مخلوقات را از ابتدا تا انتها در علم خود ادراک می‌کند. این ادراک مانند نوری است که تمامی زوایای هستی را روشن می‌کند، اما پرسش این است که آیا این ادراک کمال حقیقی است یا خیر.

درنگ: ادراک حق اگر از کمالات حقیقی نباشد، نمی‌تواند غایت خلقت باشد، و اگر کمال حقیقی باشد، حق محتاج به غیر می‌شود، که محال است.

نقد استدلال احتیاج حق به غیر

متن اصلی ادامه می‌دهد:

لو وجب ان يكون من جملتها لتوقف الواجب لذاته فى شى من كمالاته الحقيقيه على غيره كه الممكن بحسب ذاته الحادث من جهت نشاته

ترجمه: اگر ادراک حق از کمالات حقیقی باشد، حق در کمالاتش محتاج به غیر (عالم ممکن و حادث) می‌شود، که با وجوب ذاتی حق منافات دارد.

تبیین: این اشکال به تناقض ظاهری بین وجوب ذاتی حق و احتیاج به غیر اشاره دارد. عالم یا حادث است (متغیر و ممکن) یا قدیم. از دیدگاه مشایی، عالم حادث است، و بنابراین حق نمی‌تواند به آن محتاج باشد.

این استدلال مانند تلاش برای آشتی دادن آتش و آب است: وجوب ذاتی حق با احتیاج به غیر سازگار نیست، و این تناقض ظاهری، محور اشکال مستشکل است.

درنگ: احتیاج حق به غیر (عالم حادث) با وجوب ذاتی حق منافات دارد، و این تناقض ظاهری، چالش اصلی اشکال است.

بخش پنجم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

بخش پنجم از کتاب «تمهید القواعد» به بررسی امکان مظهر تام بودن عالم کبیر می‌پردازد و با استدلال‌های عرفانی و فلسفی، اشکالات و پاسخ‌های مرتبط را کاوش می‌کند. مستشکل استدلال می‌کند که عالم کبیر به دلیل فقدان ثبات و وجود قوابل متکثر، نمی‌تواند مظهر تام باشد، زیرا یا به کمال غیرحقیقی منجر می‌شود یا حق را محتاج به غیر می‌کند. پاسخ این اشکال مبتنی بر مفهوم وحدت وجود است: عالم از حیث مظهر بودن، خود حق است و نه موجودی مستقل، بنابراین احتیاج حق به غیر منتفی است. با این حال، شارح در فهم و تفسیر عبارات متن اصلی، به‌ویژه در تفسیر عبارت «اعنی»، دچار خطا شده و از معنای اصلی فاصله گرفته است.

این تحلیل مانند نقشه‌ای است که مسیر پیچیده مباحث عرفانی را روشن می‌کند، و بر اهمیت امانت‌داری در تفسیر متون عرفانی و ضرورت استدلال منطقی تأکید دارد. مفاهیم مطرح‌شده با اصول قرآنی، مانند خودبسندگی حق و جامعیت انسان به‌عنوان خلیفه الهی، هم‌خوانی دارد و نشان‌دهنده عمق و غنای عرفان نظری در این اثر است.

با نظارت صادق خادمی