در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 178

متن درس





انسان کامل: مظهر جامع اسما و صفات الهی در تمهید القواعد

انسان کامل: مظهر جامع اسما و صفات الهی در تمهید القواعد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۷۸)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر جاودان صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، چونان گوهری درخشان در آسمان عرفان نظری می‌درخشد. این اثر، با ژرف‌نگری در مسائل فلسفی و عرفانی، جایگاه انسان را به‌مثابه مظهر جامع اسما و صفات الهی تبیین می‌کند. در این نوشتار، که برگرفته از تدریس جلسه صد و هفتاد و هشتم این کتاب است، به کاوش در مفهوم انسان کامل و مقام جمع او در برابر عوالم و نشئات وجودی پرداخته‌ایم. این بازنویسی، با نگاهی به متن اصلی و تحلیل‌های عمیق، تلاش دارد تا مفاهیم پیچیده عرفانی را با زبانی روشن و وزین به خوانندگان عرضه کند، گویی رودی زلال که از سرچشمه حکمت جاری شده و به دریای معرفت می‌پیوندد.

بخش نخست: اعتدال ترکیبی و جایگاه انسان در نظام هستی

اعتدال ترکیبی: زمینه‌ساز قوای نفسانی

انسان، به دلیل اعتدال ترکیبی که منتهای تراکیب وجودی است، توانایی پذیرش قوای نفسانی از جانب نفس مجرد را داراست. این اعتدال، انسان را به جایگاهی رفیع می‌رساند که تمامی مراتب وجودی، از مادیت تا تجرد، در او گرد می‌آیند. این ویژگی، انسان را به مظهر جامع اسما و صفات الهی بدل می‌سازد، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (تین: ۴)؛ «به‌راستی انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم». این آیه، گواهی است بر کمال خلقت انسان که در اعتدال ترکیبی او متجلی است.

متن اصلی «تمهید القواعد» در این باره چنین می‌فرماید:


ولا شك أن المبادئ المتكثرة يمتنع أن تكون مصدراً لهذه الأفعال من حيث هي متكثرة


«بی‌تردید، مبادی متکثره نمی‌توانند از آن حیث که متکثره‌اند، مصدر این افعال باشند.»

این عبارت نشان می‌دهد که کثرت محض، بدون وحدت، نمی‌تواند مبدأ افعال کمالی باشد. انسان، با اعتدال ترکیبی خود، کثرت و وحدت را در هم می‌آمیزد و به جایگاهی می‌رسد که تمامی قوا و مراتب وجودی در او متحد می‌شوند.

درنگ: اعتدال ترکیبی انسان، که از پیوند ماده و تجرد ناشی می‌شود، او را به مظهر جامع اسما و صفات الهی تبدیل می‌کند، جایگاهی که هیچ موجود دیگری بدان دست نمی‌یابد.

نقش نفس مجرد در تحقق مقام جمع

نفس مجرد انسانی، به‌مثابه روحی الهی، قوای وجودی را در انسان به کمال می‌رساند. این نفس، با افاضه قوا، انسان را به جایگاهی می‌رساند که تمامی مراتب وجودی، از مادیت تا تجرد، در او متجلی می‌شوند. این جامعیت، انسان را از سایر عوالم، که یا در وحدت بسیط عقل گرفتارند یا در کثرت متفرق ناسوت، متمایز می‌سازد.

بخش دوم: تمایز انسان از عوالم دیگر

فقدان مقام جمع در عوالم عقل و ناسوت

عوالم دیگر، از جمله عالم اعیان ثابته، عالم عقل، و عالم ناسوت، فاقد مقام جمع‌اند. عالم عقل، به دلیل وحدت بسیط خود، از تنزل به مراتب مادون ناتوان است و عالم ناسوت، به دلیل کثرت محض، از دستیابی به وحدت بازمی‌ماند. انسان، اما، چونان آیینه‌ای است که تمامی مراتب وجودی را در خود بازمی‌تاباند، بی‌آنکه در دام وحدت بسیط یا کثرت متفرق گرفتار شود.

متن اصلی چنین می‌فرماید:


كما أنه من الممتنع أن يحصل من كليات تلك العناصر مركبات حقيقية


«همچنان‌که محال است از کلیات آن عناصر، ترکیبات حقیقی حاصل شود.»

این عبارت بر این نکته تأکید دارد که کلیات عناصر، بدون انفعال و ادغام، نمی‌توانند به ترکیب حقیقی دست یابند. انسان، اما، با وحدت نفسی خود، این محدودیت را پشت سر می‌گذارد.

درنگ: عالم عقل و ناسوت، به دلیل محدودیت‌های وحدت بسیط و کثرت متفرق، از دستیابی به مقام جمع عاجزند، در حالی که انسان، با وحدت ترکیبی، این مقام را محقق می‌سازد.

رفع موانع وحدت و کثرت در انسان

انسان، به دلیل لا بشرطی بودن، از موانع وحدت و کثرت آزاد است. او نه در وحدت بسیط عقل محصور می‌شود و نه در کثرت ناسوت پراکنده می‌گردد. این آزادی، انسان را به جایگاهی می‌رساند که تمامی مراتب وجودی را در خود جمع می‌کند، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (بقره: ۳۱)؛ «و به آدم همه نام‌ها را آموخت». این آیه، بر جامعیت انسان در دریافت تمامی اسما و صفات الهی گواهی می‌دهد.

بخش سوم: انسان به‌مثابه کون جامع

وحدت نفسی و جامعیت انسان

انسان، به‌مثابه کون جامع، تمامی افراد و مراتب وجودی را در خود متحد می‌سازد، بی‌آنکه مانند عالم دچار تشتت شود. این وحدت، نه کلی طبیعی است، مانند آنچه در فلسفه افلاطونی مطرح می‌شود، و نه کلی اعتباری، بلکه وحدتی نفسی است که تمامی ظهورات را در بر می‌گیرد. انسان، چونان درختی است که ریشه در اعماق هستی دارد و شاخسار آن تمامی مراتب وجودی را در بر می‌گیرد.

متن اصلی در این باره می‌فرماید:


ولا شك أن الإنسان في حالة واحدة له الجمعية


«بی‌تردید، انسان در یک حالت واحده، دارای جامعیت است.»

این جامعیت، انسان را از افراد متفرق، مانند زید، عمر، و بکر، متمایز می‌سازد، زیرا انسان حقیقتی واحد است که تمامی این افراد را به قدر قرب و بعد به خود در بر می‌گیرد.

درنگ: انسان، به‌مثابه کون جامع، تمامی مراتب وجودی را در وحدت نفسی خود جمع می‌کند، بی‌آنکه در دام تشتت یا کثرت محض گرفتار شود.

استقلال انسان در مظهریت جامع

انسان، به دلیل اشتمال بر تمامی جزئیات مظاهر و ظهور جمعیه الهی، از عالم مستغنی است. او، چونان خورشیدی است که نور خود را بی‌نیاز از دیگران به همه‌سو می‌تاباند. این استقلال، جایگاه انسان را به‌مثابه مظهر اتم اسما و صفات الهی تأیید می‌کند، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:
إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (بقره: ۳۰)؛ «من در زمین خلیفه‌ای قرار می‌دهم».

بخش چهارم: نقد نسبت‌های نادرست به عالم

نقد نسبت دادن مقام جمع به عالم

برخی ممکن است ادعا کنند که عالم دارای مقام جمع است، اما این مقام در حقیقت به انسان تعلق دارد. عالم، به‌خودی‌خود، فاقد وحدت ترکیبی است و هرگونه وحدت در آن، از طریق انسان محقق می‌شود. این وابستگی، ناتوانی ذاتی عالم در دستیابی به مقام جمع را نشان می‌دهد، گویی عالم بدنی است که حیاتش از روح انسانی سرچشمه می‌گیرد.

