در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 168

متن درس





تبیین مظهر کامل و کون جامع در عرفان نظری: بازخوانی جلسه هجدهم تمهید القواعد

تبیین مظهر کامل و کون جامع در عرفان نظری: بازخوانی جلسه هجدهم تمهید القواعد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۶۸)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، از برجسته‌ترین آثار عرفان نظری است که با ژرف‌نگری به مفاهیم بنیادین وجود، انسان کامل، و کون جامع می‌پردازد. این نوشتار، با تمرکز بر جلسه هجدهم از شرح این اثر، به تبیین جایگاه انسان به‌عنوان مظهر کامل و مقسم همه عوالم وجودی می‌پردازد. گفتار حاضر، با نگاهی عمیق به تمایز نشئه انسانی از نشئه عنصری و بررسی قواعد حکمت و عرفان، کوشیده است تا مفاهیم را با زبانی روشن و وزین به خواننده عرضه کند. همانند دریایی که امواجش همه ساحل را در بر می‌گیرد، انسان کامل در این دیدگاه، چون آینه‌ای است که همه مراتب وجود را در خود بازمی‌تاباند.

بخش نخست: مفهوم مظهر کامل و کون جامع

در عرفان نظری، مظهر کامل به‌سان خورشیدی است که همه مراتب وجود را در پرتو خود روشن می‌سازد. متن اصلی چنین می‌نگارد:

الْمَظْهَرُ الْكَامِلُ عِبَارَةٌ عَنِ الْكَوْنِ الْجَامِعِ الْحَاصِرِ لِجَمِيعِ الْمَظَاهِرِ التِّي فِي سَائِرِ الْمَرَاتِبِ الْمَوْجُودَةِ فِيهِ.

ترجمه: مظهر کامل، تعبیری است از کون جامع که همه مظاهر موجود در تمامی مراتب وجودی را در بر می‌گیرد.

کون جامع، چونان حقیقتی فراگیر، همه عوالم را، از ناسوت تا لاهوت، در خود جای داده و هیچ مظهری از دایره احاطه‌اش بیرون نیست. این جامعیت، مظهر کامل را از دیگر تعینات متمایز می‌سازد، چنان‌که گویی همه هستی در آینه وجود او منعکس می‌شود.

درنگ: مظهر کامل، به‌عنوان کون جامع، حقیقتی است که همه مراتب وجودی را در بر می‌گیرد و هیچ مظهری از احاطه آن خارج نیست.

بخش دوم: تمایز نشئه انسانی و نشئه عنصری

متن اصلی، با تأکید بر جایگاه انسان، گاه دچار خلط میان نشئه انسانی و نشئه عنصری می‌شود:

هَذَا هُوَ النَّشْئَةُ الْعُنْصُرِيَّةُ الْإِنْسَانِيَّةُ لَا غَيْرُ.

ترجمه: این همان نشئه عنصری انسانی است و جز آن نیست.

اما این یکسان‌انگاری نادرست است، زیرا:

النَّشْئَةُ الْعُنْصُرِيَّةُ مُسَاوِيَةٌ لِلنَّشْئَةِ الْإِنْسَانِيَّةِ لَيْسَتْ، بَلْ هِيَ إِحْدَى نَشْئَاتِ الْإِنْسَانِ.

ترجمه: نشئه عنصری با نشئه انسانی برابر نیست، بلکه یکی از نشئات انسانی است.

نشئه انسانی، چونان دایره‌ای است که همه مراتب وجود، از جمله نشئه عنصری، را در خود جای داده است. نشئه عنصری، تنها قوسی از این دایره است که در عالم ناسوت تحقق می‌یابد. این تمایز، همانند تفاوت میان دریا و موجی است که از آن برمی‌خیزد؛ موج بخشی از دریاست، اما دریا تنها به موج فروکاسته نمی‌شود.

درنگ: نشئه انسانی، مقسم همه نشئات وجودی است و نشئه عنصری تنها یکی از مراتب آن به‌شمار می‌رود.

بخش سوم: جامعیت انسان کامل در همه نشئات

متن بر پیوند انسان کامل با همه نشئات تأکید می‌ورزد:

الْإِنْسَانُ الْكَامِلُ يَتَعَلَّقُ بِجَمِيعِ النَّشْئَاتِ.

ترجمه: انسان کامل به همه نشئات تعلق دارد.

