در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 159

متن درس





بررسی اشکالات وصول به کمال مطلق در تمهید القواعد

بررسی اشکالات وصول به کمال مطلق در تمهید القواعد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۵۹)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، تألیف صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، یکی از آثار بنیادین در عرفان نظری است که به کاوش در مفاهیم عمیق انسان کامل، کون جامع، و چالش‌های نظری و عملی مرتبط با آن می‌پردازد. این نوشتار، با تمرکز بر بخش پنجاهم از این اثر، به بررسی اشکال دوم در باب امکان وصول به کمال مطلق می‌پردازد که مدعی است وصول به این مرتبه برای انسان، حتی پس از مرگ، به دلیل محدودیت‌های عقل و قوای ادراکی، امری ناممکن است. این بررسی با نگاهی عمیق به متن اصلی، تحلیل‌های تفصیلی و پیوندهای معنایی، تلاش دارد تا این اشکال را با زبانی روشن و استدلالی تبیین کرده و نقدهای وارد بر آن را به روشنی بیان نماید. همانند دریایی که در عمق خود اسرار نهان دارد، این نوشتار می‌کوشد تا با کاوش در لایه‌های معرفتی متن، گوهرهای حکمت را به ساحل فهم خواننده برساند.

بخش نخست: طرح اشکال دوم در امتناع وصول به کمال مطلق

متن اصلی و تبیین

متن با این عبارت آغاز می‌شود:

قَالَ ثُمَّ إِنَّ مِنَ الْبَيِّنِ أَنَّ الْكَمَالَ الَّذِي يَقُولُونَ بِهِ كَالْأَمْرِ الْمُمْتَنِعِ لِأَنَّهُ لَوْ وَصَلَ إِلَيْهِ السَّالِكُ وَأَدْرَكَهُ لَمَا أَمْكَنَهُ أَنْ يَعْقِلَهُ بِالْقُوَّةِ الْعَاقِلَةِ لِاتِّفَاقِهِمْ عَلَى أَنَّ الْعَقْلَ يَسْتَحِيلُ أَنْ يُدْرِكَهُ لِكَوْنِهِ مِنَ الْأَطْوَارِ الَّتِي فَوْقَ الْعَقْلِ.

ترجمه: «سپس آشکار است که کمال مطلقی که عرفا به آن قائل‌اند، مانند امری ممتنع است، زیرا اگر سالک به آن واصل شود و آن را ادراک کند، نمی‌تواند آن را با قوه عاقله تعقل نماید، چرا که همگان اتفاق دارند که عقل محال است آن را ادراک کند، زیرا این کمال از مراتبی است که فراتر از عقل قرار دارد.»

این اشکال، ریشه در محدودیت ذاتی عقل دارد که به‌عنوان قوه‌ای مقید، ناتوان از ادراک امر مطلق است. کمال مطلق، که عرفا آن را غایت سلوک می‌دانند، به دلیل قرار داشتن در اطوار فوق عقلی، از دسترس قوه عاقله خارج است. این استدلال، همانند بنایی است که بر پایه‌ای سست بنا شده باشد، زیرا فرض می‌گیرد که ادراک صرفاً از طریق عقل صوری ممکن است، حال آنکه مراتب ادراکی دیگری نیز وجود دارند.

درنگ: اشکال دوم مدعی است که وصول به کمال مطلق به دلیل ناتوانی عقل در ادراک آن، امری ممتنع است، زیرا عقل مقید نمی‌تواند امر مطلق را دربر گیرد.

پیوند با آیات قرآن کریم

این استدلال با آیه‌ای از قرآن کریم همخوانی دارد که محدودیت‌های ادراکی انسان‌های غافل را نشان می‌دهد:

لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا

ترجمه: «برایشان دل‌هایی است که با آن نمی‌فهمند و چشمانی که با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند» (سوره اعراف، آیه ۱۷۹).

این آیه، به روشنی نشان می‌دهد که قوای ادراکی انسان، اگر در بند غفلت یا محدودیت‌های ذاتی گرفتار شوند، از درک حقایق والا ناتوان‌اند، اما این ناتوانی به معنای نبود آن حقایق نیست.

بخش دوم: نقد اشکال اول و زمینه‌سازی برای اشکال دوم

اشکال اول: امتناع کون جامع بودن

اشکال اول، که پیش‌تر مطرح شده، بیان می‌دارد:

«انسان وقتی به کمال مطلق می‌رسد، حیثیتی مجرد پیدا می‌کند و از ظروف ناسوت، شرور، آفات و نقص‌ها فارغ می‌شود، پس قهراً نمی‌تواند کون جامع باشد.»

این اشکال بر این فرض استوار است که انسان کامل، با تجرید از خصوصیات ناسوتی، شبیه عقول مجرده می‌شود و از جامعیت، که مستلزم دربرگرفتن همه مراتب وجودی است، محروم می‌گردد. این استدلال، مانند سایه‌ای است که بر نور حقیقت افتاده و بخشی از آن را پوشانده است، زیرا جامعیت انسان کامل نه در حفظ نقص‌های ناسوتی، بلکه در ارتقای وجودی او به مرتبه‌ای است که همه مراتب را در خود جمع می‌کند.

