متن درس
تحلیل و تبیین بخش دوازدهم تمهید القواعد
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۶۲)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد»، اثر صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سدههای هشتم و نهم هجری، یکی از آثار شاخص عرفان نظری است که به کاوش در مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، نظیر مظهر کامل، انسان کامل، و نسبت میان عالم و انسان میپردازد. بخش دوازدهم این اثر (فصل ۵۲، نوار شماره ۱۶۲)، با پاسخ به اشکالات مطرحشده در فصول پیشین، به تبیین جایگاه انسان کامل بهعنوان کون جامع و مظهر تمام حق پرداخته و با تمایز میان کمیت عالم و کیفیت انسان، برتری انسان را در مقام مظهر کامل اثبات میکند. این نوشتار، با بازنویسی و تحلیل محتوای این بخش، تلاش دارد تا این مفاهیم را با زبانی روشن، وزین، و متناسب با فضای پژوهشی ارائه دهد، ضمن آنکه تمامی جزئیات و استدلالهای متن اصلی و تحلیلهای تکمیلی را بهصورت جامع و منسجم منتقل میکند.
مفهوم مظهر کامل و کون جامع
بخش دوازدهم کتاب «تمهید القواعد» با این عبارت آغاز میشود:
قَالَ قُلْنَا إِنَّ الْمَظْهَرَ الْكَامِلَ هُوَ الْكَوْنُ الْجَامِعُ الْحَاصِرُ لِجَمِيعِ الْمَظَاهِرِ فِي سَائِرِ الْمَرَاتِبِ الْمَوْجُودَةِ فِيهِ.
ترجمه: گفتهایم که مظهر کامل، کون جامعی است که تمامی مظاهر را در همه مراتب موجود در آن در بر میگیرد.
این تعریف، انسان کامل را بهعنوان موجودی معرفی میکند که تمامی مراتب وجود، از غیب اجمالی تا عالم شهادت و تفصیل، را در خود جمع کرده است. انسان کامل، بهسان آیینهای تمامنما، همه صفات، تعینات، و ماهیات الهی را در خود بازمیتاباند و از اینرو، شایسته عنوان مظهر کامل حق است. این مفهوم، بنیاد بحثهای بعدی در این بخش را تشکیل میدهد و نشاندهنده جامعیت انسان در برابر عالم است.
مرتبه اول: علم غیبی اجمالی
متن ادامه میدهد:
فَإِنَّ الْمَرْتَبَةَ الْأُولَى يُوجَدُ فِيهَا الْعِلْمُ بِالذَّوَاتِ وَسَائِرِ الصِّفَاتِ وَالتَّعَيُّنَاتِ وَالْمَاهِيَاتِ عِلْمًا غَيْبِيًّا إِجْمَالِيًّا غَيْرَ تَفْصِيلِيٍّ.
ترجمه: در مرتبه اول، علم به ذوات، صفات، تعینات، و ماهیات بهصورت غیبی، اجمالی، و غیرتفصیلی وجود دارد.
این مرتبه، به عالم غیب اشاره دارد که در آن، علم به حقایق بهصورت کلی و بدون تفصیل است. انسان کامل، به دلیل جامعیت خود، این مرتبه را نیز در بر میگیرد و توانایی دریافت این علم غیبی را دارد. این ویژگی، انسان را از سایر موجودات متمایز میسازد، زیرا او قادر است مراتب مختلف وجود را در خود متحد کند، گویی که او دریایی است که تمامی رودهای وجود به سویش جاری میشوند.
چالشهای نظری و عملی در باب ظهور
اشکالات مطرحشده در فصول پیشین (۴۴ تا ۵۱) به امکان یا امتناع ظهور حق، لزوم ظهور، و ماهیت مظهر کامل پرداختهاند. متن اشاره میکند که این اشکالات، گرچه در دو دسته نظری و عملی قابل تقسیمبندی هستند، از نظر منطقی منظم و منسجم نبودهاند:
اشکالات متعدد در جهت نظری و عملی… گرچه نسبت به نظری و عملی مرتب بود، اما نسبت به ترکیبات منطقی، اشکالات منظم و مرتب نبود.
این پراکندگی، پاسخگویی را دشوار ساخته و ضرورت ارائه پاسخی جامع و منظم را در این بخش برجسته میکند. پاسخهای پیشین نیز، به دلیل عدم انطباق کامل با اشکالات و فقدان ترتیب منطقی، نتوانستهاند شبهات را بهطور کامل رفع کنند. این نکته نشاندهنده پیچیدگی موضوع ظهور و نیاز به استدلالی منسجم برای اثبات جایگاه انسان کامل است.