متن اصلی چنین می‌فرماید:


فإن قيل إنما يمتنع بروز تلك الوحدة لها لو لم تكن الأمزجة داخلة في العالم الكبير


«اگر گفته شود که امتناع بروز آن وحدت برای مبادی، به این دلیل است که مزاج‌ها در عالم کبیر داخل نشده‌اند.»

این عبارت، بر خطای نسبت دادن مقام جمع به عالم تأکید دارد، زیرا این مقام تنها از طریق انسان محقق می‌شود.

درنگ: مقام جمع، مختص انسان است و نسبت دادن آن به عالم، خطایی منطقی است، زیرا عالم بدون انسان فاقد وحدت ترکیبی است.

ناتوانی عالم در دارا بودن نفس ناطقه

عالم، برخلاف انسان، فاقد نفس ناطقه کلی و جزئی، اعضا، و قوای ادراکی مانند عقل، حافظه، و استعداد است. انسان، به دلیل دارا بودن این قوا، از عالم متمایز است و به جایگاهی می‌رسد که تمامی مراتب وجودی را در خود جمع می‌کند.

بخش پنجم: اصول عرفانی و نقد روش‌های غیرعلمی

لزوم برهان و دیانت در عرفان

عرفان، به‌مثابه علمی ریشه‌دار، باید بر برهان و دیانت استوار باشد. هر سخنی که با این دو اصل سازگار نباشد، به خرافه بدل می‌شود. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (بقره: ۱۱۱)؛ «بگو دلیل خود را بیاورید اگر راست می‌گویید». این آیه، بر لزوم استدلال در عرفان تأکید دارد.

متن اصلی در این باره می‌فرماید:


نحن قد بينا في العلوم الحقيقية الأصلية


«ما در علوم حقیقی اصلی بیان کرده‌ایم.»

این ارجاع، نشان‌دهنده استحکام استدلالی متن است که به جای تکیه بر شهرت یا خرافه، به علوم حقیقی ارجاع می‌دهد.

درنگ: عرفان باید بر برهان و دیانت استوار باشد و از اصول اغنایی، مانند شهرت یا خرافه، به‌دور باشد.

نقد شارح در استفاده از اصطلاح اغنایی

شارح، به‌اشتباه، از اصطلاح اغنایی به جای اصول موضوعی استفاده کرده است. اصول موضوعی، که بر برهان استوارند، از اصول اغنایی، که مبتنی بر شهرت یا اجبار اجتماعی‌اند، متمایزند. این خطا، ناشی از عدم دقت در تمایز این دو مفهوم است.

بخش ششم: ترکیب حقیقی و نقش انفعال

امتناع ترکیب حقیقی از کلیات عناصر

از کلیات عناصر، مانند آب، خاک، و آتش، بدون انفعال و ادغام، ترکیب حقیقی حاصل نمی‌شود. ترکیب حقیقی، که مولد موجودی جدید است، نیازمند انفعال متقابل عناصر است. به عنوان مثال، آب و خاک با انفعال، گل را تولید می‌کنند که ترکیبی حقیقی است، برخلاف ترکیبات اعتباری، مانند اجتماع نخود و لوبیا، که مولد نیستند.

متن اصلی چنین می‌فرماید:


فإنه لا يمكن أن يقع فيها على كليتها تفاعل الكيفيات المتضادة


«زیرا محال است که در کلیات عناصر، تفاعل کیفیات متضاده رخ دهد.»

این عبارت، بر ضرورت انفعال برای تحقق ترکیب حقیقی تأکید دارد.

درنگ: ترکیب حقیقی، که مولد موجودی جدید است، تنها با انفعال متقابل عناصر محقق می‌شود، چه در کلیات و چه در جزئیات.

