در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 180

متن درس





تبیین انسان کامل در عرفان نظری: بازخوانی تمهید القواعد (جلسه 180)

تبیین انسان کامل در عرفان نظری: بازخوانی تمهید القواعد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۸۰)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر گران‌سنگ صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، یکی از متون بنیادین در عرفان نظری است که با نگاهی ژرف به مسائل فلسفی و عرفانی، به‌ویژه مفهوم انسان کامل، می‌پردازد. این اثر، با تکیه بر اصول فلسفه و عرفان اسلامی، به تبیین جایگاه انسان در سلسله مراتب وجودی و رابطه او با کمالات انواع و افراد می‌نشیند. در این نوشتار، محتوای جلسه صد و هشتادم از شرح این کتاب، که به بررسی اشکالات و پاسخ‌های مرتبط با انسان کامل اختصاص دارد، با زبانی فصیح و ساختاری منسجم ارائه می‌شود. هدف، روشن‌سازی مفاهیم پیچیده عرفانی با بهره‌گیری از تحلیل‌های منطقی و پیوندهای معنایی است، به‌گونه‌ای که خواننده را به سوی فهمی عمیق‌تر از حقیقت انسان کامل رهنمون سازد.

بخش اول: تبیین قاعده العالی واجد للسافل

یکی از اصول بنیادین در فلسفه و عرفان اسلامی، قاعده «العالی واجد للسافل» است که بیان می‌دارد مرتبه عالی وجود، واجد کمالات مرتبه سافل است، اما عکس آن صادق نیست. این قاعده، محور اصلی بحث در تبیین جایگاه انسان کامل در سلسله مراتب وجودی است.

فإنّ جميع ما يصدر عن الخسيس من الأفعال الكمالية يصدر عن الشريف، ويصدر عن الشريف ما لا يمكن صدوره عن الخسيس، ونوع شريف الواحد بالوحدة الحقيقية يتضمن سائر الأنواع الخسيسة بالنسبة إليه.

ترجمه: هر آنچه از نوع خسیس (پست) از افعال کمالیه صادر می‌شود، از نوع شریف نیز صادر می‌گردد، و از نوع شریف چیزی صادر می‌شود که از نوع خسیس امکان صدور ندارد. نوع شریف واحد، که با وحدت حقیقی مشخص است، همه انواع خسیسه را نسبت به خود در بر می‌گیرد.

این متن، بر این حقیقت تأکید دارد که نوع شریف، مانند انسان، به دلیل وحدت حقیقی خود، تمامی کمالات انواع خسیسه را در بر می‌گیرد، اما با شرف و تعالی بیشتر. برای نمونه، کمالاتی که در حیوانات (انواع خسیسه) یافت می‌شود، مانند حس و حرکت، در انسان نیز موجود است، اما انسان، به دلیل دارا بودن فصل ناطق، کمالاتی چون عقل و تعقل را نیز دارد که در حیوانات یافت نمی‌شود. این قاعده، با آیه شریفه وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (بقره: ۳۰، «و به آدم همه نام‌ها را آموخت») هم‌خوانی دارد، که بر جامعیت انسان و توانایی او در دربرگرفتن همه اسما و صفات الهی دلالت می‌کند.

درنگ: قاعده «العالی واجد للسافل» بیانگر آن است که انسان، به‌عنوان نوع شریف، همه کمالات انواع مادون را به‌صورت متعالی و لا بشرط در بر می‌گیرد، اما انواع خسیسه فاقد کمالات مختص انسان‌اند.

بخش دوم: تمایز فعلیت و استعداد در مراتب وجودی

یکی دیگر از اصول مورد بحث، تمایز بین فعلیت و استعداد در مراتب وجودی است. در ظرف فعلیت، هرچه مرتبه وجودی به حق نزدیک‌تر باشد، شرافت و کمال بیشتری دارد، اما در ظرف استعداد، مراتب سافل، به دلیل دوری از فعلیت، از استعداد بیشتری برخوردارند.

العالي واجد للسافل ولكن السافل لا يكون واجداً للعالي.

ترجمه: مرتبه عالی، واجد کمالات مرتبه سافل است، اما مرتبه سافل واجد کمالات مرتبه عالی نیست.