درنگ: اشکال اول مدعی است که وصول به کمال مطلق، انسان را از کون جامع بودن محروم می‌کند، زیرا تجرید از نقص‌های ناسوتی، او را شبیه عقول مجرده می‌سازد.

زمینه‌سازی برای اشکال دوم

اشکال دوم، با تکیه بر اشکال اول، فراتر می‌رود و اصل امکان وصول به کمال مطلق را زیر سؤال می‌برد. متن می‌افزاید:

«اگر انسان به کمال مطلق برسد، باید این کمال را ادراک کند. ادراک مستلزم ظرفی است که عقل است، اما عقل نمی‌تواند کمال مطلق را ادراک کند.»

این استدلال، وصول را به ادراک وابسته می‌داند و چون عقل، به دلیل مقید بودن، از ادراک امر مطلق ناتوان است، وصول را نیز ممتنع می‌شمارد. این منطق، مانند تلاش برای دربرگرفتن اقیانوسی بی‌کران در کوزه‌ای کوچک است، که به دلیل محدودیت ظرف، ناممکن می‌نماید.

بخش سوم: محدودیت‌های قوای ادراکی و نقد آن

محدودیت عقل و قوای جسمانی

متن ادامه می‌دهد:

«همان‌گونه که با چشم نمی‌توان شنید و با گوش نمی‌توان دید، با عقل نیز نمی‌توان کمال مطلق را ادراک کرد، زیرا عقل مقید است و مقید نمی‌تواند مطلق را ادراک کند.»

این قیاس، بر محدودیت‌های ذاتی قوای ادراکی تأکید دارد. همان‌گونه که هر قوه (چشم، گوش، خیال، وهم) به ظرف خاص خود محدود است، عقل نیز نمی‌تواند فراتر از مرتبه خود، که درک کلیات معقول است، عمل کند. این استدلال، مانند حصاری است که عقل را در مرزهای خود محصور می‌سازد، اما راه را بر ادراک‌های فراعقلی نمی‌بندد.

درنگ: عقل و قوای جسمانی (حس، خیال، وهم) به دلیل محدودیت‌های ذاتی، قادر به ادراک کمال مطلق نیستند، زیرا هر قوه به ظرف خاص خود محدود است.

نقد ادراک صوری و تأکید بر ادراک عینی

متن به نقد این اشکال می‌پردازد:

«اگر وصول پیدا کند، می‌گویید با عقل صوری نمی‌توان ادراک کرد. خب، نتواند! با عقل وصولی ادراک می‌شود.»

این نقد، بر تمایز میان علم حضوری و حصولی استوار است. وصول عینی با علم عینی ادراک می‌شود، نه با علم حصولی که عقل صوری به آن محدود است. این پاسخ، مانند کلیدی است که قفل اشکال را می‌گشاید، زیرا نشان می‌دهد که ادراک کمال مطلق، فراتر از ابزار عقل صوری، با علم حضوری ممکن است.

درنگ: وصول عینی با ادراک عینی ممکن است، و نیازی به عقل صوری نیست، زیرا علم حضوری می‌تواند کمال مطلق را دربر گیرد.

بخش چهارم: اجماع عرفا و ترتیب منطقی اشکالات

اجماع بر محدودیت عقل

متن می‌افزاید:

«تمسک به اجماع است که همه اهل معرفت می‌گویند عقل ادراک وصول مطلق و کمال مطلق را ندارد، زیرا عقل مقید است و مقید ادراک مطلق نمی‌کند.»

این اجماع، مبنای اصلی اشکال دوم است که بر ناتوانی عقل در ادراک مراتب فوق عقلی تأکید دارد. این دیدگاه، مانند ستونی است که اشکال را بر آن استوار ساخته، اما نقدهای بعدی نشان می‌دهند که این ستون به تنهایی کافی نیست.

درنگ: عرفا متفق‌اند که عقل به دلیل مقید بودن، نمی‌تواند کمال مطلق را ادراک کند، زیرا این کمال از اطوار فوق عقلی است.

ترتیب منطقی اشکالات

متن به ترتیب ارائه اشکالات اشاره می‌کند:

«ابتدا وصول را معنا کرد، گفت وصول به کمالات و دفع آحاد است، سپس گفت این وصول ممتنع است.»

این ترتیب، منطقی است، زیرا ابتدا مفهوم کمال مطلق تبیین شده و سپس امتناع وصول به آن بررسی می‌شود. این روش، مانند ساختمانی است که ابتدا پایه‌های آن ریخته شده و سپس دیوارهایش برافراشته می‌شود، تا استحکام استدلال حفظ گردد.

