در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 172

متن درس





تحلیل و تبیین عرفانی تمهید القواعد (جلسه 172)

تحلیل و تبیین عرفانی تمهید القواعد: جایگاه انسان کامل و کون جامع در عرفان نظری

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۷۲)

دیباچه: درآمدی بر عرفان نظری و جایگاه انسان در تمهید القواعد

کتاب «تمهید القواعد»، اثر صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، یکی از متون بنیادین در عرفان نظری است که با ژرف‌نگری به مسائل پیچیده وجود، انسان کامل، کون جامع و علم الهی می‌پردازد. این اثر، با تبیین مفاهیم عمیق عرفانی، انسان را به‌عنوان مرآت تمامی اسما و صفات الهی معرفی می‌کند و نقش او را در ادراک حقیقت وجود برجسته می‌سازد. در این نوشتار، با تمرکز بر جلسه‌ای از شرح این کتاب، به بررسی اشکال و پاسخ‌های مطرح‌شده درباره صلاحیت عقل اول و انسان کامل به‌عنوان مظهر تام پرداخته می‌شود. این بررسی، با حفظ تمامی جزئیات متن اصلی و تحلیل‌های تکمیلی، به زبانی فصیح و متناسب با فضای علمی ارائه می‌گردد تا دریچه‌ای به سوی فهم عمیق‌تر عرفان نظری گشوده شود.

بخش نخست: اشکال و پاسخ در باب صلاحیت مظهر تام

ماهیت اشکال و پاسخ در تمهید القواعد

اشکال مطرح‌شده در این بخش از کتاب «تمهید القواعد» به صلاحیت عقل اول در برابر انسان به‌عنوان مظهر تام الهی می‌پردازد. این پرسش، برخلاف برخی مباحث صرفاً ذهنی، از عمق و تأثیر عینی برخوردار است و با سؤالی دقیق و پاسخی عمیق همراه است. متن اصلی اشکال را این‌گونه صورت‌بندی می‌کند:

فَإِنْ قِيلَ: الْعَقْلُ الْأَوَّلُ لَا يَصْلُحُ أَنْ يَكُونَ مَظْهَرًا تَامًّا لِأَنَّ تَعَيُّنَهُ خَاصٌّ، فَإِنَّهُ مُجَرَّدٌ فَقَطْ.

اگر گفته شود: عقل اول صلاحیت ندارد که مظهر تام باشد، زیرا تعین آن خاص است و تنها مجرد است.

این اشکال بر این مبنا استوار است که عقل اول، به دلیل تجرد و تعین خاص خود، نمی‌تواند تمامی اسما و صفات الهی را به‌صورت جامع منعکس کند. در پاسخ، ماتن تأکید می‌کند که تنها کون جامع، که انسان کامل را در بر می‌گیرد، صلاحیت این مقام را دارد:

إِنَّمَا يَصْلُحُ الْكَوْنُ الْجَامِعُ.

تنها کون جامع صلاحیت دارد.

درنگ: اشکال و پاسخ درباره صلاحیت عقل اول و انسان به‌عنوان مظهر تام، پرسشی بنیادین در عرفان نظری است که با آیه وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (بقره: ۳۱، «و به آدم همه نام‌ها را آموخت») هم‌خوانی دارد. این آیه بر جامعیت انسان در دریافت تمامی اسما تأکید می‌کند.

این پاسخ، انسان را به‌عنوان کون جامع معرفی می‌کند که قادر است تمامی مراتب وجود، از جمله اسما و صفات کمالی و تنقیصی، را در خود جمع کند. این مفهوم با آیه لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (تین: ۴، «به‌راستی انسان را در نیکوترین قوام آفریدیم») هم‌راستاست، که بر جایگاه بی‌همتای انسان در نظام آفرینش تأکید دارد.

نقد صورت‌بندی سؤال

یکی از نکات برجسته در این بحث، نقد صورت‌بندی سؤال است. متن اصلی، در طرح اشکال، از اصطلاح «اکمل» (کامل‌تر) به جای «تمام» (جامع) استفاده کرده که به ابهام منجر شده است:

وَفِي الْإِنْسَانِ الْكَامِلِ مِثَالُ ذَلِكَ عَلَى الْوَجْهِ الْأَكْمَلِ.

و در انسان کامل، مثالی از آن به کامل‌ترین وجه وجود دارد.