این اصل، با مثالی روشن تبیین می‌شود: گرسنگی، استعداد پذیرش غذا را نشان می‌دهد، در حالی که سیری، فعلیت و کمال است. در مراتب سافل، مانند عالم ناسوت، استعداد به دلیل فقدان فعلیت، گسترده‌تر است، اما در مراتب عالی، مانند انسان کامل، فعلیت و شرافت غالب است. این تمایز، با آیه وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ (اعراف: ۱۵۶، «و رحمتم همه چیز را در بر گرفت») نیز تأیید می‌شود، که بر جامعیت رحمت الهی و انعکاس آن در انسان کامل دلالت دارد.

در ظرف استعداد، مراتب سافل، مانند ناسوت، به دلیل دوری از حق، اوسع استعداداً هستند، یعنی ظرفیت پذیرش بیشتری دارند. این استعداد، مانند تشنگی است که در دوری از چشمه حیات، شدت می‌یابد. اما در ظرف فعلیت، انسان کامل، به دلیل قرب به حق، اشرف و واجد کمالات بیشتری است، مانند چشمه‌ای که سرریز از نور و کمال است.

درنگ: در ظرف فعلیت، مراتب عالی اشرف‌اند و در ظرف استعداد، مراتب سافل اوسع‌اند. انسان کامل، به دلیل قرب به حق، در فعلیت متعالی است و همه کمالات را به‌صورت لا بشرط در بر می‌گیرد.

بخش سوم: اشکال ششم و پاسخ به آن

در فصل سی و چهارم کتاب «تمهید القواعد»، اشکال ششم مطرح می‌شود که به ظاهر پارادوکسیکال است:

وأما القول لأنّ ما يكون أبعد من منبع الوجود فإنّ ظهور الوجود فيه أتمّ وأكمل.

ترجمه: گفته شده است که هرچه از منبع وجود دورتر باشد، ظهور وجود در آن کامل‌تر و تمام‌تر است.

این اشکال، به نظر مستشکل، با منطق عرفانی سازگار نیست، زیرا دوری از حق باید نقصان را افزایش دهد، نه کمال را. پاسخ به این اشکال در فصل سی و نهم ارائه شده است:

وأما حديث الأكملية بحسب ظهور الوجود في المرتبة الأخيرة.

ترجمه: اما سخن در باب اتمام و اکملیت، به حسب ظهور وجود در مرتبه آخر است.

پاسخ این است که ناسوت، به دلیل جامعیت انسان، محل ظهور کامل‌تر وجود است، نه به دلیل دوری از حق. انسان، به‌عنوان کون جامع، همه نشئات را در بر می‌گیرد و در ناسوت، به دلیل تجرد نفس، کمالات را به‌صورت لا بشرط شامل می‌شود. این پاسخ، بر این حقیقت تأکید دارد که شرافت ناسوت، نه به ذات آن، بلکه به حضور انسان کامل در آن وابسته است.

درنگ: ناسوت به خودی خود اشرف نیست، بلکه انسان کامل، به دلیل جامعیت و تجرد نفس، در ناسوت محل ظهور کامل‌تر وجود است.

جمع‌بندی بخش سوم

اشکال ششم، با تأکید بر پارادوکس ظاهری دوری از حق و افزایش کمال، به چالش کشیدن مفهوم انسان کامل می‌پردازد. پاسخ ارائه‌شده، با تکیه بر جامعیت انسان و تجرد نفس او، نشان می‌دهد که ناسوت، به واسطه انسان کامل، محل ظهور کمالات است. این پاسخ، با تأیید قاعده «کلما اقرب الی الحق یکون اشرف»، بر شرافت قرب به حق و نقش انسان کامل در تحقق این شرافت تأکید دارد.

بخش چهارم: انسان کامل و شمول اطلاقی

انسان کامل، به‌عنوان نوع شریف واحد با وحدت حقیقی، همه کمالات انواع و افراد را به‌صورت لا بشرط (مطلق) در بر می‌گیرد، نه به‌صورت بشرط لا (مقید).

وأما الكمال الأصلي فإنّما يشترك فيه جميع الأشخاص الكاملة من النوع، ولا اعتبار بالكمالات الجزئية التي تختلف بحسب اختلافها في الاستعدادات الجزئية.

ترجمه: اما کمال اصلی، تنها در همه افراد کامل نوع مشترک است، و به کمالات جزئی که بر حسب تفاوت استعدادهای جزئی متفاوت‌اند، اعتباری نیست.