سلسله پرسشهای ظهور حق
متن، سلسلهای از پرسشها را مطرح میکند که از وجود حق آغاز شده و به ماهیت مظهر کامل میرسد:
اشکال این شد که حق هست، بعد از اثبات حق، حالا امکان ظهور دارد یا نه؟ آیا ممکن است که حق مظهر داشته باشد یا نه؟ امکان ظهور، آیا لزوم ظهور دارد یا نه؟
این پرسشها به ترتیب به امکان، لزوم، و وجوب ظهور حق پرداخته و سپس به ماهیت مظهر (علمی، عینی، اجمالی، یا تفصیلی) میرسند. این سلسله، نشاندهنده عمق بحث عرفانی است که از مبانی هستیشناختی تا تجلیات الهی پیش میرود، گویی که ذهن کاوشگر، پلهپله از وجود حق به سوی مظهر کامل او صعود میکند.
انسان کامل در برابر عالم و عقل
متن، پرسش محوری را مطرح میکند: آیا مظهر کامل عقل است، عالم است، یا انسان؟ و اگر انسان باشد، آیا انسان کامل یا افراد عادی مدنظر است؟
وقتی میگوییم مظهر تمام… آیا عقل باشد، آیا عالم باشد، یا آدم باشد؟ اگر آدم باشد، انسان است، مظهر تمام. آنوقت اشکالاتی که تازه مربوط به انسان پیش میآید که مرادتان از انسان کیست؟ افراد است یا انسان کامل؟
این پرسش، به پیچیدگی شناسایی مظهر کامل اشاره دارد. متن استدلال میکند که عالم علمی، به دلیل فقدان عینیات، و عالم عقل، به دلیل فقدان کثرات، نمیتوانند مظهر کامل باشند:
عالم علمی حق تعالی نمیتواند لحاظ مظهریت داشته باشد… عالم عقل هم نمیتواند چون فاقد کثرات است.
انسان، به دلیل دارا بودن وحدت و کثرات، تنها موجودی است که میتواند مظهر کامل حق باشد. این استدلال، انسان را بهسان گوهری میداند که درخشش وحدت و رنگارنگی کثرات را در خود یکجا گرد آورده است.
کمیت عالم در برابر کیفیت انسان
متن، با تمایز میان کمیت عالم و کیفیت انسان، برتری انسان را اثبات میکند:
عالم گرچه کمیت دارد اما کیفیت ندارد، به خلاف انسان که گرچه کمیت ندارد اما کیفیت دارد.
عالم، با وسعت مادی خود، در کمیت برتر است، اما فاقد وحدت و کیفیت است. انسان، هرچند در کمیت محدود است، اما به دلیل دارا بودن عقل، اراده، و شعور، وحدت کیفی دارد. این تمایز، انسان را بهعنوان مظهر کامل معرفی میکند، گویی که عالم، دریایی پهناور اما بیروح است، و انسان، چشمهای کوچک اما سرشار از حیات و معنا.
انسان کبیر و عالم صغیر
عرفا، انسان را عالم کبیر و عالم را عالم صغیر میدانند:
اهل معرفت میگویند انسان، انسان کبیر است و عالم، عالم صغیر است.
این دیدگاه، برتری کیفی انسان را به دلیل وحدت و جامعیت او تأیید میکند. عالم، با همه وسعتش، به دلیل غلبه کثرت، صغیر است، در حالی که انسان، به دلیل وحدت و اقتدار، کبیر تلقی میشود. این تشبیه، انسان را بهسان قلبی میداند که حیات عالم را در خود پنهان دارد.
وحدت انسان در برابر کثرت عالم
متن، با تأکید بر وحدت انسان، او را از عالم متمایز میکند:
عالم غلبه کثرت دارد و وحدت نیست… انسان صاحب وحدت است، عقل است، احساس است، اندیشه است.
عالم، به دلیل کثرت و پراکندگی، فاقد وحدت است، در حالی که انسان، با دارا بودن عقل، اراده، و شعور، وحدت دارد. این وحدت، انسان را به مظهر کامل تبدیل میکند، گویی که او نقطهای است که تمامی خطوط وجود در آن به هم میرسند.
اقتدار انسان بر عالم
انسان، به دلیل اقتدارش، توانایی تصرف در کاینات را دارد:
انسان اعجاز میکند، تصرف در کاینات میکند، شقالقمر میکند… عالم بدنش میشود.