بخش پنجم: تجرد قوه ناطقه و محدودیت‌های مادی

امتناع تجرد کامل در حیات

متن ادامه می‌دهد:

عَلَى أَنَّ تَجَرُّدَ الْقُوَّةِ النَّاطِقَةِ الْقُدْسِيَّةِ عَنِ الْقُيُودِ الطَّبِيعِيَّةِ لَا يَتَحَقَّقُ إِلَّا بِالْمَوْتِ.

ترجمه: «تجرد قوه ناطقه قدسیه از قیود طبیعی، جز با مرگ محقق نمی‌شود.»

این استدلال بر وابستگی انسان به قیود طبیعی (چشم، گوش، مزاج) در حیات تأکید دارد. انسان در زندگی دنیوی، مانند پرنده‌ای است که به قفس ماده گرفتار است و تنها با مرگ می‌تواند از این قیود رهایی یابد.

درنگ: تجرد کامل قوه ناطقه قدسیه به دلیل وابستگی به قیود طبیعی در حیات، تنها با مرگ ممکن است.

نقد اعراض از قیود طبیعی

متن نقد می‌کند:

«اعراض از قیود طبیعی، مانند عدم التفات به آن‌ها، معادل نبودن آن‌هاست.»

این نقد، مانند نوری است که بر تاریکی اشکال می‌تابد، زیرا نشان می‌دهد که اعراض ذهنی از قیود می‌تواند به وصول عینی منجر شود، همان‌گونه که غافلان، با وجود داشتن قوا، از آن‌ها بهره نمی‌برند.

لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا

ترجمه: «برایشان دل‌هایی است که با آن نمی‌فهمند و چشمانی که با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند» (سوره اعراف، آیه ۱۷۹).

بخش ششم: نقد استدلالی و الگوگیری از قرآن کریم

نیاز به دلایل محکم

متن تأکید می‌کند:

«چرا بی‌دلیل سخن می‌گویید؟ باید دلیلی برای امتناع بیاورید.»

این نقد، مانند شمشیری است که ادعاهای بی‌پایه را قطع می‌کند. اشکال دوم، به دلیل فقدان استدلال‌های محکم، سست و ناپایدار است.

درنگ: اشکال دوم فاقد دلایل محکم است و مستشکل باید ادعاهای خود را با استدلال‌های منطقی پشتیبانی کند.

الگوگیری از قرآن کریم

متن می‌افزاید:

«قرآن کریم، اشکالات کافران و معاندان را چنان محکم و زیبا بیان می‌کند که خودشان نیز نمی‌توانند به این خوبی مطرح کنند.»

این اشاره، مانند آینه‌ای است که روش استدلال قرآن کریم را بازمی‌تاباند. قرآن کریم، اشکالات را با قوت و استحکام بیان می‌کند تا پاسخ‌ها نیز متقن باشند:

إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ

ترجمه: «این نیست جز زندگی دنیا، می‌میریم و زنده می‌شویم و برانگیخته نخواهیم شد» (سوره جاثیه، آیه ۲۴).

بخش هفتم: امتناع ادراک و معدوم بودن کمال مطلق

استدلال امتناع ادراک

متن ادامه می‌دهد:

فَيَكُونُ الْكَمَالُ الْمُطْلَقُ عِنْدَهُمْ أَمْرًا مُمْتَنِعَ التَّحْقِيقِ لِأَنَّهُ لَا أَدْرَاكَ لَهُ أَصْلًا فَيَكُونُ مُمْتَنِعًا مُطْلَقًا.

ترجمه: «پس کمال مطلق نزد عرفا امری ممتنع‌التحقق است، زیرا اصلاً ادراکی برای آن نیست، پس مطلقاً ممتنع است.»

این استدلال، وجود کمال مطلق را به ادراک آن وابسته می‌داند و چون ادراک عقلی ممکن نیست، آن را معدوم می‌شمارد. این منطق، مانند تلاش برای انکار خورشید به دلیل ناتوانی چشم در دیدن آن است.

درنگ: مستشکل، کمال مطلق را به دلیل عدم ادراک عقلی، معدوم می‌داند، حال آنکه ادراک عینی می‌تواند این اشکال را رفع کند.

جمع‌بندی

بررسی بخش پنجاهم از «تمهید القواعد» نشان می‌دهد که اشکال دوم، با تکیه بر محدودیت‌های عقل و قوای ادراکی، وصول به کمال مطلق را ناممکن می‌داند. این اشکال، هرچند بر پایه اجماع عرفا در ناتوانی عقل از ادراک مراتب فوق عقلی استوار است، اما به دلیل فقدان دلایل محکم و نادیده گرفتن ادراک عینی، سست می‌نماید. نقدهای مطرح‌شده، با تأکید بر تمایز علم حضوری و حصولی و امکان اعراض از قیود طبیعی، راه را برای رفع این اشکال هموار می‌سازند. آیات قرآن کریم، مانند «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا» و «إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا»، بر امکان ادراک فراتر از محدودیت‌های عقلی و مادی تأکید دارند. این نوشتار، مانند پلی است که خواننده را از ساحل اشکالات به سوی دریای پاسخ‌های معرفتی هدایت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی