متن درس
تمهید القواعد: درآمدی بر عقل و عشق در عرفان نظری
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۹۷)
دیباچه
کتاب شریف تمهید القواعد، تألیف حکیم و عارف برجسته قرن هشتم و نهم هجری، صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، اثری گرانسنگ در عرفان نظری است که به تبیین مسائل عمیق معرفتشناسی، انسانشناسی و وجودشناسی میپردازد. این نوشتار، با تمرکز بر مباحث جلسه صد و نود و هفتم از شرح این اثر، به بررسی شبههای در باب محدودیت عقل در ادراک حقایق عرفانی پرداخته و با تکیه بر اصول عقلی و نقلی، جایگاه عقل، قلب، عشق و ایمان را در ساحت وجود انسانی کاوش میکند. متن پیش رو، با زبانی فصیح و متین، به گونهای نگاشته شده که همچون آیینهای صیقلی، معارف بلند عرفانی را در برابر دیدهگان خواننده منعکس سازد و با پیوند آیات قرآن کریم و روایات معصومین علیهمالسلام، راهی به سوی فهم حقیقت انسان و نسبت آن با عقل و عشق بگشاید.
بخش یکم: حقیقت انسان و مراتب ادراک
پیچیدگی و گستردگی عقل و عشق
بحث عقل، عشق، نفس، قلب، دل و روح، از جمله موضوعات عمیق و پیچیده عرفان نظری است که به دلیل شمول بر تمامی جنبههای وجودی انسان، از دسترس ذهنهای عادی دور است. این مباحث، همچون دریایی ژرف، نیازمند غواصی در اعماق معرفت و تهذیب نفس است تا گوهرهای نهفته آن آشکار گردد. انسان، به مثابه مظهر جامع اسماء الهی، دارای ادراکاتی است که در مراتب گوناگون حسی، عقلی، قلبی و عشقی ظهور مییابد. این ادراکات، در موجودات دیگر به صورت نازلتر وجود دارند، اما در انسان، به دلیل جامعیت وجودی، به مرتبهای متعالی میرسند.
قرآن کریم در این باره میفرماید: وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي (سوره حجر، آیه ۲۹: و از روح خود در او دمیدم). این آیه، بر نفخه الهی در انسان دلالت دارد که او را به جایگاهی بیمانند در عالم خلقت میرساند.
اصول عقلانی در فهم حقایق عرفانی
برای ادراک حقایق عرفانی، لازم است اصول و بینات عقلی به صورت اجمالی تبیین شوند تا مباحث، هم عقلپذیر و هم قابل فهم باشند. این اصول، همچون چراغی در تاریکی، راه را برای درک حقایق ربوبی هموار میکنند. عقل، به عنوان پلی میان حس و شهود، امکان دسترسی به مراتب متعالی معرفت را فراهم میسازد.
قرآن کریم در این زمینه میفرماید: نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ (سوره نور، آیه ۳۵: نوری بر فراز نور؛ خدا هر که را بخواهد به نور خود هدایت میکند). این نور، تجلی عقل و معرفت در قلب انسان است.
بخش دوم: نقد و بررسی ادراکات حسی و عقلی
نقد دیدگاههای غربی در معرفتشناسی
در برخی مکاتب غربی، ادراکات عقلی انکار شده و تنها ادراکات حسی و تجربی معتبر شمرده میشوند. این دیدگاه، که از ناپختگی فکری نشأت میگیرد، ادراکات حسی را به تجربه محدود میکند، حال آنکه تجربه بدون عقل به نتایج کلی نمیرسد. ادراکات حسی، به تنهایی، به دلیل خطاپذیری، معتبر نیستند و تجربه، تنها با پیوند با عقل، به معرفتی استوار تبدیل میشود.
برای مثال، اگر گفته شود که یک شیء بارها اثری خاص داشته است، این نتیجهگیری که اثر مزبور به آن شیء تعلق دارد، خود یک حکم عقلی است. بنابراین، ادراکات حسی، بدون عقل، به کلیات معرفتی راه نمیبرند. قرآن کریم در این باره میفرماید: أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ (سوره محمد، آیه ۲۴: آیا در قرآن تدبر نمیکنند؟). این آیه، بر ضرورت تدبر و تعقل در فهم حقایق تأکید دارد.
خطاپذیری ادراکات و نقش عقل
ادراکات حسی، به دلیل امکان خطا، بدون عقل نمیتوانند مبنای معرفتی معتبری باشند. تجربه نیز، به تنهایی، فاقد مبنای استوار است و تنها با پیوند با عقل، به نتایج کلی و معرفتی میرسد. عقل، همچون صیقلی بر سنگ ادراکات حسی، آنها را جلا داده و به معرفتی استوار بدل میسازد.