این اقتدار، نشاندهنده سلطه انسان بر عالم است. انسان کامل، با عقل و اراده خود، میتواند عالم را تحت سیطره خویش درآورد، گویی که عالم، جامهای است که بر تن انسان کامل دوخته شده است.
تمثیل آب میوه و تفاله
متن، با تمثیلی زیبا، انسان کامل را به آب میوه و عالم را به تفاله تشبیه میکند:
مثل آب میوه و تفالهاش… حقیقت میوه این است، مابقی نشخوار حیوانات است.
انسان کامل، مانند آب میوه، حقیقت عالم را در خود جمع کرده، در حالی که کثرت عالم، مانند تفاله، فاقد حقیقت و کیفیت است. این تمثیل، برتری کیفی انسان را به زیبایی نشان میدهد، گویی که انسان، عصارهای است که از دل عالم استخراج شده و حقیقت آن را در خود متبلور ساخته است.
آیات قرآن کریم و استثنای اولیا
متن به آیهای از قرآن کریم استناد میکند:
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
ترجمه: بهراستی که انسان در زیان است، مگر کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند.
این آیه نشان میدهد که انسان بهطور کلی در خسران است، مگر اولیا و مؤمنانی که با ایمان و عمل صالح به کمال میرسند. انسان کامل، با رهایی از کثرت عالم، مظهر حق میشود و از زیان کثرت به سوی وحدت الهی سیر میکند.
نقد ملائکه و اثبات اولیا
متن به آیه دیگری از قرآن کریم اشاره میکند:
مَلَائِكَةُ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ… قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ
ترجمه: هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینی قرار میدهم»، گفتند: «آیا کسی را در آن قرار میدهی که در آن فساد کند و خونها بریزد؟»… گفت: «من چیزی میدانم که شما نمیدانید.»
ملائکه، با توجه به کثرت و فساد انسان، توانایی او در مظهر کامل بودن را درک نکردند، اما حق تعالی، با آگاهی از کیفیت وحدت انسان، او را بهعنوان خلیفه و مظهر کامل برگزید. این آیه، برتری کیفی انسان را تأیید میکند و نشان میدهد که خداوند، با علم به حقیقت انسان، او را شایسته خلافت دانسته است.
نقش ناسوت در اثبات اولیا
متن تأکید میکند که عالم ناسوت، بستری برای ظهور اولیای الهی است:
خداوند… ثابت کرد که اولیایی دارد… اگر این ناسوت نبود، چه اثبات میشد؟
ناسوت، مانند صحنهای است که اولیا و انبیا در آن ظهور میکنند و حقیقت وحدت و کمال انسان را آشکار میسازند. بدون ناسوت، این کمال پنهان میماند و عظمت انسان در برابر کثرت عالم به نمایش درنمیآمد.
نقد انسان کامل و ناقص
متن، به نقد مفهوم انسان کامل و ناقص میپردازد:
انسان کامل… شرور ندارد… انسان ناقص… خوبیها را ندارند… پس کدام انسان را میگویید؟
انسان کامل، به دلیل فقدان شرور، از نقص مبراست، اما برخی ممکن است او را به دلیل فقدان برخی صفات (مانند صفات حیوانی) ناقص بدانند. انسان ناقص نیز فاقد خوبیهاست. این نقد، نشاندهنده پیچیدگی تعریف انسان کامل است، اما در نهایت، جامعیت و وحدت انسان کامل، او را از نقصها مبرا میسازد.
جمعبندی و نتیجهگیری
بخش دوازدهم «تمهید القواعد» با تبیین مفهوم مظهر کامل، انسان کامل را بهعنوان کون جامع معرفی میکند که تمامی مراتب وجود را در خود جمع کرده است. این بخش، با پاسخ به اشکالات پیشین، برتری کیفی انسان را بر عالم اثبات میکند. تمایز میان کمیت عالم (کثرت) و کیفیت انسان (وحدت)، محور اصلی استدلال است. آیات قرآن کریم، مانند «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ» و «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»، نشان میدهند که انسان کامل، با ایمان و عمل صالح، از کثرت عالم فراتر رفته و مظهر حق میشود. عالم، گرچه در کمیت وسیع است، به دلیل فقدان وحدت، نمیتواند مظهر کامل باشد. انسان کامل، با عقل، اراده، و اقتدار خود، تمامی مراتب وجود را در بر گرفته و بهعنوان خلیفه الهی، بر عالم سلطه دارد. این تحلیل، با تبیین استدلالهای عرفانی، زمینه را برای کاوشهای عمیقتر در فصول بعدی فراهم میکند.