استفاده از «اکمل» به جای «تمام» دقت سؤال را کاهش داده، زیرا اِکمال به معنای برتری نسبی است و لزوماً جامعیت را نشان نمی‌دهد. سؤال باید این‌گونه اصلاح شود که عقل اول فاقد تمامیت است، درحالی‌که انسان به دلیل جامعیتش صلاحیت مظهر تام بودن را دارد. این نقد، اهمیت دقت در اصطلاحات عرفانی را نشان می‌دهد، زیرا واژگان در این حوزه بار معنایی عمیقی دارند.

درنگ: نقد صورت‌بندی سؤال نشان‌دهنده اهمیت دقت در اصطلاحات عرفانی است. استفاده از «اکمل» به جای «تمام» ابهام ایجاد کرده و سؤال را از وضوح دور ساخته است.

پاسخ ماتن و تحلیل آن

ماتن در پاسخ به اشکال، عقل اول را به دلیل تعین خاص (تجرد) فاقد صلاحیت مظهر تام بودن می‌داند و کون جامع را به‌عنوان تنها مرآت شایسته معرفی می‌کند. این پاسخ با تبیین نقش انسان کامل، که تمامی مراتب وجود را در بر می‌گیرد، تکمیل می‌شود. متن اصلی در این باره می‌فرماید:

قُلْنَا: إِذْ أَنَّ حَقِيقَةَ السَّارِيَةَ غَيْرُ مُدْرَكَةٍ فِي كُلِّ الْمَرَاتِبِ، بَلْ فِي بَعْضِ الْمَرَاتِبِ.

گفتیم: زیرا حقیقت جاری در تمامی مراتب ادراک نمی‌شود، بلکه در برخی مراتب است.

این پاسخ بر این نکته تأکید دارد که حقیقت الهی در تمامی مراتب به‌صورت یکسان متجلی نمی‌شود. انسان کامل، به‌عنوان کون جامع، تمامی اسما و صفات را در خود جمع می‌کند، درحالی‌که عقل اول به دلیل محدودیت در تجرد، این جامعیت را ندارد. این مفهوم با آیه هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ (حدید: ۴، «او با شماست هر کجا که باشید») هم‌خوانی دارد، که حضور جامع حق را در تمامی مراتب وجود نشان می‌دهد.

بخش دوم: نقد جامعیت انسان و پاسخ‌های ماتن

اشکال به جامعیت انسان

اشکال دیگری که در متن مطرح شده، به جامعیت انسان، چه کامل و چه عادی، بازمی‌گردد. این اشکال بیان می‌کند که انسان کامل فاقد اسمای تنقیصی است و انسان عادی نیز تمامی اسما را در بر نمی‌گیرد:

فَإِنَّ الْكَامِلِينَ لَيْسُوا مَظْهَرَ أَسْمَاءِ التَّنْقِيصِ، وَالْعَادِيُّونَ لَيْسُوا مَظْهَرَ جَمِيعِ الْأَسْمَاءِ.

زیرا کاملان مظهر اسمای تنقیصی نیستند و عادیان مظهر تمامی اسما نیستند.

ماتن در پاسخ، با تأکید بر کون جامع، این اشکال را دفع می‌کند. کون جامع، به‌عنوان مرآت تام، تمامی اسما و صفات، چه کمالی و چه تنقیصی، را در بر می‌گیرد:

فَإِنَّ الْحَقِيقَةَ تُدْرَكُ فِي بَعْضِ الْمَرَاتِبِ كَمَا هُوَ الْمُشَاهَدُ، فَيَكُونُ إِدْرَاكُ بَعْضِ الْأَسْمَاءِ غَيْبِيًّا.

حقیقت در برخی مراتب ادراک می‌شود، چنان‌که مشاهده شده است، پس ادراک برخی اسما به‌صورت غیبی است.

این پاسخ نشان می‌دهد که کون جامع، که شامل تمامی افراد انسانی است، قادر به انعکاس تمامی اسما و صفات است. انسان کامل، به‌عنوان مظهر تام، تمامی این اسما را در خود جمع می‌کند، درحالی‌که افراد عادی به دلیل محدودیت‌هایشان، تنها بخشی از این اسما را متجلی می‌سازند.

درنگ: کون جامع، به‌عنوان مرآت تام، تمامی اسما و صفات الهی را در بر می‌گیرد و اشکال به جامعیت انسان را با تأکید بر نقش محوری انسان کامل دفع می‌کند.

نقص شارح در تبیین ادراک تفصیلی

شارح در تبیین ادراک تفصیلی، که به مظاهر عقل، مثال و ناسوت پرداخته، نتوانسته نقش محوری انسان را به‌خوبی منتقل کند. ماتن، با تأکید بر عبارت فِيهِ («در او»، یعنی انسان)، نقش انسان را در هر دو نوع ادراک (اجمالی و تفصیلی) برجسته می‌کند:

فَلَيْسَتْ مِرْآتِيَّةُ الْكَوْنِ الْجَامِعِ لِصُورَةٍ جَامِعَةٍ.