قرآن کریم میفرماید: إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (سوره روم، آیه ۲۴: در این، نشانههایی است برای قومی که تعقل میکنند). این آیه، بر نقش محوری عقل در فهم نشانههای الهی تأکید دارد.
بخش سوم: عقل و قلب در معرفت عرفانی
حکم عقل و انقیاد به دلیل
حکم عقل، نتیجه انقیاد به دلیل است. عقل، با رویت دلیل، حکمی را اتخاذ میکند که به انقیاد عقلی منجر میشود. این فرآیند، همچون چراغی است که در پرتو دلیل، حقیقت را آشکار میسازد. قرآن کریم در این باره میفرماید: قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ ۖ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا (سوره سبأ، آیه ۴۶: بگو: شما را تنها به یک چیز اندرز میدهم: اینکه برای خدا دو به دو و به تنهایی قیام کنید، سپس بیندیشید).
عقل به عنوان سرمایه مشترک
عقل، سرمایه مشترک همه انسانها، اعم از مؤمن و کافر، است. تفاوت میان مؤمن و کافر، نه در فقدان عقل، بلکه در بهرهگیری از آن است. مؤمن، با تهذیب نفس و جلا دادن قلب، عقل خود را به کار میگیرد، در حالی که کافر، به دلیل کدر شدن عقل توسط هواهای نفسانی، از این سرمایه بهره نمیبرد.
روایت از امام صادق علیهالسلام نقل است: «اگر شیاطین بر گرد قلبهای بنی آدم نچرخند، انسانها ملکوت آسمانها و زمین را میدیدند.» این روایت، بر نقش موانع خارجی و هواهای نفسانی در کدر شدن عقل و قلب تأکید دارد. قرآن کریم نیز میفرماید: خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ (سوره بقره، آیه ۷: خدا بر قلبها و گوشها و چشمانشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پردهای است).
تقوا و معرفت در وصول به حقایق
وصول به مراتب علمالیقین، حقالیقین و عینالیقین، تنها برای اهل تقوا و معرفت ممکن است. تقوا، قلب را جلا میدهد و آن را برای ادراک حقایق متعالی آماده میسازد. قرآن کریم میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا (سوره انفال، آیه ۲۹: ای مؤمنان! اگر از خدا پروا کنید، برای شما فرقانی قرار میدهد).
بخش چهارم: قلب و مغز در معرفتشناسی عرفانی
وحدت حقیقت انسانی
انسان، حقیقت واحدی است که قوای گوناگون، از چشم و گوش تا قلب و مغز، در آن ظهور مییابد. این قوا، هر یک کارکرد خاص خود را دارند، اما در نهایت، همچون امواج دریا، در یک حقیقت واحد جمع میشوند. قلب و مغز، به عنوان اعضاء رئیسه، مجاری اعدادی حقیقت انسانیاند و عقل، بر هر دو حاکم است.
قرآن کریم میفرماید: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (سوره بقره، آیه ۳۰: من در زمین خلیفهای قرار میدهم). این آیه، بر جامعیت انسان به عنوان مظهر اسماء الهی دلالت دارد.
نقش قلب در ادراکات عقلانی
قلب، نه تنها جایگاه عشق و احساسات، بلکه مرکز عقل، فهم و تفکر است. روایت از اصول کافی نقل است: «قلب، آن است که با آن تعقل میشود و فهم مییابد و امر بدن را رهبری میکند.» این روایت، قلب را محور ادراکات عقلانی و حکومتی بر بدن معرفی میکند.
قرآن کریم نیز میفرماید: أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا (سوره حج، آیه ۴۶: آیا در زمین سیر نکردند تا قلبهایی داشته باشند که با آن تعقل کنند؟).
تفکر به عنوان کارکرد قلب
روایت از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل است: «با تفکر، قلبت را بیدار کن.» این کلام، تفکر را به قلب نسبت میدهد و آن را از غفلت بازمیدارد. قلب، با تفکر، به معرفت و بیداری میرسد و این، فراتر از کارکرد مغز است. قرآن کریم میفرماید: إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ (سوره ق، آیه ۳۷: در این، تذکری است برای کسی که قلبی دارد).
فقه به عنوان فهم قلبی
فقه، به معنای فهم عمیق، با صفاتی چون حلم، علم و صمت پیوند دارد. روایت از اصول کافی نقل است: «از نشانههای فقه، حلم، علم و صمت است و صمت، دری از درهای حکمت است.» این روایت، فقه را به معرفت قلبی و حکمت پیوند میدهد و قلب را مرکز آن میداند.
قرآن کریم میفرماید: يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ (سوره بقره، آیه ۲۶۹: حکمت را به هر که بخواهد عطا میکند).