این متن، بر این نکته تأکید دارد که انسان کامل، کمال اصلی نوع (مانند نطق) را به‌صورت مشترک با همه افراد نوع دارد، اما کمالات جزئی (مانند سخاوت یا شقاوت افراد) را به‌صورت لا بشرط در بر می‌گیرد. این شمول اطلاقی، مانند دریایی است که همه رودها را در خود جای می‌دهد، بدون آنکه به رنگ یا طعم خاص هر رود محدود شود. با این حال، ادعای عدم اعتبار کمالات جزئی، مورد نقد قرار می‌گیرد، زیرا انسان کامل باید همه کمالات، حتی جزئی، را به‌صورت مطلق داشته باشد، چنان‌که آیه فِي كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ (ذاریات: ۴۹، «از هر چیزی دو گونه آفریدیم») بر شمول همه صفات در وجود انسان کامل دلالت دارد.

درنگ: انسان کامل، همه کمالات انواع و افراد را به‌صورت لا بشرط و اطلاقی در بر می‌گیرد، نه به‌صورت مقید و بشرط لا، و حتی کمالات جزئی نیز در او موجود است.

جمع‌بندی بخش چهارم

انسان کامل، به‌عنوان مظهر کامل اسما و صفات الهی، همه کمالات را به‌صورت بسیط و جمع در بر می‌گیرد. این شمول اطلاقی، او را از محدودیت‌های کمالات مقید (مانند شقاوت یا سخاوت خاص افراد) مبرا می‌سازد. نقد بر ادعای عدم اعتبار کمالات جزئی، بر این حقیقت تأکید دارد که انسان کامل، حتی این کمالات را به‌صورت متعالی در خود جای داده است.

بخش پنجم: نقد تقسیم‌بندی‌های غیرضروری

یکی از نقدهای اساسی بر متن «تمهید القواعد»، استفاده از تقسیم‌بندی‌های غیرضروری، مانند متناهی یا غیرمتناهی بودن انواع شریفه و خسیسه، است.

وقد بيّن أنّ الأنواع الشريفة متناهية، ولا اعتبار بالأنواع الناقصة الخسيسة ههنا.

ترجمه: روشن شده است که انواع شریفه متناهی‌اند، و به انواع ناقص و خسیس در اینجا اعتباری نیست.

این تقسیم‌بندی، بدون دلیل کافی ارائه شده و از وضوح پاسخ می‌کاهد. پاسخ منطقی و صاف این است که انسان کامل، فارغ از متناهی یا غیرمتناهی بودن انواع، همه کمالات را به‌صورت لا بشرط در بر می‌گیرد. این نقد، مانند نوری است که تاریکی ابهامات غیرضروری را می‌زداید و حقیقت را در ساده‌ترین و روشن‌ترین شکل خود نمایان می‌سازد.

درنگ: تقسیم‌بندی انواع به متناهی و غیرمتناهی، غیرضروری است و پاسخ منطقی این است که انسان کامل، همه کمالات را به‌صورت اطلاقی در بر می‌گیرد.

جمع‌بندی بخش پنجم

استفاده از تقسیم‌بندی‌های غیرضروری، مانند متناهی یا غیرمتناهی بودن انواع، به پیچیدگی و مغالطه منجر می‌شود. پاسخ صاف و منطقی، بر شمول اطلاقی انسان کامل تأکید دارد که همه کمالات را، بدون نیاز به این تقسیم‌بندی‌ها، در بر می‌گیرد.

بخش ششم: وحدت نوعیت و تعدد صفات

یکی از مباحث کلیدی در تبیین انسان کامل، وحدت نوعیت انسان و تعدد صفات افراد است.

فإنّما يشترك فيه جميع الأشخاص الكاملة من النوع، ولا اعتبار بالكمالات الجزئية التي تختلف بحسب اختلاف الاستعدادات الجزئية.

ترجمه: کمال اصلی، تنها در همه افراد کامل نوع مشترک است، و به کمالات جزئی که بر حسب تفاوت استعدادهای جزئی متفاوت‌اند، اعتباری نیست.

نوع انسان، به دلیل اتحاد جنس (حیوان) و فصل (ناطق)، وحدت دارد و قابل تعدد نیست. صفات افراد، مانند سخاوت یا شقاوت، می‌توانند متعدد باشند، اما نوعیت انسان ثابت است. برای نمونه، نقص‌های عضوی یا ذهنی، مانند دیوانگی یا نقص جسمی، به نوعیت انسان آسیب نمی‌رساند، زیرا ناطق بودن (فصل انسان) با این صفات سازگار است. این اصل، در فقه نیز تأیید می‌شود، جایی که نوع فرزند حاصل از انسان و حیوان، تابع شکل ظاهری است، نه ترکیبی از دو نوع.