انسان کامل، چونان درختی است که ریشه‌هایش در اعماق ناسوت و شاخه‌هایش در اوج لاهوت گسترده است. او نه‌تنها در نشئه عنصری حضور دارد، بلکه در مراتب عقلی، مثالی، و علمی نیز تحقق می‌یابد. این جامعیت، او را به مقسم همه عوالم بدل می‌سازد، چنان‌که هر مرتبه وجودی در آینه وجودش بازتاب می‌یابد.

درنگ: انسان کامل، به دلیل تعلق به همه نشئات، مقسم همه عوالم وجودی است و در همه مراتب، از ناسوت تا لاهوت، تحقق می‌یابد.

بخش چهارم: قواعد حکمت و عرفان در تبیین فعلیت و استعداد

متن دو قاعده بنیادین را مطرح می‌کند:

قَاعِدَتَانِ فِي الْحِكْمَةِ وَالْعِرْفَانِ: الْعَالِي أَشْرَفُ مِنَ السَّافِلِ، وَالنَّشْئَةُ الْعُنْصُرِيَّةُ أَوْسَعُ مِنَ الْعَالِي مِنْ حَيْثُ الِاسْتِعْدَادِ.

ترجمه: دو قاعده در حکمت و عرفان: عالم عالی اشرف از سافل است، و نشئه عنصری از حیث استعداد اوسع از عالم عالی است.

این دو قاعده، چونان دو بال‌اند که پرواز انسان کامل را در آسمان معرفت ممکن می‌سازند. قاعده نخست، بر شرافت عالم عالی (مانند عقل) به دلیل فعلیت بیشتر تأکید دارد، و قاعده دوم، بر گستردگی استعداد نشئه عنصری دلالت می‌کند. این دو، نه‌تنها با یکدیگر تناقضی ندارند، بلکه مکمل‌اند و در انسان کامل به وحدت می‌رسند.

هَاتَانِ الْقَاعِدَتَانِ لَا تَتَنَاقَضَانِ، بَلْ هُمَا مُتَكَامِلَتَانِ.

ترجمه: این دو قاعده با یکدیگر تناقض ندارند، بلکه مکمل یکدیگرند.

هرگونه تصور تناقض میان این دو قاعده، چونان خطایی است که از سایه‌روشن‌های ذهن ناشی می‌شود. انسان کامل، با جمع میان فعلیت و استعداد، این دو قاعده را در وجود خود متحد می‌سازد.

درنگ: قاعده شرافت عالم عالی از حیث فعلیت و اوسعیت نشئه عنصری از حیث استعداد، مکمل یکدیگرند و در انسان کامل به وحدت می‌رسند.

بخش پنجم: رابطه معکوس فعلیت و استعداد

متن به رابطه معکوس میان فعلیت و استعداد اشاره دارد:

كُلَّمَا زَادَتِ الْفَعْلِيَّةُ قَلَّتِ الِاسْتِعْدَادُ، وَكُلَّمَا زَادَتِ الِاسْتِعْدَادُ قَلَّتِ الْفَعْلِيَّةُ.

ترجمه: هرچه فعلیت بیشتر شود، استعداد کاهش می‌یابد، و هرچه استعداد بیشتر شود، فعلیت کمتر است.

این قاعده، چونان ترازویی است که کفه‌های فعلیت و استعداد را در برابر یکدیگر می‌سنجد. عالم عقل، به دلیل فعلیت بالا، استعداد محدودی دارد، در حالی که نشئه عنصری، به دلیل فقدان فعلیت، چونان زمینی حاصلخیز، آماده پذیرش ظهورات گوناگون است.

متن مثالی ملموس ارائه می‌دهد:

الْإِنْسَانُ الْجَائِعُ لَهُ شَهْوَةٌ، وَالْإِنْسَانُ السَّارِعُ لَا شَهْوَةَ لَهُ.

ترجمه: انسان گرسنه به دلیل فقدان، اشتها (استعداد) دارد، در حالی که انسان سیر به دلیل فعلیت، فاقد اشتها است.

این تمثیل، چونان آیینه‌ای است که رابطه معکوس میان فعلیت و استعداد را به روشنی بازمی‌تاباند. نشئه عنصری، به دلیل فقدان فعلیت، چونان انسانی گرسنه، آماده پذیرش ظهورات جدید است.

درنگ: نشئه عنصری، به دلیل فقدان فعلیت، از حیث استعداد اوسع عالم است، در حالی که عالم عقل، به دلیل فعلیت بالا، استعداد محدودی دارد.