تمایز ترکیب حقیقی و اعتباری

ترکیب حقیقی، مولد موجودی جدید است، در حالی که ترکیب اعتباری فاقد تولید است. این تمایز، در طبیعیات، مبنای تحلیل تراکیب است. به عنوان مثال، ترکیب آب و خاک که گل را تولید می‌کند، حقیقی است، اما اجتماع نخود و لوبیا، که ثالثی تولید نمی‌کند، اعتباری است.

بخش هفتم: وحدت مزاجی و نقش انسان

فقدان وحدت مزاجی در کلیات عناصر

کلیات عناصر، مانند خاک با یبوست و آب با رطوبت، فاقد وحدت مزاجی‌اند. انسان، اما، تمامی مزاجات را به‌صورت متحد در خود جمع می‌کند و به وحدتی نفسی می‌رسد که او را به مظهر جامع تبدیل می‌سازد.

متن اصلی در این باره می‌فرماید:


وذلك لأن كليات العناصر ليس لها وحدة مزاجية


«زیرا کلیات عناصر وحدت مزاجی ندارند.»

این عبارت، بر تمایز انسان از سایر موجودات به دلیل وحدت مزاجی تأکید دارد.

درنگ: انسان، با وحدت مزاجی متعدد، تمامی مزاجات را در خود جمع می‌کند و به مظهر جامع اسما و صفات الهی بدل می‌شود.

کثرت مزاجی و وحدت نفسی

انسان، علاوه بر وحدت مزاجی، کثرت مزاجی را نیز در خود جمع کرده و به وحدتی واحد می‌رساند. این ویژگی، انسان را از سایر موجودات، که هر یک مزاجی خاص دارند، متمایز می‌کند. انسان، چونان دریایی است که تمامی رودهای مزاجی به آن می‌ریزند و در آن به وحدت می‌رسند.

بخش هشتم: نقد فرهنگ ترجمه‌محوری

لزوم دقت در شرح و ترجمه متون

شرح و ترجمه متون عرفانی، نیازمند دقت علمی است، زیرا بسیاری از مترجمان، هرچند به زبان مسلط‌اند، از علم کافی برخوردار نیستند. این کمبود، به ترجمه‌هایی می‌انجامد که روح متن اصلی را منتقل نمی‌کنند. عرفان، به‌مثابه گوهری گران‌بها، نیازمند شرحی است که جوهر آن را حفظ کند.

درنگ: شرح و ترجمه متون عرفانی باید با دقت علمی انجام شود تا روح و پیام متن اصلی حفظ گردد.

نقد تکیه بر منابع خارجی

تکیه بیش از حد به ترجمه و استناد به منابع خارجی، نشانه ضعف اندیشه و فقدان تألیف بومی است. عرفان، به‌مثابه علمی ریشه‌دار در فرهنگ اسلامی، باید از این محدودیت آزاد باشد و به تولید فکر بومی بپردازد، گویی درختی که میوه‌های خود را از خاک خویش می‌گیرد.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

کتاب «تمهید القواعد» در جلسه صد و هفتاد و هشتم، جایگاه انسان را به‌مثابه مظهر جامع اسما و صفات الهی تبیین می‌کند. انسان، با اعتدال ترکیبی و وحدت نفسی، تمامی مراتب وجودی را در خود جمع می‌کند و از محدودیت‌های وحدت بسیط عقل و کثرت متفرق ناسوت آزاد است. عالم، بدون انسان، فاقد وحدت ترکیبی و مقام جمع است و هرگونه جامعیت در آن، به انسان وابسته است. عرفان، به‌عنوان علمی برآمده از برهان و دیانت، باید از خرافات و شهرت به‌دور باشد. آیات قرآن کریم، مانند
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ و
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا، بر جامعیت انسان گواهی می‌دهند. انسان، به‌مثابه روح عالم و خلیفه الهی، تمامی هستی را در خود انطوی داده و چونان آیینه‌ای است که حقیقت الهی را بازمی‌تاباند.

با نظارت صادق خادمی