در منطق، کلیات خمس (جنس، فصل، عرض عام، عرض خاص، نوع) نشان می‌دهند که نوع، به دلیل اتحاد جنس و فصل، وحدت دارد. بنابراین، انسان کامل، به‌عنوان مقسم، همه اقسام را به‌صورت جمع و اطلاقی در بر می‌گیرد، نه به‌صورت تجزیه و تقید.

درنگ: نوعیت انسان، به دلیل وحدت جنس و فصل، ثابت و واحد است، اما صفات افراد می‌توانند متعدد باشند. انسان کامل، همه این صفات را به‌صورت لا بشرط در بر می‌گیرد.

جمع‌بندی بخش ششم

وحدت نوعیت انسان، بر ثبات و یکپارچگی آن دلالت دارد، در حالی که تعدد صفات، مانند شقاوت یا سخاوت، به استعدادهای جزئی افراد وابسته است. انسان کامل، به‌عنوان مظهر وحدت حقیقی، همه این صفات را به‌صورت اطلاقی در بر می‌گیرد، بدون آنکه به محدودیت‌های مقید گرفتار شود.

بخش هفتم: رحمت و غضب در انسان کامل

انسان کامل، مانند پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع)، دارای تعادل جاذبه و دافعه است که به فصل‌الخطاب منجر می‌شود.

روایت: «إنّ الله غيور ويحبّ الغيور» (خداوند غیور است و غیور را دوست دارد).

ترجمه: خداوند غیور است و کسی را که غیور باشد دوست دارد.

این روایت، بر وجود غضب متعالی در انسان کامل دلالت دارد، غضبی که در راستای رحمت و عدالت است. انسان کامل، مانند خورشیدی است که هم نور رحمت می‌افشاند و هم با شعله‌های غضب، ظلم و فساد را می‌سوزاند. این تعادل، با آیه وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ (اعراف: ۱۵۶، «و رحمتم همه چیز را در بر گرفت») هم‌خوانی دارد، که بر غلبۀ رحمت بر غضب تأکید می‌کند، اما غضب را در جای خود حفظ می‌کند.

انسان کامل، به دلیل دارا بودن کمالات به‌صورت لا بشرط، حتی صفاتی مانند غضب را به‌صورت متعالی در بر می‌گیرد، نه به‌صورت شقاوت. این تعادل، او را به فصل‌الخطاب تبدیل می‌کند، مانند میزان دقیقی که عدالت و رحمت را در هم می‌آمیزد.

درنگ: انسان کامل، دارای تعادل جاذبه و دافعه است که او را به فصل‌الخطاب تبدیل می‌کند. غضب او، در راستای رحمت و عدالت، متعالی و لا بشرط است.

جمع‌بندی بخش هفتم

انسان کامل، با دارا بودن رحمت و غضب به‌صورت متعالی، تعادلی بی‌نظیر را در جاذبه و دافعه نشان می‌دهد. این تعادل، او را به مظهر کامل اسما و صفات الهی تبدیل می‌کند که هم رحمتش همه‌چیز را در بر می‌گیرد و هم غضبش در راستای عدالت و حقیقت است.

جمع‌بندی نهایی

تبیین انسان کامل در «تمهید القواعد»، بر محور قاعده «العالی واجد للسافل» و تمایز فعلیت و استعداد استوار است. انسان کامل، به‌عنوان نوع شریف واحد با وحدت حقیقی، همه کمالات انواع مادون و افراد نوع خود را به‌صورت لا بشرط در بر می‌گیرد. نقدهای وارد بر متن، بر لزوم پرهیز از تقسیم‌بندی‌های غیرضروری و پاسخ‌گویی صاف و منطقی تأکید دارند. انسان کامل، مانند آیینه‌ای است که همه اسما و صفات الهی را در خود منعکس می‌کند، بدون آنکه به محدودیت‌های مقید گرفتار شود. این حقیقت، با آیاتی چون وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا و وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ تأیید می‌شود. تربیت عالمان با منطق قوی و پاسخ‌گویی روشن، برای حفظ جایگاه عرفان نظری و حل اشکالات علمی، ضرورتی انکارناپذیر است.

با نظارت صادق خادمی