بخش پنجم: عشق و ایمان در عرفان نظری
حب و بغض به عنوان اساس ایمان
روایت از امام صادق علیهالسلام نقل است: «آیا ایمان جز حب و بغض است؟» این کلام، با استناد به آیه حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ (سوره حجرات، آیه ۷: ایمان را در دلهایتان دوستداشتنی کرد و آن را در قلبهایتان آراست)، حب و بغض را اساس ایمان میداند. قلب، مرکز این حب و بغض و ایمان است.
قلب به عنوان مرکز معرفت سنگین
روایت نقل است: «جز سینههای نورانی یا قلبهای سالم، کسی نمیتواند معارف سنگین را تحمل کند.» این کلام، قلب را محور ادراک معارف متعالی معرفی میکند. قرآن کریم میفرماید: يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (سوره شعراء، آیات ۸۸-۸۹: روزی که مال و فرزندان سودی نمیدهند، مگر کسی که با قلبی سالم به سوی خدا آید).
عشق به عنوان جلای عقل
عشق، جلای عقل و صافی آن است، نه قوهای مستقل یا مخالف عقل. عشق، مرتبهای متعالی از عقل است که با تلطیف و جلا، به ادراک حقایق متعالی میرسد. این دیدگاه، همچون آتشی است که عقل را از ناخالصیها پاک کرده و آن را به سوی نور حقیقت هدایت میکند.
قرآن کریم میفرماید: نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ (سوره نور، آیه ۳۵: نوری بر فراز نور). این آیه، بر تجلی عشق به عنوان جلای عقل دلالت دارد.
نقد ادعای عشق بدون عقل
ادعای عشق بدون عقل، به دیوانگی و هوی منجر میشود و از عرفان حقیقی فاصله دارد. عشق حقیقی، با عقل همراه است و بدون آن، به انحراف میانجامد. قرآن کریم میفرماید: وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ (سوره ص، آیه ۲۶: و از هوای نفس پیروی نکن که تو را از راه خدا گمراه میکند).
بخش ششم: انسان کامل و وحدت معرفتی
انسان به عنوان مظهر جامع
انسان، مظهر جامع همه عوالم و کمالات است. عقل، یکی از حقایق انسانی است، اما انسان فراتر از عقل است. انسان کامل، مظهر وحدت شرعیت، طریقت و حقیقت است و این وحدت، در هماهنگی با عقل و عشق ظهور مییابد.
قرآن کریم میفرماید: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (سوره بقره، آیه ۳۰: من در زمین خلیفهای قرار میدهم). این آیه، بر جامعیت انسان به عنوان خلیفه الهی دلالت دارد.
عقل کامل انبیا
روایت نقل است: «خداوند هیچ پیامبر و رسولی را مبعوث نکرد مگر آنکه عقل او کامل باشد.» این کلام، بر کمال عقل انبیا و نقش آن در نبوت تأکید دارد. عقل کامل، مبنای رسالت و معرفت است و عشق، در خدمت این عقل ظهور مییابد.
قرآن کریم میفرماید: وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ (سوره انعام، آیه ۱۲۲: و برای او نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه میرود).
نقد تخطئه عقل در عرفان
تخطئه عقل در عرفان، به انحراف و هوی منجر میشود و حرمت عقل را از بین میبرد. عقل، ابزار شناخت الهی است و عرفان حقیقی، در هماهنگی با عقل و شرعیت است. قرآن کریم میفرماید: قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ (سوره یوسف، آیه ۱۰۸: بگو این راه من است که با بصیرت به سوی خدا دعوت میکنم).
نتیجهگیری
بحث حاضر، که برگرفته از شرح تمهید القواعد است، به تبیین جایگاه عقل و عشق در عرفان نظری پرداخته و شبهه محدودیت عقل در ادراک حقایق عرفانی را پاسخ داده است. عقل، به عنوان مقسم قلب و مغز، محور همه ادراکات انسانی است و عشق، جلای عقل و مرتبهای متعالی از آن شمرده میشود. انسان، به عنوان مظهر جامع اسماء الهی، تمامی کمالات را در بر میگیرد و عقل، یکی از حقایق انسانی است، اما انسان فراتر از عقل است. روایات متعدد، مانند «قلب، آن است که با آن تعقل میشود» و «آیا ایمان جز حب و بغض است؟»، بر نقش قلب در عقل، فهم و ایمان تأکید دارند. نقد دیدگاههای غربی، بر ضرورت عقل در معرفتشناسی دلالت دارد و تخطئه عقل در عرفان، به انحراف منجر میشود. انسان کامل، مظهر وحدت شرعیت، طریقت و حقیقت است و انبیا، با عقل کاملتر، این وحدت را به نمایش میگذارند. این معارف، با آیات قرآن کریم، چون إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً و نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ، تأیید شده و عمق تحلیل عرفانی این اثر را نشان میدهند.