پس مرآتیت کون جامع برای صورتی جامع نیست.

این بیان نشان می‌دهد که کون جامع، به‌عنوان حقیقت وجودی انسان، تمامی مراتب را در خود جمع می‌کند، اما شارح در تبیین ادراک تفصیلی، با تمرکز بر مظاهر به جای انسان، از وضوح لازم برخوردار نبوده است.

بخش سوم: علم الهی و ادراک وحدانی

دو نوع روایت الهی در کون جامع

ماتن بیان می‌کند که حق تعالی خود را به واسطه کون جامع در دو حالت روایت می‌کند: ظاهراً (به‌صورت اجمالی) و مظهراً (به‌صورت تفصیلی). ادراک اجمالی در کون جامع، که انسان کامل را شامل می‌شود، به‌صورت غیبی و جمع‌الجمع است، درحالی‌که ادراک تفصیلی در مظاهر (عقل، مثال، ناسوت) به‌صورت تفرقی تحقق می‌یابد. این تمایز با آیه هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ (حدید: ۴، «او با شماست هر کجا که باشید») هم‌خوانی دارد.

بااین‌حال، این تقسیم‌بندی با نقدی اساسی مواجه است: ادراک اجمالی فاقد عینیت و تفصیل است، و ادراک تفصیلی، هرچند عینی است، تفرقی است و وحدت ندارد. این نقصان نشان‌دهنده محدودیت‌های تقسیم‌بندی علم الهی به اجمالی و تفصیلی است.

درنگ: تقسیم‌بندی علم الهی به اجمالی و تفصیلی ناقص است، زیرا علم حق لایتناهی است و تفرق و اجمال در آن راه ندارد. این دیدگاه با آیه لَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا (انعام: ۵۹، «هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر اینکه او آن را می‌داند») هم‌راستاست.

کون جامع و انسان کامل: وحدت یا تمایز؟

کون جامع، به‌عنوان حقیقت وجودی که تمامی مراتب را در بر می‌گیرد، اشمل از انسان کامل است، اما با تمامی افراد انسانی، چه کامل و چه ناقص، متحد است. این اتحاد با مفهوم معیت قیومیه تبیین می‌شود، که در آن انسان کامل به‌عنوان مظهر تام، تمامی اسما را در خود جمع می‌کند. متن اصلی در این باره می‌فرماید:

فَإِنَّ الْكَوْنَ الْجَامِعَ مُتَّحِدٌ مَعَ جَمِيعِ الْأَفْرَادِ.

کون جامع با تمامی افراد متحد است.

این اتحاد، تعدد و تفرق را نفی می‌کند و انسان را به‌عنوان مرآت واحد حق معرفی می‌کند. انسان کامل، با قرب به کون جامع، تمامی اسما را متجلی می‌سازد، درحالی‌که افراد عادی به دلیل محدودیت‌هایشان، تنها بخشی از این اسما را منعکس می‌کنند.

علم الهی به‌عنوان ظهور وحدانی

علم الهی، برخلاف علم حصولی، حضوری و وحدانی است و تمامی هستی را به‌صورت یکپارچه در بر می‌گیرد. این علم، به‌مثابه انفجاری نورانی، تمامی تمایزات ذهنی مانند اجمال، تفرق، ظهور و مظهر را محو می‌کند. این دیدگاه با آیه كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (الرحمن: ۲۹، «هر روز او در کاری است») هم‌خوانی دارد، که بر پویایی و جامعیت ظهورات الهی تأکید می‌کند.

این مفهوم، علم الهی را فراتر از تقسیم‌بندی‌های سنتی قرار می‌دهد و آن را به‌عنوان حقیقتی لایتناهی معرفی می‌کند که تمامی مراتب وجود را در بر می‌گیرد.

بخش چهارم: ولایت، قرب و محدودیت‌های ناسوتی

ولایت و قرب به حق

ولایت اولیای الهی به قدر قرب و کمال آن‌ها نسبت به حق است، نه صرفاً به دلیل مقام ظاهری. اولیا، به‌ویژه پیامبر و ائمه، به دلیل معیت قیومیه با کون جامع، علم حضوری به تمامی موجودات دارند. این مفهوم با آیه النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (احزاب: ۶، «پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است») هم‌راستاست.