بخش ششم: اوسعیت نشئه عنصری و شرافت انسان

متن بر اوسعیت نشئه عنصری تأکید می‌ورزد:

النَّشْئَةُ الْعُنْصُرِيَّةُ هِيَ أَوْسَعُ الْعَوَالِمِ مِنْ حَيْثُ الِاسْتِعْدَادِ.

ترجمه: نشئه عنصری، وسیع‌ترین عالم از حیث استعداد و قابلیت است.

این اوسعیت، چونان ظرفی است که همه امکانات وجودی را در خود جای می‌دهد، اما به معنای شرافت نیست. انسان، به دلیل جمع میان فعلیت و استعداد، هم اوسع و هم اشرف از همه عوالم است:

الْإِنْسَانُ أَشْرَفُ وَأَوْسَعُ مِنْ جَمِيعِ الْعَوَالِمِ لِأَنَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَ الْفَعْلِيَّةِ وَالِاسْتِعْدَادِ.

ترجمه: انسان به دلیل جمع میان فعلیت و استعداد، هم اشرف و هم اوسع از همه عوالم است.

انسان، چونان گوهری است که درخشش فعلیت و ظرفیت استعداد را در خود متحد ساخته است. این جامعیت، او را از همه عوالم متمایز می‌کند.

درنگ: انسان، با جمع میان فعلیت و استعداد، هم اشرف و هم اوسع از همه عوالم است، در حالی که نشئه عنصری تنها از حیث استعداد اوسع است.

بخش هفتم: وحدت عوالم و نزولات حق

متن بر وحدت عوالم تأکید دارد:

جَمِيعُ الْعَوَالِمِ نُزُولَاتٌ مِنَ الْحَقِّ، وَلَا بَيْگَانَةَ فِي الْعَالَمِ.

ترجمه: همه عوالم نزولات حق‌اند و هیچ بیگانگی در عالم وجود ندارد.

همه عوالم، از عقل تا هیولای اولی، چونان امواجی‌اند که از اقیانوس حق برمی‌خیزند. هیچ حلقه مفقوده‌ای در این سلسله وجود ندارد، و تمایز عوالم تنها به اعتبار اوصاف بینه‌ای است:

الْعَوَالِمُ تَتَمَيَّزُ بِاعْتِبَارِ الْأَوْصَافِ الْبَيْنِيَّةِ.

ترجمه: عوالم به دلیل اوصاف بینه‌ای از یکدیگر متمایز می‌شوند.

عالم مثال، به دلیل داشتن صورت و فقدان ثقل، از عالم ناسوت متمایز است، اما همه این عوالم در سلسله نزولات حق قرار دارند.

درنگ: همه عوالم نزولات حق‌اند و به دلیل اوصاف بینه‌ای از یکدیگر متمایز می‌شوند، اما در سلسله وجود هیچ بیگانگی وجود ندارد.

بخش هشتم: معنای احاطه در کون جامع

متن به معنای احاطه در کون جامع اشاره می‌کند:

الْحَاصِرُ يَعْنِي الْمُحِيطُ، لَا فِي مُقَابِلِ الْمَسَاحَةِ، بَلْ يَشْمَلُهَا.

ترجمه: «حاصر» به معنای محیط است، نه در مقابل مساحت، بلکه شامل آن است.

این احاطه، چونان آغوشی است که همه مظاهر را در خود جای می‌دهد. برخلاف معنای هندسی محیط که در مقابل مساحت قرار می‌گیرد، در عرفان، محیط همه مراتب را در بر می‌گیرد، چنان‌که حق تعالی محیط به کل شیء است.

درنگ: کون جامع، به معنای محیط، همه مظاهر و مراتب وجودی را در بر می‌گیرد، بدون آنکه چیزی از احاطه‌اش بیرون باشد.

بخش نهم: قوس وجودی نشئه عنصری و دایره احاطی نشئه انسانی

متن، نشئه عنصری را قوسی محدود و نشئه انسانی را دایره‌ای فراگیر می‌داند:

النَّشْئَةُ الْعُنْصُرِيَّةُ قَوْسٌ مِنَ الْمِثَالِ إِلَى الْمِثَالِ.

ترجمه: نشئه عنصری قوسی است که از عالم مثال آغاز شده و به عالم مثال بازمی‌گردد.

النَّشْئَةُ الْإِنْسَانِيَّةُ دَائِرَةٌ مُحِيطَةٌ لِجَمِيعِ الْمَظَاهِرِ.

ترجمه: نشئه انسانی دایره‌ای است که همه مظاهر را در بر می‌گیرد.

نشئه عنصری، چونان قوسی است که از عالم مثال به هیولای اولی فرومی‌آید و سپس به‌سوی مثال صعود می‌کند. اما نشئه انسانی، چونان دایره‌ای است که همه مراتب را در بر گرفته و مقید به هیچ قوسی نیست.

درنگ: نشئه عنصری قوسی محدود از مثال تا مثال است، در حالی که نشئه انسانی دایره‌ای فراگیر است که همه مراتب را احاطه می‌کند.

بخش دهم: شامل بودن مظهر سافل بر عالی

متن قاعده‌ای حکمی را مطرح می‌کند:

كُلُّ مَظْهَرٍ سَافِلٍ شَامِلٌ لِلْعَالِي، وَكُلُّ مَرْتَبَةٍ سَافِلَةٍ شَامِلَةٌ لِعَلِيَّاهَا.

ترجمه: هر مظهر سافل شامل عالم عالی است و هر مرتبه سافله شامل مراتب عالی‌تر است.

این قاعده، چونان کلیدی است که راز شمول مظهر سافل بر عالی را می‌گشاید. هیولای اولی، به نحو لا بشرط، شامل عالم عقل است، اما این شمول به معنای اشراف نیست، بلکه به معنای ظهور است.

درنگ: مظهر سافل، به نحو لا بشرط، شامل عالم عالی است، اما این شمول به معنای اشراف نیست، بلکه ظهور مراتب عالی در سافل را نشان می‌دهد.

بخش یازدهم: انسان به‌عنوان مرآت جامعه

متن انسان را مرآت جامع همه حضرات الهی می‌داند:

الْمَظْهَرُ الْكَامِلُ يَصْلُحُ لِأَنْ يَكُونَ مِرْآةً جَامِعَةً لِجَمِيعِ الْحَضَرَاتِ الْإِلَهِيَّةِ وَالْعَوَالِمِ الْكَيَانِيَّةِ.

ترجمه: مظهر کامل شایسته است که مرآت جامعه‌ای برای همه حضرات الهی و عوالم کیانی باشد.

انسان، چونان آیینه‌ای است که همه اسما و صفات الهی و عوالم کیانی را در خود بازمی‌تاباند. این مرآتیت، او را به مقسم همه مراتب بدل می‌سازد.

درنگ: انسان کامل، به‌عنوان مرآت جامعه، همه حضرات الهی و عوالم کیانی را در خود بازمی‌تاباند.

بخش دوازدهم: انموذج خاص و احدیت جمع‌الجمع

متن بر لزوم انموذج خاص برای انسان تأکید دارد:

يَجِبُ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَنْمُوذَجٌ خَاصٌّ بِهِ، أَيْ لَا بِشَرْطٍ.

ترجمه: انسان باید دارای انموذج خاص باشد، یعنی شامل همه مراتب به نحو لا بشرط.

انموذج خاص، نه به معنای وصله‌پینه مراتب، بلکه حقیقتی است که همه مراتب را به نحو لا بشرط در بر می‌گیرد. انسان، چونان مقسمی است که همه مراتب، از جماد تا عقل، را در خود جمع کرده است.

متن همچنین به مقام احدیت جمع‌الجمع اشاره دارد:

وَمَعَ ذَلِكَ يَكُونُ لَهُ أَحَدِيَّةُ جَمْعِ الْجَمْعِ التِّي بِهَا يَصْلُحُ لِلْمِرْآتِيَّةِ لِحَضْرَةِ الْوَاحِدِيَّةِ.

ترجمه: انسان کامل، علاوه بر جامعیت مراتب، باید مظهر احدیت جمع‌الجمع باشد تا شایسته مرآت حضرات وحدت حقیقی گردد.

احدیت جمع‌الجمع، چونان قله‌ای است که انسان کامل بر آن ایستاده و همه مراتب وجود را در خود متحد می‌سازد.

درنگ: انموذج خاص انسان، به معنای لا بشرط، همه مراتب را در بر می‌گیرد، و احدیت جمع‌الجمع او را شایسته مرآت حضرات الهی می‌سازد.

بخش سیزدهم: نزول و صعود انسان کامل

متن به آیه‌ای از قرآن کریم اشاره می‌کند:

ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ

ترجمه: سپس نزدیک شد و فرو آمد (سوره نجم، آیه ۸).

این آیه، چونان کلیدی است که راز نزول و صعود انسان کامل را می‌گشاید. انسان کامل، توانایی نزول از عالم عقل به نشئه ناسوتی و صعود به حضرات الهی را دارد. این توانایی، او را از دیگر موجودات متمایز می‌سازد.

بخش چهاردهم: امارت انسان کامل

متن به امارت انسان کامل اشاره دارد:

أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ هُوَ أَمِيرُ الْكَافِرِينَ أَيْضًا، لَكِنْ لَا يَقْبَلُونَهُ.

ترجمه: انسان کامل، به دلیل جامعیت، بر همه موجودات، حتی کافران، امارت دارد، گرچه آن‌ها این امارت را نمی‌پذیرند.

این امارت، چونان سلطانی است که بر همه مراتب وجودی حکم می‌راند، اما پذیرش آن به استعداد مظاهر بستگی دارد.

درنگ: انسان کامل، به دلیل جامعیت، بر همه مراتب وجود امارت دارد، اما پذیرش این امارت به استعداد مظاهر وابسته است.

بخش پانزدهم: نشئه عنصری به‌عنوان آخر تنزلات

متن نشئه عنصری را پایین‌ترین مرتبه می‌داند:

النَّشْئَةُ الْعُنْصُرِيَّةُ آخِرُ تَنَزُّلَاتِ الْمَظَاهِرِ الْوَاقِعَةِ فِي آخِرِ تَنَزُّلَاتِ الْمَرَاتِبِ.

ترجمه: نشئه عنصری پایین‌ترین مرتبه ظهورات و مراتب وجودی است که به هیولای اولی ختم می‌شود.

هیولای اولی، چونان ته‌نشین وجود است که فاقد هرگونه فعلیت بوده و تنها ظرف استعداد محض است.

درنگ: نشئه عنصری، به‌عنوان آخر تنزلات، ظرف استعداد محض است و به هیولای اولی ختم می‌شود.

بخش شانزدهم: انسان به‌عنوان مقسم عوالم

متن انسان را مقسم همه عوالم می‌داند:

الْإِنْسَانُ مُقَسِّمٌ لِجَمِيعِ الْعَوَالِمِ.

ترجمه: انسان، به‌عنوان مقسم، همه عوالم را در بر می‌گیرد.

انسان، چونان کلمه‌ای است که همه اسما و افعال را در خود جمع کرده و مقسم همه عوالم است. او همه مراتب را در خود متحد می‌سازد.

درنگ: انسان، به‌عنوان مقسم، همه عوالم را در بر گرفته و ظهورات آن‌ها از او نشأت می‌گیرد.

بخش هفدهم: تمایز انسان از موجودات جزئی

متن به تمایز انسان از موجودات جزئی اشاره دارد:

لِكُلِّ فَرْدٍ مِنْ أَفْرَادِ الْمَظَاهِرِ الْجُزْئِيَّةِ مَرْتَبَةٌ خَاصَّةٌ لَا يَظْهَرُ فِي مَرْتَبَةٍ أُخْرَى.

ترجمه: هر فرد از مظاهر جزئی مرتبه خاصی دارد و در مرتبه دیگر ظهور نمی‌یابد.

موجودات جزئی، چونان پرندگانی‌اند که در شاخه‌ای خاص از درخت وجود آشیان دارند، اما انسان کامل، چونان درختی است که همه شاخه‌ها را در خود جای داده و در همه مراتب ظهور می‌یابد.

درنگ: انسان کامل، برخلاف موجودات جزئی که به مرتبه‌ای خاص محدودند، در همه مراتب وجودی تحقق می‌یابد.

جمع‌بندی

جلسه هجدهم از «تمهید القواعد» با تبیین جایگاه انسان به‌عنوان مظهر کامل و کون جامع، دریچه‌ای به سوی فهم ژرف عرفان نظری گشوده است. انسان، به‌عنوان مقسم همه عوالم، همه مراتب وجودی را، از ناسوت تا لاهوت، در خود جمع کرده و مرآت جامعی برای حضرات الهی است. تمایز میان نشئه انسانی و نشئه عنصری، رفع خلط‌های مفهومی، و تبیین قواعد حکمت و عرفان، نشان‌دهنده عمق این اثر در فهم جایگاه انسان در سلسله وجود است. آیات قرآن کریم، چونان مشعل‌هایی، راه را در این مسیر روشن می‌سازند، و انسان کامل را چونان قله‌ای نشان می‌دهند که همه مراتب را در خود متحد کرده است.

با نظارت صادق خادمی