این قرب، که از معرفت و نزدیکی به حق ناشی می‌شود، اولیا را به مرتبه‌ای می‌رساند که علم آن‌ها مشابه علم الهی، حضوری و فراگیر است.

درنگ: ولایت اولیای الهی، به دلیل قرب به حق، آن‌ها را به علم حضوری مشابه علم الهی می‌رساند، که تمامی موجودات را در بر می‌گیرد.

نقصان ظرف ناسوتی و تأثیر غفلت

ظرف ناسوتی، به دلیل نقصان ذاتی و غفلت، مانع از تحقق کامل معرفت الهی می‌شود. غفلت، که در متن به‌صورت تمثیلی به «نخود غفلت» تعبیر شده، انسان را از درک کامل حقیقت الهی بازمی‌دارد. این محدودیت با آیه وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ (نمل: ۱۴، «و آن را انکار کردند درحالی‌که نفوسشان به آن یقین داشت») هم‌خوانی دارد.

این غفلت، مانند پرده‌ای است که نور حقیقت را می‌پوشاند و انسان را در تاریکی جهل نگه می‌دارد. تنها با رفع این پرده، انسان می‌تواند به معرفت کامل دست یابد.

عرفان و انفجار معرفتی

معرفت الهی، به‌مثابه انفجاری نورانی، تمامی تمایزات ذهنی را محو می‌کند و وحدت وجود را آشکار می‌سازد. این دیدگاه با آیه يَوْمَ تَكُونُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ (قارعه: ۴، «روزی که مردم مانند پروانه‌های پراکنده خواهند بود») هم‌خوانی دارد، که بر تحول کامل و انفجاری در قیامت تأکید می‌کند.

این انفجار معرفتی، انسان را از محدودیت‌های ناسوتی رها می‌سازد و او را به سوی وحدت با حق هدایت می‌کند.

بخش پنجم: نقد تقسیم‌بندی‌های فلسفی و عرفانی

نقد قوس‌های صعود و نزول

تقسیم‌بندی وجود به قوس‌های صعود و نزول، ذهنی و غیرواقعی است، زیرا علم الهی لایتناهی و غیرقابل تقسیم است. این نقد، محدودیت‌های تقسیم‌بندی‌های فلسفی را نشان می‌دهد که نمی‌توانند جامعیت علم الهی را تبیین کنند. علم حق، که تمامی هستی را به‌صورت وحدانی در بر می‌گیرد، نیازی به چنین تقسیم‌بندی‌هایی ندارد.

این دیدگاه، مانند نوری است که تمامی زوایای تاریک را روشن می‌کند و هیچ سایه‌ای از تفرق و اجمال باقی نمی‌گذارد.

درنگ: تقسیم‌بندی وجود به قوس‌های صعود و نزول، ذهنی و غیرواقعی است و نمی‌تواند جامعیت علم الهی را تبیین کند.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

کتاب «تمهید القواعد» صائن‌الدین ترکه اصفهانی، با بررسی اشکال بنیادین درباره صلاحیت عقل اول و انسان به‌عنوان مظهر تام، جایگاه محوری انسان را در ادراک الهی تبیین می‌کند. ماتن با معرفی کون جامع به‌عنوان مرآت تمامی اسما و صفات، اشکال را دفع می‌کند، اما شارح در تبیین ادراک تفصیلی دچار قصور شده است. نقد تقسیم‌بندی علم الهی به اجمالی و تفصیلی، عمق دیدگاه عرفانی متن را نشان می‌دهد که علم حق را لایتناهی و غیرقابل تقسیم می‌داند. انسان، به‌عنوان کون جامع، محور تمامی ادراکات الهی است، و اولیای الهی به دلیل قرب به حق، این جامعیت را در علم حضوری خود متجلی می‌کنند. نقصان ظرف ناسوتی و تأثیر غفلت، مانع از درک کامل این حقیقت می‌شود، اما معرفت عرفانی، به‌مثابه انفجاری نورانی، تمامی تمایزات ذهنی را محو می‌کند و وحدت وجود را آشکار می‌سازد.

این نوشتار، با تکیه بر آیات قرآن کریم و تبیین‌های عرفانی، نشان داد که انسان کامل، به‌عنوان مظهر تام، پلی است میان حق و خلق، و علم الهی، چون دریایی بی‌کران، تمامی هستی را در بر می‌گیرد. این دیدگاه، نه‌تنها به فهم عمیق‌تر عرفان نظری یاری می‌رساند، بلکه انسان را به تأمل در جایگاه بی‌همتای خود در نظام آفرینش دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی